۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

قاسم سلیمانی: «الهه مهربانی»، «سردار عارف» یا فرمانده ترور؟
مجید محمدی

در سال 1393 رسانه‌های دولتی و شبه دولتی حکومت اسلامی، در اقدامی هماهنگ (و نه ضرورتاً هماهنگ شده)، به دنبال طرح فرمانده‌ی سپاه قدس به عنوان یک قهرمان ملی و اسطوره‌ای مذهبی و «الهه‌ی مهربانی» (پنجره، ش 220) بودند. این رسانه‌ها در پی آن بوده و هستند که قاسم سلیمانی را به عنوان فرماندهی شکست ناپذیر و ایرانی (و نه ضرورتاً شیعه) که هر جا حضور پیدا کرده معادلات را به هم زده  و مورد تحسین جهان است معرفی کنند. برخی از روزنامه نگاران اصلاح طلب نیز احتمالاً تحت احساسات ملی گرایی شوونیستی، کشورگشایانه یا ضد عربی سلیمانی را «سردار عارف» خوانده‌اند یا او را با سرداران دوران امپراطوری ایرانی مقایسه کرده‌اند.
 
تلویزیون فارسی بی.بی.سی نیز بعداً به جمع این رسانه‌ها پیوست. البته، در مقابل، کسانی نیز هستند که به نقش مستقیم سپاه قدس در کشتار 200 هزار سوری اشاره کرده و معتقدند بدون مداخله‌ی این سپاه تا این حد جنایت در سوریه ممکن نبوده است. آنها قاسم سلیمانی را یکی از عوامل مؤثر جنایات رژیم بشار در سوریه و یکی از قصابان سوریه در کنار بشار اسد و برادرش می‌دانند. همچنین منتقدان وی به تأمین سپاه قدس از مجرای قاچاق مواد مخدر سلیمانی اشاره کرده و وی را یکی از رهبران مافیای مواد مخدر در منطقه‌ی خاورمیانه و فرماندهی ترور در منطقه معرفی می‌کنند. علت این اسطوره سازی از یک فرمانده‌ی نظامی با چنین پرونده‌ای چیست؟
از مداحی‌هایی که برای وی می‌شود چه نکاتی را می‌توان آموخت؟ و چرا برای درست کردن قهرمان ملی فردی مثل وی را که دیدگاه‌های متضادی در موردش وجود دارد انتخاب کرده‌اند؟
 
ساختن ابر- انسان
 
غیر از انتشار عکس‌های قاسم سلیمانی در کنار نظامیان عراقی و کرد در جنگ با داعش رسانه‌های دولتی از وی به عنوان “جاودانهء جهان اسلام و هديه بي نظير خداوند به همه ایرانیان و محرومان جهان” یاد  می کنند. در مداحی او که در واقع  مداحی نظامیگری است گفته‌اند که وی «”قوی و قدر” است. او “آقا” است. او “سردار” و “سپهسالار” و در عین حال “سیاست‌مدار” است. او “مخلص” و “مردمی” است… موجودی عزیز و دُر یگانه است.»
 
(صادق خرازی، عصر ایران، 16 آبان 1393)  او را «مغز متفکر ایران» (باشگاه خبرنگاران 26 مهر 1393) «کابوسی برای شیطان بزرگ» (مشرق، 17 آبان 1393)، «قدرتمندترین فرد در عراق» (کيهان، 18 آبان 1393)، و «تبلور عملی رابطه‌ی خوب با خدا» (محمد رضا باهنر، الف 23 آذر 1393) نیز خواند‌ه‌اند. روزنامه کیهان تمرکز ویژه‌ای روی قهرمان سازی از قاسم سلیمانی، حتی در حد یک ابر- انسان، دارد. روزی تیتر می زند که «فاتح جرف ‌الصخر جلیقهء ضد گلوله به تن نداشت» (17 آبان 1393) و روز دیگر در صفحه‌ی اول با تیتر بزرگ می‌آورد «سردار سلیمانی با عملیات عاشورا ائتلاف ضد داعش را تحقیر کرد.» (5 آبان 1393)
او را قوی‌تر از قهرمانان خیالی آمریکایی معرفی می‌کنند: «باید بتمن و سوپرمن و اسپایدرمن به جنگ اش بروند.» (مشرق، 17 آبان 1393). رسانه‌های دولتی یک صدا این خبر را منتشر کردند که «سردار سلیمانی با هفتاد نفر جلوی ورود داعش به اربیل را گرفت». (فرمانده هوا-فضای سپاه، تسنیم 2 مهر 1393) در خبر مبالغه آمیز آخر، هم اظهار نظر کننده و هم خبرگزاری نقل کننده‌ی اظهار نظر، سپاهی و نظامی هستند. در توصیفات از وی به روستازاده‌گی‌اش اشاره می‌کنند تا مخاطب وی را فردی خودساخته ملاحظه کند اما به همدمی وی با اراذل و اوباش لباس شخصی، عناصر خشن بسیجی و سپاهی و نیروهایی که ماشین سرکوب را در ایران اداره می‌کنند و نقش وی در اداره‌ی ماشین سرکوب اشاره‌ای نمی‌شود.
 
توصیفات از قاسم سلیمانی نیز با «به نقل از» و «گفته می‌شود» از قول مقامات و رسانه‌های خارجی نقل می‌شود تا مخاطب تحت تاثیر قرار گیرد. بنا به این مطالب، وزیر دفاع و امور خارجه‌ی آمریکا می‌خواهند وی را ملاقات کنند و نیویورک تایمز و اشپیگل و فاکس نیوز همه وی را تحسین می‌کنند. این درست مثل صحنه‌ای از کمدی “ساینفلد” است که مادر “جرج” صرفاً به خاطر توصیه‌‌ی زنی که نامش چینی می‌نماید و چینی نیست از جدایی از همسرش منصرف می‌شود و تا متوجه می‌شود که وی چینی نیست از انصراف خود منصرف می‌شود. تبلیغات‌چی‌های حکومت اسلامی می‌دانند که اگر موضوعی را از قول «خارجی‌ها» بیان کنند (مثل چهره‌ی مسیحایی خامنه‌ای از قول پوتین) این امر مورد پذیرش عوام قرار می‌گیرد. آنها در عین حال مدام به رسانه‌های خارجی به عنوان بوق‌های تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیزم حمله می‌کنند.
 
محدوده‌ی مداخله
 
صادق خرازی در توصیفی از وی محدوده‌ی دخالت نظامی و آتش افروزی‌های حکومت اسلامی را روشن کرده است: «امروزه او بسیاری از مرزهای عالم اسلام، یعنی از یمن گرفته تا دشت قبچاق و سرزمین اویغورها، از مدیترانه و دجله و فرات هلال خصیب تا رود سند و کشمیر، و با عشق به ایران و ایرانیت، اسلام و ائمه اطهار، سلیمان‌وار بر قالیچه ی باور و شهادت و جهاد سوار، و هفت اقلیم را در می‌نوردد.» (عصر ایران، 16 آبان 1393). صادق خرازی فردی نزدیک به بیت خامنه‌ای و دولت روحانی است و ادعایش در این مورد قابل توجه است.
 
بحران محبوبیت
 
مقامات حکومت اسلامی با نظرسنجی‌ هایی که صرفاً برای خود آنها انجام می‌گیرد و نتایج اش منتشر نمی‌شود به خوبی می‌دانند که از محبوبیت در میان مردم ایران برخوردار نیستند. بسیاری از این مقامات از منفورترین چهره‌ها هستند (مثل برادران لاریجانی یا فرمانده بسیج یا اعضای بیت خامنه‌ای که حتی در میان طرفداران نظام نیز محبوبیت ندارند). در این شرایط، با توجه به هزینه‌ای که مقامات حکومت اسلامی برای آتش افروزی در منطقه و ارضای حس جاه طلبی خود می‌کنند، می‌خواهند فردی را که این جاه طلبی‌ها را به نمایش می‌گذارد به عنوان قهرمان نظامی و ملی عرضه کنند؛ کسی که حتی یک قدم در جهت منافع و خیر عمومی در ایران یا غیر ایران و برداشتن باری از روی دوش مردم ایران برنداشته است. بدین ترتیب همان طور که باید به مخاطبان حقنه شود که حکومت قساوت‌مند و فاسد آنها الهی است مخاطب باید باور کند که «قصاب سوریه» نیز اسطوره‌ی مذهبی و ملی آنهاست.
 
چرا قاسم سلیمانی؟
برای این قهرمان سازی یک چهره‌ی سپاهی انتخاب شده است به پنج دلیل:
  1. رژیم حکومت اسلامی پس از رویدادهای سال 88 به یک رژیم نظامی- امنیتی تبدیل شد. حوادث منطقه از جمله بهار عرب و بحران عراق نیز به مداخله‌ی نظامی حکومت اسلامی دامن زده است. طبیعی است که قهرمان یک رژیم نظامی- امنیتی باید چهره ا‌ی نظامی باشد و نه چهره‌ای علمی یا فرهنگی یا یک فرد انسان دوست که در حوزه‌ی خیریه و کمک به مردم فعال باشد؛
  2. مقام‌های حکومت اسلامی تصور می‌کنند که مردم ایران از گسترش و بسط حوزه‌ی نفوذ حکومت اسلامی در منطقه خوشحال می‌شوند و این را به معنای قدرت ملی می‌گیرند. البته این تصور نادرست است چون اکثر مردم به هزینه‌های این مداخله‌ها و فقر و فلاکت ناشی از آن بیشتر نگاه می‌کنند تا به باد در غبغب انداختن و ادعای کشورگشایی ناشی از آنها. وقتی گروهی از جیب شما برای جاه طلبی‌های‌شان هزینه می‌کنند افتخار به آنان کاری دشوار است.
  3. مقام‌های حکومت اسلامی نمی‌توانند از سپاهیانی که در کشتار و سرکوب و شکنجه مردم ایران شرکت داشته‌اند حتی برای وفاداران به نظام قهرمان بسازند و به همین دلیل به سراغ کسی رفته‌اند که دست اش در خون مردم سوریه و یمن و افغانستان و عراق آغشته است. آنها به خوبی می‌دانند که مردم ایران نه اطلاع دقیقی از این جنایت‌ها دارند و نه آنها را ملموس می‌دانند. حتی بسیاری از ایرانیان ملی گرای ضد عرب از کشته شدن اعراب ناراحت نمی‌شوند و حضور یک ایرانی در کشتار اعراب را نکته‌ای مثبت در کارنامه‌ی قاسم سلیمانی می‌بینند. آنها توجه نمی‌کنند که سلیمانی از افغان‌ها و عراقی‌ها و لبنانی‌ها برای کشتار سوری‌ها استفاده می‌کند.
  4. غیر از سپاهیان، تنها قشر دیگری در حکومت که امکان قهرمان سازی از آنها در رسانه‌های حکومت اسلامی وجود دارد روحانیت است. اما روحانیت شیعه در 36 سال گذشته آن چنان در جنایت و فساد و سرکوب درآمیخته است که امکان قهرمان سازی ملی از آنها وجود ندارد. اصولاً روحانیون شیعه خود را در چارچوب‌ها و قالب‌های ملی عرضه نمی‌کنند در حالی که نظامیان با این عنصر بیشتر خود را می شناسانند.
  5. بخشی از رسانه‌ها و افرادی که به مداحی قاسم سلیمانی می‌پردازند از جمله رسانه‌ها و کسانی هستند که خامنه‌ای و بیت وی به آنها اعتماد ندارند. سایت تابناک (که به محسن رضایی نزدیک است) و نيز صادق خرازی سابقه‌ی خوبی در ذوب شدن در ولایت ندارند و از همین جهت برای بازگشت به قدرت نیاز دارند به مداحی نظامیان بپردازند تا اعتماد آنها و بیت را جلب کنند. قاسم سلیمانی موردی است که آنها می‌توانند از مجرایش پرونده‌ی خود را در منظر عوامل نظامی و امنیتی بیت پاک کنند. اما بخش دیگری از مداحان وی نزدیکان خاص خامنه‌ای هستند که می‌خواهند یکی از عناصر وفادار به وی را به مقام ابر- انسان ارتقاء دهند. برخی از روزنامه نگاران خارج کشور نیز ممکن است برای تقرب به نظام به مداحی وی پرداخته باشند. مداحی از قاسم سلیمانی در طیف اصلاح طلبان از سیاست‌مدارانی مثل صادق خرازی آغاز شد و بعد به بهنود و قوچانی و نبوی رسید.
ـــــــــــــــــــــــ * این مطلب چند ماه پیش نخست در سایت انتخاب آزاد منتشر شد و اکنون با اضافاتی اندک پس از اظهارات برخی اصلاح طلبان باز نشر می شود.


هیچ نظری موجود نیست: