۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه

دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی کاظم رنجبر



دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی
کاظم رنجبر

عوامل دگرگونی های اجتماعی .
عوامل تفسیری این دگرگونی ها .
کلود دوران جامعه شناس معاصر فرانسه ، و پاتریک وی مورخ  معاصر فرانسه (Claude Durand-Patrick Weil ) در آثار خود که عنوان : جامعه شناسی  معاصر  دارد  در فصل : عوامل  جمعیتی  در روند ترقی فنی و تکنیکی ، همچنین  ارزشهای فرهنگی ، ایده ئولوژیک ، این  عوامل دگرگونی جامعه را تفسیر و تشریح میکنند.در این بحث  این دو متفکر  شش گروه  را عامل  نقش آفرین در دگرگونی جامعه یاد می کنند ، که اینجا بطور مختصر  توضیح می دهیم .
عوامل نقش آفرین عبارتند  از :
عامل جمعیتی 2- پیشرفت  تکنیکی 3-توسعه اقتصادی 4- ارزش های فرهنگی (باور های عقیدتی – ایده ئولوژی-مذهب ) 5- نو آوری و تجدد و ابتکار 6- مبارزات  اجتماعی ، سندیکائی .  این شش عامل، عنصر  عامل تحولات اجتماعی می شوند .
 
نقش تراکم جمعیت  و تقسیم کار  اجتماعی و رشد تخصص های علمی و فنی  در دگرگونی جامعه .
در بین جامعه شناسان معاصر ، امیل دورکهایم ،  بیش از همه ، نقش تراکم جمعیت را در تحولات  ساختار ی جامعه ، بیش از سایر جامعه شناسان  مورد مطالعه و تفسیر  قرار داده است . پیشرفت تقسیم کار  اجتماعی ، عاملی اصلی و نقش آفرین در روند دگرگونی و تحولات بنیادین  جامعه  می شوند ، و به دنبال آن ، تقسیم کار اجتماعی ، عامل تغیر یک جامعه سنتی  که بر اصل  همبستگی  مکانیک  بر قرار است .(منظور از همبستگی مکانیک ، یعنی همبستگی  سنتی مبتی بر رابطه  خانوادگی ، قومی  نژادی ، دینی  استوار است ).
 دورکهایم این همبستگی را همبستگی سازمانی میداند که با همبستگی مکانیک  یا خانوادگی  و قومی  نژادی فرق دارد .
 
چه عواملی  در همبستگی سازمانی نقش دارند ؟
برای دورکهایم ، جواب این سئوال در خصوصیات  رفتاری جامعه  از منظر جمعیتی  نقش دارند ، جستجو کرد . وقتی که در یک جامعه ، جمعیت محدود  در سرزمینی  با وسعت زیاد زندگی می کنند ، نسبت کل جمعیت  به نسبت وسعت  سرزمین  ضعیف و محدود باشد ، در این صورت  این جمعیت کوچک ، بدون  آنکه  به همبستگی و تعاون  احتیاج داشته باشند ، میتوانند  به زندگی خود ادامه بدهند . در این نوع جامعه ، همبستگی خانوادگی  کافی است که جامعه مشکلات و مسائل خود را با همیاری و همبستگی  خانوادگی حل بکنند . به عنوان مثال  نقش خانواده  در جوامع سنتی کشاورزان و یا صیادان ، نمونه این همبستگی سنتی است  که اغلب از منظر  فنی  همه شان  از یک نوع آلات و ابزار استفاده می کنند .
 
ولی وقتیکه  که تراکم جمعیت افزایش پیدا میکند ، ادامه زندگی  جمعیت در یک محیط نسبتا محدود ، لازمه اش تقسیم کار اجتماعی و تخصصی  و تکمیل تخصص  کار افراد را لازم میدارد .  دورکهایم با مشاهده این  واقعیت  به این اصل و نتیجه میرسد : تقسیم کار و تبدیل آن به تخصص های حرفه  با نسبت  تراکم جمعیت در جامعه ، رابطه مستقیم دارد . اگر درجامعه ای نوع تخصص کار روز بروز  اضافه شود ، خود این دگر گونی اجتماعی ،  رشد تراکم جمعیت را نشان میدهد .
بخش دوم : عوامل دگر گونی و تحولات اجتماعی .
 
دورکهایم  تحلیل ها خود را  از منظر رشد  جامعه  از منظر جمعیتی را گسترش میدهد و میگوید :تراکم  جامعه از منظر جمعیتی ، تنها عامل  تقسیم کار اجتماعی نیست . رشد جمعیت در جامعه  عوامل متعددی را دنبال دارد .  او اضافه می کند و می گوید :رشد و تراکم جمعیت  در جامعه باعث تراکم  ارزشها ی رفتار اجتماعی می شود . از آنجائیکه انسان ها مجبور  به همزیستی  در محیط و فضای محدود هستند ، رابطه آنان با همدیگر  بیشتر و گوناگون و متعدد  میگردد. این رابطه متعدد و متفاوت ، عامل پیدایش «تحرک و دینامیزم عمومی » می شود ، که از آن  اندیشه و افکار جامعه  در راستای  خلاقیت های فکری ، هنری و روند تکاملی جامعه از منظر تمدنی  جامعه می شود .
دورکهایم چنین ننیجه می گیرد : با مشخص کردن عامل اصلی  ترقی  روند تقسیم کار اجتماعی ، در عین حال  عوامل اصلی رشد و تحول تمدن بشری  را، مشخص  می کنیم .
در واقع ما  در این اثر دورکهایم ، که در باره  عامل اصلی تمدن  بشری  را ، در روابط متداخل  اعمال اجتماعی و تاثیر متقابل این اعمال انسانی را ، عامل اصلی تمدن بشری می نامد ، تراکم روابط انسانی را  همراه با ارزشها و اخلاقیات  موجود  در این رابطه را سرچشمه  تمدن بشری  میداند که در عین حال  این روابط  متقابلا در بین انسان ها و جامعه  تاثیر گذار و تاتیر پذیر می باشند .
 
 قانون جاذبه دنیای اجتماعی امیل دورکهایم
 
دورکهایم این قانون جاذبه  دنیای اجتماعی را ناشی از دو علت میداند .
علت اول:  این علت بر این روند تکیه دارد که رشد تراکم جمعیت  در عین حال با رشد تقسیم کار  اجتماعی همراه است ، واین  رشد تقسیم کار  به روند رشد اخلاقیات  جامعه منتهی می شود . علت دوم :منظور  دورکهایم اینست وقتی که به رشد  تراکم جمعیت  اضافه می شود ، انسانها  مجبور هستند  با رعایت حقوق همدیگردر راستای زندگی مسالمت آمیز   در کنار هم زندگی بکنند و به حقوق همدیگر  احترام بگذارند .  همین دو عامل  یعنی رشد و تراکم جمعیت و زندگی مسالمت آمیز  و احترام به حقوق همدیگر ، عامل ترقی و تمدن  و ترقی فرهنگ جامعه می شود .
این  رابطه دوگانه و متداخل و تاثیر گذار  در همدیگر ، برای دورکهایم در توضیح و تفسیر  تاریخ  اجتماعی جوامع بشری مهم هستند .  بی جهت نیست که دورکهایم از آنان با عنوان «قانون جاذبه دنیای اجتماعی » یاد می کند . دورکهایم با بکار بردن  اصطلاح : قانون جاذبه  اجتماعی ، هدف اش این است که  چون قانون  جاذبه  زمین اسحق نیوتن ، این قانون برای  درک تحولات و تمدن بشری  مثل قانون جاذبه زمین مهم  و ضروری است .
جامعه شناس دیگری  بنام : هانری ژان (Henri-Janne)  بعد از تحلیل و تفسیر  نظریه مشابه با نظریه  دورکهایم ، به این نتیجه میرسد :« ...که رشد  ویا کاهش جمعیت  از منظر اقتصادی ، عوامل  مساعد  و نامساعدی  را میتواند  همراه باشد . به عبارت دیگر ، رابطه مستقیم  رشد جمعیت  با رشد اقتصادی  که دورکهایم  از آن دفاع می کند ، این نظریه تا اندازه ای ساده انگاری است . لذا علل  دیگر نیز لازم است بر این نظریه افزوده شود .
 
روابط  متقابل و متبادل  رشد جمعیتی،  رشد اقتصادی و رشد فرهنگی در جامعه .
هانری ژان  تاکید میکند که برای رشد  اقتصادی و تمدنی  جامعه ، عوامل دیگری  را نیز باید اضافه کرد . منابع بالقوه  جامعه و استعداد و تکمیل  سطح فن آوری (تکنولوژی )  لازمه جوابگوئی به خواست  جامعه در حال رشد جمعیتی است . به عبارت دیگر  چه بسا  ازدیاد جمعیت  بدون رشد و آگاهی از فن آوری و علوم پیشرفته ، به تنهائی  باعث  پیشرفت فنی و فرهنگی جامعه  نمی شود . وقتی که این شرایط با هم فراهم  نباشند ، پیشرفت تکنیکی  در جامعه  عملی نمی شود ، بلکه درست برعکس  عقب ماندگی جامعه  ادامه  می دهد. رشد جمعیت به تنهائی نمی تواند  عامل مناسب رشد اقتصادی و اجتماعی باشد ، مگر اینکه با عوامل  دیگر ، چون  وجود منابع طبیعی  چون زغال سنگ ،  نفت ، گاز ، و فلزات چون مس ، آهن و همچنین  عامل فرهنگی ، قشر تحصیل کرده جامعه ، در مجموع  در روند  رشد تکاملی  جامعه از منظر اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی  نقش دارند .
 
جامعه شناس معروف :رای اسمان (Riesman ) در اثر خود با عنوان : توده فرد گرا (La Foule Solitiare) که این اثر را درسال 1962 نوشته است ، نشان میدهد که درمقایسه رابطه  درصد نوزادان و مردگان ، تحول تکاملی  افکار و ارزش های جامعه رخ مدهد .
در آنجائیکه در صد متولدین نوزاد بالاتر از درصد  مردگان می باشد ، افراد جامعه  داری شخصیت شکل گرفته از طریق خانواده  را دارند . .شخصیت خانواده  از طریق تربیت خانوادگی شکل می گیرد . خانواده  در شکل دهی  شخصیت فرزندان  نقش اساسی دارند ، واز طریق خانواده  به اهداف شخصی ، اجتماعی راهنمائی می شوند .
Ester Boserup –استر بوسروپ  جامعه شناس  در اثر خود  با عنوان : روند تکاملی  کشاورزی و فشار ناشی از ازدیاد جمعیت ، بر این عقیده است که نو آوری تکنیکی  ناشی از فشار رشد جمعیت  که به مواد غذائی  احتیاج مبرم داشتند  حاصل شده است .
اگر کشاورزان یک کشور مجبور بشوند  که حد اکثر  زمین های خود را به آیش (استراحت ) بگذارند  خود دلیل  بر آن است که تراکم جمعیت  در یک مساحت محدود آنان را مجبور  میکند که حد اکثر استفاده را از زمین کشاوری  خود بکنند .  Malthus-Thomas- اقتصادان معروف انگلستان – متولد 1766-مرگ 1834،بر این عقیده است که اصلاحات و نو آوری فنی  در کشاورزی ، امکان رشد جمعیت را فراهم آورد .واضافه میکند  و میگوید :  تحولات و تغیرات  جامعه  ناشی از یک عامل واحد مشخص  نمی تواند امکان داشته باشد ، بلکه عوامل متعددی  در این تحولات نقش دارند .
Balandier ، جامعه شناس متخصص تغیرات و تحولات جوامع آفریقائی است ، بر این عقیده است  ولو اینکه  عوامل جمعیتی در تغیرات و تحولات  جامعه نقش دارند ، ولی تنها عامل نمی باشند .این عامل جمعیتی باسایرعوامل  در تغیر جامعه نقش دارند . این جامعه شناس  مفهوم  تحولات اجتماعی را  یک مجموعه ترکیبی متشکل از عوامل دیگر متعدد  میداند . او عوامل مجموعه را پیش میکشد ، که نتیجه آن ترکیب دینامیک (فعال ) تحولات جامعه می باشند .
بطور خلاصه ، Balandier، بمانند :Henri Janne، به نقش سه عامل  در دگرگونی جامعه  باور دارد . 1- عامل جمعیتی 2- عامل اقتصادی  از منظر امکانات اقتصاد محلی هر منطقه .3- عامل فرهنگی  از منظر ارزشی . هرسه عامل  بطور تنگاتنگ باهم در تحولات  دگرگونی جامعه نقش مشترک و فعال دارند . این سه عامل میتوانند پایه معیار  سرعت و پیشرفت و تحولات اقتصادی  در یک کشور  مورد توجه قرا ر گیرد .  مطمئنا  دورکهایم  اهمیت  نقش ازدیاد جمعیت یک جامعه در تحولات بنیادی آن جامعه را به خوبی درک کرده بود . اما این عوامل به تنهائی در توسعه اقتصادی  و اجتماعی کافی نیستند.
مثالهای  متعددی  نشان میدهند که با افزایش  جمعیت  در یک جامعه ، عوض رشد اقتصادی و فرهنگی ، راه حلهائی  دیگری ، چون تقسم کار اجتماعی ، پیشرفت تکنولوژی ، دست اندازی به مناطق  دیگر کره زمین ،  ایجاد مستعمرات در نقاط دیگر ، و مهاجرت به آن نقاط و یا محدود کردن  جمعیت از طریق برنامه های مختلف ،  چون بالا بردن سنین ازدواج ، محدود کردن  تعداد نوزاد روی  آوردند .
دورکهایم بر این عقیده است  ، که تراکم جمعیت به تراکم اخلاقی منتهی می شود . از آنجائیکه  توسعه اقتصادی و اجتماعی  با ظهور عوامل دیگر همراه  است ، ویا شرایط اقتصادی جدیدی  را لازم میدارد ، این شرایط جدید  سیاسی ، و حتی شرایط جدید  روانی- اجتماعی و رفتاری  و ارزشهای نوین جامعه را فراهم می آورند .
 
نقش عوامل فن آوری (تکنیک )  در روند پیشرفت جامعه .
 
اختراعات متعدد  باعث پیشرفت اجتماعی شده اند .پژوهشگران  مختلف  با تکیه بر واقعیت های  تکنولوژی موجود درجامعه رامعیار  روند جامعه در راستای  رسیدن به مرحله  : جامعه تاریخی  قرار دادند . (خوانندگان توجه بکنند که وقتی در جامعه شناسی سیاسی ما از اصطلاح  جامعه تاریخی استفاده می کنیم ، منظور از این اصطلاح « جامعه تاریخی » آن جامعه ایست که روند تاریخ بشری را عوض کرده است و یا عوض میکند .  به عنوان مثال ، اختراع ماشین بخار  در سال 1679  توسط  دونی پاپن فرانسوی ، یک مرحله از تاریخ بشری است که نیروی بخار  وارد زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه بشری می شود . .)
یکی از مشهور ترین جامعه شناسان  که در باره  عوامل  فن آوری کارهای با ارزشی  کرده است :Lewis Mumfofr است .  البته لوئی مومفورد  از اقتصاد دان  معروف  انگلستان  در اوایل قرن بیستم :Patric Gedds  الهام گرفته است . پاتریک گدس در آثار خود توشیح داده است که انقلاب  صنعتی عصر جدید در دو مرحله  کاملا مشخص و مجزا رخ داده است .
 
مرحله اول انقلاب صنعتی را که پاتریک گدس  از آن  با  اصطلاح :« انقلاب زغال سنگ و آهن »، یاد می کند  متعلق به قرن هیجدهم  میلادی میداند . مرحله دوم را که  با عنوان :Néotechnique ، می نامد  مرحله فن آوری نوین  مرحله  الکتریسیته  و استفاده از نیروی برق  نام داده است  که از اواخر  قرن نوزدهم شروع می شود . پاتریک گدس و موم فرد ، این دو مرحله فن آوری را  را از منظر  دید جامعه شناسی گسترش و تعمق بخشیده است .او دخالت تمدن بشری را در روند تکاملی  این مرحله  فن آوری را  به خوبی نشان داده است و در نهایت به این نتیجه میرسد: مرحله تکاملی فن آوری جامعه ،  دارای مرحله سوم نیز می باشد  که مقدرم بر دو مراحل قبلی می باشد .  او این مرحله را از منظر علمی مرحله :éotechnique – مینامد  یعنی سر آغاز  ویا صبحدم  مرحله  فنی  جامعه بشری .
 در ضمن جدیداً  هانری ژان  (جامعه شناس)  به نوبه خود  طرح :Mumford ،  را گسترش  داده است .
 
و بر آن دو مرحله  جلو تر از سه مرحله  توضیح داده شده  در بالا را  اضافه کرده است .  و بر هر مرحله  ماهیت اقتصادی ، و اجتماعی و ایده ئولوژیک  مخصوص  هر مرحله را  بر آن اضافه کرده است .  ما این  طرح :Henri-Janne- را با تکیه  بر نقاط مهم اندیشه اش  توضیح و تفسیر خواهیم کرد .
 
                                *                                   *                                   *
دوران عصر فن آوری ابتدائی (عصر حجر تکنیک )
 
این دوران  با آلات و ابزار فنی  ابتدائی ، همراه و مشخص است . انسانها از آلات و ابزار ابتدائی استفاده می کردند . مسلماً در این مرحله  از تمدن  بشری ، تبادل کالا و تجارت در فضای اجتماعی محدود  محلی  تبادل کالا  انجام می شد . و تولید ناچیز و تبادل اقتصادی  به مواد ضروری  برای زندگی  روزمره خلاصه می شد . ساختار حاکم در جامعه ، ساختار خانواده ، طایفه و قبیله بود . اندیشه ها و باورهای حاکم در چنین جامعه  بیشتر  باورهای  فرا عقلی (غیر عقلانی و غیر علمی )  بیشتر به سحر و جادو  محدود می شد .  در چنین جامعه  محدود ، تضاد های  اجتماعی گسترده ،جامعه را به همبستگی قومی و قبیله ای گرایش میداد . بطور خلاصه  در چنین جامعه  سنتی و ابتدائی ، محیط و جو جامعه  به محیط و جو طبیعی  محدود می شد . به عبارت دیگر ، فضای حاکم  در جامعه  فضای طبیعی بود . .
 
ظهور عصر فضای انسان فن آور .
1-    نو آوری اصلی این عصر  استفاده انسان از فلزات  برای ساختن  ابزار و آلات و استفاده  از نیروی انسانی بردگان در یک سطح گسترده  از نیروی کار بردگان  است .  در چنین جامعه  برده داری ، نیروی کار اصلی جامعه را نیروی برده تشکیل میدهد و در عین حال برده ، آلات و اسباب  اصلی جامعه محسوب می شود . توسعه  دوگانه تکنولوژی ،  یعنی فن آوری دوگانه ، (استفاده  از فلزات ، و استفاده از نیروی کار بردگان )،این پیشرفت  ناشی از دو عامل  نتایج مهمی در جامعه  بوجود آورد . 1-  اولاً باعث رشد  و توسعه  محصولات کشاورزی  شد .2-  باعث رشد و تولید محصولات  کشاورزی  شد . 3- در ضمن باعث رشد  بازرگانی محصولات  کشاورزری گردید . 4 – در ضمن باعث رشد ارتباطات و وسائل حمل و نقل  وتوسعه جاده ها گردید .
در این مرحله از تمدن بشری ، وسائل حمل و نقل ، چون : گاری ، ارابه ها و همچنین  کشتی های حمل و نقل  وارد تمدن بشری شدند . شهر ها  در کنار رودخانه های قابل کشتیرانی و یا سواحل  دریا ها بصورت  بنادر مختلف  بوجود آمدند . به دنبال  این توسعه اقتصادی و ظهور شهر های بزرگ ، سازمان  های اداری . سیاسی  در شهر ها  بنیانگذاری شدند ، که در حقیقت  همان تحولات  فنی ، اقتصادی را  با عنوان «ظهور تمدن بشری »  مشخص می کنیم .  به دنبال  ظهور این تمدن بشری ، و ظهور شهرها ،  ظهور دولت ها  و در نهایت  اولین قدرت های امپراطوری  دولت ها وار تمدن بشری شدند .
 در این مرحله است که رشد تمدن بشری ، اندیشه های متکی بر عقلانیت  به شکل  اندیشه های فلسفی ، توسط فلاسفه  ظهور پیدا کردند . ولی اندیشه های  اکثریت جامعه  هنوز  در گیر  باورهای ماوراء  طبیعی ، سحر و جادو و خرافات  (خرافات دینی )  حاکم بود . کشاورزان  اکثریت جامعه را تشکیل میدادند ، ولی  ساکنان شهر ها  در زمینه های سیاسی و اقتصادی ، به مرور  قدرت شان رشد کرد و فراگیر شد . (ادامه دارد)
 
                                      *                                     *                                    *
 اقتباس بطور مختصر و یا کامل با ذکر ماخذ و نام نویسنده کاملا آزاد است .
 
 کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
بخش دوم  - نسخه 1
 
 ماخذ :
 

هیچ نظری موجود نیست: