سرنوشت مسعود دلیلی، یادآور سرنوشت سعید امامی (بخشی از گزارش ۹۳)
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
بررسی و تعمق دربارهی سرنوشت «مسعود دلیلی داخل»، ما را با ماهیت یکسان عملکرد خامنهای و مسعود رجوی در ارتباط با «فداییان» و سینهچاکان «رهبری» آشنا میکند.
خامنهای به رفسنجانی که پس از مرگ خمینی، او را برکشیده و به مقام ولایت فقیه رساند بیوفایی کرد و احمد صدر حاجسیدجوادی را که مجاناً وکالت او را در زمان شاه به عهده گرفته بود در نهمین دههی عمرش به زندان افکند و به شلاق محکوم کرد. هنگامی که در جریان قتلهای زنجیرهای به مخمصه افتاد «سعید جان» امامی را قربانی کرد، همسر وی را به اسارت برد و از او به زور شکنجه، اعتراف گرفت که هر دو بهایی و بهاییزاده و جاسوس اسرائیل و موساد و سیا بودند و انحرافات شدید جنسی و اخلاقی داشتند.
نیروهای خود در وزارت اطلاعات را که به اشارهی بیت رهبری و نهادهای قدرت مخالفان و منتقدان را حذف میکردند به بند کشید و تحت شکنجه به اعترافات از پیش تهیه شده وادار کرد. آنها همگی مجبور بودند ضمن پذیرش انحراف اخلاقی و اعتقاد به ادیان بهاییت و یهود به جاسوسی برای اسرائیل و ... اعتراف کنند.
در نقطه مقابل مسعود رجوی را میبینیم که در پروژهی «رفع ابهام»، به منظور سرکوب نیروها و خشکاندن نطفههای اعتراض در مجاهدین، عالیترین و فداکارترین فرماندهان عملیاتی مجاهدین را که هریک دهها عملیات نظامی در داخل کشور داشته و بارها از مرگ جسته بودند زیر فشار شکنجه میبرد تا اعتراف کنند که «نفوذی» رژیم بودهاند و پای سناریوهای تهیه شده از سوی «پلیس امنیتی» مجاهدین امضا بگذارند.
اگر خامنهای تنها چهارچوب اعترافات را تعیین کرد، بنا به شهادتهای کسانی که در پروژهی «رفع ابهام» به بند کشیده شدند، مسعود رجوی از نزدیک چگونگی بازداشتها، شکنجهها و بازجوییها را هدایت میکرد و سناریوهای مربوط به هر مرحله را شخصاً تهیه مینمود و از ابتدا تا انتها پروژه را زیر نظر داشت. حتی پس از پایان پروژهی همهی قربانیان را به حضور او بردند تا خود شخصاً بقیه سناریو و رفع و رجوع آن را پی بگیرد.
خامنهای در حالی تصمیم به حذف سعید امامی گرفت که وی در سفر اعضای خانوادهی رهبری به خارج از کشور مسئولیت حفاظت از آنها را به عهده داشت. سعید امامی در حالی که در دو دهه حیات سیاسیاش با جان و دل در راه منویات خمینی و خامنهای کوشیده و مال و منالی هم برای خود و خانوادهاش نیاندوخته بود پس از مرگ، جاسوس اسرائیل و موساد معرفی شد و در این زمینه دوست نزدیکش حسین شریعتمداری سردمداری تبلیغات را به عهده داشت.
تبلیغات جنبشهای توتالیتر به همان اندازه که دروغگویانه و برپایهی جعل و فریب است، بیپرده نیز هست. بایستی توجه داشت ماشینی که دروغپردازیهای عظیم جنبشهای توتالیتر را ایجاد میکند و آنها را سازمان و گسترش میدهد، از رهبری مایه میگیرد که پیوسته بر حق بوده و خواهد بود و هر آنچه او کند، نیکو بود.
«مسعود دلیلی داخل» نیز به نوعی سرنوشتی مشابه سعید امامی داشت. او در سال ۱۳۴۰ در خانوادهای فقیر در روستای «داخل» از توابع آستانه اشرفیه به دنیا آمد و به سختی دیپلم گرفت. وی در سال ۱۳۶۰ بازداشت و پس از یک سال به همراه رضا لاقید و بهمن و عباس افرازه که آنها نیز اهل روستای «داخل» بودند آزاد و به مجاهدین پیوستند. این عده عملیاتهای نظامی متعددی از جمله مجازات شکرگزار فرمانده سپاه آستانه اشرفیه و لاهیجان را که نقش عمدهای در دستگیری، شکنجه و کشتار در استان گیلان داشت به مورد اجرا گذاشتند.
مسعود دلیلی و رضا لاقید در سال ۱۳۶۲، در کرمانشاه بازداشت و بلافاصله با هواپیما به رشت منتقل شدند. این دو در شکنجهگاه آستانه اشرفیه به سختی شکنجه و به اعدام محکوم شدند. دستگاه قضایی و امنیتی رژیم به مدت یک هفته در تبلیغات وسیعی خبر از اعدام قاتلان «شهید شکرگزار» با جراثقال در محل دفن وی میداد.
مسعود دلیلی در طرحی متهورانه با ایجاد دو سوراخ یکی به سلول رضا لاقید، و دیگری به پشت سلولش که به حیاط مدرسهای وصل بود، یک شب قبل از اعدام به همراه رضا از زندان میگریزد و یکراست به خانهی بهمن افرازه میرود و سلاحهایی را که پیش از رفتن به کرمانشاه نزد او به امانت گذاشته بود تحویل میگیرد.
بهمن افرازه داخل، همراه یک جوان دیگر در شب ۳۰ شهریور ۱۳۶۳ از سوی کمیتهی انقلاب اسلامی بازداشت و پس از تحمل شکنجههای بسیار به اعدام محکوم میشود اما در تابستان ۱۳۶۴ پیش از اجرای حکم او نیز از زندان میگریزد. وی پس از فرار از زندان دست به عملیات نظامی زیادی میزند. در این عملیاتها از جمله ابوالحسن کریمی دادستان بیرحم گیلان و مازندران که در اعدام و شکنجهی هزاران نفر مشارکت داشت کشته میشود.
نیروهای امنیتی و قضایی رژیم در یک اقدام تلافیجویانه دهها تن را در خانهها و خیابانهای لاهیجان و آستانهی اشرفیه به قتل میرسانند و یا در زندانها به جوخهی اعدام میسپارند. و در این میان به خاطر کینهی ویژهای که از مسعود دلیلی به دل داشتند انتقام سختی را از خانوادهی او میگیرند. در سال ۱۳۶۵ علی دلیلی پدر مسعود که کشاورزی ۵۰ ساله بود به همراه فرزند ۱۷ سالهاش پرویز، در خانهی مسکونیشان به رگبار بسته شده و خانهشان نیز به آتش کشیده شد.
مسعود رجوی با صدور پیامی که از رادیو مجاهد پخش شد شهادت پدر و برادر مسعود دلیلی را تسلیت گفت.
رضا لاقید داخل که به همراه مسعود دلیلی در ۱۳۶۳ از زندان آستانه اشرفیه، گریخته بود، در سال ۱۳۶۵ با چندین تن از یارانش در روستای « چَپَرکوچان» آستانه اشرفیه، لو رفته و در جریان یک درگیری در طویلهای کُشته میشوند.
بهمن افرازه نیز در پاییز ۱۳۶۵ از طریق کوههای سیاهکل به سوی تهران حرکت میکند و در بازرسی بین راه در سراوان امامزاده هاشم مورد سوءظن پاسداران قرار گرفته و در جریان درگیری بین او و پاسداران چند نفر کشته میشوند. بهمن که پایش تیرخورده و گلولههایش نیز تمام شده بود خود را تسلیم پاسداران میکند. هنگامی که آنها برای دستگیری وی هجوم میببرند وی ضامن نارنجکش را کشیده و همراه آنها کشته میشود.
از میان دوستان قدیمی، تنها مسعود دلیلی، جان به در میبرد و با شور و اشتیاق و علاقهای مثال زدنی به مجاهدین میپیوندند. «فدایی» مسعود رجوی میشود و میکوشد جای خالی رفقایش را نیز پر کند. در نشستهای رجوی حتی بالاترین کادرهای مجاهدین را تفتیش بدنی میکند. محافط مخصوص رهبری است و در طرحهای امنیتی ویژه نقش حفاظتی دارد.
در سپتامبر ۲۰۱۱ تحت عنوان عنصر «بریده» از مجاهدین جدا میشود و توسط آنها به نیروهای عراقی و ملل متحد تحویل داده میشود و از آنها خواسته میشود «حقوق شهروندی» وی و دو نفر دیگر را رعایت کنند. یک سال بعد در تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۳۹۱ سایت «تابناک» وابسته به محسن رضایی گزارش میدهد که «در روزهای اخیر تماسهای متعددی با داخل کشور جهت ورود احتمالی وی، گرفته شده است.»
از نظر من با توجه به سابقهی بخش «اخباری» مجاهدین، این خبر میتواند از طریق کانالهای مجاهدین با اهداف خاصی به رژیم منتقل شده باشد.
مسعود دلیلی میتواند جداشدهی واقعی نبوده باشد، چرا که با هیچ جداشدهای در ارتباط نبوده و بلافاصله هتل جداشدگان را نیز ترک میکند. مجاهدین از پاسخ دادن به دوستان وی در خارج از کشور که میخواستند با او تماس گرفته و زمینهی انتقالش به اروپا را فراهم کنند خودداری میکنند. وی از زمان جدا شدن از مجاهدین، هیچ تماسی با مادر و خواهرش در ایران نگرفته است. در حالی که وقتی کسی از مناسبات جدا میشود و سایت «تابناک» خبر از «تماسهای متعدد» جهت «ورود احتمالی» وی به ایران میدهد، طبیعی است اولین کاری که میکند تماس با خانواده و دوستانش باشد. چرا بعد از سه دهه، او تلاش نمیکند صدای مادر رنجدیدهاش را بشنود؟ حتی اگر تفسیر مجاهدین را بپذیریم، او از مجاهدین و مبارزه «بریده» بود از مادر و خواهرش که نبریده بود. حتی اگر به ایران رفته بود دلیلی نداشت با مادرش دیدار نکند و یا حداقل به گفتگوی تلفنی با او نپردازد.
پس از حملهی نیروهای کوماندویی رژیم به اشرف و قتلعام ساکنان آن، مجاهدین بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازهی ورود به اشرف را میدهند. در این مدت مشغول چه کاری بودند و یا چه چیزهایی را پاکسازی میکردند مشخص نیست و داوری در مورد آن سخت است.
در جریان این حملهی بیرحمانه پنجاه و سه نفر به قتل رسیدند. مجاهدین در اطلاعیههای رسمیشان تعداد کشتهشدگان مجاهد را ۵۲ نفر اعلام کردند. و تا ۱۱۰ روز بعد در هیچ یک از اطلاعیههایشان صحبتی از جنازهی پنجاه و سوم و یا تلفات رژیم و نیروهای مهاجم در این عملیات نکردند.
اما در تمامی لیستهای تهیه شده از سوی مقامات عراقی، نفر پنجاه و سوم که مدتها ناشناس تلقی میشد در صدر قرار داشت.
مجاهدین در تماس با نیروهای عراقی و ملل متحد با صحنهسازیهای گوناگون ابتدا کوشیدند جنازهی پنجاه و سوم را متعلق به یکی از کماندوهایی که به اشرف حمله کردند جا بزنند.
سؤال و حفرهی اصلی اینجاست، مجاهدین که میدانستند جنازهی پنجاه و سوم متعلق به آنها نیست چرا از روز اول در تبلیغاتشان حرفی از آن نزدند و منتظر سیر حوادث شدند؟ چرا آنها که از روز اول میدانستند جنازه متعلق به مسعود دلیلی است میکوشیدند آن را متعلق به یکی از «کماندوها» جا بزنند و در مورد هویت وی روشنگری نمیکردند؟ مجاهدین در طی این مدت منتظر چه چیزی بودند؟
با توجه به تحقیقات صورت گرفته از سوی دولت عراق و در دست داشتن نمونهی DNA ساکنان اشرف، مقامات عراقی به هویت مسعود دلیلی به عنوان یکی از ساکنان اشرف پی بردند.
از آنجایی که مسعود دلیلی پس از جدایی از مجاهدین، تحویل نیروهای عراقی شده و پس از مدتی ناپدید شده بود جنازهی او در اشرف روی دست مجاهدین مانده بود. آنها تا آنجا که ممکن بود موضوع را کش دادند و از اعلام هویت مسعود دلیلی خودداری کردند تا بلکه موضوع مشمول مرور زمان شود اما پس از گذشت ۱۱۰ روز به خاطر پافشاری دولت عراق مجبور به اعتراف شدند. آنها باید به سازمان ملل و دولت عراق پاسخ میدادند چرا مسعود دلیلی در قرارگاه اشرف بوده و به چه دلیل موضوع به اطلاع مقامات عراقی و ملل متحد نرسیده بود. مزید بر علت نام مسعود دلیلی هم واقعی نبود.
مجاهدین هنگام معرفی نیروهایشان به مقامات آمریکایی، مسعود دلیلی را «بهمن افرازه» معرفی کرده بودند. کمیسیاریای عالی پناهندگان و دولت عراق نیز او را به نام بهمن افرازه میشناختند و به همین نام برای او کارت شناسایی صادر شده بود.
مجاهدین در موقعیت جدید با توجه به انتشار عکس مسعود دلیلی نمیتوانستند مدعی شوند او «بهمن افرازه» است که سه دهه پیش در درگیری با نیروهای رژیم کشته شده بود. یکی از موارد اصلی و مهم تعلق استاتوی پناهندگی به افراد، «هویت» آنهاست. در هر یک از کشورهای پناهندهپذیر چنانچه مشخص شود پناهجو دارای هویتی جعلی و غیرواقعی است استاتوی او پس گرفته میشود مگر این که دولت مربوطه از قبل در جریان بوده و به دلایل امنیتی با آن موافقت کرده باشد.
پس از گذشت ۱۱۰ روز از وقوع جنایت در اشرف، مجاهدین برای رفع و رجوع مشکلات فوق سناریوی وحشتناکی را طراحی میکنند و در آن مسعود دلیلی را مزدور رژیم و خائن خودفروخته جا میزنند که پس از جدایی از مجاهدین نزد رژیم رفته و با توجه به شناختی که از اشرف داشته، یگان کماندویی رژیم را به محل آورده و تلفات بالایی را هم به سازمان تحمیل کرده است.
حسن نظام الملکی یکی از مسئولان امنیتی – اطلاعاتی مجاهدین و از شکنجهگران و بازجویان این سازمان که به خاطر رفتارهای خشن و شکنجهی ناراضیان نامش بر سرزبانها افتاده، در فیلمی که مجاهدین در همان روز واقعه از جنازهی مسعود دلیلی تهیه کرده و چهارماه بعد منتشر کردند، در نقش راوی ظاهر شد و با اشاره به جنازهی رها شده در اشرف و به گونهای که او را نمیشناسد و تصور میکند یکی از نیروهای رژیم باشد، گفت:
«این فرد که میبینید ... یکی از مزدورهای (عمل کننده است) جسد کثیفش افتاده بود. این فرد احتمالاً در جریان شلیکهایی که به طور مستمر میکردند و... در تداخل آتش یا هر شق دیگری کشته شده بود و جنازه کثیفش را اینجا انداخته بودند. و پیراهنش (حسن نظام الملکی با دست اشاره به درآوردن پیراهن میکند) همه طراحی شده بود. پیراهنهایی که با ماسک...بود. و شلوار سیاهش که مثل نیروهای سوات عراق بود و پوتینش پاش بود... جنازه فیلمش هست شما بعداً میتونین مشاهده بکنین. در جیببش پر از پولهای ایرانی بود. این جنازه اینجا افتاده بود که فردای روز عمل نیروهای سرلشگر جمیل فرمانده پلیس دیالی اومدند و با خودشون بردند…»
روایت حسن نظامالملکی روی فیلمی که بخشی از آن ساعاتی پس از حمله تهیه شده، به گونهای میکس میشود که تضادی با ادعاهای اولیهی مجاهدین نزد مقامات عراقی و سازمان ملل مبنی بر مجهولالهویه بودن جنازه و تعلق آن به یکی از نیروهای کوماندویی رژیم نداشته باشد. به همین دلیل وی تنها به ذکر «یکی از مزدورهای عمل کننده» بسنده میکند. همچنین در توضیحات روی فیلم گفته میشود نیروهای حمله کننده که گویا مسعود دلیلی راهنمای آنها بوده، «برای اینکه هویت وی شناخته نشود صورت او را سوزاندهاند».
سوزاندن چهره مسعود دلیلی با بنزین برای پنهان کردن هویت وی از عجیبترین سکانسهای سناریوی مجاهدین است. اگر واقعاً این خبر درست بود باید بهگونهای صورت وی را میسوزاندند که به هیچوجه قابل شناسایی نباشد. در حالی که شناسایی وی برای کسانی که نزدیک به سه دهه با او زندگی کرده بودند به سادگی امکانپذیر بود و نیازی نبود سه ماه و اندی بعد مجاهدین با کار کارشناسی و پیگیری سمعکی که وی در گوش داشته و تطبیق عکسها کشف کنند وی چه کسی است!
برای این که باور کنیم یک گردان کماندویی تا دندان مسلح که ویژگی کارشان سرعت و غافلگیری و ترک صحنه در کوتاهترین زمان است، هنگام عقبنشینی به جای استفادهی سریع از چند گلوله (یا یک نارنجک) برای متلاشی کردن چهره فرد باقیمانده، در پی حمل و نقل یک پیت بنزین و پاشیدن دقیق آن روی گردی چهره و کشیدن کبریت و سوزندان صورت به شکل مینیاتوری باشند بایستی عقل و شعور را یکسره به کناری نهاد.
مأموران رژیم چه نیازی به قتل مسعود دلیلی در اشرف و سوزندان صورت او داشتند؟ او را به ایران منتقل کرده در آنجا میکشتند و جنازهاش را هم از بین میبردند. چرا ردپا از خودشان باقی میگذاشتند؟ آیا منطقیتر نیست به این سناریو فکر کنیم که عاملان سوزاندن چهرهی مسعود دلیلی گلوله و مواد منفجره و نارنجک در اختیار نداشتند؟
حسن نظامالملکی در فیلم میگوید مسعود دلیلی پیراهن، شلوار و پوتین نیروهای عمل کننده را به تن داشته است و فیلم آن موجود است. عصر روز حمله هنگامی که نمایندهی ملل متحد به اشرف میرود تا از جنازهها عکس بگیرد، مسعود دلیلی با زیرپیراهنی رکابی است و پیراهنی به تن ندارد و به جای پوتین، کفش کتانی سفید به پا دارد. چرا؟ چه کسی و به چه دلیل پیراهن او را در آورده و کفشاش را عوض کرده است؟ چه نیازی به این کار بود؟
بنا به تصدیق شاهدان و کسانی که سابقهی حضور در اشرف را دارند، شلواری که پای اوست شلوار یشمی رنگ یگان هوایی مجاهدین است. مهاجمان شلوار سیاهرنگ به تن داشتند. او کفش ورزشی سفید رنگ به پا دارد که اعضای مجاهدین در پادگان اشرف استفاده میکردند و همچنین کمربندش چرمی و معمولی است.
مسعود دلیلی در جریان حمله، چه نیازی به پول ایرانی آنهم در عراق داشت؟ مجاهدین در تبلیغاتشان مدعی هستند کماندوهای عراقی حمله به اشرف را انجام دادند و حتی کسانی را که به اسارت بردند در عراق نگهداری میکنند. اما توضیحی نمیدهند چرا مقدار ناچیزی پول ایرانی در کنار جنازهی مسعود دلیلی قرار دارد؟ آیا ریال پول رایج عراق است؟ آیا نحوهی قرار گرفتن پولهای ایرانی و عکس خمینی که در لابلای پولها برجسته شده هدفی خاص را دنبال نمیکند؟
اصغر ابزری یکی از مجاهدین ساکن «لیبرتی» که در امر «پدیده خیانت و هم آغوش شدن با دشمن» از «حضرت نوح تا عیسی مسیح و حضرت علی(ع) و از قیام اسپارتاكوس تا جنگهای استقلال آمریكا و مبارزات ضد فاشیسم در جنگ جهانی دوم،» اطلاعات ذیقیمتی دارد و ادعا میکند «خداوند هوش و ادراك» را «نزد فرزند انسان به ودیعه گذاشته»، در مورد پولهای فوق نظریهی جالبی را مطرح کرده و میگوید:
«در این مورد نیز پولهایی كه دلیلی بصورت نقد گرفته و كنار جسدش احتمالأ زمان جان دادن از جیبش بیرون ریخته، همه انگیزه خیانتش را بر ملا میكند.»
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=4087
منبع «هوش و ادراک» مجاهدین، از آنجایی که سالهاست در «غار اصحاب کهف» زندگی میکند، نمیداند پولهایی که در کنار جسد رها شدهاند، کمتر از دو سه دلار است و قیمت یک کیلو گوشت گوسفند در ایران، امروز بیش از ۱۰ دلار است! اما «هوش» سرشار «گوهر بیبدیل» رهبری عقیدتی مجاهدین، آنجایی خود را نشان میدهد که ادعا میکند پولهایی که «انگیزهی خیانت» مسعود دلیلی را «برملا» میسازد، «احتمالا زمان جان دادن از جیبش بیرون ریخته» و از قرار معلوم با وجود بادهای شدید در منطقه که صدای آن در فیلم مجاهدین هم شنیده میشود، به مدد «امدادهای غیبی» همچنان سرجایشان باقیماندهاند. همچنین کوماندوهای رژیم هنگام ریختن بنزین روی صورت مسعود دلیلی، با وجود عجلهای که داشتند مواظب بودند که بنزین روی اسکناسها نریزد که مبادا دامنهی آتش به آنها نیز سرایت کند.
در فیلم منتشر شده توسط مجاهدین، روی بدن مسعود دلیلی به ویژه در ناحیهی کتف، کمر و پشت، آثار ضرب و شتم وجود دارد. آیا در صورت وی که سوزانده شده هم آثار ضرب و شتم وجود داشته؟ چه کسی عامل ضرب و شتم او بوده است؟ دلیل آن چه بوده؟ ضرب و شتم مسعود دلیلی پیش از مرگ توسط چه کسانی صورت گرفته است؟ چرا آثار ضرب و شتم و شکنجه فقط روی جنازهی مسعود دلیلی است؟ چرا کماندوهای رژیم نسبت به او کینهی بیشتری داشتند؟
بنا به ادعای مجاهدین، مسعود دلیلی از مخفیگاه و ستاد فرماندهی و پناهگاههای زیرزمینی اشرف بی خبر بوده وگرنه مهاجمان تلفات بیشتری از مجاهدین میگرفتند. مجاهدین در این قسمت از سناریو با توجه به ادعای مسعود رجوی مبنی بر تماس با زهره قائمی فرماندهی ارشد «اشرف» در جریان حمله نیروهای کوماندویی، میکوشند به خواننده یا شنونده القا کنند که هنگام تهاجم و درگیری، مسعود رجوی در سنگر زیرزمینی پادگان اشرف مخفی بوده و چنانچه مسعود دلیلی به محل مذکور آشنایی داشت، جان رجوی به خطر میافتاد و او نیز کشته میشد.
تبلیغات رژیم نیز به این دروغ دامن میزند که مسعود رجوی تا آخرین لحظه در «اشرف» بوده است. در حالی که دستگاه امنیتی رژیم به خوبی مطلع است که مسعود رجوی در عراق نیست و در اولین روزهای سقوط دولت صدام حسین، این کشور را ترک کرده است.
حسن نظامالملکی بهتر از هر کس میداند که مسعود دلیلی در پروژهی ساخت مخفیگاه مسعود رجوی در شمار افسران امنیت بود و از ابتدا تا انتهای پروژه شخصاً در محل حضور فعال داشت و بهتر از شخص رجوی به آنجا اشراف داشت! مجاهدین به چه دلیل دروغی به این واضحی را تولید میکنند؟
نقشه قرارگاه اشرف و پناهگاه زیرزمینی آن همراه با جزئیات در سال ۲۰۰۳ در کتاب فارسی و انگلیسی «ارتش خصوصی صدام» توسط مسعود خدابنده محافظ ویژهی سابق مسعود رجوی انتشار یافت. محمدحسین سبحانی یکی دیگر از مسئولان یگان حفاظت از مسعود رجوی نیز در کتاب «روزهای تاریک بغداد» که در سال ۲۰۰۵ انتشار یافت به چگونگی ساخت این پناهگاه و نقش خود در آن اشاره کرده است.
آمریکاییها و بعداً عراقیها پس از تحویل اشرف از همه جای قرارگاه از جمله پناهگاه زیر زمینی، فیلم و گزارش تهیه کردند. بخشی از آن در فیلم تهیه شده از سوی مجاهدین نیز نشان داده میشود. در نتیجه رژیم و عوامل سپاه قدس کروکی کامل اشرف و پناهگاه زیرزمینی آنرا داشتند، چه اطلاعات دیگری برای تهاجم و کشتار نیاز داشتند که بتواند همراه بردن مسعود دلیلی را توجیه کند؟
مسعود رجوی با تولید این دروغها همچنین میخواهد به اعضا و هوادارانش القا کند که دلیل فروپاشی اشرف و قتلعام ساکنان آن مسعود دلیلی است. زمینه ساز این حمله هم منتقدان مجاهدین هستند. تنها کسی که در این میان نقشی ندارد او و پافشاری بیدلیلاش بر ماندن و بیدفاع گذاشتن افراد در اشرف است.
اگر منتقدان به وی انتقاد نمیکردند و اگر مسعود دلیلی تیم کماندویی را به اشرف نمیآورد حالا حالا ها اشرف پابرجا و مجاهدین در آن ماندگار بودند. به خاطر حمله به اشرف و تخلیهی آن، سرنگونی رژیم که قرار بود در سال ۹۲ محقق شود به تعویق افتاده است.
البته او میخواهد این را هم تلقین کند که اطلاعات اشرف و مخفیگاه آن توسط دلیلی و منتقدان به رژیم داده شده است، بنابر این آنها مستحق مرگ هستند و عاقبت کسانی که از او جداشده و به او پشت کردهاند، بهتر از «مسعود دلیلی داخل» نخواهد بود!
مجاهدین برای آن که سناریوی ساختگی خود را معتبر نشان دهند آن را با دستخط جعلی مسعود دلیلی و تأکیدات او روی انساندوستی مجاهدین و بریدگی خودش همراه میکنند. تاریخ نامه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ است.
اما محتوای آن بنا به نیاز روز مجاهدین پس از انتشار «گزارش ۹۲» تنظیم شده است.
جاعلین مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند و در نامهی منسوب به مسعود دلیلی از ترکیب «نادم و تواب» استفاده میکنند که پس از انتشار «گزارش ۹۲» برای من و اسماعیل وفا یغمایی تولید کردند. در نامهی مزبور بایستی از کلمهی «بریده» و یا «بریدن» از مبارزه استفاده میکردند. همچنین مجاهدین که پس از افشای بدرفتاری و زندان و شکنجه در مناسباتشان به لحاظ افکار عمومی به شدت تحت فشار هستند، میکوشند در این سند جعلی با ارائهی پیشنهادهای انساندوستانه به مسعود دلیلی که تماماً از سوی وی رد میشود خود را انساندوست جلوه دهند. معلوم نیست چرا وی در نامهی مربوط به جداییاش، هرآنچه را که نیاز عاجل چند سال بعد مجاهدین بوده، آورده است؟
نمونهی دستخط منسوب به مسعود دلیلی منتشر شده در فیلم مجاهدین
امیر. ا. خاوری لاهیجی یکی از دوستان مسعود دلیلی با انتشار دستخط اصلی او پرده از سیاهکاری دستگاه جعل و فریب مسعود رجوی برداشت. مسعود دلیلی پس از فرار از زندان و در دورانی که در داخل کشور مخفی بود نامهها و یادداشتهای کوتاهی به دوستانش نوشته بود. تفاوت آشکار دستخط او با دستخط ارائه شده از سوی مجاهدین آنقدر زیاد است که تنها یک ابله میپذیرد این دو دستخط متعلق به یک نفر است.
دو نامهی منسوب به مسعود دلیلی در ۱۳۶۳ در ایران
مجاهدین پس از انتشار این اسناد، تلاش زیادی کردند تا نویسنده مقاله را متقاعد به پس گرفتن آن کنند. آنها قادر به درک این موضوع نیستند مطلبی که روی اینترنت انتشار یافت و هزاران نفر آن را خواندند و صدها نفر آن را کپی کردند قابل حذف نیست و بر ابعاد فضاحت میافزاید.
اگر بپذیریم که سناریوی مجاهدین واقعی است و مسعود دلیلی مرتکب چنین خیانتی شده به نتایج هولناکتری میرسیم که حتی فکر کردن به آن وحشتناک است. مسعود دلیلی سرتیم حفاظتی و «فدایی» مسعود رجوی، پس از جدایی از مجاهدین بلافاصله به رژیم پیوسته و نیروهای سپاه قدس در قتلعام ساکنان اشرف را هدایت میکند.
نگاهی گذرا به کارنامهی مسعود دلیلی نشان میدهد او دو بار توسط رژیم دستگیر و بار دوم به شکل وحشتناکی شکنجه شده؛ مسئول تیمهای عملیاتی در داخل کشور بوده؛ فرمانده سپاه را به قتل رسانده؛ پیش از اعدام از زندان فرار کرده؛ پدر و برادرش پس از به رگبار بسته شدن توسط رژیم همراه خانهشان به آتش کشیده شدهاند؛ دوستان نزدیکش که او به آنها عشق میورزید توسط رژیم اعدام و یا کشته شدهاند. میزان علاقهی وی به آنها آنقدر شدید است که حتی پس از فروپاشی عراق به یاد یکی از آنها خود را بهمن افرازه معرفی میکند و کارتهویتاش به نام او صادر میشود. پس از جدایی از مجاهدین به جای آن که بکوشد به خارج از عراق بیاید به نیروهای سپاه قدس و رژیم میپیوندند، بدون ترس از مجازات به ایران باز میگردد، مورد استقبال رژیم قرار میگیرد، به او اعتماد میکنند، محرمانهترین طرحشان را با او در میان میگذارند و او را با خود همراه میکنند. او مقداری پول ایرانی در جیبش میگذارد و همراه کماندوهای رژیم به اشرف آمده و خیلی خونسرد دوستانش را از دم تیغ میگذراند. کوماندوهای اعزامی پس از پایان کشتار، در محل او را میکشند و برای شناختهنشدن صورت او را به شکل مینیاتوری میسوزانند.
برای این که فردی چنین پروسهای را طی کند باید چه بلاهایی سر او در «اشرف» و مناسبات مجاهدین آمده باشد و یا شاهد چه جنایات هولناکی باشد که رژیم را به مجاهدین و دوستانش ترجیح دهد؟ چه چیز باعث بروز چنین کینهای در او شده است؟ سختیهای مبارزه باعث میشود فرد تنها ببرد و پی زندگی خود برود. او چرا به فکر انتقامی خونین میافتد؟ مجاهدین که در نامهی منسوب به او مدعی هستند حتی حاضرند هزینهی خروج او از عراق به هرکجای دنیا را متقبل شوند. حتی آماده هستند او را تحویل خانوادهاش دهند که هرکجا میخواهند ببرند. مسعود دلیلی چرا همهی این گزینهها را رد میکند و به مزدوری رژیم و قتلعام دوستانش رضایت میدهد؟ مسعود دلیلی که بنا به ادعای مجاهدین و موارد مطرح شده در نامهی کذایی، جز محبت و از خودگذشتگی و ایثار چیزی از مجاهدین ندیده است، چرا دست در خون دوستانش میکند؟ این سؤالی است که مسعود رجوی پاسخی برای آن ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر