جنگ، صلح
بمناسبت صدمین سال جنگ جهانی اول، بنیانگذار روزنامه اومانیته. (Jean Jaurès) صدمین سال ترور ژان ژورِس Thu 14 08 2014
حسن نادری
در فرهنگ ایرانی اصطلاحی داریم با مضمون "صلح اول بِه زجنگ آخر"، اما در ادبیات سیاسی غرب گفته میشود که "اگر صلح میخواهی پس خودت را برای جنگ آماده کن".
جنگی که در سال 1914 بعلت ترور "فرانسوا فردیناند" شاهزاده اتریش در سارایوو رخ داد به کشتارگاهی برای ملتهای اروپا تبدیل شد و ادادمه آن تا سال 1918 جهان را وارد مرحله ای از تاریخ بشریت و تقسیم بندیهای جدید استعماری نمود. از دیگر رویدادها به سرکار آمدن سوسیال دموکراتها به رهبری لنین در روسیه تزاری با "انقلاب اکتبر" و حذف امپراتوری عثمانی... . اما آتش زیر خاکستر با بحران مالی ـ اقتصادی سرمایه داری و گسترش بیکاری و سقوط ارزش بازار بورس در آمریکا و اروپا،فرصتی شد تا جریانات پوپولیستی در قالب فاشیسم،نازیسم،ناسیونایسم از دهه 1930 سر بر آورند و امپراتوری ژاپن هم در حیات خلوت آسیا به توسعه طلبی روی آورد. هیتلر با استفاده از اختلافات درون احزاب چپ و راست میانه به قدرت رسید و پیمان ورسای،برجامانده از پایان جنگ جهانی اول را بی اعتبار اعلام نمود. و مابقی قضایا و نتایج اسفناک کشتار میلیونها انسان و وقوع هولوکاست کم و بیش برای همگان گویاست و در این نوشتار بآن پرداخت نمیشود.
اینک اما در عصر جهانی شده سمت و حوزه جنگ بیشتر در خاورمیانه و آسیا متمرکزاست و بیشترین هزینه مالی،جانی و تخریب فرهنگ همزیستی براین پهنه جغرافیائی توسط ناتو و شرکا تحمیل میشود. با بدبینی میتوان گفت که حضور فرهنگ نسبی سکولاریسم و لائیسیته آغاز شده از یک قرن پیش در این مناطق جای خود را به درگیریهای مذهبی و قومی داده و چشم انداز و روزنه امیدی برای آن در کوتاه و میان مدت تصور نمیشود. جنگ در عراق،فلسطین،افغانستان،سوریه ولیبی.. هر روز قربانی میگیرد. جنگ، باز هم جنگ برای آماده کردن "صلح"! اما چه نوع صلحی و به چه قیمت؟
در ابتدای قرن بیستم، بودند مردان و زنان سیاستمداری که رقابتهای سرمایه داری استعماری و امپریالیستی را خطری برای امنیت جهانی و علیه بشریت هشدار میدادند. در این میان، ژان ژورِس سیاستمدار چپ و سوسیالیست فرانسه با کوششی خستگی ناپذیر بمیدان آمد و با امکانات ارتباطاتی آنزمان به کشورهای اروپائی و آمریکای لاتین سفر میکرد تا از نقشه های شوم سرمایه داران شووینیست پرده بردارد.
ژان ژورِس در سال 1885 در سن 25 سالگی بعنوان نماینده از منطقه "تارن"در جنوب فرانسه، وارد پارلمان میشود. مبارزه برای صلح و عدا لت اجتماعی از ویژه گیهای مبارزاتی اش هستند. او از جنگ در بالکان 1912 ـ1913 چنان نگران بود که آنرا آغازی برای جنگ گسترده تر می پنداشت. این نگرانی بیمورد هم نبود. او پیش از این در سال 1910 قانونی را به مجلس برد تا خدمت سه سال سربازی را که در خدمت"بورژوازی و جنگ طلب"بود حذف و بجای آن "ارتش مردمی" مدافع طبقه کارگر را ارائه داد. این پروژه اما نتواست در پارلمان رای بیاورد. به طوری که در نهایت و با همه آرمانگرائی خوشبینانه اش، ژورس معتقد است که جنگ و صلح یکه مساله در حوزه قانون نیست بلکه برخواسته از قدرت است:" قدرت سرمایه داری به عنوان یک عامل در جنگ، قدرت پرولتری به عنوان عامل صلح".
ژان ژورِس در ژوئن ۱۹۱۴ گفت " اگر شوونیستهای فرانسه و آلمان موفق به پراکندن تفرقه و نفاق علیه یکدیگرشوند، جنگ با خشونت وحشیانه ای آغاز میشود که تا نسل های بعدی بر حرمت و حافظه تاریخی انسان صدمات وارد خواهد نمود". اما ژورس نه تنها به خطرات ناشی از جنگ هشدار داد،بلکه گفت: "تا زمانیکه در هر کشوری، یک طبقه محدود مالک ابزار اصلی تولید و مبادله (...) هستند،تا زمانیکه این طبقه بتواند قانون خاص خود را که همان سود و رقابت نامحدود است بر جامعه تحمیل کند(...)، همیشه نطفه های جنگ وجود خواهند داشت". ژان ژورس هرگز به قضا و قدری جنگ تسلیم نشد". " به هر حال من هنوز هم علیرغم آماده سازی و صدای طبل جنگ، به جلوگیری از آن امیدوارم ...". چند روز مانده از اعلام جنگ،درآخرین سخنرانی اش که حاکی از پایبندی به صلح،آزادی و عدالت است می گوید: " هر کاری که سرمایه داران انجام دهند، احساس میکنند که آینده دشمن آنها میباشد". او میگفت: " ترس بیش از پیش غلبه میکند،اما امید هم گسترش مییابد".
ژورِس با تیز بینی تمام در یک سخنرانی در 25 ژوئیه_جولای 1914 در شهر "لیون" فرانسه خطاب به حضار میگوید: " امشب به شما میگویم که ما از چهل سال پیش تا کنون تا این اندازه با تهدید جنگ و تراتژدی در اروپا روبرو نبودیم. من در مقابل خودم دو حریف و مخالف بنام اتریش و آلمان دارم.. . ما در شرایطی هستیم که اترش به صربستان حمله کند و همچنین اترش و آلمان علیه صربستان و روسیه، این یعنی آتش در اروپا،آتش در جهان. ژورِس در 52 سالگی یکی از رهبران جنبش سوسیالیستی فرانسه، "اس. اف.ای.او."( شعبه فرانسوی انترناسیونا ل کارگری) و شخصیتی بنام در جنبش انترناسیونا ل سوسیالیست است. و بویژه بعد از مرگ آگوست بِبِل،رهبر حزب سوسیال دموکرات آلمان.
او با این امید که پاریس و برلین توانائی مهار شرکای خود یعنی به ترتیب روسیه و اتریش را دارند،بنابر پیشنهاد سوسیالیستهای فرانسه به نشست اضطراری "دفتر انترناسیونال سوسیالیست" که در روزهای 29 و 30 ژوئیه_جولای در بروکسل برگزار میشد اعزام شد. در این نشست شخصیتهای مهم جنبش سوسیالیستی همچون "هوگو هاس"یکی از روسای حزب سوسیال دموکرات آلمان، روزا لوگزامبورگ شرکت داشتند. آنها با اعتماد به نفس از توانایی خلقها در جلوگیری از جنگ صحبت کردند.در شب 29 ژوئیه ژورِس و روزا لوکزامبورگ در همایش مشترک در سالن "سیرک سلطنتی"بلژیک، علیه جنگ فراخوان دادند. دفتر بین المللی سوسیالیست به اتفاق آرا رای به تظاهرات اروپائی علیه جنگ داد.
ژان ژورس در 31 ژوئیه به پاریس برمیگردد. در این روز با همرزمان خود برای صرف نهار به یک رستوران میرود. اما مرگ در کمین بود و کور دلان و جنگ طلبان، مبارزه ژورِس برای جلوگیری از جنگ را بر نتافتند. او بدست یک جوان افرطی ناسیونالیست مزدور شده توسط بورژوازی به قتل رسید. بدین سان ژورِس جان خود را برای صلح و جلوگیری از جنگ در روز 31 ژوئیه_جولای 1914 از دست داد. سه روز بعد، جنگ خانمانسوز اروپا را فرا گرفت. ترور ژورس،در 31 ژوئیه ـ جولای سال 1914، نه تنها باعث قطع رهبر کاریزماتیک حزب سوسیالیست فرانسه شد، بلکه جنبش کارگری بین المللی از یکی از رهبران برجسته چگونگی انتقال جامعه به سوسیالیسم دموکراتیک محروم شد.
از دیگر خصوصیات ژان ژورِس پایبندیاش به دموکراسی و عدالت اجتماعی است.
قبل از سال 1914،ترکیب جمعیتی و اجتماعی فرانسه عمدتا روستایی بود و طبقه کارگر هنوز در اقلیت قرار داشت. ژورِس اما فقط در باره طبقه کارگر صحبت نمیکند. بلکه تجزیه و تحلیل او از جامعه، به موضوع مرکزی حول استثمار "کار" توسط "سرمایه" اشاره دارد. ازاین جهت با مارکس هم نظر است. با این تفاوت که درک او از سوسیالیسم در برگیرنده همه نیروی "کار" در جامعه و فقط محدود به طبقه کارگر نمیشود. بنابراین دکترین سوسیالیسم فرانسوی تعریف شده توسط ژورِس ریشه ای در روستا دارد و تعریف وسیعتری از دنیای "کار" و "کارگری" میدهد. ودر قرن 21 هم با هر تفکری از اشکال مالکیت در جامعه در حال و یا در آینده مواجه باشیم، مبارزه اما برای حقوق، شرافت، رهائی و ترقی اقشار مردمی، طبقه کارگر و دیگران در دستور روز قرار دارد. بنابراین اندیشه ژورِس با توجه به دگرگونیهای عمیق در جامعه در عصر ما بقوت خود باقیست. بویژه موضوع حهانی سازی و جهانی شدن مبادلات و مهاجرت انسانها. ژورِس مدافع حقوق کارگران مهاجر بود زیرا در آن هنگام بیش از یک میلیون کارگر مهاجر در فرانسه حضور داشتند. برای ژورِس و متفکرین چپ عم عصراش ، سوسیالیسم در نهایت به معنی مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید و مبادله میباشد. جامعه ای بر اساس گفته های او: بی عدالتی وجود ندارد و همه احاد برخوردار از ثروت تولید شده درجامعه و جهان هستند. او با پیوستن به تجزیه و تحلیل مارکس در باره "ارزش" ها ـ ارزش افزوده و ارزش اضافی ـ و مبارزه طبقاتی باین نتیجه میرسد که نظام سرمایه داری بر پایه استثمار از نیروهای کار نهاده شده و این امر مغایر با آرمان برای عدالت اجتماعی و اصول انسانی است.
اگر چنین چشم اندازی را در نظر بگیریم ،آنگاه این سئوال پیش میآید که این درک برای سوسیالیستهای فرانسه درقرن 21 هم همچنان معتبر است ؟ بطور قطع جواب منفی است. زیرا با توجه به اظهارات و اسناد منتشر شده توسط حزب سوسیالیست فرانسه، حاکی از اقدام سیاسی در تصحیح اشتباهات مدیریت سرمایه داری است تا جایگزین کردن آن با یک جامعه سوسیالیستی.
صد سال پس از ترور او، "ژورس بزرگ" هنوز هم جذاب است واز هر طرف ـ راست و چپ ـ هم از نظر وفاداری به ایده هایش در شرایط بحران اقتصادی،سیاسی در سیستم سرمایه داری قرن ۲۱ و هم برای سوءاستفاده از ایده آل و اندیشه او برای بی اعتبار کردن رقبای سیاسی بمثابه وارث اندیشه های او. بی جهت نیست در سالگرد ترور او نه تنها نیروهای چپ (سوسیا لیست، کمونیست) بلکه احزاب راست و بدتر از همه حزب راست افراطی "جبهه ملی" خانم ماری لوپن هم در کوبیدن چپ از ژورِس کمک میگیرد. قدر مسلم ژورِس جمهوریخواه،دموکرات،انترناسیونالیست،وطن پرست،سوسیالیست و انسان دوست ... کوچکترین قرابتی با جریانات راست و راست افراطی ندارد. حتی اگر بخواهیم او را یک "اصلاح طلب" و یا "انقلابی" بدانیم. زیرا در پشت این کلمات سئوالات همیشگی و همچنین در بعد جهانی در ماهیت سوسیالیسم و بطریق اولی در باره هنر و مدیریت دولت نهفته است : آیا باید به تداوم اقدام کوچک، سازش و قدم کوچک تن داد؟ یا آنکه گفته شود هر قدم کوچک و مصالحه نه تنها کار بجائی نمیبرد بلکه ما را از فردای "انقلاب" دور خواهد کرد.
اما نشانه هائی از یکطرف به "اصلا طلب" بودنش دارند. نظیر مبارزه در پارلمان که قلب مبارزه سیاسی است. مبارزه برای قانون مترقی استقرار مالیات بر درآمد در سال 1894،قانون جدائی دولت از کلیسا در سال 1905،ایجاد حقوق بازنشستگی برای کارگران و کشاورزان در سال 1910. برای وارثان ژورس، برابری و اشتراک گذاری جوهرِ مبارزه امروزه هستند است.
فریاد او قبل از هر چیز،فریاد برای آزادیست. "هدف آزاد کردن بشر است، هدف محور قراردادن فرد است." او یک وطن پرست است، اما برای او "کشور یک امرمطلق نیست، بلکه وسیله ای برای آزادی و عدالت است .. " برای ژورس، فرد غایت عالی است. آزادی ارزش مطلق درسوسیالیسم است. این آرمانهای ژورِس در برنامه های احزاب راست و راست افراطی جائی ندارند جز اغفال افکار عمومی. مهمتر ار همه در نزذ ژورِس، اندیشه بسیار مدرنی از نظر دموکراسی دیده میشود که در قرن 21 با آن روبرو هستیم و آنهم موضوع شرکت شهروندان بر سرنوشت خود. او نه تنها جایگاه پارلمان را با اهمیت میدانست بلکه به دموکراسی مشارکتی و شرکت شهروندان در مباحث سیاسی و اجتماعی را برای تامین دموکراسی بیشتر تاکید داشت.
انشعاب در حزب سوسیالیست
چهار سال بعد از ترور ژان ژورِس و دو سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، چپ فرانسه در بحرانی ترین دوره از بعد از تاسیسش را بسر میبرد. پیش ازاین در سال 1905 همه جریانات چپ سوسیالیستی " شعبه فرانسوی انتر ناسیونال کارگری ـ اس.اف. ای. او." را تشکیل داده بودند. ژان ژورِس،کم کم بواسطه نبوغ سیاسی اش برای وحدت و همچنین قدرت تجزیه و تحلیل در باره جمهوریت ـ سوسیالیسم، انترناسیونالیسم ـ وطن پرستی در بین طرفداران مارکسیست وطرفداران ویژگی دانستن انقلاب فرانسه به یکی از رهبران شاخص جریان چپ فوق شد. این جریان که خود را حزب کارگر میداند،هواداران و همچنین رای دهندگان وسیعی را از بین کارگران،کشاورزان، پیشوران خُرد در کنار روشنفکران به خود جذب و جلب نمود.
اصول انترناسیونالیسم و مبارزه برای صلح که پیش از شروع جنگ جهانی اول توسط جنبش کارگری و انترناسیونال دوم در برنامه داشت، اما با پیوستن " اس.اف.ای. او." و کنفدراسیون عمومی کار(س. ژ.ت.) به "اتحاد مقدس" دولت راستگرای ریموند پوانکاره ،رئیس جمهور فرانسه در زمان جنگ به چالش کشیده شد. با این حال، در طول جنگ فداکاری و همچنین نا امیدی در دفاع از وطن یا همبستگی انترناسیونالیستی را در جامعه بوجود آورد و با بروز مخالفت با "اتحاد مقدس"، فعالین چپ فرانسوی و اروپائی برای رهائی از این دو گانگی و بحران وادار به برگزاری کنفرانس زیمروالد(سوئیس) در سپتامبر 1915 شدند. و در سال 1917 با جوانه زدن انقلاب روسیه ،گرایش به چپ در حزب قوت گرفت و جناح "اکثریت طرفدار اتحاد مقدس" به اقلیت تبدیل شد. بنابراین "اس.اف.ای.او."عمیقا آسیب دیده و تقسیم شد و پیوستن به بین الملل سوم به رهبری لنین و بلشویک ها را انتخاب کرد.
پس از شکست حزب در انتخابات مجلس در سال 1919 وشکست " کنفدراسیون عمومی کار" در برگزاری اعتصاب سراسری، کنگره حزب در دسامبر 1920 در شهر "تور" فرانسه برگزار شد. علاوه بر این، بلشویکها پس از پیروزی در انقلاب روسیه، باور داشتند که امکان یک انقلاب جهانی وجود دارد و به دنبال سازماندهی یک پیشاهنگ انقلابی در هر کشوربودند و بویژه برای پیوستن احزاب چپ به انترناسیونالیسم سوم،لازم بود که این احزاب 21 شرط پیشنهادی از طرف لنین را بپذیرند.
بنابراین ملاحظه میشود که همه شرایط برای انشعاب مهیا شده اند : درکنگره دو خظ در مقابل هم قرار میگیرند : الف ـ تأیید مجدد بر خط سنتی سوسیالیست فرانسوی (دموکراسی درون حزبی و پذیرش فعالیت در چارچوب قانونی شرکت در انتخابات سراسری کشوری. آنطوریکه ژورِس تدوین کرده بود. و رد 21 شرط لنین). خط دیگر در مقابل اولی،پیشبرد مشی انقلاب (پیوستن به مشی بلشویکی و پذیرش 21 شرط پیشنهادی لنین برای عضو شدن به انترناسیونال سوم). سه چهارم شرکت کنندگان با 3208 رای به پذیزش 21 شزط رای دادند و با ترک "اس.اف.ای.او." حزب کمونیست فرانسه را تشکیل دادند. و 1022 رای مخالف در "اس.اف.ای.او." باقی ماندند. این شکاف بین کمونیستها و سوسیالیستها بر روی فعالیتهای سندیکائی هم اثر گذاشت. آنطوریکه "کنفدراسیون عمومی کار" گرایش به سوسیالیستها و "کنفدراسیون عمومی کارـ متحد " با گرایش به حزب کمونیست فرانسه تاسیس شدند. پس از این کنگره، روزنامه اومانیته، که ژان ژورس آنرا در سال 1904 تاسیس کرده بود و روزنامه "شعبه فرانسوی انترناسیونال کارگری" بود،در اختیار اکثریت نمایندگان کنگره یعنی حزب کمونیست فرانسه قرار میگیرد. حزب تازه تاسییس کمونیست فرانسه،سال های اولیه خود در آرامش طی نمیکند. برخی از بنیانگذاران با "بولشویزاسیون" حزب از در مخالفت درآمدند یکی پس از دیگری حزب را ترک یا اخراج شدند. از این پس دو مسیر برای "هدف واحد" ی بنام "سوسیالیسم" ترسیم شد. دومسیر در طول تاریخ، هریک در عرصه ملی و بین المللی و تغییر توازن قوا با "موفقیتها و شکستها" روبرو بودند. تا پیش از فروپاشی دیوار برلین رویکرد احزاب کمونیست اروپای غربی به مبارزه پارلمانی بنام ارو کمونیست تحول یافته بود. پس از دهه 90 بحران و شک و تردید بر احزاب فوق غالب شد و بتدریج میزان آرای انتخاباتی را به نفع احزاب سوسیال دموکرات و سیوسیالیست از دست دادند. رویکرد احزاب سوسیالیست و سوسیال دموکرات اما دیگر خود را مورد تهدید احزاب کمونیست نمی بینند و به سمت مدیریت بیشتر نظام سرمایه وپسروی در مقابل سرمایه جهانی شده تمکین میکنند . اکثریت احزاب کمونیستی چه در غرب و چه در اروپای مرکزی و شرقی با پوست اندازی به سمت برنامه سوسیالیسم دموکراتیک با مشخصاتی که ژان ژورِس از آن تصور داشت مبارزه میکنند. در مقابل سوسیالیستها و سوسیال دموکراتها چاره ای جز ائتلاف با لیبرالیسم نمی بینند واز همکاری با ناتو ابائی ندارند.
اما آیا با تشدید یافتن یحران ذاتی سرمایه داری در عمق و کوتاه شدن بازه زمانی(سیکل) و حمله به دستاوردهای اجتماعی حاصل از یک صد سال مبارزه، ما را به تمکین "پایان تاریخ" وامیدارد یا اینکه میتوان جوشش مطالبات برای عدالت اجتماعی،صلح و انترناسیونالیسم را به سوی مثبت هدایت کرد و اجازه نداد تا نو محافظه کاران و راستهای افراطی از بحران موجود برای استقرار اهداف شوم خود بهره برداری کنند؟ حسن نادری 12 اوت 2014 ـ 21 امرداد 1393
|
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر