۱۳۹۴ مرداد ۱۷, شنبه

جنازه های با طراوت و نشاط و بادوام
ایرج شكری


سایت تابناک از پایگاههای «اطلاع رسانی» وابسته به رژیم که گفته می شود به محسن رضایی نزدیک است، مطلبی از سایتی به اسم « پایگاه جامع اطلاع رسانی تا شهدا» نقل کرده است که باز هم هدف آن چیزی جز تحمیق مردم و سوء استفاده از اعتقادات و احساسات مذهبی آنها، و تزریق خرافات و خر کردن مردم  با ادعاهای پوچ و دروغ نیست. تابناک در آغاز مطلب یاد اور شده است «محمد رضا شفیعی در شب عملیات کربلای 4 با اصابت تیر به ناحیه شکم مجروح می‌شود و چون همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند، به دست عراقی ها اسیر می‌شود. یازده روز در اسارت بوده و در نهایت به دلیل جراحتش در زندان به شهادت رسیده و همانجا در کربلا دفنش می‌کنند». تابناک عکسی را( که از همان سایت «تا شهدا» گرفته) به عنوان عکس جنازه  سالم «شهید» یاد شده بعد از شانزده سال مدفون بودن ( و چنان که در دنباله داستان می خوانیم سه ماه هم در برابر آفتاب قرار داشته)، به خوانندگان ارائه کرده است، البته بدون این که هیچ شرحی زیر عکس بگذارد شاید به خاطر این که گردانندگان تابناک، مسخرگی را دروغی را که منتشر می کردند، بیش از آن دیده اند که بشود به کسی قبولاند. اما عکس در همان سایت «...تا شهدا» با شرحی در زیر آن بعنوان عکس جنازه بعد از شانزده سال ارائه شده است.
سایت «تا شهدا» یکبار این عکس را بی شرح و یکبار، با شرح و تاکید بر این که عکس مربوط به جنازه، شانزده سال بعد از دفن آن است، درج کرده است. در این عکس کمترین نشانه ای از این که این جنازه ای بوده است که شانزده سال زیر خاک دفن شده بوده است (انهم به آیین مسلمانی و پوشیده در کفن و در تماس مستقیم با خاک و نه در داخل تابوتی مثل آنچه در آیین مسیحی انجام می شود) دیده نمی شود. عکس چنان است که گویی طرف به خواب رفته یا به تازگی در رختخواب مرده است. در عکسی که در تابناک دیده می شود، روی سینه جنازه قطعه مقوایی قرار دارد که روی آن به خط عربی که نوشته شده «أسیر أیر» که به نظر می رسد «اسیر ایرانی» بوده که قسمتی از اسم ایران یا پاک شده یا درعکس نیافتاده است. اما در دوعکسی که در سایت «تا شهدا» همراه مطلب آمده است، در یکی کلمه «اسیر» کامل دیده نمی شود و برعکس کلمه ایران در آن بیشتر افتاده و فقط«نی» آخر آن دیده نمی شود. به احتمال قریب به یقین، این ها عکس هایی بوده است که واحد و بخش مربوط به اطلاعات در مورد اسرا در ارتش عراق، بعد از مرگ او  و قبل از دفن، از جنازه گرفته اند تا در شناسایی هایی بعدی و تبادل جنازه در آرشیو داشته باشند. داستانسرایی و پرت و پلا در این مطلب بسیار است.
مثلا در حالی که روای گفته است که وقتی اسیر شدند آنها را که زخمی بودند به بیمارستان نظامی بصره بردند و چندی بعد هم از آنجا به بغداد منتقل کردند، اما با این حال نوشته است که قربانی مورد بحث« یازده روز در اسارت به سر میبرد و در نهایت به خاطر جراحتش زیر شکنجه ی بعثی ها به شهادت رسیده و همانجا در کربلا دفنش می کنند». سوال این است که چرا عراقی ها باید او را از بغداد به کربلا که در فاصله 97 کیلومتری بغداد است، منتقل کنند و آنجا دفن کنند؟ مگر بغداد گورستان ندارد؟. دیگر این که با این که در خلال داستان چیزی از شکنجه شدن شهید مورد بحث نیست و حتی در یک دروغ پردازی حیرت انگیز می گوید « ساعت حدود 4 الی 5 بعد از ظهر بود که یک سرباز عراقی وارد اتاق شد و مستقیم به سمت محمد رضا رفت و محمد رضا با این سرباز بسیار خودمانی شروع به صحبت کرد با زبان اشاره به این سرباز می گفت عکس روی دیوار که در بالای درب ورودی بود را بردارد (عکس صدام) وسرباز عراقی با کلام اشاره می گفت نه نه این حرفها را نزن که سرت را می برند و سر من را هم می برند. ولی محمد رضا با لحن جدی و با چاشنی به شوخی می گفت نه عکس را بده تا من زیر پایم بشکنم و بلند بلند به صدام مرگ می گفت و درود بر خمینی را می گفت و سرباز را هم مجبور می کرد که بگوید.» و نیز یاد آور شده که شهید مورد بحث به علت شدت جراحاتش در ناحیه شکم از درد ناله می کرد و پرستار می آمد به او مسکنی تزریق می کرد و می رفت، و لحظه مرگ او را هم که در کنارش بوده و چون آب می خواسته اما همرزم دیگرشان مانع از آب خوردن او(به خاطر مناسب نبودن برای حالش) شده بود و«تشنه مردن» او را که با هدف گریزی زدن به«شهدای تشنه لب عاشورا» خیلی «پر رنگ و برجسته» کرده است، شرح داد، اما با این حال مدعی شده« زیر شکنجه ی بعثی ها به شهادت رسیده...».
البته این که بعثی ها برای گرفتن اطلاعات اسرا را شکنجه هم می کرده اند یا در شرایط آزار دهنده ای آنها را نگهداری می کردند، امری است که می تواند اتفاق افتاده باشد، اما زیر شکنجه مردن شهید در این داستان داستان پردازی است. اگر می نوشت به دلیل عدم رسیدگی و بستری کردن اسیر مجروج، بعثی ها سبب رنج فراوان او شدند، قابل قبول بود اما نه این دستان پردازی.  اما اما قسمت مربوط به معجزه سالم ماندن این جسد، خیلی «اعجاب انگیز» و خواندنی البته برای «شوت الله» و «حزب الله» است و مهمل تر از این هیچ داستانپرداز «مشنگ – مالیخولیایی» نیم تواند داستانی بسازد. در قسمت پایانی مطلب که دیگر «انشاء» سایت تا شهدا است، آمده است:«بعد از شانزده سال جنازه ی محمد رضا را سالم از خاک در آورده بودند صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمد رضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود.وقتی گروه تفحص جنازه ی محمد رضا را دریافت می کردند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم!» .ملاحظه می کنید معجزه را! سه ماه جنازه زیرآفتاب آنهم در عراقی که در جه حرارت هوایش در تابستان در اطراف بغداد و احتمالا در کربلا هم به 50 درجه می رسد - که البته این درجه حرارت هوا در سایه است و زیر آفتاب لابد بالای 60 درجه است-،  قرار می دهند طوری نمی شود، بعد «پودر تخریب کننده جسد»! که استخوان جسد را هم می توانسته از بین ببرد روی آن می ریزند! اما گارگر نمی شود! این قسمت را اگر باور کنیم این یکی چطور با ور کنیم که سرهنگ عراقی در سال 81 سال تحویل جنازه، هم یکباره از یک «کافر بعثی » به کسی تبدیل می شود که موقع تحویل جنازه گریه می کرده و گفته بود«ماچه کسانی را کشتیم»!
گویی اصلا نه «استخباراتی» در آنجا بوده و نه ترس «صدام حسین». همان صدام حسین که دستور داده بود آن جنازه را سه ماه زیر آفتاب بگذارند تا متلاشی شود. در آن عکسی که ارائه کرده اند، نه اثری از 16 سال در زیر خاک بودن در آن است، نه سه ماه زیر آفتاب بودن جسد، و نه تاثیر آن «پودر»! جسد «با طراوت»، است. جسد اگر از جنس چوب یا پلاستیک هم بود باید یک اثری از 16 سال زیر خاک بودن و آن آفتاب و آن پودر روی آن می ماند. اما رمز این سالم ماند را سایت مذکور از قول مادر او که از زبان یکی از دوستان او چنین ساخته و پرداخته است:« مادر شهید می گوید موقع دفن محمد رضا، حاج حسین کاجی به من گفت: شما می دانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم: از بس ایشان خوب و با خدا بود. ولی حاج حسین گفت: راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد؛ مداومت بر غسل جمعه داشت؛ دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می شد، ما با چفیه هایمان اشکمان را پاک می کردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را می گرفت و به بدنش می مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می آوردند، ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه می داشت».واقعا معجزه در معجره در داستان است. اما داستان پردازیهایی از این قبیل برای «خر پروری» و بکار گرفتن آن موجودات پرورش یافته در بسیج و سپاه، فقط به معجزه عَلَم کردن یک جنازه سالم در داستان محدود نمی شود. اینها انواع داستان ها را ساخته اند و می سازند وبعد از این هم از این چرندیات تولید خواهند کرد. نوزده – بیست سال پیش در چنین روزهایی، من یک داستان پردازی در مورد جنازه در در روزنامه جمهوری اسلامی دیدم که البته جنازه اش سالم نمانده بود، اما «خون و طراوات» داشت. مطلب کوتاهی در مورد آن نوشتم که در یادداشت و گزارش هفته نامه ایران زمین (شماره 107 - 19 شهریور 75) درج شد.
روزنامه جمهوری اسلامی 30مرداد 75 همراه مطلبی با عنوان «شهدا مثل آیه های قرآن مقدسند»، عکسی از جسدی که آنچه از آن باقی مانده بود تقریبا اسکلتی بود چاپ کرده و نوشته بود که جسد متعلق به رزمنده ای است که در عملیات خیبر در سال 1362 کشته شده و افزوده بود «اما وقتی امسال برادران گروه تفحص  این جسد را یافتند، حین برداشتن پاره های این پیکر مطهر از روی زمین، متوجه می شوند که از محل گلوله یی که در عملیات خیبر( سال 62) به پشت سر این شهید اصابت کرده، خون فوران می کند». این روزنامه یاد آور شده بود که«برای آنان که شهیدان را تجلی نور اللهی  می دانند و آنها را به سرچشمه هستی نزدیکتر می بینند، مشاهده پیکر مطهرشهید عزیزی که پس از سیزده سال همچنان طروات و نشاط و خود را حفظ کرده یا[...] پس از سیزه سال هنوز خون تازه از آن فوران می کند، امر غریبی نیست» و نتیجه گرفته بود که :« این جاست که  روشن می شود که چرا خداوند زنده بودن را با آن همه تاکید، به شهدا تخصیص می دهد». ما داستان حضور و فرماندهی امام زمان سوار بر اسب سفید در جبهه ها را هم یادمان هست. همچنان که «کلید بهشت» که خمینی به بسیجیان هدید می کرد تا در کسب «درجه شهادت» و رفتن به بهشت، سر از پا نشناسند. 
من بر این باورم  داستان سازی هایی از این نوع که در سایتهایی مثل تا «تا شهدا» و «تابناک» دیده می شود، از سوی کسانی انجام می شود که در آن جنگ فاجعه بار که هر عملیات سپاه هزاران کشته و مجروح و اسیر باقی می گذاشت، دستیار، عناصر بیشعور و پر مدعایی از قماش  محسن رضایی بودند که آن عملیات و حمله ها را طرّاحی و فرماندهی می کردند و الان هم همان دستگاه است که  جنازه های پیدا شده را در شهرها می گردانند و به رغم همه اعتراض ها و انتقادها، این جنازه ها را در محوطه دانشگاهها و یا در محلی مثل میدان امیرچخماق یزد دفن می کند. این داستانها ها توسط  دفتر و واحدی در سپاه پاسداران ساخته می شود و از طریق سایت های گوناگونی که برای تحث تاثیر قرار دادن توّهم پراکنی در بین نسل جوان همان قشر و گروه از مذهبی ها  که جنگ «اسلام و کفر» و «آزاد سازی قدس از راه کربلا» را در دوران خمینی باور کرده بودند و بهای آن را با کشته و مجروح شدن و سالهای اسارت در عراق پرداختند به راه افتاده اند، با هدف  مقدس نشان دادن لباس «بسیجی» و «سپاه» به تن کردن و القای مداوم هوّیتی «مقدس» به کسانی که در این راه گام می گذراند و از آنها آدمهایی ابله و طلبکار از همه، ساختن برای به خدمت گرفتن شان در تجدید نیرو و نفر برای دستگاه سرکوب رژیم ولایت فقیه و حفظ انحصاری قدرت است. بی جهت نیست که سایت تابناک به باز نشر و انعکاس چنین مطالب مهملی از سایت های ناشناخته  و پرتی مثل «تاشهدا» دست می زند. ماداران بسیاری از آن قربانیان که اغلب از قشر محروم   بودند، زنان خانه دار و اکثرا با تحصیلات بسیار کم یا بیسواد هستند و حالا در سنین پیری هم  اهل اینترنت و خواندن مهملاتی که در سایت «تاشهدا» و تابناک درج می شوند نیستند و کلا داستان پردازان می دانند که کسی به مهملاتی که می نویسند اعتراض نخواهد کرد.
بنابر این هرچه می خواهند از قول این یا آن شخص از دوستان و نزدیکان  قربانیان جنگ نقل می کنند. اما آنچه نباید فراموش کرد این است  باز تولید فرهنگی و خط و محتوای سیاسی -  ایدئولوژیک این سیستم وحتی اهداف و استراتژی دستگاه نظامی آن - سپاه پاسداران - برای صدور انقلاب اسلامی، از آخوندیسم و روایات آخوندی از اسلام و قرآن و حدیث، مایه می گیرد. کل سیستم و راوبط آخوندی پروی را اگر بشود «نهاد» نامید، این نهاد و دستگاه است که سابقه و اثر گذاری آن -البته چون یک عامل باز دارنده در پیشرفت اجتماعی-، به خیلی قبل از پیدایش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران بر می گردد و این بساط زاییده آن است. گسترش خرافات و داستان پردازی های مهمل و تحریف تاریخ همه از آن بیرون آمده است و اکنون نیز سپاه پاسداران بدون یاری گرفتن از این نهاد نمی تواند به گسترش خرافات و مهملات دست بزند و استفاده لازم از آن را برای جذب نیرو بکند. در نظر بگیریم که به فرض که این رژیم تحت هر سناریویی، برچیده شد و سپاه هم منحل شد و رفت پی کارش، چنین حالت فرضی نمی تواند به خودی خود برچیده شدن بساط آخوندی و مرجعیت در ایران را که منشاء جمود فکری  و تولید کنده زنجیرهای سنگین از جهل و خرافات و تعصب به دست و پای قشر وسیعی از مردم محروم مذهبی است و به ویژه دشمن شماره یک برابری حقوق زنان است، در پی داشته باشد.  به همین دلیل روشن زدون جهل و خرافات، بدون خنثی کردن و حذف کردن یا لااقل به قرنظینه فرستادن منشاء تولید آن ممکن نخواهد بود.  آخوندیسم و بساط روضه خوانی باید هدفی اصلی در مبارزه فرهنگی با جهل و تعصب و خرافات، حتی بعد از سرنگونی این رژیم باشد.
************
در دو لینک زیر می شود عکس مربوط به جنازه ای که ادعا شده 16 سال زیر خاک و بعد سه ماه جلوی آفتاب بوده، را دید.
چهارشنبه ۱۴ مرداد  - ۵ اوت ۲۰۱۵ 

هیچ نظری موجود نیست: