یرامون مساله هژمونی (4) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) کریم قصیم
پیرامون مساله هژمونی (4)
(بحثی دردیسکورس جنبش چپ)
کریم قصیم
نگاهی به تناتقضات کتاب "دو تاکتیک سوسیال دموکراسی" درباب "هژمونی"
همان طور که در بخشهای پیشین اشاره کردم، کتاب "دو تاکتیک ....." لنین نزد "احزاب اردوگاه" سابق و هنوز هم نزد م ـ ل های ما، به مثابه مرجع و منبع اولی درباب مسائل مربوط به "هژمونی پرولتاریا در انقلاب دموکراتیک" محسوب می شود و طی دهه ها بحث، اکثر نقل قول های توجیهی از همین اثر بوده اند. بنابراین لازم است نقطه نطرات لنین در این کتاب را که در ژوئیه 1905 یعنی همزمان با برآمدهای عظیم جنبش کارگری و آغاز شورش های دهقانی، نوشته شده، بازبینی و مورد دقت قرار دهیم. مطالب این کتاب همان طور که از نامش پیداست، به منظور پاسخ گویی به حیاتی ترین مسائل مبرم آن دوره یعنی "تاکتیک" سوسیال دموکراسی روسیه در انقلاب دموکراتیک تدوین یافت و ناگفته پیداست که از مسآله هژمونی نیز برداشتی تاکتیکی عرضه شده است. آن جمله ای از این تالیف که به مثابه فرمول هژمونی معروف شده عبارتست از "استقرار دیکتاتوری دموکراتیک کارگران ـ دهقانان" در انقلاب دموکراتیک. پیش از پرداختن به چگونگی کاربست این فرمول در تاکتیک های تبلیغاتی و سازماندهی آن دوره از جانب فراکسیون لنین، ضروری است که به زمینه اساسی استنتاجات تئوریک لنین در این کتاب نگاهی اجمالی بیندازیم.
بخش مهمی از این اثر صرف توضیح و تشریح زمینه بورژوایی جامعه روسیه و اجتناب ناپذیر بودن تکامل و تکوین همین زمینه اجتماعی می گردد. لنین با تبحری که متکی بر کارهای تحقیقی قبلی اش درباره مناسبات تولید و امکانات تکوین آنها در روسیه بود موفق به تبیین درخشانی از موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی آن دوره روسیه شده با دقت و موشکافی تمام از مصوبات کنگره سوم حزب (که تنها با حضور بلشویک ها برگزار شده بود) دفاع می کند:
« این انقلاب روسیه، با وجود رژیم اجتماعی و اقتصادی فعلی آن، سلطه بورژوازی را ..... تضعیف ننموده بلکه آن را تقویت می نماید.»
(مجموعه آثار و مقالات لنین ـ ترجمه پورهرمزان ص 224).
لنین در خلال جملات فراوانی از این قبیل، علیه نقطه نظرات آن متفکرینی استدلال می کند که بدون توجه به داده های واقعی جامعه مسآله مرحله انقلاب دموکراتیک را با برچسب "بورژوایی" از سر باز کرده و مبلغ رادیکالیسم کاذبی درباره "عبور به سوسیالیسم" و یا "انقلاب بی وقفه" و .... بودند (متفکرینی چون ویکتور چرنف تئوریسین برجسته اس ـ آرها و لئو تروتسکی).
لنین متوجه بود که جامعه روسیه عقب مانده و آسیایی، هنوز باید برای رسیدن به سوسیالیسم از دوره های طولانی "تحولات و اصلاحات دموکراتیک" عبور کند و بر اساس یک سلسله دلائل مقنع، اطرار داشت که توده های مردم که دارای تمایلات دموکراتیک هستند، هنوز از سوسیالیسم خیلی دورند. هنوز تضادهای طبقاتی نضج نگرفته است و هنوز پرولتاریا متشکل نشده است (صفحه 226). او با در نظر گرفتن درجه تکامل نیروها و مناسبات تولیدی روستا و وجود بقایای قدرتمندی از روابط پیش سرمایه داری در شهر و روستا، بدون توهم و درغلطیدن به "رادیکالیسم"، واقعیت عینی آن مرحله از انقلاب را شناخته و توضیح می داد: "انقلاب سلطه بورژوازی را تقویت می نماید و این موضوع در رژیم اجتماعی و اقتصادی فعلی یعنی سرمایه داری ناگزیر است" (همان جا). او به تمام کسانی که با ولونتاریسم (اراده گرائی )انقلابی خواهان جهیدن از مراحل ضروری دموکراتیک بودند، هشدار می داد:
«فکر ...... راه نجات برای طبقه کارگر در چیزی به جز ادامه تکامل سرمایه داری، فکری است ارتجاعی» (همان جا) و به کسانی که با تروشروئی تئوریک و با گرایش به انزواطلبی و عدم دخالت در پروسه جاری انقلاب، به او اتهام "ادغام پرولتاریا در دموکراسی بورژوائی" می زدند و استدلالات لنین درباره ضرورت تکوین سرمایه داری را با احتجاجاتی درباره "استثمار سرمایه" و "آسیب های سرمایه داری" رد می نمودند، گوشزد می کرد که:
«در کشورهایی مانند روسیه آن قدر که به طبقه کارگر از کافی نبودن تکامل سرمایه داری آسیب می رسد از خود سرمایه داری نمی رسد ... به این سبب انقلاب بورژوائی به منتها درجه برای پرولتاریا سودمند است.»(همان جا)
او قاطعانه از "ماهیت بورژوائی" انقلاب 1905 دفاع کرده در جواب گرایشاتی که نیل به سوسیالیسم را از طریق پروسه ای مملو از بی ثباتی و اغتشاش و هرج و مرج توصیه می کردند، موکدا هشدار می داد: «کسی که بخواهد راه دیگری سوای دموکراتیسم سیاسی به سوی سوسیالیسم برود، مسلما چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی به نتایج بی معنی و مرتجهانه ای خواهد رسید.» (همان جا)
بنابراین لنین در "دو تاکتیک ... " صراحتا به ماهیت بورژوائی انقلاب 1905، فقدان تشکل کافی پرولتاریا و عقب ماندگی عمومی جامعه و ضرورت دموکراتیسم سیاسی پس از پیروزی مفروض در انقلاب اذعان داشت. اما او به درستی دریافته بود که در پی شعارهای همگانی چون "دعوت به مجلس موسسان" و "دموکراسی بورژوائی" منافع و گرایشات گوناگون اجتماعی نهفته بود. لنین به دقت در پس وحدت پیکا ر دموکراتیک، کثرت جایگاه ها و دینامیسم های مبارزاتی را شناخته، به تفکیک این سمت گیری ها و روندها نیز توجه داشت. او می دانست که برآمد همگانی پیکار دموکراتیک به منزله نفی نظام موجود از جانب اقشار و طبقات گوناگون بود و لذا از یک سو بر "تعویض حکومت مطلقه با جمهوری دموکراتیک" تاکید می کرد و از سوی دیگر ضمن پافشاری روی شعار "جمهوری دموکراتیک" که خود متضمن تمایزی روشن از بورژوازی سلطنت طلب و گرایشات ناپیگیر در درون سوسیال دموکراسی بود، به مسئله چگونگی سرنگونی و مضمون اجتماعی "جمهوری دموکراتیک" توجه داشت. در این جا او دیگر از مرحله "شناخت و توضیح واقعیت" به عرصه "تغییر واقعیت" قدم می گذاشت.
او بر قیام مسلحانه توده ها برای سرنگونی پافشاری می کرد و دولت موقت را پدیده ای ناشی از این قیام می شمرد. با این استنتاج، او گرایشات متزلزل درون منشویکی را که یک چشم به قیام دوخته و چشم دیگر شان معطوف بودبه مجلس موسسان فراخوانده از جانب تزار (یعنی عدم سرنگونی مسلحانه تزاریسم) ، سخت مورد انتقاد قرار می داد. ارگان های توده ای که تحت کنترل دولت در صدد تعدیل و تخفیف پروسه پیکار بودند، از حیثیت و نفوذ افتاده، روز به روز مبارزات توده کارگری وسعت و عمق تازه ای یافته، به اشکال رادیکال تری متوسل می شد. رژیم کنترل سنتی خود را بر خیابان و فابریک و مناطق روستائی و دانشگاه ها و ... از دست داده و در میان بخش هایی از ارتش نیز دودلی و نافرمانی بروز کرده بود. بحران حاکمیت تزاریسم عیان بود و توده های کارگر، دهقان و اقشار میانی شهروند، از صحنه خارج نمی شدند. بنابراین مسئله سرنگونی رژیم شعاری برخاسته از داده های واقعی و نیازهای عینی جامعه بود. اما همزمان با این حدّت پیکار توده ها و تداوم تلاطمات انقلابی، سوسیال دموکراسی کماکان دچار تشتّت، تفرقه و گسستگی سنتی از جنبش واقعی توده ها بودند. مسئله وحدت بر روی یک برنامه حد اقل و یا دست کم اتحاد عمل این جریانات از ضروریات عاجل جنبش انقلابی توده ها بود. بنابراین کاملا بدیهی است که لنین می بایست در اثری که عمدتا صرف تشریح و توضیح مبانی انقلاب قریب الوقوع روسیه (1905) شده بود، نقطه نظرات خود را درباره چگونگی حل معضلات موجود سوسیال دموکراسی ارائه دهد. مسائل مبرم نهضت توده ها عبارت بودند از فقدان تشکل سراسری و واحد پرولتاریای انقلابی، فقدان تشکل واحد جریانهای رادیکال دهقانی، فقدان تشکل واحد نیروهای چپ (سوسیال دموکراسی، اس ـ آرها و ..... ) و حصول پیوند دموکراتیک مابین نیروهای اجتماعی که می توانستند بر اساس برنامه ای دموکراتیک، عاملین اجتماعی انقلاب، سرنگونی رژیم و تحول و سپس بنای جامعه دموکراتیک روسیه بشوند.
تمام این مسائل کما بیش مورد توجه لنین بود ولی داهکار و "تاکتیک" ارائه شده از جانب او برای حل این معضلات و تدارک پیروزمندانه قیام به هیچ وجه با واقعیت های موجود و چشم اندازی که خود وی از سیر تکوینی جامعه ("دموکراتیسم سیاسی") ترسیم کرده بود، تناسب و سازگاری نداشت. نقطه نظرات لنین درباره "تغییر واقعیت"، بازتابنده تناسب قوای موجود و داده های واقعی نبود، در امتداد جدلهای پیشین (وقبل از دوره انقلابی) وی راجع به مسائل سازمان، سرکردگی و تحول بود. مواضع او درباره "جنبش دهقانی" و "سازماندهی نهضت پرولتری" و سایر نیروهای دموکراتیک جامعه، از یک سو دروناً دچار تناقض و ابهام و از سوی دیگر با واقعیات عینی در تناقض بودند.
تناقض اعتلای جنبش کارگری با هژمونی طلبی لنینی
جنبش اعتراضی و سپس اعتصابات عظیم سال 1905 تحت نفوذ و کارگردانی افراد و سازمان هائی غیر انقلابی شروع شده بود:
« در آغاز سال 1905 اعتصاب عمومی عظیمی در پطرزبورگ و سایر شهرهای روسیه در گرفت. این اعتصابات خواهی نخواهی اتحادیه کارگری ... علنی (دولتی) را که در راس آن گاپون کشیش قرار داشت، به مرکزیت سازماندهی تبدیل کرده بود ... تعداد کسانی که در این اعتصابات شرکت جستند، بیشتر از مجموع اعتصاب کنندگان سراسر دهه پیش از آن بود » (مقدمه کتاب شوراهای فابریک روسیه ـ بانکراتوا ـ مسکو 1922 ـ چاپ آلمانی ص 16).
سازمان های چپ و از آن جمله سوسیال دموکراتیک، از نفوذ چندانی در میان پرولتاریای روسیه برخوردار نبودند. سوسیال دموکراسی در سال انقلاب جمعا (بلشویکی و منشویکی) 8400 نفر عضو داشتند.(مقاله مارسل لیبمن ـ "لنین در 1905" ـ آلمانی ص 5).
لنین در کتاب "دوتاکتیک .... " صراحتا به این واقعیت اذعان داشت:
« نفوذ ما یعنی نفوذ سوسیال دموکراسی بر توده پرولتاریا هنوز خیلی خیلی کم است» (ص 257).
از این رو مسئله پیوند سراسری مابین محافل و جناح های چپ روسیه ضرورتی غیرقابل انکار بود. برای عقب راندن عناصری چون گاپون کشیش و جایگزین کردن "سندیکای ..... " شرایط مساعد بود. کارگران در تمام فابریک های بزرگ و کوچک روسیه، دست به انتخابات مستقیم و آزاد نمایندگان خود زده، کمیته های فابریک را بر اساس ضوابطی شورائی بوجود آورده بودند. روند وقایع اشکال نوین سازمان یابی های خودانگیخته کارگری را به صورتی فزاینده و گسترش یابنده نشان می داد. پرولتاریا به طور عینی افراد و سازمان های سنتی را دفع کرده، راسا به ایجاد ارگان های قدرت مستقیم خود دست زده بود. رهبری فکری این ارگان ها در دست پیشروترین و آگاه ترین کارگران انقلابی قرار گرفته بود. تماس با این بخش، از مسائل مبرم سوسیال دموکراسی و کلیه سازمان های چپ روسیه محسوب می شد.
اما در کتاب "دو تاکتیک ... " کوچکترین طرح و برنامه ای برای ایجاد یک وحدت موقتی و اتحاد عمل نیروهای سوسیال دموکرات هم دیده نمی شود چه برسد به طرح پیوند سراسری شوراها و یا پیوند دموکراتیک وسیع نیروها. لنین در همه جا از کمیته های حزبی سخن می گوید و مقصود او درست ادامه همان نظریه ای است که در کتاب "چه باید کرد؟ و .... به میان کشیده بود. چنین نظریه ای در شرایط آن زمان روسیه تزاری هیچگونه کارآئی نداشت. تماس با توده های انقلابی، مستلزم اعتماد به آنها و تشویق و ترغیب اشکال خودانگیخته مبارزاتی آنها یعنی "کمیته های مستقل دهقانی و شوراهای نمایندگی کارگری" بود. لنین برای مسئله شوراها و جنبش مستقل کارگری برنامه ای نداشت. تز لنین کماکان معطوف به "گسترش کمیته های حزب سوسیال دموکرات (بلشویک) روسیه" بود. مسآله سرکردگی و "هژمونی پرولتاریا" در انقلاب دموکراتیک روسیه نیز از همین زاویه سانترالیسم حزبی مورد توجه وی قرار داشت. همین دیدگاه وی شامل مسئله دهقانی نیز می شد.
تناقض اعتلای جنبش دهقانی با "هژمونی". . .
جنبش های دهقانی آن دوره، ابتداء به صورت پراکنده و سپس به سرعت در اشکال رادیکال، مسلحانه و شورشی به منصه ظهور رسیدند. البته این جنبش گرفتار کاستی های گوناگون بودند. در سطح کشوری همبسته نبود، با جنبش کارگری و فعالیت شوراهای پرولتاریای صنعتی در ارتباط و هماهنگی درستی قرار نداشت و از هدایت و راهنمائی برنامه ها و ارگان های آگاه چپ بهره نمی برد. اما همین جنبش نقاط قوت بیسابقه ای داشت. برای اولین بار کمیته های مستقل دهقانی در اکثر مناطق به ابتکار خود دهقانان پیدا شده بودند. جنبش تداوم و روحیه رزمندگی و جسارت انقلابی بیسابقه ای نشان می داد و مطالبات رادیکالی مطرح می نمود.لنین نسبت به جنبش دهقانی رویکردی سکتاریستی ـ سازمانی نشان داد. او نه تنها هیچگونه طرح مستقلی برای ایجاد و تقویت و هماهنگ کردن جنبش دهقانی و اتصال سراسری "کمیته های مستقل دهقانی" ارائه نداد، بلکه بی مهابا با تز کمیته های مستقل دهقانی و ایجاد وحدت مبارزاتی این ارگان ها مخالفت کرد و ضمن توهین و تمسخر تزهای سوسیال رولوسیونرها درباره کمیته های دهقانی (لنین 12 سال بعد برنامه ارضی همین سازمان را اقتباس کرده و به مورد اجرا گذاشت!). به اعضای فراکسیون خود که خواهان ایجاد کمیته های دهقانی بودند، مواکدا دستور داد:
« کمیته های دهقانی سوسیال دموکرات نباید وجود داشته باشد زیرا اگر سوسیال دموکرات است پس فقط دهقانی نیست و اگر دهقانی است پس صد در صد پرولتاریائی و سوسیال دموکراتیک نیست.» (ص 297).
و این نظریه سکتاریستی، بدون توجه به واقعیات عینی مبارزه، دقیقا در امتداد نقطه نظرات سازمانی ـ سانترالیستی چند سال پیش لنین ارائه می شد و موقعیّت مشخص نبرد - برخلاف اصل "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" - ،هیچگونه تغییری در آن دیدگاه نداده بود!
او طالب گسترش کمیته های حزبی بود که ظاهرا "صفت صد در صد پرولتاریائی" به آنها می داد ولی آن زمان و در بحبوحه شورشهائی که می توانست به سرنگونی دولت استبدادی منجر شوند، صرفا تقویت واحدهای حزبی مد نظر وی بود. هدفش ادغام عناصر و فعالین لایه های گوناگون در شبکه حزبی و تحت فرماندهی کمیته مرکزی حزب :
« ما در هر کجا که ممکن باشد کوشش خواهیم کرد کمیته های خود، یعنی کمیته های حزب کارگر سوسیال دموکرات را تشکیل دهیم. در اینها هم دهقانان، هم بینوایان، هم روشنفکران، هم فاحشه ها، هم سربازان، هم آموزگاران و هم کارگران .... داخل خواهند شد.» (همان صفحه). دگماتیسم حزبی و گرایش فوق سانترابیستی- سکتاریستی از این جملات می بارد. احتجاج لنین راجع به "صد در صد پرولتاریائی" بودن چنین کمیته هائی، جنبه صوری داشته و از نقطه نظر تئوریک ولنتاریسم محض بود. لنین تصور می کرد که به صرف پالایش مفروض ایدئولوژیک و قبول اساسنامه حزب یک چنین کمیته های مغشوشی "صد در صد پرولتاریائی" می شدند. در حالی که در همان زمان نهضت واقعی پرولتاریا و دهقانان عینیت ملموس و رشدیابنده ای داشت و مسئله سازمانی که تنها به صرف عنصر آگاهی و پالایش ایده ئولوژیک "نماینده" طبقه کارگر و دهقانان باشد، مشمول مرور زمان و رخدادهای انقلابی روز روسیه شده و خارج از دستور کار روند انقلابی قرار گرفته بود. آیا امداد به ایجاد اتحاد و همبستگی سراسری زحمتکشان ، یعنی ارتقاء بخت پیروزی انقلاب دموکراتیک مهمتر بود یا توسعه شبکه های حزب لنینی؟
لنین با تمهیدها و تزهایی از نوع فوق بود که می خواست "سرکردگی پرولتاریا" و "دیکتاتوری کارگران ـ دهقانان" را محقق کند. تزهایی که تقویت و ارتقای جایگاه های اجتماعی کارگران و دهقانان را نه به صورت طبیعی و به مثابه روند سازمانیابی و آگاهی و قدرت گیری خود طبقه و ارتقای تجربه و دانش آن ... که مارکس به آن "طبقه برای خود" می گفت، بلکه به شکل ادغام در "کمیته های سوسیال دموکراسی" و تحت هژمونی و سرکردگی کمیته مرکزی.
او در آستانه انقلاب دموکراتیک به حرکت آمده و بحبوحه شورشها و اعتصابهای اجتماعی هنوز هم تقویت و تحکیم "سازمان خود" و "کمیته خود" رامسآله اولی تشکیلاتی و لذا جزو لاینفک تز "هژمونی" می پنداشت. آن چه از چنین نقطه نظراتی مستفاد نمی شد، قدرت مستقیم طبقاتی کارگران و دهقانان بود. زیرا "تاکتیک" او در آن دوره پذیرای شوراهای کارگری و کمیته های دهقانی نبود. او حتی در برخورد به جنبش دهقانی که بر حسب نظریه موجود در همان کتاب "دو تاکتیک .... " در کنار کارگران، رکن دیگر "استقرار دیکتاتوری دموکراتیک" را تشکیل می داد، موضعی سکتاریستی داشت. در آستانه تحولات دموکراتیک و به هنگامی که طبق اعتراف صریح خودش "اعمال نفوذ انقلابی ما در توده دهقانی به کلی ناچیز است"، به دهقانان اعلام می کند که به محض پیروزی انقلاب، حزب و "پرولتاریای آگاه" با دهقانان زمین دار وارد مبارزه طبقاتی خواهد شد! (فصل مربوط به جنبش دهقانی ـ کتاب دو تاکتیک .... )! بنابراین روشن نبود که چگونه دهقانان باید از یک سو عامل سقوط حکومت و در پیوندی دموکراتیک با کارگران، فاعل "دیکتاتوری دموکراتیک" باشند و از سوی دیگر هم شاهد دامن زدن به مبارزه طبقاتی درون طیف خودشان باشند؟! کلید فهم چنین تضادهایی ان بود که لنین در تمام نقطه نظرات ضد و نقیض مزبور صرفاً به گسترش شبکه های سازمان و "کمیته های خود" توجه دارد. سکتاریسمی حیرت انگیزست ولی واقعیّت تاریخی که او حتی مسآله جدا نگهداشتن افراد و فعالین حزب خود را از جنبش کارگری و دهقانی و سایر نیروهای چپ تا حد جدا بودن در صحنه نبرد هم مطرح کرده بود:
«دوش به دوش آنها اما بدون اختلاط و امتزاج با آنان در باریکادها .... » (ص 292)
بنابراین تز هژمونی لنینی که در جمله "استقرار دیکتاتوری دموکراتیک کارگران ـ دهقانان" ارائه می شد، در عمل از ابزار سازمانی و اهرم های لازم سیاسی (طرح وحدت چپ و طرح جبهه متحد دموکراتیک) اساساً محروم بود. با توجه به این کاستی ها، این تز در واقع به معنی تحویل تمام قدرت به حزب سانترالیستی یعنی به کمیته مرکزی و در نهایت به دفترسیاسی و رهبری حزب بود. پرسیدنی است که در این صورت چگونه چنین رویکردی می توانست حامل "دموکراتیسم سیاسی" باشد که در بخش اول کتاب "دو تاکتیک ... " آن قدر مورد تاکید او قرار می گیرد؟
آیا اِعمال "هژمونی" غیر قابل کنترل حزب توسط کمیته مرکزی/ درنهایت امر توسط رهبری/ با نظریه "دموکراتیسم سیاسی" و "ضرورت تحولات و اصلاحات دموکراتیک" و "آزادی سیاسی" و .... در تناقض آشکار نبود؟
آیا اصولا پیروزی نظامی فرضی بر رژیم مستبد تزار، به طورجدّی به معنی پیروزی سیاسی و آغاز بنای جامعه دموکراتیک و رعایت پلورالیسم سیاسی در دولت و جامعه محسوب می شد؟
تمام این پرسش ها و امثالهم مطرح بودند و اکنون نیز - فراتر از صد سال پسانتر - هنوز نیز جزو مسائل مبرم هر انقلاب دموکراتیک به شمار می آیند. روند رخدادهای انقلابی تابستان و پاییز 1905 روسیه، اعتصاب عمومی و سپس قیام مسکو، بطلان نقطه نظرات "هژمونی" لنین را آشکارا به ثبوت رساند.
بعدها، او خود به عدم کارآیی آشکار چنان خط مشی "تاکتیکی" پی برد و در مقاله ای که سال بعد تحت عنوان "درس های قیام مسکو" منتشر ساخت، با صداقتی آموختنی به اشتباهات خود و سایر رهبران اعتراف کردکه :
« پرولتاریا قبل از رهبران خود به تغییراتی که در شرایط عینی مبارزه پیدا شدند و عبور از اعتصاب به قیام را ایجاب می کردند درست پی برد ..... ما رهبران سوسیال دموکرات در دسامبر 1905 به آن سرداری شبیه بودیم که در استقرار هنگ های خود به قدری ناشیگری نشان داده بود که قسمت اعظم واحدهای او نتوانستند فعالانه در نبرد شرکت جویند.»
اما، لنین بعد از "درس های قیام مسکو" نیز به هیچ تغییری اساسی در تز "هژمونی" خود اقدام نکرد. بیش از دو دهه بعد، این آنتونیو گرامشی، متفکر برجسته جنبش چپ ایتالیا بود که به زمان خود دور از امکانات واقعی دخالت مستقیم،- در کنج زندان فاشیسم موسولینی -، به کند و کاوی عمیق راجع به مسائل گوناگون هژمونی دست زد.
- ادامه دارد -
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر