حصر و یا محاکمه: ولی فقیه بر سر دو راهی!
فیروز نجومی
فیروز نجومی
حصر و یا محاکمه: ولی فقیه بر سر دو راهی!
سرکوب بی امان معترضین به نتیجه انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در خرداد ماه 88، بفرمان ولی فقیه، جلوه الله، به 9 دی، انجامید، روزی که ساندیس خوران و اجرت بگیران بیت رهبری در سراسر ایران جمعآوری و سوار بر اتوبس های دربست به نقاط مختلف تهران بزرگ سرازیر میشوند تا در جشن پیروزی خیر بر شر، حق بر نا حق، بقای وحدت و نابودی "منافق " و نهایتا غلبه "اصولگرایان " و یا پیروان خالص و پاک و پایدار ولایت بر "اصلاح طلبان،" شرکت نمایند و حمایت وسیع ترین اقشار مردم را از حکومت اسلامی به معرض نمایش بگذارند، چنانکه گویی لکه ننگی که جنبش اعتراضی میلیونها میلیون مردم، بر دامن مقدس ولایت نشانده است پاک شدنی ست. گویی که شرکت جمعیتی بزرگ و انبوه همچون گله حیوانات، در 9 دی ثابت میکند که آنچه در انتخابات 88 بوقوع پیوست، یعنی تغییر ناگهانی میلیون ها میلیون مردم "بدهکار " به مردم "طلبکار،" اصلا بوقوع نپیوسته است. یعنی که "تقلبی " در شمارش آرا صورت نگرفته است، رای مردم به سرقت نرفته و دامن ولی فقیه را ننگین نساخته است. که جوش و خروش و خیزش مردم برای کسب ابتدایی ترین حقوق خود، مطالبه آرای خویش "فتنه " ای بوده است برساخته دست جهانخواران غربی برهبری آمریکا، "شیطان بزرگ."
از آن پس گفتمان فتنه بر تمام گفتمانها سلطه اندخت. رسانه ها و مطبوعات وابسته و حتی مستقل به ریشه های قرآنی فتنه و عبور از آن پرداختند. مثلا یکی از تف لیسان ولایت ضمن نشان دادن ریشه قرانی فتنه از پیامبر اسلامی "حدیثی " نقل میکند که گفته است:
هنگامیکه فتنه همانند شبی تاریک و سیاه بر شما واقع شد، و حقایق را پوشاند ، پس بر شما است که به قرآن تمسک جویید.
آری آن زمانی که مردم از تسلیم و اطاعت سر باز زنند و حق خود را مطالبه کنند، شبی تاریک و سیاه واقع میشود و حقایق را وارونه میسازد: طلبکار را بدهکار نموده و بدهکار را طلبکار، ظالم را نیز مظلوم جلوه دهد و ستمگر را ستمکش. البته که عبور از فتنه تنها از طریق بازگشت به "راه مستقیم، " راهی که قرآن ما را بسوی آن فرا میخواند، راه تسلیم و اطاعت و فرمانبری، امکان پذیر میسادزد، نه تمرد و سرکشی، نه سرپیچی و شورش و "اغتشاشات " خیابانی.
اما کیست که شب تاریک و سیاه را بر کشور حاکم کرده است؟ آنکه قهر و خشونت بکار میگیرد که مطالبات مردم را انکار نموده و نفس ها را در سینه ها حبس مینماید و یا آنان که در برابر رای مطلق ولایت به مقاومت برخاسته اند؟ براستی در این صحرای کربلا حسین کیست و یزید کدام است؟ آنکه ابزار خشونت و انتقام ستانی و تنبیه و مجازات را در اختیار دارد و دست به کشتار و سرکوب جنبش اعتراضی مردم میزند و رهبران آنان را در خانه و کاشانه خود به اسارت در میآورد و یا آنانیکه در برابر تقلب در انتخابات و سرقت رای مردم به مقاومت برخاسته است؟ چه کسی حقیقت را می پوشاند و شب تاریک و سیاه را بر جامعه حاکم میکند؟ آنانکه با مشت آهنین دهان ها را میکوبند و مردم را وادار بسکوت و خاموشی میکنند و یا آنانکه زیر بار حکومت مطلق فقیه نمیروند؟
روشن است که "حقیقت" تنها از دهان قدرت خروج مییابد، بویژه قدرتی که به نفس دین آلوده شده باشد.
پنج سال است که ماشین تبلیعاتی، قضائی، امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی، راه اندازی شده است تا سرکوب و کشتار مردم معترض را در سال 88 بعنوان فتنه توجیه کنند. امامان جمعه برفراز منبر در حالیکه لوله تفنگ را در دست میفشرند، به لعن و نفرین رهبران مردم معترض میپردازند که چه رسواییها که ببار نیاورده اند. چه اگر فتنه در نطفه خاموش نمیگردید، غیرت و ناموس و تعصب را بیکباره به آتش میکشاند و کشور همچین دوشیزه ای تازه یه بدوران شباب رسیده مورد تجاوز نیروهای بیگانه جهانخوار استکبارگر، قرار میگرفت. "فتنه گران " مو بمو نقشه دشمن را باجرا در میآوردند. به امر و دستور آمریکا و انگیس و اسرائیل عمل میکردند، دستوراتی که پیشا پیش در بی بی سی و صدای آمریکا و اسرائیل پخش میگردید. امامان جمعه در اتهام زنی به فتنه گران از هیچ دریع نداشتند و ندارند. امامان جمعه بر فراز منبر خطابه سران فتنه را محکوم، محاکمه و همانجا به دار مجازات میآوزند.
در پاسخ به محاکمه محکوم دست و دهان بسته، حداقل یک نمایند مجلس شورای ولایت، علی مطهری که وجدانش را هنوز به موهومات تسلیم نکرده و خود را بحیوانی سراسر تسلیم و اطاعت تقلیل نداده است رسما به حضرت ولایت نوشت، یا پایان حص رهبران جنبش اعتراضی مردم و یا محاکمه. تکلیف متهمین را "قانون " باید تعین کند. اخیرا نیز گفته است که حصر این سه نفر "استبداد " است. مهمتر از این یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری نیز، فرصتی بوچود آورد برای آشکار ساختن این واقعیت که فتنه گران آنند که بر مسند قدرت قرار گرفته اند و بر جایگاه یزید نشسته اند. بهمین دلیل بیش از 19 میلیون به رئیس جمهوری رای دادند که قول داد به حصر رقیبان انتخابات دوره گذشته پایان بخشد.
هماکنون کمتر کسی هست که نداند سارق بزرگ "رای مردم" هیچ کس دیگری نمیتواند باشد مگر ولی فقیه. چون او بود که بر فراز منبر مقدس در حالیکه رگهای گردنش نزدیک به انفجار بود، به دفاع از پاکی و تقدس حکومت اسلامی برخاست و با گشودن دروازه های دوزخ، از کسانی که رای ولی فقیه را به چالش میکشیدند با خشونت و بیرحمی ای بی سابقه ای انتقام ستانی را آغاز نمود. حصر رهبران معترض به نتایج انتخابات، تدبیر فقیهی عالم و دانا، با گذشت زمان به باطلاقی تبدیل شده است است که با هر دست و پایی دستگاه ولایت در قعر آن فرو تر رود.
اگر در آغاز شک و تردید وجود نداشت که چه کسی فرمان حصر چالشگران رای مطلق ولی فقیه را صادر کرده است، هم اکنون نشانه هایی در دست است که نظام بگونه سعی دارد که مسئولیت این فرمان شرم آور را از دوش ولایت فقیه برگیرد. امامان جمعه که تا چندی پیش بر فراز منبر در شیپور فتنه سخت میدمیدند، و سران جنبش اعتراضی را بر فراز منبر بدار مجازات میآویختند، امروز آوای دیگری سر میدهند. علم الهدی، امام جمعه مشهد بعنوان مثال برای اولین بار فتوا صادر میکند که:
دستگاههای امنیتی و قضایی باید موضوع رفع حصر موسوی، رهنورد و کروبی را بررسی کنند و سپس محاکمه آنان آغاز شود.
چنانکه که گویی فرمان حصر را حضرت ولایت صادر نکرده است و در این سه سال گذشته در حمد و ستایش جرات و حسارت ولی فقیه فتنه شکن خطبه ها نخوانده است. علم الهدی در یک مصاحبه در 5 دی گفته است که دلیل حصر خانگی موسوی، رهنورد و کروبی برای "پیشگیری" از جرم بوده و نه "در راستای پیگرد جرم". او حصرشدگان را "باغی" خواند و مدعی شد که آنان با طرح تقلب در انتخابات، حقی مازاد از حق خود مطالبه کردهاند. البته بدرستی معلوم نیست که چگونه مجازات مطالبه حقی مازادر بر حق خود تعین میشود، در دادگاه قانون و یا به فرمان فرمانروایی خود سر و خودکامه؟
اینجا قصد رمز گشایی این سخنان مبهم و گمراه کننده را نداریم. چه پاسخ او به شان قانونی حصر چیزی نیست مگر گریز از پاسخ. چه اصلا معلوم نیست که جرمی صورت گرفته است یانه. چون حصر سران فتنه از ارتکاب جرم جلوگیرکرده است. از واپس کلام علم الهدی و دیگر سران نظام بوی حقیقت به مشام میرسد. که سران متهم به فتنه مرتکب جرمی نشده اند و خوف از آزادی آنها و ادامه تظاهرات خیابانی، به حصر آنان منجر شده است و تا خداوند خامنه ای نفس میکشد، آن سه تن در حصر خواهند ماند. حتی رئیس جمهوری که قول آزادی آنها را از اسارت داده است، می پذیرد که آزادی رهبران جنبش اعتراضی بسی بسیار خطرناک است.
اما هنوز هستند کسانی در حلقه قدرت، از جمله احمد خاتمی که به تم "رافت اسلامی " باز میگردد و حصر را نشان "رافت " و مهربانی نظام میداند، در غیر اینصورت، آنها باید در دادگاه بجرم "محاربه " محاکمه شوند که مجازات آن چیزی نیست جز اعدام، همچنانکه وی اظهار میدارد:
کسانی که دستور داده باشند که مردم به خیابانها بریزند و بیانیه داده باشند و دعوت به شورش مسلحانه کردند، کُلت دست گرفته و تیراندازی کرده باشند، از نظر فقهی حکم محاربه است.
پس از برای حفظ جان آنان و جلوگیری از عدام آنها فرمان حصر صادر شده است. یعنی که به رحمت و عطوفت ولایت است که آنها هنوز زنده اند.
رئیس قوه قضائیه، جوجه آیت الله، صادق لاریجانی که مهارتی خاصی در تف لیسی ولایت دارد، به تمسخر و تحقیر منتقدین حصر پرداخته و از شان قانونی بودن آن دفاع میکند و اصلا فرمان حصر میرحسین موسوی و همسرش و مهدی کروبی را "مصوبه "شورای امنیت ملی " میداند. این در حالی ست که دیر زمانی ست که فرمانده پلیس کشور، اسماعیل احمدی مقدم صریحا، اعلام نموده است که حصر سران فتنه بفرمان شخص ولایت فقیه صورت گرفته است. لاریجانی در ادامه سخنانش گفت که "ما " هراسی از محاکمه نداریم. ما تمام اسناد خیانت آنها را در دادگاه روی خواهیم کرد. و در پاسخ سوال خود که پس چرا تا کنون محاکمه برپا نگردیده است افزود که برای فتنه گران نتیجه محاکمه مهم نیست. انها میخواهند حرفهای خودشان را بزنند و یک فتنه دیگری برپا کنند.
جوجه آیت الله لاریجانی، ناخواسته و یا نفهمیده حقیقت را بر زبان میراند. که حکومت دچار خوف است، خوف نه از محاکمه سران فتنه بلکه پی آمدهای آن، از خروش و خیزش دوباره مردم. این بار اولی نیست که رژیم دین به نقطه بازگشت ناپذیر میرسد. همچنانکه در مذاکرات هسته ای نظام ولایت راهی ندارد جز بازگشتی بسی دردناک یه آغاز، در اینجا نیز با ادامه حصر سران جنبش اعتراضی، چیزی جز افزودن بر خرمن نا رضایی های مردم و احتمال بیداری، خروش و خیزش آنها چیز دیگری نیست. چرا که تا کی میتوان یک ملت را فریب داد و مجبور نمود که در فریب زندگی کنند؟
آنچه در سال 88 بوقوع پیوست، نظام ولایت را متوجه این واقعیت ساخت که نظامی ضد ضربه نیست. اگرچه توانسته است ابزار قهر و قدرت و فریب و ریاکاری، دین و قدرت را در انحصار در آورد و جوش و خروش اعتراض آمیز مردم را سرکوب و خاموش سازد.،اما حقیقت آنست که نظام ولایت در آن گیر و دار زخمی عمیق بر داشته است و بیش از گذشت 5 سال آن زخم نه تنها شفا نیافته است بلکه مثل یک دمل چرکین بر پیکر نظام نشسته است و همه اعضایش را به فساد و عفونت کشانده است. ممکن است که باین زودیها رو به قبله نشود، اما تا دیر زمانی از درد چرک و عفونت آن زخم عمیق بخود میپیچد و بکمک دستگاه های تنفسی بزندگی نکبتبار خود ادامه دهد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر