گل ــ زاده، نخ «دانههای تسبیح» * (قسمت دوم)
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
توضیح : در مقالهای که شش سال پیش به یاد دکتر گلزاده غفوری و فرزندانش نوشتم از جمله به نامههای ایشان اشاره کردم و بخشهای مهمی از نامه برایم ناخوانا بود. خوشبختانه امکان بازخوانی آن بخش ها را نیز پیدا کردم به همین دلیل به یاد دکتر گلزاده غفوری و جاودانههایش و نظر به اهمیت مواضع و دیدگاههای ایشان دوباره این قسمت را بصورت کامل انتشار میدهم.
گل ــ زاده، نخ «دانههای تسبیح» * (قسمت دوم)
در زیر دو دست نوشتهی دکتر گلزاده غفوری مربوط به روزهای خونین تابستان و پاییز ۶۰ و ترجمه آیاتی از ایشان را که در وصیتنامه صادق گلزاده غفوری از آنها یاد شده میآورم. ذکر این نکته لازم است که ترجمهی این آیات توسط دکتر گلزاده در فضای سال ۶۰ معنای خاص خود را دارد.
متأسفانه بخشهایی از دستنوشته هایی که در اختیار من است ناخواناست. با وجود این همچنان درد و رنجی را که دکتر گلزاده غفوری تحمل کرد میرساند.
این دستنوشتهها مربوط به خبردار شدن «آقا» از دستگیری، بستری شدن در بیمارستان و اعدام فرزندانش صادق و کاظم در شهریور و مهرماه ۱۳۶۰ است. در تابستان ۱۳۶۷ مریم گلزاده غفوری و همسرش علیرضا حاجصمدی نیز در اوین به دار آویخته شدند و غم دکتر دو چندان شد.
دست نوشتههای دکتر گلزاده غفوری
بنام خدا
دیروز شنبه هفتم شهریور تلفنی خبر دادند که محمد صادق فرزند شما که روز ۲۹ مرداد به بیمارستان شماره ۲ آورده شده بود امروز از این بیمارستان مرخص شد در حالی که میتوانست حرف بزند و راه برود. او شکمش در اثر اصابت ضربه (نارنجک) پاره شده بود توسط دکتر درودچی عمل شد و او را بردند به کمیته آزادی ، و امروز دوباره تلفن شد که او در بیمارستان میثاقیه ( مصطفی خمینی فعلی) بستری است. این خبر و خبرهای پشت سر هم دیگر در باره زخمی شدنها ، کشته شدنها، انفجارها ، ترورها، فحاشی ها و تهمت ها و خیلی چیزهای دیگرسخت حال جسمی و فکری مرا رنجیده کرده است. یکی می گفت سه پسر دارم، یکی دستگیر است و دو تا فراری، خانه ای بود و پدر و مادری با ۵ فرزند در آن بودند، الان فقط آن پدر و مادر مانده اند، 3تا از 5 فرزند که دو تا شان هم دختر هستند، کشته شده اند یک پسر زخمی است، یکی دیگر هم فراری است. و به همین ترتیب اخبار و مطالبی در مورد خانواده های از هم متلاشی شده و دربدر، خانه شان مورد بازرسی و بردن لوازم خانه شان قرار گرفته ...
امروز ۵ شنبه هشتم ماه محرم ۱۴۰۲ و ۱۴ آبانماه ۱۳۶۰ است. روبروی من ۲ عکس بزرگ شده در طاقچه قرار دارد. یکی عکس صادق جان است و در کنار او عکس کاظم جان. آری امروز درست ۴۵ روز است بدن نازنین صادق جان با سینه سوراخ سوراخ شده و نیز یکماه تمام است بدن عزیز کاظم جان من با سینه سوراخ سوراخ شده در زیر خاک قرار دارد. هیهات، ای امان، هیچکس را نمییابم که فریاد و شکایت خود را بر او بازگو گنم، چه بگویم، به که بگویم، در این نظام به ظاهر دیوانه چه کارهایی انجام می گیرد و در رابطه با نظام کلی جهان چگونه تجزیه و تحلیل پذیر است؟ فلسفه ها از کار می افتد. توجیهها هی جلوه گری میکنند، مرور زمان تا امروز نتوانسته است بی طاقتی را تسکین بخشد ، چه قلبی ، چه فشاری، چه سرگذشتی، کی فکر میکردم بعد از این دو فرزند باز زنده خواهم بود.، آثار از خود گذشتگیهایشان جلوی چشمم هست و هر شب با دیدن محل کار و مطالعه شان داغهایی تازه می شود، چه روح بزرگی داشتند اینان. چه درهای بزرگی در جهان بینی انسان در اثرحوادث بزرگ و غیرمنتظره باز میشود.
باری تلفنی از محلی خبر رسید که فرزند شما صادق حالش بهتر است و در بهداری زندان اوین بستری است. تلفن کننده میگفت او واقعاً مسلمان است. او مسلمان واقعی است. نمیدانم او که بود؟ که ادامه میداد آقا اینها را خیلی میزنند ....
روز ۲۹ مرداد او را گرفته بودند و شب ۲۶ شهریور به او تکلیف شده بود که وصیت نامه ای بنویسد. متن وصیت نامه او که بعدها رفتند و از زندان گرفتند اینجا حاضر است. عجب وصیتی، عجب قلمی این وصیت نامه شامل ۱۰ آیه قرآن است به علاوه جمله انالله و انا الیه راجعون که در اول آن نوشته شده است به خط محمدصادق گل زاده غفوری. آه پسرم، آه عزیزم، چه حالی داشتی این سطرها را نوشتهای. در چه محیطی؟ در این یک ماه چه بر تو گذشته، چه گفتهای ، چه شنیدهای؟ مورد چه سئوالاتی قرار گرفتهای.
عزیزم مقصودت از ذکر آیات من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان آیا اشاراتی بوده است به شکنجههایی که می شده است؟
آیا با ذکر أذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا به آن بازجو ها و کسانیکه به ناحق در جای قاضی شرع!! قرار گرفتهاند خواستهای بفهمانی که ما در برابر شما محاربهای قانونی و شرعی که به حقوق مردم ظلم کردهاید به نام اسلام قیام کردهایم؟ یا مورد دیگری را در نظر داشتهای؟ آری عزیزم شما نزد خدا زنده اید و روزی داده میشوید، و نزد مردم چیز فهم نیز همیشه حاضرو پر ارزش، ...چنانکه نوشتهای لاتحسبن الذین قتلو فی سبیلالله امواتاً بل احیاً ، آری دعایت مستجاب شد که: توفنا مع الابرار، تو که آرزوی مادی نداشتی حتماً در جوار رحمت حق هستی ... اما خدا به داد پدر و مادرت برسد.
بسمه تعالی
دیشب حدود ساعت ۹ باز تلفنی خبر دادند که فرزند شما (محمد کاظم) را برای عمل جراحی به بیمارستان لقمانالدوله ( انقلاب فعلی) بردند،
خدایا این جوانهای پرشور با اخلاص کجا می روند؟ به جه نظری به آنها نگریسته شده و می شود؟ ... بی تدبیری در این کشورچه بیداد میکند؟ الان نمیدانم او کجاست؟ برای چه مجروح شده است؟.. عاقبت کار چه خواهد شد؟ ...این مادر بینوا و پردرد و غصه او نیز مرتباً گریههای جانسوز دارد... خدایا ما که بیپناهیم...فقط برای اینکه اسلام ترا بس والا تر ازاین می شناسیم که این نو کیسه های حکومتی عرضه کرده و می کنند. خدایا جرم ما چیست که باید اینهمه زیر فشار باشیم؟
چندین هزار جوان در زندانها، چند صد نفر با این احکام سطحی اعدام میشوند؟...خدایا چقدر فشار را تحمل کنیم؟ از دست این مدعیان... که ملت را به این روز سیاه نشانده اند که از هر طرف جوانان بی گناهی هر روز از میان بروند؟ آن هم جبهه جنگشان...خدایا چرا عقل و تدبیر به اینها نمیدهی؟ یا غیرتی و شهامتی که از مردم دست بردارند؟ یا به مردم غیرتی دیگر؟...خدایا واقعا زندگی رنج آور شده است، به داد رس...خانه ها از جوانها خالی، جاسوس بازی رایج، بدبینی و اتهام مثل آب روان، اخلاق بشریت صفر، زندگی ریاکارانه و سالوس بازی در حال گسترش و رواج، خدایا چه کنیم؟
این مطالب بالا را در روز ۱۶ شهریور نوشتهام. روزی که دیگر کاظم جان را صدایش را نشنیدم (که گاهی تلفنی صحبت میکرد) تا شب آخر عمرش یعنی شب ۱۳ مهر...
امروز که ۱۴ آبانماه است حدود دو ماه از این تاریخ میگذرد. اما یکماه است تمام که دیگر بدن عزیز این فرزند شجاع و رشید به جای این که روی زمین باشد در زیر خاک است. ای وای، هیهات، ای عزیز! قامت رعنایت چه شد؟ شنیدهام که گلولهبارانت کردهاند. در شب تاریک .آن شبی که ساعت ۱۰ و چند دقیقه اش گوشی تلفن را برداشتم و صدای رسای ترا ای عزیز شنیدم با همان لحن جذاب و آمیخته به خنده ات اما این بار از زندان مخوف اوین، که گویا در اطراف پاسداران مراقب بودهاند و اجازه یافتهای با خانوادهات آخرین صحبت و وداعیهات را بکنی. باصطلاح وصیت خود را بکنی. شاید هم خواسته اند که شاید چیزی بگویی و آنها سوء استفاده کنند و چه خوب طوری صحبت کردی که ما هم متوجه نشدیم که تلفن وداع شماست. زیرا گفتی فردا راحت خواهم شد. ناراحتی من تا حالا بود...فردا همه به ملاقات من خواهید آمد. به مادرت گفتی وصیتنامهای بعد از این تلفن خواهم نوشت. به برادرت گفتی آیا بدن صادق جان را به شما دادند. به من گفتی گویا هادی اینجا است. عزیز دلم کاظم جان ، چقدر رشید بودی و یک ماه اسات یاد تو وبرادرت تاب و توان در ما نگذاشته است....آری هادی جان نیز از ۱۹ ماه رمضان تا حالا در زندان است نه ملاقاتی، نه خبری، این دختر ۶ سالهاش ، خدایا فقط تو میدانی چه بر او میگذرد و بر همه ما......
ای عزیز کاظم جان وصیت نامه اولیت را هم همان روز ۱۵ شهریور که گویا شب آن روز نوشته بودی آوردند دم در. کجایی نازنین فرزندم کجا و کی و چگونه ترا میبینم. آیا از ایران بعد از رفتنت خبر داری؟ میدانی مادرها را چه سان بیرحمانه از گریه کردن سر قبرها منع میکنند. سنگهای بعضی قبرها را جلوی روی مادرها و پدرها میشکنند! میدانی غربت پدرت را... ناله های جانسوز مادرت را میدانی... بیا و دیدار کنیم که دلم بس تنگ است.
علی غفوری ۱۴ آبان ۱۳۶۰ روز هشتم ماه محرم
زمان طاغوت جدید فریبکار دوران که سرزمین را عزا خانه کرده است.
ترجمهای از آیات قرآن که در وصیتنامه فرزندم محمد صادق گلزاده (غفوری) ذکر شده است
۱- إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
ما همه از خدائیم و متعلق به او هستیم و همه ما بازگشت کننده بسوی او خواهیم بود.
۲- قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
به راستی دعا و نماز و خواسته من، انجام وظایف دینیام، زندگی من و از دنیا رفتن من (همه و همه) برای خداست خدایی که تمام عالمها و جهان و جهانیان متعلق به او و در تدبیر و اختیار اوست.
۳- مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
کسانی که بعد از ایمانشان به الله کفر ورزند و از راه حق بازگردند و در ناسپاسی خدا و کفران نعمتهای او اصرار ورزند و صریحاً راه غیر الله را در پیش گیرند از رحمتهای خدا خود را دور ساختهاند و از طرف خدا غضبی و عذاب بزرگی در انتظارشان است نه کسانی که در اثر فشار با این که قلبشان نسبت بخدا و ایمان به او مطمئن است اظهاراتی برخلاف ایمانشان کنند.
۴ - وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
در مورد کسانی که جان خودشانرا در راه خدا ( و نجات مردم از زشتیها) فدا کردهاند بههیچ وجه گمان مبر که مرده و از بین رفتهاند. بلکه این فداکاران زنده جاویدند. اما شما مردم در اثر محدود بودن نیروهای ادراکیتان کیفیت حیات و حضور آنانرا در جهان در نمییابید. ( و اگر شعورها و ادراکها کامل شود حیات آنان و حیات بخشی آنان به جامعه و بهره واقعی آنانرا از زندگی انسانی در مییابید)
5-أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
به کسانی که به علت ظلمی که به آنان شده است و مورد مقاتله قرار گرفته و به درگیری کشانده شدهاند اجازه داده شده است که به مقاتله متقابل اقدام کنند که در راه رفع ظلم ( به خود و جامعهشان که از طرف ظالمانی انجام میگیرند) بکوشند و خدا به نصرت و پیروز سازی آنان (هرچند در مقایسه با ظالمان حاکم اندک به نظر آیند به جهت برحق بودنشان) تواناست (و یاریشان خواهد کرد)
۶- الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ
(و) کسانی که به ناحق در اثر بدرفتاریهای ظالمانه دستگاههای حاکمه ( و ایادی نادان ، گول خورده آنان) از خانه ومحل زندگیشان آواره شده و در اثر فشارها مجبور به ترک منازلشان گردیدهاند تنها به خاطر این که «تنها خدا را لایق پرستش و اطاعت میدانند» و به همین جهت با هر نوع سلطه برخلق و بنام خدا مردم را اسیر ساختند مخالف هستند مورد این همه فشار و سختیها قرار گرفتهاند ( که اینان نیز اجازه دارند برای دفاع از حقوق زندگی خود و مردم مورد ستم و آزار و محروم با زورگویان فریبکار مبارزه کنند و در راه رفع ستمها اقدامات مناسب انجام دهند. )
۷- وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ
اگر خدا بعضی از مدرم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد ( یعنی مبارزههایی در برابر اغفالگریها و ستمها در میان بشر وجود نمیداشت ) مراکزی (مانند) صومعهها، کلیساها، نمازخانهها و مسجدها که یاد خدا در آنها زیاد انجام میگیرد به تباهی کشانده میشد و خراب و فاسد میشدند ( و راه خدا عوضی به مردم گفته میشد) و حتماً خدا کسانی را که برای یاری حق و جلوگیری از انحرافهای دینی و اغفالگریها برپا میخیزند یاری میکند (و قیام آنان در راه بیداری مردم و نجات از سوء استفاده های دینی یاری خداست)
۸- فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ
پروردگارشان خواستههای آنان را ( که مردم فداکار و پاک و صمیمی و با استقامت هستند) اجابت کرد و به آنان اطمینان داد که من (خدا) عمل هیچ عملکنندهای را چه مرد باشد چه زن ضایع و بیاثر نخواهم گذاشت. یعنی شما از بعض دیگر بوده و همه هم جنس یکدیگریم (یعنی فدا میشوید تا دیگران نجات یابند و برای خدمت بیکدیگر ایثار و فداکاری میکنید)
۹- فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ
بنابر این آنانکه مهاجرت کرده و از منازلشان اخراج شده و مجبور به ترک محل سکونتشان گردیدهاند و در راه من (خدا) ( و خدمت به مردم و نجات آنان) آزار و اذیت دیدهاند. و در راه حق مبارزه کرده و کشته شدهآند بطور حتم از بدیها و کوتاهی آنان در میگذرم و آنان را به نعمتها و بهشتهایی داخل میکنم ( که سراپا پاکی و پاکیزهگی است) نهرها از زیر آنان جریان دارد ( و خیر دائمی آنان استمرار دارد) این ثواب و نتیجهای از جانب خدا است ( و برای فداکاران) نزد خدا نتایج و ثواب نیکویی بالاتر وجود دارد.
۱0- مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
از اهل ایمان انسانهایی صادقانه به معاهده خود با خدا عمل کرده بعضی از آنان جان خود را فدا کردند و گذشتند و بعضی نیز در انتظارند که جانشان را در راه خدا فدا کنند.
۱۱- رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آَمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآَمَنَّا...
پروردگارا به راستی ندا کنندهای را که به ایمان میخواند شنیدم که میگفت به پروردگارتان (و نه غیر از او) ایمان بیاورید. ای خدا ما نیز ایمان را پذیرا شدیم پروردگارا گناهان ما را بر ما مگیر و بدیها را از ما در گذر و آنها را بپوشان و ما را با نیکان ( و در راه استقرار نیکیها از دنیا ببر و در جوار رحمت خود جای ده.
در قسمتهای بعدی به وصیت و نامههای «گل زادگان» صادق، کاظم و مریم میپردازم.
ایرج مصداقی
۲۶ دیماه ۱۳۸۸
پانویس:
*- دانههای تسبیح نام کتابی است از منی خزعل در ارتباط با منش و اندیشههای دکتر گلزاده غفوری.
قسمت اول این مقاله در آدرس زیر موجود است.
در عکس زیر دکتر گلزاده خطبه عقد یکی از شهدای مجاهد را میخواند که متأسفانه نام او را فراموش کردهام. یکی از شاهدان عقد (نفر اول سمت راست آقا) احمدرضا محمدی مطهری است که در سال ۷۲ جاودانه شد. احمدرضا، متولد ۱۳۳۷ محله قلمستان تهران بود. وی در سال ۶۱ دستگیر و در زمستان ۶۷ آزاد شد. احمدرضا در سال ۷۱ دوباره دستگیر شد. این بار رژیم مسئولیت دستگیری وی را نپذیرفت و در سال ۷۲ وی را اعدام کرد. خانوادهاش بطور غیر رسمی از طریق حسن بلوکی برادر همسر احمدرضا که یکی از صاحبمنصبان وزارت اطلاعات بود در جریان دستگیری و اعدام احمدرضا قرار گرفتند. باجناق احمدرضا نیز از کارکنان وزارت اطلاعات بود. از احمدرضا سه فرزند با نامهای مونا، مریم و مصطفی باقی مانده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر