|
|
دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی
کاظم رنجبر |
عوامل دگرگونی های اجتماعی .
عوامل تفسیری این دگرگونی ها .
کلود دوران جامعه شناس معاصر
فرانسه ، و پاتریک وی مورخ معاصر فرانسه (Claude Durand-Patrick Weil ) در
آثار خود که عنوان : جامعه شناسی معاصر دارد در فصل : عوامل جمعیتی
در روند ترقی فنی و تکنیکی ، همچنین ارزشهای فرهنگی ، ایده ئولوژیک ، این
عوامل دگرگونی جامعه را تفسیر و تشریح میکنند.در این بحث این دو متفکر
شش گروه را عامل نقش آفرین در دگرگونی جامعه یاد می کنند ، که اینجا بطور
مختصر توضیح می دهیم .
عوامل نقش آفرین عبارتند از :
عامل جمعیتی 2- پیشرفت
تکنیکی 3-توسعه اقتصادی 4- ارزش های فرهنگی (باور های عقیدتی – ایده
ئولوژی-مذهب ) 5- نو آوری و تجدد و ابتکار 6- مبارزات اجتماعی ، سندیکائی
. این شش عامل، عنصر عامل تحولات اجتماعی می شوند .
نقش تراکم جمعیت و تقسیم کار اجتماعی و رشد تخصص های علمی و فنی در دگرگونی جامعه .
در بین جامعه شناسان معاصر ،
امیل دورکهایم ، بیش از همه ، نقش تراکم جمعیت را در تحولات ساختار ی
جامعه ، بیش از سایر جامعه شناسان مورد مطالعه و تفسیر قرار داده است .
پیشرفت تقسیم کار اجتماعی ، عاملی اصلی و نقش آفرین در روند دگرگونی و
تحولات بنیادین جامعه می شوند ، و به دنبال آن ، تقسیم کار اجتماعی ،
عامل تغیر یک جامعه سنتی که بر اصل همبستگی مکانیک بر قرار است .(منظور
از همبستگی مکانیک ، یعنی همبستگی سنتی مبتی بر رابطه خانوادگی ، قومی
نژادی ، دینی استوار است ).
دورکهایم این همبستگی را همبستگی سازمانی میداند که با همبستگی مکانیک یا خانوادگی و قومی نژادی فرق دارد .
چه عواملی در همبستگی سازمانی نقش دارند ؟
برای دورکهایم ، جواب این
سئوال در خصوصیات رفتاری جامعه از منظر جمعیتی نقش دارند ، جستجو کرد .
وقتی که در یک جامعه ، جمعیت محدود در سرزمینی با وسعت زیاد زندگی می
کنند ، نسبت کل جمعیت به نسبت وسعت سرزمین ضعیف و محدود باشد ، در این
صورت این جمعیت کوچک ، بدون آنکه به همبستگی و تعاون احتیاج داشته
باشند ، میتوانند به زندگی خود ادامه بدهند . در این نوع جامعه ، همبستگی
خانوادگی کافی است که جامعه مشکلات و مسائل خود را با همیاری و همبستگی
خانوادگی حل بکنند . به عنوان مثال نقش خانواده در جوامع سنتی کشاورزان و
یا صیادان ، نمونه این همبستگی سنتی است که اغلب از منظر فنی همه شان
از یک نوع آلات و ابزار استفاده می کنند .
ولی وقتیکه که تراکم جمعیت
افزایش پیدا میکند ، ادامه زندگی جمعیت در یک محیط نسبتا محدود ، لازمه اش
تقسیم کار اجتماعی و تخصصی و تکمیل تخصص کار افراد را لازم میدارد .
دورکهایم با مشاهده این واقعیت به این اصل و نتیجه میرسد : تقسیم کار و
تبدیل آن به تخصص های حرفه با نسبت تراکم جمعیت در جامعه ، رابطه مستقیم
دارد . اگر درجامعه ای نوع تخصص کار روز بروز اضافه شود ، خود این دگر
گونی اجتماعی ، رشد تراکم جمعیت را نشان میدهد .
بخش دوم : عوامل دگر گونی و تحولات اجتماعی .
دورکهایم تحلیل ها خود را
از منظر رشد جامعه از منظر جمعیتی را گسترش میدهد و میگوید :تراکم جامعه
از منظر جمعیتی ، تنها عامل تقسیم کار اجتماعی نیست . رشد جمعیت در
جامعه عوامل متعددی را دنبال دارد . او اضافه می کند و می گوید :رشد و
تراکم جمعیت در جامعه باعث تراکم ارزشها ی رفتار اجتماعی می شود . از
آنجائیکه انسان ها مجبور به همزیستی در محیط و فضای محدود هستند ، رابطه
آنان با همدیگر بیشتر و گوناگون و متعدد میگردد. این رابطه متعدد و
متفاوت ، عامل پیدایش «تحرک و دینامیزم عمومی » می شود ، که از آن اندیشه و
افکار جامعه در راستای خلاقیت های فکری ، هنری و روند تکاملی جامعه از
منظر تمدنی جامعه می شود .
دورکهایم چنین ننیجه می گیرد :
با مشخص کردن عامل اصلی ترقی روند تقسیم کار اجتماعی ، در عین حال
عوامل اصلی رشد و تحول تمدن بشری را، مشخص می کنیم .
در واقع ما در این اثر
دورکهایم ، که در باره عامل اصلی تمدن بشری را ، در روابط متداخل اعمال
اجتماعی و تاثیر متقابل این اعمال انسانی را ، عامل اصلی تمدن بشری می
نامد ، تراکم روابط انسانی را همراه با ارزشها و اخلاقیات موجود در این
رابطه را سرچشمه تمدن بشری میداند که در عین حال این روابط متقابلا در
بین انسان ها و جامعه تاثیر گذار و تاتیر پذیر می باشند .
قانون جاذبه دنیای اجتماعی امیل دورکهایم
دورکهایم این قانون جاذبه دنیای اجتماعی را ناشی از دو علت میداند .
علت اول: این علت بر این
روند تکیه دارد که رشد تراکم جمعیت در عین حال با رشد تقسیم کار اجتماعی
همراه است ، واین رشد تقسیم کار به روند رشد اخلاقیات جامعه منتهی می
شود . علت دوم :منظور دورکهایم اینست وقتی که به رشد تراکم جمعیت اضافه
می شود ، انسانها مجبور هستند با رعایت حقوق همدیگردر راستای زندگی
مسالمت آمیز در کنار هم زندگی بکنند و به حقوق همدیگر احترام بگذارند .
همین دو عامل یعنی رشد و تراکم جمعیت و زندگی مسالمت آمیز و احترام به
حقوق همدیگر ، عامل ترقی و تمدن و ترقی فرهنگ جامعه می شود .
این رابطه دوگانه و متداخل و
تاثیر گذار در همدیگر ، برای دورکهایم در توضیح و تفسیر تاریخ اجتماعی
جوامع بشری مهم هستند . بی جهت نیست که دورکهایم از آنان با عنوان «قانون
جاذبه دنیای اجتماعی » یاد می کند . دورکهایم با بکار بردن اصطلاح : قانون
جاذبه اجتماعی ، هدف اش این است که چون قانون جاذبه زمین اسحق نیوتن ،
این قانون برای درک تحولات و تمدن بشری مثل قانون جاذبه زمین مهم و
ضروری است .
جامعه شناس دیگری بنام :
هانری ژان (Henri-Janne) بعد از تحلیل و تفسیر نظریه مشابه با نظریه
دورکهایم ، به این نتیجه میرسد :« ...که رشد ویا کاهش جمعیت از منظر
اقتصادی ، عوامل مساعد و نامساعدی را میتواند همراه باشد . به عبارت
دیگر ، رابطه مستقیم رشد جمعیت با رشد اقتصادی که دورکهایم از آن دفاع
می کند ، این نظریه تا اندازه ای ساده انگاری است . لذا علل دیگر نیز لازم
است بر این نظریه افزوده شود .
روابط متقابل و متبادل رشد جمعیتی، رشد اقتصادی و رشد فرهنگی در جامعه .
هانری ژان تاکید میکند که
برای رشد اقتصادی و تمدنی جامعه ، عوامل دیگری را نیز باید اضافه کرد .
منابع بالقوه جامعه و استعداد و تکمیل سطح فن آوری (تکنولوژی ) لازمه
جوابگوئی به خواست جامعه در حال رشد جمعیتی است . به عبارت دیگر چه بسا
ازدیاد جمعیت بدون رشد و آگاهی از فن آوری و علوم پیشرفته ، به تنهائی
باعث پیشرفت فنی و فرهنگی جامعه نمی شود . وقتی که این شرایط با هم
فراهم نباشند ، پیشرفت تکنیکی در جامعه عملی نمی شود ، بلکه درست برعکس
عقب ماندگی جامعه ادامه می دهد. رشد جمعیت به تنهائی نمی تواند عامل
مناسب رشد اقتصادی و اجتماعی باشد ، مگر اینکه با عوامل دیگر ، چون وجود
منابع طبیعی چون زغال سنگ ، نفت ، گاز ، و فلزات چون مس ، آهن و همچنین
عامل فرهنگی ، قشر تحصیل کرده جامعه ، در مجموع در روند رشد تکاملی
جامعه از منظر اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی نقش دارند .
جامعه شناس معروف :رای اسمان
(Riesman ) در اثر خود با عنوان : توده فرد گرا (La Foule Solitiare) که
این اثر را درسال 1962 نوشته است ، نشان میدهد که درمقایسه رابطه درصد
نوزادان و مردگان ، تحول تکاملی افکار و ارزش های جامعه رخ مدهد .
در آنجائیکه در صد متولدین
نوزاد بالاتر از درصد مردگان می باشد ، افراد جامعه داری شخصیت شکل گرفته
از طریق خانواده را دارند . .شخصیت خانواده از طریق تربیت خانوادگی شکل
می گیرد . خانواده در شکل دهی شخصیت فرزندان نقش اساسی دارند ، واز طریق
خانواده به اهداف شخصی ، اجتماعی راهنمائی می شوند .
Ester Boserup –استر بوسروپ
جامعه شناس در اثر خود با عنوان : روند تکاملی کشاورزی و فشار ناشی از
ازدیاد جمعیت ، بر این عقیده است که نو آوری تکنیکی ناشی از فشار رشد
جمعیت که به مواد غذائی احتیاج مبرم داشتند حاصل شده است .
اگر کشاورزان یک کشور مجبور
بشوند که حد اکثر زمین های خود را به آیش (استراحت ) بگذارند خود دلیل
بر آن است که تراکم جمعیت در یک مساحت محدود آنان را مجبور میکند که حد
اکثر استفاده را از زمین کشاوری خود بکنند . Malthus-Thomas- اقتصادان
معروف انگلستان – متولد 1766-مرگ 1834،بر این عقیده است که اصلاحات و نو
آوری فنی در کشاورزی ، امکان رشد جمعیت را فراهم آورد .واضافه میکند و
میگوید : تحولات و تغیرات جامعه ناشی از یک عامل واحد مشخص نمی تواند
امکان داشته باشد ، بلکه عوامل متعددی در این تحولات نقش دارند .
Balandier ، جامعه شناس متخصص
تغیرات و تحولات جوامع آفریقائی است ، بر این عقیده است ولو اینکه عوامل
جمعیتی در تغیرات و تحولات جامعه نقش دارند ، ولی تنها عامل نمی باشند
.این عامل جمعیتی باسایرعوامل در تغیر جامعه نقش دارند . این جامعه شناس
مفهوم تحولات اجتماعی را یک مجموعه ترکیبی متشکل از عوامل دیگر متعدد
میداند . او عوامل مجموعه را پیش میکشد ، که نتیجه آن ترکیب دینامیک (فعال )
تحولات جامعه می باشند .
بطور خلاصه ، Balandier،
بمانند :Henri Janne، به نقش سه عامل در دگرگونی جامعه باور دارد . 1-
عامل جمعیتی 2- عامل اقتصادی از منظر امکانات اقتصاد محلی هر منطقه .3-
عامل فرهنگی از منظر ارزشی . هرسه عامل بطور تنگاتنگ باهم در تحولات
دگرگونی جامعه نقش مشترک و فعال دارند . این سه عامل میتوانند پایه معیار
سرعت و پیشرفت و تحولات اقتصادی در یک کشور مورد توجه قرا ر گیرد .
مطمئنا دورکهایم اهمیت نقش ازدیاد جمعیت یک جامعه در تحولات بنیادی آن
جامعه را به خوبی درک کرده بود . اما این عوامل به تنهائی در توسعه
اقتصادی و اجتماعی کافی نیستند.
مثالهای متعددی نشان میدهند
که با افزایش جمعیت در یک جامعه ، عوض رشد اقتصادی و فرهنگی ، راه
حلهائی دیگری ، چون تقسم کار اجتماعی ، پیشرفت تکنولوژی ، دست اندازی به
مناطق دیگر کره زمین ، ایجاد مستعمرات در نقاط دیگر ، و مهاجرت به آن
نقاط و یا محدود کردن جمعیت از طریق برنامه های مختلف ، چون بالا بردن
سنین ازدواج ، محدود کردن تعداد نوزاد روی آوردند .
دورکهایم بر این عقیده است ،
که تراکم جمعیت به تراکم اخلاقی منتهی می شود . از آنجائیکه توسعه
اقتصادی و اجتماعی با ظهور عوامل دیگر همراه است ، ویا شرایط اقتصادی
جدیدی را لازم میدارد ، این شرایط جدید سیاسی ، و حتی شرایط جدید روانی-
اجتماعی و رفتاری و ارزشهای نوین جامعه را فراهم می آورند .
نقش عوامل فن آوری (تکنیک ) در روند پیشرفت جامعه .
اختراعات متعدد باعث پیشرفت
اجتماعی شده اند .پژوهشگران مختلف با تکیه بر واقعیت های تکنولوژی موجود
درجامعه رامعیار روند جامعه در راستای رسیدن به مرحله : جامعه تاریخی
قرار دادند . (خوانندگان توجه بکنند که وقتی در جامعه شناسی سیاسی ما از
اصطلاح جامعه تاریخی استفاده می کنیم ، منظور از این اصطلاح « جامعه
تاریخی » آن جامعه ایست که روند تاریخ بشری را عوض کرده است و یا عوض میکند
. به عنوان مثال ، اختراع ماشین بخار در سال 1679 توسط دونی پاپن
فرانسوی ، یک مرحله از تاریخ بشری است که نیروی بخار وارد زندگی اجتماعی و
اقتصادی جامعه بشری می شود . .)
یکی از مشهور ترین جامعه
شناسان که در باره عوامل فن آوری کارهای با ارزشی کرده است :Lewis
Mumfofr است . البته لوئی مومفورد از اقتصاد دان معروف انگلستان در
اوایل قرن بیستم :Patric Gedds الهام گرفته است . پاتریک گدس در آثار خود
توشیح داده است که انقلاب صنعتی عصر جدید در دو مرحله کاملا مشخص و مجزا
رخ داده است .
مرحله اول انقلاب صنعتی را که
پاتریک گدس از آن با اصطلاح :« انقلاب زغال سنگ و آهن »، یاد می کند
متعلق به قرن هیجدهم میلادی میداند . مرحله دوم را که با عنوان
:Néotechnique ، می نامد مرحله فن آوری نوین مرحله الکتریسیته و
استفاده از نیروی برق نام داده است که از اواخر قرن نوزدهم شروع می شود .
پاتریک گدس و موم فرد ، این دو مرحله فن آوری را را از منظر دید جامعه
شناسی گسترش و تعمق بخشیده است .او دخالت تمدن بشری را در روند تکاملی این
مرحله فن آوری را به خوبی نشان داده است و در نهایت به این نتیجه میرسد:
مرحله تکاملی فن آوری جامعه ، دارای مرحله سوم نیز می باشد که مقدرم بر
دو مراحل قبلی می باشد . او این مرحله را از منظر علمی مرحله :éotechnique
– مینامد یعنی سر آغاز ویا صبحدم مرحله فنی جامعه بشری .
در ضمن جدیداً هانری ژان (جامعه شناس) به نوبه خود طرح :Mumford ، را گسترش داده است .
و بر آن دو مرحله جلو تر از
سه مرحله توضیح داده شده در بالا را اضافه کرده است . و بر هر مرحله
ماهیت اقتصادی ، و اجتماعی و ایده ئولوژیک مخصوص هر مرحله را بر آن
اضافه کرده است . ما این طرح :Henri-Janne- را با تکیه بر نقاط مهم
اندیشه اش توضیح و تفسیر خواهیم کرد .
* * *
دوران عصر فن آوری ابتدائی (عصر حجر تکنیک )
این دوران با آلات و ابزار
فنی ابتدائی ، همراه و مشخص است . انسانها از آلات و ابزار ابتدائی
استفاده می کردند . مسلماً در این مرحله از تمدن بشری ، تبادل کالا و
تجارت در فضای اجتماعی محدود محلی تبادل کالا انجام می شد . و تولید
ناچیز و تبادل اقتصادی به مواد ضروری برای زندگی روزمره خلاصه می شد .
ساختار حاکم در جامعه ، ساختار خانواده ، طایفه و قبیله بود . اندیشه ها و
باورهای حاکم در چنین جامعه بیشتر باورهای فرا عقلی (غیر عقلانی و غیر
علمی ) بیشتر به سحر و جادو محدود می شد . در چنین جامعه محدود ، تضاد
های اجتماعی گسترده ،جامعه را به همبستگی قومی و قبیله ای گرایش میداد .
بطور خلاصه در چنین جامعه سنتی و ابتدائی ، محیط و جو جامعه به محیط و
جو طبیعی محدود می شد . به عبارت دیگر ، فضای حاکم در جامعه فضای طبیعی
بود . .
ظهور عصر فضای انسان فن آور .
1- نو آوری اصلی این عصر
استفاده انسان از فلزات برای ساختن ابزار و آلات و استفاده از نیروی
انسانی بردگان در یک سطح گسترده از نیروی کار بردگان است . در چنین
جامعه برده داری ، نیروی کار اصلی جامعه را نیروی برده تشکیل میدهد و در
عین حال برده ، آلات و اسباب اصلی جامعه محسوب می شود . توسعه دوگانه
تکنولوژی ، یعنی فن آوری دوگانه ، (استفاده از فلزات ، و استفاده از
نیروی کار بردگان )،این پیشرفت ناشی از دو عامل نتایج مهمی در جامعه
بوجود آورد . 1- اولاً باعث رشد و توسعه محصولات کشاورزی شد .2- باعث
رشد و تولید محصولات کشاورزی شد . 3- در ضمن باعث رشد بازرگانی محصولات
کشاورزری گردید . 4 – در ضمن باعث رشد ارتباطات و وسائل حمل و نقل وتوسعه
جاده ها گردید .
در این مرحله از تمدن بشری ،
وسائل حمل و نقل ، چون : گاری ، ارابه ها و همچنین کشتی های حمل و نقل
وارد تمدن بشری شدند . شهر ها در کنار رودخانه های قابل کشتیرانی و یا
سواحل دریا ها بصورت بنادر مختلف بوجود آمدند . به دنبال این توسعه
اقتصادی و ظهور شهر های بزرگ ، سازمان های اداری . سیاسی در شهر ها
بنیانگذاری شدند ، که در حقیقت همان تحولات فنی ، اقتصادی را با عنوان
«ظهور تمدن بشری » مشخص می کنیم . به دنبال ظهور این تمدن بشری ، و ظهور
شهرها ، ظهور دولت ها و در نهایت اولین قدرت های امپراطوری دولت ها
وار تمدن بشری شدند .
در این مرحله است که رشد
تمدن بشری ، اندیشه های متکی بر عقلانیت به شکل اندیشه های فلسفی ، توسط
فلاسفه ظهور پیدا کردند . ولی اندیشه های اکثریت جامعه هنوز در گیر
باورهای ماوراء طبیعی ، سحر و جادو و خرافات (خرافات دینی ) حاکم بود .
کشاورزان اکثریت جامعه را تشکیل میدادند ، ولی ساکنان شهر ها در زمینه
های سیاسی و اقتصادی ، به مرور قدرت شان رشد کرد و فراگیر شد . (ادامه
دارد)
* * *
اقتباس بطور مختصر و یا کامل با ذکر ماخذ و نام نویسنده کاملا آزاد است .
ماخذ :
|
۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه
دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی کاظم رنجبر
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر