۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

یونس پارسا بناب: توسعه ی لومپنی: ترکیه،ایران و مصر (بخش اول)


یونس پارسا بناب: توسعه ی لومپنی: ترکیه،ایران و مصر (بخش اول)

  
در آمد
     _در کنار کشورهای مقتدر نوظهور (چین، هندوستان و برزیل) در حال حاضر ما شاهد گروهی از دیگر کشورها در جنوب هستیم که حداقل بطور بالقوه در آستانه ورود به صف کشورهای نوظهور اقتصادی هستند. بعضی از این کشورها که تعدادشان متجاوز از ده کشور می باشد، عبارتند از: آفریقای جنوبی در جنوب آفریقا، اندونزی در آسیای جنوب شرقی و ونزوئلا و آرژانتین در آمریکای لاتین. علی الحساب با اینکه سه کشور مصر، ترکیه و ایران قاعدتا میتوانستند در ردیف کشورهای بالقوه نوظهور قرار گیرند ولی آنها علیرغم موقعیت استراتژیکی، خغرا_ سیاسی و پیشینه ی تاریخی مناسب قادر نشده اند که در صف کشورهای نوظهور در حال عروج (فراز) قرار گیرند.
    _ بررسی تاریخی این سه کشور نشان میدهد که هر یک ار آنها در صد و پنجاه سال گذشته در امر تجدد طلبی و مدرنیزه سازی قدم های موثری برداشته و به مقاومت های چشم گیری در مقابل چالش ها و تهاجم نیروهای خارجی دست زدند. در مصر این قدم ها و مقاومت ها تحت رهبری محمدعلی پاشا در نیمه دوم قرن نوزدهم و سپس در دهه های 50 و 60 قرن بیستم تحت رهبری ناصر چشمگیر و قابل ملاحظه بودند. در ترکیه نیز "جنبش تنظیمات" در نیمه دوم قرن نوزدهم و سپس در دوره ی آتاتورک در نیمه اول قرن بیستم آن کشور را به سوی مدرنیته و سکولاریسم به پیش برده در ایران هم این قدم ها و مقاومت ها در مجموعه ی اصلاحات "مثلث امیرکبیر _ فراهانی _ سپهسالار" در طول قرن نوزدهم و سپس در جنبش و انقلاب مشروطیت 1906 _ 1911 و سپس در جنبش ملی شدن صنعت نفت تحت رهبری مصدق در آغاز دهه ی 50 قرن بیستم با موفقیت های چشمگیری به پیش برده شد. این جنبش ها و رهبران بر آمده از آنها به سبک و روش خود و با کمبودها و محدودیت های خود تلاش کردند که این سه کشور پیرامونی در بند (جهان سومی) را در جاده ی استقلال و در روندهای مدرنیته و سکولاریسم شناور سازند. ولی امروز این کشورها (که هم اهمیت فوق العاده دارند و هم هر سه دارای جمعیت نزدیک به 85 میلیون نفر می باشند) نمیتوانند جزو کشورهای "نوظهور" و یا در "حال عروج" محسوب گردند. چرا؟
 _در بخش اول این نوشتار بعد از بررسی واژه و مقوله ی "در حال عروج" در کشورهای جنوب به بررسی علل و ویژگی های مشخص سیاسی ترکیه به عنوان یک ملت _ دولت ناکام در عروج به مقام یک کشور "نوظهور" میپردازیم. در بخش دوم (و پایانی) به بررسی عللی که کشورهای ایران و مصر را (مثل ترکیه) از رسیدن به مقام کشورهای "در حال عروج" و یا نوظهور محروم ساخته اند، خواهیم پرداخت.
     مفهوم انگاشت "در حال عروج"  
    _ مفهوم و انگاشت کشورهای "در حال عروج" توسط مفسرین و تحلیلگران در دو دهه ی گذشته به صورتهای گوناگون مورد بررسی و تعریف قرار گرفته اند. ولی عموما اکثریت این مفسرین و تحلیلگران بر آن هستند که "در حال عروج" به کشوری در بخش پیرامونی در بند (جنوب) اتلاق میشود که آن کشور در گستره های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دچار دگردیسی گشته و در جاده ی "در حال عروج" به عنوان یک کشور _ ملت مقتدر در چهارچوب نظام جهانی، قرار گرفته باشد.
 _بگذارید در اینجا به ویژگی ها و مولفه های یک کشور "در حال عروج" بپردازیم. این ویژگی ها و مولفه ها کم و بیش (و به درجات مختلف) در سه کشور چین، هندوستان و برزیل که امروز به عنوان کشورهای مقتدر "نوظهور" معروف شده اند، به منصه ظهور رسیده اند. این مولفه ها عبارتند از:
1 _"در حال عروج" صرفا با معیار افزایش در صد در آمد سالانه ملی (و افزایش درآمد سرانه) که معمولا توسط بانک جهانی و دیگر نهادهای اقتصادی متعلق به امپریالیسم "دسته جمعی" سه سره تعیین میگردد، اندازه گیری نمیشود.
2 _رشد ممتد صنایع تولیدی و ازدیاد پورسانتاژ سالانه آنها در کشور مورد نظر نقش بزرگی در اعتلای آن کشور به مقام در حال عروج ایفاء میکنند. باید تاکید کرد که صنایع اکتشافی (نفت، گاز طبیعی و غیره) و رشد سالانه  آنها بهیچ وجه جزو ویژگی ها و مولفه های کشورهای در حال عروج محسوب نمیشوند. زیرا تمرکز روی صنایع اکتشافی با اینکه حجم صادرات را در کشورهای ایران، عراق و عربستان سعودی، نیجریه، گابون و نیجرو ... افزایش داده ولی باعث رکود و کاهش بیشتر رشد صنایع در گستره های تولیدی آن کشورها گشته است.
3_ در دوران عروج، مناسبات بین کشور در حال عروج و کشورهای سه سره ی نظام جهانی نیز دستخوش تحول قرار میگیرند. سیاست های اتخاذ شده از سوی کشور در حال عروج از یک سو و کشورهای سه سره امپریالیستی (بویژه راس نظام) از سوی دیگر میتوانند به اقتدار بیشتر و یا برعکس به تضعیف بیشتر حاکمیت ملی کشور در حال عروج منجر گردند.  فعل و انفعالات سیاسی منبعث از روابط خارجی بین هندوستان و سران سه سره ی نظام در بویژه ده سال گذشته نشان میدهد که کشور _  ملت هندوستان که امروز به عنوان یک کشور نوظهور مقتدر اقتصادی در سطح جهان (و در چهارچوب نظام جهانی) مطرح است به مقدار قابل توجهی درجه ی حاکمیت ملی خود را در مقابل ملاحظات و "هدف نهائی" سیاست جهانی راس نظام تضعیف ساخته است. شایان توجه است که اوضاع به رشد به خوبی نشان میدهد که کشورهای نوظهور مقتدر اقتصادی چین و برزیل (بر خلاف هندوستان) نه تنها در سالهای قرن بیست و یکم موفق گشته اند که به مقدار قابل توجهی سیاست های هژمونیکی آمریکا را در آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین به چالش جدی به طلبند بلکه بتدریج بدون هیاهو و بطور آرام در قاره ی آفریقا به رقابت (و بعضی مواقع تبانی) با آمریکا و دیگر اعضای اصلی نظام جهانی سه سره (ژاپن و اتحادیه ی اروپا) بپردازند.
4 _در یک کلام موقعیت عروج به قله ی اقتدار به عنوان یک کشور نوظهور نه تنها یک حرکت دقیق سیاسی است بلکه عروج اقتصادی آن جدا ناپذیر از سیاست خارجی آن کشور است. آیا کشوری که در حال عروج است میتواند استراتژیهای منطقه ای و جهانی راس نظام و شرکایش (ناتو) را بپذیرد؟ یا اینکه برعکس، کشوری که در حال عروج (و یا بالقوه در حال عروج) است باید در مقابل سیاست های جهانی راس نظام به مقاومت و مبارزه برخیزد؟
     با در نظر گرفتن این معیارها (ویژگی ها و مولفه ها) بگذارید در صفحات بعدی چند و چون علل ناکامی و عدم موفقیت سه کشور ترکیه، ایران و مصر را _که به خاطر موقعیت استراتژیکی خود میتوانستند به کلاب کشورهای در حال عروج به پیوندند _ مورد بررسی قرار دهیم.
علل ناکامی ترکیه
    _ ملت _دولت ترکیه در طول دهه های متمادی تحت نام ترکیه عثمانی در عصر "تنظیمات" (از ربع آخر قرن نوزدهم تا آغاز جنگ جهانی اول در 1914) و سپس در عصر "ترکان جوان" و کمالیسم در دوره ی بین دو جنگ (1945 _ 1918 ) در جاده ی سکولاریسم و مدرنیته (تجدد طلبی) افتاده و به عنوان یک قدرت نوظهور منطقه ای مطرح گشت. با این پیشینه ی نسبتا غنی در امر بویژه سکولاریسم، تجدد طلبی و مدرنیزه سازی کشور ترکیه بعد از پایان جنگ جهانی دوم به اتحاد با "بلوک غرب" تن در داده و در بحبوحه ی آغاز دوره ی "جنگ سرد" به یکی از اعضای بنیانگذار سازمان ناتو (در سال 1949) تبدیل گشت. مورخین و مفسرین عموما علل این عقب گرد در سرنوشت ترکیه را به دو عامل درونی و بیرونی نسبت میدهند که عبارتند از:
 یک _عامل درونی ظهور و گسترش اندیشه ها و عملکردهای شوونیستی _  پانیستی ( منجمله خاک پرستی) در پدیده ی کمالیسم و شیوع فلاکت بار آنها در بدنه و نهادهای مدنی جامعه ترکیه بود. حضور این اندیشه ها و عملکردها منجر به نابودی هر نوع آزادیهای دموکراتیک ملی (که لازمه و مکمل پروسه های تجدد طلبی و سکولاریسم در جامعه است) گشته و لاجرم باعث نارضایتی، مخالفت و حتی نفرت اقلیت های ملی ساکن ترکیه (کردها، ارامنه، ترکمن ها، اعراب و یونانی های ساکن ترکیه) از یک سو و اقلیت های دینی_ مذهبی (مسیحی ها، علوی ها و ...) از سوی دیگر نسبت به دولت و جامعه ترکیه در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم گشت.
دو _کمبود در توانائی و عدم خواست کمالیست ها در ایجاد یک ملت_ دولت مستقل بر اساس اتحاد ملیت های ساکن ترکیه شرایط را بعد از پایان جنگ جهانی دوم آماده ساخت که هیئت  حاکمه ترکیه به عوض اینکه به صف "کنفرانس باندونگ" و سپس به "سازمان کشورهای غیر متعهد" به پیوندد، به عضویت محور نظامی آمریکا در خاور میانه (سازمان نظامی سنتو) در آید. این پروسه ی وابستگی (کمپرادوری) که با الحاق ترکیه ی کمالیست به سازمان ناتو در سال 1949 و شرکت نظامی ترکیه در جنگ کره (به نفع آمریکا) در سال 1950 شروع گشته بود نه تنها در سراسر دوره ی "جنگ سرد" شدید تر و قوی تر گشت بلکه بعد از پایان دوره ی 44 ساله ی جنگ سرد (1991 _ 1947) به قوت خود باقی ماند.
_ در این راستا دولت های ترکیه منجمله دولت فعلی _ رجب طیب اردوغان _ در بیست سال گذشته تلاش کرده اند که به عضویت "اتحادیه ی اروپا" در آیند. تشدید پروسه ی کمپرادوری (که در واقع آنتی تز پروسه ی "در حال عروج" است) جامعه ترکیه را در اقیانوسی از بی هویتی شناور ساخته که در آن نیروهای اجتماعی و سیاسی جامعه به دو بخش هویتی "اروپائی" و "آسیائی" تقسیم گشته اند.
_ در پرتو این دگردیسی ها و پروسه های یوروسنتزیستی و کمپرادوری، ترکیه _ که بالقوه میتوانست نقش یک کشور در حال عروج و نوظهور در منطقه ی خاور میانه بزرگ را (که در برگیرنده کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز نیز است) ایفاء کند _ در حال حاضر سرنوشت و آینده اش رابطه ی تنگاتنگ با سیاست جهانی راس نظام در آن منطقه ی بزرگ پیدا کرده است.
_ بررسی فعالیت های سیاسی و نظامی ترکیه در جنگ سوریه نشان میدهد که دولتمردان آن کشور نه به عنوان یک قدرت "نوظهور" و یا در "حال عروج" خود مختار بلکه به عنوان متحد آمریکا در جنگ سوریه عمل میکنند. با در نظر گرفتن مواضع سیاسی و نظامی ترکیه در 67 سال گذشته اصلا جای تعجب نیست که امروز (به قول سمیر امین) کشور ترکیه به "کلمبیای خاور میانه" در خدمت منافع آمریکا تبدیل گشت. ترکیه عضو اصلی "معاهده ی بغداد" در سال 1958 گشت که تاسیس اش از سوی رهبران برآمده از جنبش های رهائی بخش ملی _  سوکارنو، ناصر، قوامی نکرومه، عبدالکریم قاسم و ... _ محکوم و رد گشت. مضافا ترکیه سالهاست که متحد اصلی اسرائیل در خاور میانه بوده و با همکاری نظامی آن کشور و با هزینه ی میلیاردها دلار مشغول تاسیس و تقویت نیروهای نظامی آذربایجان (باکو) در مرزهای شمال غربی ایران است.
_ امر مسلم این است که یک کشور بالقوه نوظهور اقتصادی نمیتواند بدون مقاومت و مبارزه علیه سیاست های نظامی و اقتصادی راس نظام جهانی حرکتی جدی در جهت احراز عنوان یک کشور در "حال عروج" بکند. امروز کشور ترکیه هم در زمینه ی اعمال معیارها و مقررات "بازار آزاد" نئولیبرالی (بویژه در امور خصوصی سازی و کالا سازی) و هم در زمینه ی پیشبرد سیاست های میلیتاریستی راس نظام در خاور میانه نقش والائی ایفاء میکند.
دولتمردان حاکم در ترکیه با اعتقاد به ایدئولوژی نئولیبرالیسم هر نوع سرویس اجتماعی از جمله بیمه های بیکاری، بهداشتی و آموزشی را یک مداخله خطرناک در عملکرد "بازار آزاد" سرمایه محسوب میدارند.
_ اعمال سیاسیت های نئولیبرالی بویژه در زمینه های خصوصی سازی و کالا سازی در بیست سال گذشته بقدری در ترکیه شدید و سریع گشته که آن کشور را در ارتباط با درجه و عمق شکاف بین فقر و ثروت (و پدیده نا برابری) در صدر کشورهای نا برابر جهان قرار داده است. در تحت این شرایط تعجبی ندارد در کشوری که پورسانتاژ رشد اقتصادی بر اساس ازدیاد درآمد سالانه ملی بی اندازه چشمگیر ولی پورسانتاژ نا برابری بطور فوق العاده ای هر سال فزونی می یابد، در آن کشور در صد مردمی که نسبت به نظام جهانی سرمایه (و راس آن آمریکا) اظهار نارضایتی و حتی تنفر شدید میکنند نیز مقام دوم (بعد از اردون) را در خاورمیانه احراز کرده باشد.
     نتیجه اینکه
     _ توسعه لومپنی (رشد چشمگیر درآمد سالانه ملی به موازات تعمیق شکاف بین فقر و ثروت در جامعه) از یک سو و تشدید پروسه ی کمپرادوری در خدمت میلیتاریسم آمریکا از سوی دیگر کشور ترکیه را (که هم از نظر تاریخ سیاسی و هم از نظر استراتژیکی جزو کشورهای بالقوه "نوظهور" محسوب میگردد) از فرصت هر گونه امکان عروج به قله ی یک کشور "نوظهور" اقتصادی محروم و ناکام ساخته است.
     در بخش دوم (و پایانی) این نوشتار به ویژگی ها و علل ناکامی دو کشور ایران و مصر (که مثل ترکیه جزو کشورهای بالقوه "در حال عروج" محسوب میشوند) در کسب مقام "در حال عروج" به قله ی کشورهای "نوظهور" اقتصادی، میپردازیم.
منابع و مآخذ
1 _ سمیر امین، "پیروزی انتخاباتی اسلام سیاسی در مصر" ، در نشریه ی "پمپازوکا نیوز" ، شماره 591 (28 ژوئن 2012).
2_ غمزه یوکان و علی مراد ازدمیر، "عدالت در سرمایه داری" ، آنکارا، 2008.
3 _سیمین کوثر و متین این اوغلی، "تهاجم نئولیبرالی علیه بیمه های اجتماعی در ترکیه" ، آنکارا 2009.
4 _غزت الله سحابی، "بورژوازی ملی در ترکیه" ، در مجله "چشم انداز ایران" ، شماره 54 (اسفند 1387 و فروردین 1388).
5 _سمیر امین، "ویژگی های سه کشور ناکام" ، در نشریه "پمپازوکا نیوز" ، شماره 590 (6 ژوئن 2012).
6 _یونس پارسا بناب، "نیم نگاهی به نقش بازار آزاد در ترکیه" ، در کتاب "جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه" ، در آمازون دات کام، 2010.

هیچ نظری موجود نیست: