هما ناطق : تاریخ پژوهی ، با وجدان بیدار ِروشنفکری
احمد افرادی
احمد افرادی
بر آن بودم ، چند سطری ( قلم انداز ) در باره ی خانم ناطق بنویسم؛ تا فراموشمان نشود که در این آب و خاک فرزانگانی زیسته اند که جان و جوانی شان را، نقد ِ تاریخ و فرهنگ این مملکت کرده اند. اما، ناخواسته، این نوشته به درازا کشید. و چه بهتر !
«زندگی ، برای بسیاری کسان ،انتظاری است که به سر نمی آید.چه بسا عمر به سر آید، اما آن انتظار همچنان باقی بماند. « هما ناطق»
یکی از پیامدهای سیاست زدگی در امر تاریخ پژوهی ، از آن سوی بام افتادن و نادیده گرفتن تام و تمام ِ ملاحظات سیاسی در نقد و بررسی های تاریخی است : ( شیوه ای که در این سال ها، معمول ِ برخی پژوهشگران تاریخ معاصر ایران شده است. )به عنوان نمونه ، گاه ، « کند وکاو در ریشه های فکری ِ» تاریخ مشروطه ایران ، سبب می شود که نقش سیاست های استعماری روس و انگلیس، در تحلیل و تعلیل رویدادهای تاریخی، یکسره مغفول بماند . در حالی که ، از هر منظری به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم، جای پای ِ سیاست های روسیه ی تزاری و ( به ویژه ) بریتانیای سابقاَ کبیر را در آن ، آشکارا می بینیم : از نقش تحریک آمیز انگلیس ، در برانگیختن شعله های جنگ دوم ایران با روسیه بگیریم ، تا بند و بست در تحمیل قرارداد ترکمنچای ، تا « کودتا » ی سِر جان کمپبل ( وزیر مختار وقت ِ انگلیس در ایران ) علیه قائم مقام فراهانی [ زمینه سازی برای خلع و قتل قائم مقام ]تا جدا سازی هرات از ایران ، تا قرار داد 1907، تا کودتای 28مرداد 32و قس علی هذا.خانم هما ناطق، از جمله تاریخ پژوهانی است که ( در عین مرعی داشتن ملاحظات و ضابطه های پژوهشی ْ) وجدان روشنفکری را، در نقد و بازخوانی تاریخ معاصر ایران لحظه ای وانمی نهد. این احساس مسئولیت و نگاه دردمند را ، در جای ـ جای نوشته های ایشان ، آشکارا می توان دید.با این همه ، خانم ناطق از این واقعیت هم غافل نیست که ، « ... واماندگی ما از پیشرفت ، تنها گناه استعمار و استثمار نبود. خود ما هم کم دشمنی با خود نکرده ایم.» ویژگی دیگر پژوهش های خانم ناطق، « خلاف ْ آمد ِ عادت ْ » نویسی ، در نقد و بررسی های تاریخی است . به عبارت دیگر، بنیاد برخی از مهمترین رساله های ایشان ، بر « عادت زدایی تاریخی » است. نمونه بدهم :ایرانیان ( و حتی برخی تحلیلگران ِ معتبر تاریخ معاصر ایران) بر این باور اند که جنگ دوم ایران و روس، به تحریک روحانیت آن زمان آغاز شد . خانم ناطق ( با تکیه بر اسناد تاریخی) نشان می دهد که آغازگر جنگ ، عباس میرزا نایب السلطنه بود .( به تحریک جان مکدونالد، سفیر جدید کمپانی هند شرقی در ایران ) برخی از مورخین بر این نظر اند که « توطئه ی قتل گریبایدوف ( شاعر دکابریست روس و نخستین وزیر مختار روسیه در ایران ) به سرکردگی میرزا مسیح مجتهد ... در اعتراض به [ قرارداد ] ترکمنچای بود» . حامد الگار، از این هم فراتر می رود و « هجوم میرزا مسیح و چماقداران بازار به سرای گریبایدوف» و « تکه پاره کردن وزیر مختار و سی هفت تن اعضای سفارت » را، « نخستین جنبش مذهبی » در ایران ارزیابی می کند. به باور خانم ناطق ، « گریبایدوف را کشتند» ، تا با به راه انداختن جنگ سوم ایران و روس ، «عباس میرزا را از ولیعهدی بیندازند و حسنعلی میرزا شجاع السلطنه را برجای او نشانند».حاج میرزا آقاسی ( صدراعظم محمد شاه) در میان عامه ی ایرانیان ، شهره به بیخردی و خَبط دِماغ است. خانم هما ناطق ، در کتاب گرانسنگ ِ « ایران در راهیابی فرهنگی » ، با تکیه بر اسناد معتبر تاریخی، چهره ی دیگری از او ترسیم می کند.چهر ای یکسر متفاوت و در تخالف با آن چه که در حافظه ی تاریخی ما ( اعم از عارف و عامی ) ثبت شده و جا افتاده است .کتاب مذکور، گرچه در ربط با چهارده سال سلطنت محمد شاه و تحولات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این دوره است ؛ اما، دغدغه خانم ناطق در این کتاب، بیشتر اعاده ی حیثیت از حاج میرزا آقاسی است . در این جا ، از این فرصت بهره برم و بگویم که کتاب مذکور ( افزون بر تصحیح بسیاری از خطا ها و سهل انگاری های تاریخی) فضای تساهل و تسامح در دولت حاج میرزا آقاسی را، به روشنی تصویر می کند : زمانه ای که ، « عصر ِ شکیبایی و برخورد اندیشه هاست، همراه با لغو اعدام و شکنجه و به ویژه آزادی و برابری ادیان و فرمان "آزادی اعتقاد " و ... همزمان با گشایش نهادهای بیشمار فرهنگی است. » و باز ، در همین معنی می خوانیم : « در طی این دوره ، هرگز دیده نشد که ملت ایران ــ که قانون اساسی و مشروطه ندیده بود ــ با برپایی مدارس فرنگی و با همنشینی ِ مسیحی و مسلمان روی یک نیمکت ، به مخالفت برآید ».می دانیم که، خانم هما ناطق ( در زمینه ی پژوهش های تاریخی) همکاری نزدیکی با زنده یاد فریدون آدمیت داشته است . در اینجا و در این معنی ، می توان از کتاب « افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده ی دوران قاجار» نام بُرد ، که کاری مشترک در« مشروطه پژوهی » است. با این همه، اختلاف نظر بین این دو ، در تحلیل و تعلیل رویدادهای تاریخی ،کم نیست. فریدون آدمیت در پیشگفتار کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ( پژوهش خانم ناطق) می نویسد :
« ... حاجی [ میرزا آقاسی ] فقط به فکر استخدام چند معدنچی و استاد چاه کن و ساعت ساز افتاد. چاه و قنات کندن مایه ی سرگرمی آن وزیر عرفان منش بود و البته بسیار فایده مند بود؛ اما استخراج معدن ،تداعی داشت با افسانه ی کشف طلا و نقره ، نه تأسیسات جدید.اما استاد ساعت ساز چه صیغه ای بود و چه دردی را دوا بود» خانم ناطق هم، در تخالف با این نظر ( و گویی در پاسخ به آدمیت) می نویسد:
« حق را باید گفت ...برخی رجال سرشناس دوران ناصری برکشیده ی همین دوران [ صدارت حاج میرزا آقاسی ] بودند؛ از میرزا حسین سپهسالار گرفته تا مَلْکَم خان و حتی میرزا تقی خان امیر کبیر.انصاف باید داد . میرزا آقاسی بود که [در سال ] 1843میرزا تقی خان [ امیر کبیر بعدی ] را برگزید و به سفارت ارز روم فرستاد ... در غیابش هم حرمتش را پاس می داشت ... یا هنگامی که عثمانیان در 1846بر سر میرزا تقی خان و سفارت ایران ریختند ، دستور داد، عارف پاشا از " عالیجاه میرزا تقی خان عذرخواهی کند " » . و باز، در همین معنی : « امروز می دانیم که نخستین روزنامه ی فارسی نه به عصر امیرکبیر ، بلکه به زمان میرزآقاسی و در سال1836بنا نهاده شد... مهمتر از همه اینکه ، وقتی محمد علی خان، به سفارت پاریس می رفت ، حاجی میرزا آقاسی فهرستی از کتب علمی و فنی فرنگی را سفارش داد که سفیر در بازگشت به ایران با خود آورْد.»در واقع ، به رغم اختلاف نظر این دو( در تبیین و توضیح و تعلیل برخی رویدادهای تاریخ ایران) خانم ناطق ( به مناسبت ْ) همواره با احترام از آدمیت یاد می کند. به عنوان نمونه ، دریکی از ارجاعات کتاب ِ « از ماست که بر ماست » ، می نویسد :
«با همه ی احترامی که به نوشته های دکتر آدمیت داریم ،در این مورد حسن نظر ایشان را بیش از اندازه یافتیم». زنده یادآدمیت هم ، همین تلقی را نسبت به خانم ناطق دارد. به عنوان نمونه ، در پیشگفتاری بر کتاب دیگر خانم هما ناطق ( « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ) ، می نویسد :
« کارنامه ی مدارس فرانسوی در ایران، یک تحقیق علمی انتقادی در مبحثی بکر و ناشناخته است...این اثر گرانمایه برپایه ی مدارک و منابع اصلی درجه ی اول بنا گردیده ــ منابعی که پیش از این از وجود بخشی از آنها هیچ خبر نداشتیم ، و از آن ها هم که آگاهی داشتیم مورد تتبع علمی قرارنگرفته بودند...»
نخستین کار پژوهشی خانم هما ناطق (که به صورت کتاب انتشار یافت است ) کتاب ِ «هما ناطق، از ماست که بر ماست، چند مقاله، انتشارات آگاه، ۲۵۳۴» است. 1 تلاش ارزنده ی دیگر ایشان،باز نشر «روزنامه ی قانون» است ،که (همراه با مقدمهای از سوی ایشان)به صورت کتاب انتشار می یابد . مشخصات کتاب شناسی آن از این قرار است: « میرزاملکم خان روزنامه ی قانون ، به کوشش و مقدمه ی هما ناطق ، 2535شاهنشاهی ، مؤسسه امیرکبیر».
اهمیت ِباز نشر ِ « روزنامه ی قانون» در این است که یکی از نایاب ترین و مهمترین منابع تاریخ مشروطه ی ایران را، یکجا در اختیار علاقمندان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران قرار می دهد. 2
بحث مَلْکَم خان و روزنامه ی قانون ( پیشتر ) در کتاب « از ماست که برماست» به میان می آید . نویسنده ، در این کتاب ، دو نگاه و دیدگاه ( بعضاَ ) متخالف نسبت به ملکم خان دارد . در مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما » ، ملکم خان ، « دو رو است » ، «داستان زندگی اش، قصه ی یک دروغ بزرگ در دو پرده است» ، « آنچه که به عنوان اصول ترقی و ... ارائه [ می دهد] جزئی از عقاید استعماری آن روزگار» است، « نه تنها در نفوذ استعمارگران و مستعمره چیان به ایران نقشی به سزا داشت، بلکه در برهه هائی از زندگی ، جزو همانان بشمار می رفت »، فراموشخانه ، که ملکم بانی آن بود، شعبه ای از تشکیلات جهانی فراماسونری بود و « طبق اسنادی که حامد الگار در باره ی روابط ملکم و فراماسونری منتشر نموده است، ملکم به لژ " پرودوس " از " گراندوریان " یونان وابسته بود » و ... در زیر نویس ِ مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما »، ( در همین معنا ) به تأکید می نویسد :
«من دکترآدمیت را استاد خود می دانم. لیکن سلیقۀ او را در بارۀ برخی نمی پسندم. از جمله با دفاع سرسختانۀ او از ملکم موافق نیستم».
به رغم این، دربحش آغازین مقاله ی « نظرآقا و نامه هایی از او » ( از همان کتاب ِ « از ماست که برماست » ) می خوانیم :
« برخی چنان وانمود می کنند که همه ی بدبختی های این سرزمین از فراموشخانه سرچشمه گرفته است و اگر ملکم ها نبودند، استعمار و استثمار نیز از ایران رخت بربسته بود و آنچنان غرق این تفکرات یک جانبه ی خویش می گردند که تاریخ باز و بسته شدن فراموشخانه را نیز به درستی ذکر نمی کنند و یادآور نمی شوند که در برخی ممالک فراموشخانه، تنها محل اجتماع بشمار می رفت ، به طوری که در مصر قیام ارتش اعرابی بر ضد حکومت انگلیس از همین جا آغاز شد. »
نگاه دگرگون شده ی خانم هما ناطق (نسبت به ملکم خان ) را ( بعدها ) در مقاله ی « استادم ، فریدون آدمیت » ( که پس از درگذشت ِ آدمیت نوشته است) می بینیم :
« بر سر ميرزا ملکم خان ما اختلاف سليقه داشتيم. من با ناپختگي يک سره همه ي گفتار و کردار او را طرد مي کردم. جمله ی خدماتش را ناديده مي گرفتم ، امروز برآنم که ملکم خان با رَويه ي سياسي اش، نه تنها انديشه ي قانون خواهي را در ايران پيش برد، بلکه به سال هايي که ترکيه در کار کشتار عيسويان بود، با روشنگري ها و پادرمياني هايش، از سرايت ارمني آزاري در ايران جلوگيري نمود.به هر رو، اين اختلاف سليقه ي ما درباره ي ملکم هرگز مانع از اين نشد که ما، در تحليل اسناد ملکم بر سر يک ميز بنشينيم و يا من"روزنامه ي قانون" را منتشر کنم. اين را هم بگويم درعين اين که آدميت [ روزنامه ی ] قانون را در حد خود نشريه ي ارزشمندي مي شناخت، بر اين عقيده بود که ملکم آن را به عنوان ابزار "شانتاژ " سياسي به کار مي بُرد و رفتارش را ناستوده مي شمُرد. قصد داشت اين نکته را در تجديد چاپ[ کتاب ] « فکر آزادي ... » بشکافد.»
با این همه، اختلاف نظر ، بین خانم ناطق و فریدون آدمیت ، فراتر از این حرف ها بود. خانم ناطق « چپ » بود(3) و با مشروطیت و نظام پادشاهی مشروطه، سازگاری چندانی نداشت . در صورتی که ، آدمیت از ستایندگان نهضت مشروطه بود. خانم ناطق، در همین معنی می گوید:
آدمیت ، « کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت را به من تقدیم کرد. چنانکه در سرلوحۀ آن کتاب آمده است. اهمیت این تقدیم نامه یکی هم در این بود که ما در داستان مشروطیت هرگز همسو وهمفکر نبودیم. او مشروطیت را می ستود و من چندان پیرو مشروطه و قانون اساسی نبودم.»
***
خانم ناطق، در مقاله ی « در همکاری با آدمیت » ( در ربط با تأثیرپذیری از او ) می نویسد : آدمیت ، « مرا ، تا جائی که یارست [توانست و از عهده برآمد] ، از سیاست به دور کرد. گرچه در این زمینه چندان چیره نشد. » .
نمی دانم ، این دور شدن از سیاست ، از چه زمانی آغاز شد. همینقدر بگویم که رد پای آشکار « سیاستزدگی» و « باب روز» نوشتن را ، کم و بیش ، در ادبیات نوشتاری کتاب ِ« کارنامه و زمانه ی میرزا رضا کرمانی ، هما ناطق، نشر نیما، 1385، آلمان » 4می توان دید: « میرزا رضا می رفت که قدم به قدم ماهیت هیأت حاکم بهر کش را دریابد .»
و در جای دیگر این کتاب مینویسد : « در نظام ظلم، منافع بهره کشان زنجیر وار به هم بسته است» .
نمونه دیگر را ، در مقاله ی « سندی در باره ی آئین ملکداری، و زن داری در قرن نوزدهم» ، می توان دید:
« ...صاحب سند در راه حفظ منافع اقتصادی و طبقاتی خویش می کوشد ، هر خطر را پیش بینی کند ... »
به کارگیری « کلید واژه» های ادبیات سیاسی چپ ایران ( همچون « هیأت حاکمه ی بهره کش» ، « منافع بهره کشان » ، «منافع طبقاتی» ) در کتاب های دیگر خانم ناطق [ از جمله ، ایران در راهیابی فرهنگی » و به خصوص ، در کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ] به چشم نمی آید.
*********
کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ، یکی از منابع تاریخی بسیار مهم ِ دوره محمد شاه، در ربط با فعالیت های ( ظاهراً )فرهنگی ِ میسیونرهای مذهبی و « تاریخچه ی آموزشکده های فرنگی و فرنگی مآب در ایران ، از سده ی نوزدهم تا نخستین جنگ جهانی » است. همانگونه که فریدون آدمیت در مقدمه ی همین کتاب تصریح می کند:
« کارنامه ی مدارس فرانسوی در ایران، به یک معنا ، مکمل رساله ی پیشین خانم هما ناطق ، با عنوان " ایران در راهیابی فرهنگی "است. پژوهشی نو در باره ی ایران دوران محمد شاه با تأکید بر تاریخ اجتماعی و فرهنگی ... ».
مباحث مطروحه در این کتاب، در پیوند ِ با مدارک و منابع دست اول فراهم آمده اند که مهمترین آن ها « آرشیو وزارت امور خارجه ی فرانسه، خزینه ی اسناد و مدارک آلفونس نیکلا ( کنسول فرانسه که سالیان عمرش را در ایران گذرانده) ... اسناد مدرسه ی الیانس فرانسه و مدارس میسیونرهای لازاریست در تبریز و روستاهای ارومیه و ....» می باشند . به تصریح آدمیت ، آن چه که مهم است، «تسلط خانم ناطق، در بهره برداری علمی از [ این اسناد] است. ارزش نهایی این تحقیق ، در سنجش تاریخی و تحلیل نافذ فکری نویسنده است... ».
در واقع (حتی ،با تورقی در این کتاب)می توان دریافت ،که فراهم آوردن مواد لازم ( از میان توده ی اسناد تاریخی ) و نظم دادن به آن ها( برای نوشتن چنین کتابی ) کاری است ، فوق توانایی ِ( حتی ) مورخی جدّی.
در مورد این کتاب، بسیار می توان نوشت و (از میان آنچه که در آن آمده است) بر نکات و دقایق ِ تاریخی ِ بسیاری انگشت گذاشت ، اما( برای اجتناب از پر گویی ) تنها چند مورد از آن را بازنویسی می کنم:
« ... انجمن تبریز ، خواهان برابری حقوق مسیحیان با مسلمانان بود. اعضای انجمن در این باره گفتارهای فراوان داشتند و کوشش بسیار کردند. پس ، یاری ارمنیان به انقلاب مشروطه، یکی هم از این رو بود که مسیحیان از مشروطه خواهان تبریز قول گرفته بودند که در احقاق حقوق آنان از پای ننشینند. اکنون که مسیحیان کشته می دادند و " برای حفظ خاک مقدس ایران " ، سینه در برابر " اکراد ِ "ترک " و "عثمانیان خونخوار" سپر می کردند، چشم داشت آنان از انجمن،پابرجایی در همبستگی و وفای به عهد بود. »
در جای دیگر : « به زمانه محمد شاه، روحانیان خود مشوق برپایی آموزشکده ها و نهادهای مذهبی مسیحیان شدند و هرگز از میان آنان صدای اعتراضی علیه این نهاد ها برنخاست. نمایندگان سیاسی و فرنگی هم گواه بودند و گزارش می کردند که تا پادشاهی ناصرالدین شاه ،جمله مسیحیان " در آرامش کامل " می زیستند . اما این پادشاه [ ناصرالدین شاه ] رفته رفته فرمان های شاه پیشین را زیر پا گذارد».
و باز : « حق را باید گفت : در ایران ، یهود آزاری هرگز از سوی حکومت و دولتمداران و علما و روحانیون طراز اول نبود. می دانیم مجتهد بزرگوار شیخ هادی نجم آبادی ، پشتیبان حقوق اقلیت های مذهبی ، از جمله کلیمیان بود. تجسم گویای این سنت تاریخی را در دوره ی اول مجلس شورای ملی ، ضمن تدوین متمم قانون اساسی می شناسیم. مجتهدان و سایر روحانیون مجلس ، همواره از حقوق یهودیان و دیگر اقلیت ها دفاع می کردند» .
****
و سر انجام، می رسیم به کتاب « در بزم حافظ ِ خوشخوان ، هما ناطق، انتشارات خاوران، پاریس، بهار 1383ـ 2004 »، که کاری است کاملاَ متفاوت و بی سابقه ، در « حافظ پژوهی » .
از آن جا که پرداختن به این کتاب، فرصت مقتضی خود را می طلبد، تنها به سخنی کوتاه در مورد آن بسنده می کنم.
بخش آغازین کتاب، بحث در مورد مفهوم واژه ی « حافظ » و پیشه ی « حافظان » است.خانم ناطق، در جست و جوی مفهوم « حافط» ، از « متون و فرهنگ ها و رساله های موسیقی» بهره می گیرد و به این دریافت می رسد که «خواجه حافظ، همچون دیگر " حُفاظ" ، افزون بر غزل سرایی ، " خوش آواز" و نغمه پرداز و موسیقی شناس بود». و سپس می افزاید ، «اگر هم در صدر اسلام،حافظ در مفهوم ِ از بَر دارنده ی قرآن بوده، " بعد از قرن ششم هجری ، لقب حافظ اغلب مرادف به آوازخوانی آمده است ». 5
همین فصل ( تحت عنوان «حافظ و موسیقی» ) شامل زیر فصل های « حافظ و نغمه های پنجگانه » ، « حافظ و پرده های موسیقی » و« حافظ و سازهای موسیقی» است. بخش دوم ، به « حافظ و می : حافظ و نام های می، حافظ و سروده های می، حافظ و آئین های می ، حافظ و گاه و بزم می » می پردازد. بخش سوم ، توضیح در مورد « آوند [ ظرف]های می : حافظ و مرغان صراحی ، حافظ و ساغرهای می، حافظ و کشتی می » است.
همانگونه که گفتم، کتاب « در بزم حافظ خوشخوان » (در حافظ پژوهی) کاری است یگانه و یکسره متفاوت . باید کتاب را خواند ، تا به وسعت کار انجام شده پی برد و بر نویسنده اش « زهازه » گفت.
————————
در پایان ، ذکر نکتهای را ضروری میبینم. این نوشته را دعوی نقد و بررسی ِکارنامه ی پژوهشی زنده یاد هما ناطق نیست. از آنکه در نقد، همه ی جنبههای قوت و ضعف نوشته های یک پژوهشگر ، باید مورد بررسی و توجه قرار گیرد . اما، به مناسبتی که این نوشته قلمی می شود، نه مجال بررسی همه سویه ی کارنامه ی پژوهشی خانم هما ناطق فراهم است و نه جای نقدی که ملاحظات( از هر دست را ) به کناری نهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ خانم ناطق، پیش از این ، کتاب سید جمال الدین اسدآبادی را ، به فرانسه نوشت، که رساله ی دکترایش بود . آدمیت در مقدمه ی کتاب ِ « کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران » می نویسد : «نخستین اثر [ هما ناطق] دقیقاً معتبرترین اثری است که تاکنون در باره ی افکار و زندگی سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی منتشر شده است …».
در کتابشناسی خانم هما ناطق ، کتاب «از ماست که بر ماست »، نخستین بار ، در ۱۳۵۲سال نشر عمومی یافته است.نگارنده ، این نسخه را ندیده است.
۲-دکتر ماشاء الله آجودانی در بخش ارجاعات کتاب «مشروطه ایرانی ، لندن،۱۹۹۷،صص ۵۱۴-۵۱۵»، مقدمه ی خانم ناطق بر باز نشر ِ « روزنامه ی قانون » را ، در چند مورد ( با نگاهی انتقادی ) به پرسش می کشد.از آنجا که توضیح آقای آجودانی ، تخصصی و نسبتاً مفصل است، خواننده را به منبع مذکور ارجاع میدهم.
۳ـ خانم ناطق ، خود معترف است که : « بدون آگاهی درست از محتوای آرمان احزاب چپ ، به سویشان کشانده شدم. »
۴- این کتاب ( آنگونه که در کتابشناسی هما ناطق آمده است )نخستین بار در سال ۱۳۶۳ چاپ شده است.
۵ ـ این عبارت ، منقول از زنده یاد باستانی پاریزی است که (در واقع) برگرفته از کتاب «احیاء الملوک» ، اثر ملک شاه سیستانی است.خانم ناطق، در این جا و در این معنا می افزاید: « باستانی پاریزی حافظ را آراسته به " چندین هنر " خواند و برای نخستین بار از هنر خوشخوانی حافظ پرده برداشت .در این زمینه بیشترین آگاهی های خود را از احیاء الملوک گرفت » .
****
نوشته ی پیش رو ( تقریباً یک سال پیش )در حد یک یادداشت« فیس بوک» ی قلمی شده بود و اکنون ( به مناسبت در گذشت هما ناطق) با تغییری اندک بازنشر مییابد.
« ... حاجی [ میرزا آقاسی ] فقط به فکر استخدام چند معدنچی و استاد چاه کن و ساعت ساز افتاد. چاه و قنات کندن مایه ی سرگرمی آن وزیر عرفان منش بود و البته بسیار فایده مند بود؛ اما استخراج معدن ،تداعی داشت با افسانه ی کشف طلا و نقره ، نه تأسیسات جدید.اما استاد ساعت ساز چه صیغه ای بود و چه دردی را دوا بود» خانم ناطق هم، در تخالف با این نظر ( و گویی در پاسخ به آدمیت) می نویسد:
« حق را باید گفت ...برخی رجال سرشناس دوران ناصری برکشیده ی همین دوران [ صدارت حاج میرزا آقاسی ] بودند؛ از میرزا حسین سپهسالار گرفته تا مَلْکَم خان و حتی میرزا تقی خان امیر کبیر.انصاف باید داد . میرزا آقاسی بود که [در سال ] 1843میرزا تقی خان [ امیر کبیر بعدی ] را برگزید و به سفارت ارز روم فرستاد ... در غیابش هم حرمتش را پاس می داشت ... یا هنگامی که عثمانیان در 1846بر سر میرزا تقی خان و سفارت ایران ریختند ، دستور داد، عارف پاشا از " عالیجاه میرزا تقی خان عذرخواهی کند " » . و باز، در همین معنی : « امروز می دانیم که نخستین روزنامه ی فارسی نه به عصر امیرکبیر ، بلکه به زمان میرزآقاسی و در سال1836بنا نهاده شد... مهمتر از همه اینکه ، وقتی محمد علی خان، به سفارت پاریس می رفت ، حاجی میرزا آقاسی فهرستی از کتب علمی و فنی فرنگی را سفارش داد که سفیر در بازگشت به ایران با خود آورْد.»در واقع ، به رغم اختلاف نظر این دو( در تبیین و توضیح و تعلیل برخی رویدادهای تاریخ ایران) خانم ناطق ( به مناسبت ْ) همواره با احترام از آدمیت یاد می کند. به عنوان نمونه ، دریکی از ارجاعات کتاب ِ « از ماست که بر ماست » ، می نویسد :
«با همه ی احترامی که به نوشته های دکتر آدمیت داریم ،در این مورد حسن نظر ایشان را بیش از اندازه یافتیم». زنده یادآدمیت هم ، همین تلقی را نسبت به خانم ناطق دارد. به عنوان نمونه ، در پیشگفتاری بر کتاب دیگر خانم هما ناطق ( « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ) ، می نویسد :
« کارنامه ی مدارس فرانسوی در ایران، یک تحقیق علمی انتقادی در مبحثی بکر و ناشناخته است...این اثر گرانمایه برپایه ی مدارک و منابع اصلی درجه ی اول بنا گردیده ــ منابعی که پیش از این از وجود بخشی از آنها هیچ خبر نداشتیم ، و از آن ها هم که آگاهی داشتیم مورد تتبع علمی قرارنگرفته بودند...»
نخستین کار پژوهشی خانم هما ناطق (که به صورت کتاب انتشار یافت است ) کتاب ِ «هما ناطق، از ماست که بر ماست، چند مقاله، انتشارات آگاه، ۲۵۳۴» است. 1 تلاش ارزنده ی دیگر ایشان،باز نشر «روزنامه ی قانون» است ،که (همراه با مقدمهای از سوی ایشان)به صورت کتاب انتشار می یابد . مشخصات کتاب شناسی آن از این قرار است: « میرزاملکم خان روزنامه ی قانون ، به کوشش و مقدمه ی هما ناطق ، 2535شاهنشاهی ، مؤسسه امیرکبیر».
اهمیت ِباز نشر ِ « روزنامه ی قانون» در این است که یکی از نایاب ترین و مهمترین منابع تاریخ مشروطه ی ایران را، یکجا در اختیار علاقمندان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران قرار می دهد. 2
بحث مَلْکَم خان و روزنامه ی قانون ( پیشتر ) در کتاب « از ماست که برماست» به میان می آید . نویسنده ، در این کتاب ، دو نگاه و دیدگاه ( بعضاَ ) متخالف نسبت به ملکم خان دارد . در مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما » ، ملکم خان ، « دو رو است » ، «داستان زندگی اش، قصه ی یک دروغ بزرگ در دو پرده است» ، « آنچه که به عنوان اصول ترقی و ... ارائه [ می دهد] جزئی از عقاید استعماری آن روزگار» است، « نه تنها در نفوذ استعمارگران و مستعمره چیان به ایران نقشی به سزا داشت، بلکه در برهه هائی از زندگی ، جزو همانان بشمار می رفت »، فراموشخانه ، که ملکم بانی آن بود، شعبه ای از تشکیلات جهانی فراماسونری بود و « طبق اسنادی که حامد الگار در باره ی روابط ملکم و فراماسونری منتشر نموده است، ملکم به لژ " پرودوس " از " گراندوریان " یونان وابسته بود » و ... در زیر نویس ِ مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما »، ( در همین معنا ) به تأکید می نویسد :
«من دکترآدمیت را استاد خود می دانم. لیکن سلیقۀ او را در بارۀ برخی نمی پسندم. از جمله با دفاع سرسختانۀ او از ملکم موافق نیستم».
به رغم این، دربحش آغازین مقاله ی « نظرآقا و نامه هایی از او » ( از همان کتاب ِ « از ماست که برماست » ) می خوانیم :
« برخی چنان وانمود می کنند که همه ی بدبختی های این سرزمین از فراموشخانه سرچشمه گرفته است و اگر ملکم ها نبودند، استعمار و استثمار نیز از ایران رخت بربسته بود و آنچنان غرق این تفکرات یک جانبه ی خویش می گردند که تاریخ باز و بسته شدن فراموشخانه را نیز به درستی ذکر نمی کنند و یادآور نمی شوند که در برخی ممالک فراموشخانه، تنها محل اجتماع بشمار می رفت ، به طوری که در مصر قیام ارتش اعرابی بر ضد حکومت انگلیس از همین جا آغاز شد. »
نگاه دگرگون شده ی خانم هما ناطق (نسبت به ملکم خان ) را ( بعدها ) در مقاله ی « استادم ، فریدون آدمیت » ( که پس از درگذشت ِ آدمیت نوشته است) می بینیم :
« بر سر ميرزا ملکم خان ما اختلاف سليقه داشتيم. من با ناپختگي يک سره همه ي گفتار و کردار او را طرد مي کردم. جمله ی خدماتش را ناديده مي گرفتم ، امروز برآنم که ملکم خان با رَويه ي سياسي اش، نه تنها انديشه ي قانون خواهي را در ايران پيش برد، بلکه به سال هايي که ترکيه در کار کشتار عيسويان بود، با روشنگري ها و پادرمياني هايش، از سرايت ارمني آزاري در ايران جلوگيري نمود.به هر رو، اين اختلاف سليقه ي ما درباره ي ملکم هرگز مانع از اين نشد که ما، در تحليل اسناد ملکم بر سر يک ميز بنشينيم و يا من"روزنامه ي قانون" را منتشر کنم. اين را هم بگويم درعين اين که آدميت [ روزنامه ی ] قانون را در حد خود نشريه ي ارزشمندي مي شناخت، بر اين عقيده بود که ملکم آن را به عنوان ابزار "شانتاژ " سياسي به کار مي بُرد و رفتارش را ناستوده مي شمُرد. قصد داشت اين نکته را در تجديد چاپ[ کتاب ] « فکر آزادي ... » بشکافد.»
با این همه، اختلاف نظر ، بین خانم ناطق و فریدون آدمیت ، فراتر از این حرف ها بود. خانم ناطق « چپ » بود(3) و با مشروطیت و نظام پادشاهی مشروطه، سازگاری چندانی نداشت . در صورتی که ، آدمیت از ستایندگان نهضت مشروطه بود. خانم ناطق، در همین معنی می گوید:
آدمیت ، « کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت را به من تقدیم کرد. چنانکه در سرلوحۀ آن کتاب آمده است. اهمیت این تقدیم نامه یکی هم در این بود که ما در داستان مشروطیت هرگز همسو وهمفکر نبودیم. او مشروطیت را می ستود و من چندان پیرو مشروطه و قانون اساسی نبودم.»
***
خانم ناطق، در مقاله ی « در همکاری با آدمیت » ( در ربط با تأثیرپذیری از او ) می نویسد : آدمیت ، « مرا ، تا جائی که یارست [توانست و از عهده برآمد] ، از سیاست به دور کرد. گرچه در این زمینه چندان چیره نشد. » .
نمی دانم ، این دور شدن از سیاست ، از چه زمانی آغاز شد. همینقدر بگویم که رد پای آشکار « سیاستزدگی» و « باب روز» نوشتن را ، کم و بیش ، در ادبیات نوشتاری کتاب ِ« کارنامه و زمانه ی میرزا رضا کرمانی ، هما ناطق، نشر نیما، 1385، آلمان » 4می توان دید: « میرزا رضا می رفت که قدم به قدم ماهیت هیأت حاکم بهر کش را دریابد .»
و در جای دیگر این کتاب مینویسد : « در نظام ظلم، منافع بهره کشان زنجیر وار به هم بسته است» .
نمونه دیگر را ، در مقاله ی « سندی در باره ی آئین ملکداری، و زن داری در قرن نوزدهم» ، می توان دید:
« ...صاحب سند در راه حفظ منافع اقتصادی و طبقاتی خویش می کوشد ، هر خطر را پیش بینی کند ... »
به کارگیری « کلید واژه» های ادبیات سیاسی چپ ایران ( همچون « هیأت حاکمه ی بهره کش» ، « منافع بهره کشان » ، «منافع طبقاتی» ) در کتاب های دیگر خانم ناطق [ از جمله ، ایران در راهیابی فرهنگی » و به خصوص ، در کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ] به چشم نمی آید.
*********
کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ، یکی از منابع تاریخی بسیار مهم ِ دوره محمد شاه، در ربط با فعالیت های ( ظاهراً )فرهنگی ِ میسیونرهای مذهبی و « تاریخچه ی آموزشکده های فرنگی و فرنگی مآب در ایران ، از سده ی نوزدهم تا نخستین جنگ جهانی » است. همانگونه که فریدون آدمیت در مقدمه ی همین کتاب تصریح می کند:
« کارنامه ی مدارس فرانسوی در ایران، به یک معنا ، مکمل رساله ی پیشین خانم هما ناطق ، با عنوان " ایران در راهیابی فرهنگی "است. پژوهشی نو در باره ی ایران دوران محمد شاه با تأکید بر تاریخ اجتماعی و فرهنگی ... ».
مباحث مطروحه در این کتاب، در پیوند ِ با مدارک و منابع دست اول فراهم آمده اند که مهمترین آن ها « آرشیو وزارت امور خارجه ی فرانسه، خزینه ی اسناد و مدارک آلفونس نیکلا ( کنسول فرانسه که سالیان عمرش را در ایران گذرانده) ... اسناد مدرسه ی الیانس فرانسه و مدارس میسیونرهای لازاریست در تبریز و روستاهای ارومیه و ....» می باشند . به تصریح آدمیت ، آن چه که مهم است، «تسلط خانم ناطق، در بهره برداری علمی از [ این اسناد] است. ارزش نهایی این تحقیق ، در سنجش تاریخی و تحلیل نافذ فکری نویسنده است... ».
در واقع (حتی ،با تورقی در این کتاب)می توان دریافت ،که فراهم آوردن مواد لازم ( از میان توده ی اسناد تاریخی ) و نظم دادن به آن ها( برای نوشتن چنین کتابی ) کاری است ، فوق توانایی ِ( حتی ) مورخی جدّی.
در مورد این کتاب، بسیار می توان نوشت و (از میان آنچه که در آن آمده است) بر نکات و دقایق ِ تاریخی ِ بسیاری انگشت گذاشت ، اما( برای اجتناب از پر گویی ) تنها چند مورد از آن را بازنویسی می کنم:
« ... انجمن تبریز ، خواهان برابری حقوق مسیحیان با مسلمانان بود. اعضای انجمن در این باره گفتارهای فراوان داشتند و کوشش بسیار کردند. پس ، یاری ارمنیان به انقلاب مشروطه، یکی هم از این رو بود که مسیحیان از مشروطه خواهان تبریز قول گرفته بودند که در احقاق حقوق آنان از پای ننشینند. اکنون که مسیحیان کشته می دادند و " برای حفظ خاک مقدس ایران " ، سینه در برابر " اکراد ِ "ترک " و "عثمانیان خونخوار" سپر می کردند، چشم داشت آنان از انجمن،پابرجایی در همبستگی و وفای به عهد بود. »
در جای دیگر : « به زمانه محمد شاه، روحانیان خود مشوق برپایی آموزشکده ها و نهادهای مذهبی مسیحیان شدند و هرگز از میان آنان صدای اعتراضی علیه این نهاد ها برنخاست. نمایندگان سیاسی و فرنگی هم گواه بودند و گزارش می کردند که تا پادشاهی ناصرالدین شاه ،جمله مسیحیان " در آرامش کامل " می زیستند . اما این پادشاه [ ناصرالدین شاه ] رفته رفته فرمان های شاه پیشین را زیر پا گذارد».
و باز : « حق را باید گفت : در ایران ، یهود آزاری هرگز از سوی حکومت و دولتمداران و علما و روحانیون طراز اول نبود. می دانیم مجتهد بزرگوار شیخ هادی نجم آبادی ، پشتیبان حقوق اقلیت های مذهبی ، از جمله کلیمیان بود. تجسم گویای این سنت تاریخی را در دوره ی اول مجلس شورای ملی ، ضمن تدوین متمم قانون اساسی می شناسیم. مجتهدان و سایر روحانیون مجلس ، همواره از حقوق یهودیان و دیگر اقلیت ها دفاع می کردند» .
****
و سر انجام، می رسیم به کتاب « در بزم حافظ ِ خوشخوان ، هما ناطق، انتشارات خاوران، پاریس، بهار 1383ـ 2004 »، که کاری است کاملاَ متفاوت و بی سابقه ، در « حافظ پژوهی » .
از آن جا که پرداختن به این کتاب، فرصت مقتضی خود را می طلبد، تنها به سخنی کوتاه در مورد آن بسنده می کنم.
بخش آغازین کتاب، بحث در مورد مفهوم واژه ی « حافظ » و پیشه ی « حافظان » است.خانم ناطق، در جست و جوی مفهوم « حافط» ، از « متون و فرهنگ ها و رساله های موسیقی» بهره می گیرد و به این دریافت می رسد که «خواجه حافظ، همچون دیگر " حُفاظ" ، افزون بر غزل سرایی ، " خوش آواز" و نغمه پرداز و موسیقی شناس بود». و سپس می افزاید ، «اگر هم در صدر اسلام،حافظ در مفهوم ِ از بَر دارنده ی قرآن بوده، " بعد از قرن ششم هجری ، لقب حافظ اغلب مرادف به آوازخوانی آمده است ». 5
همین فصل ( تحت عنوان «حافظ و موسیقی» ) شامل زیر فصل های « حافظ و نغمه های پنجگانه » ، « حافظ و پرده های موسیقی » و« حافظ و سازهای موسیقی» است. بخش دوم ، به « حافظ و می : حافظ و نام های می، حافظ و سروده های می، حافظ و آئین های می ، حافظ و گاه و بزم می » می پردازد. بخش سوم ، توضیح در مورد « آوند [ ظرف]های می : حافظ و مرغان صراحی ، حافظ و ساغرهای می، حافظ و کشتی می » است.
همانگونه که گفتم، کتاب « در بزم حافظ خوشخوان » (در حافظ پژوهی) کاری است یگانه و یکسره متفاوت . باید کتاب را خواند ، تا به وسعت کار انجام شده پی برد و بر نویسنده اش « زهازه » گفت.
————————
در پایان ، ذکر نکتهای را ضروری میبینم. این نوشته را دعوی نقد و بررسی ِکارنامه ی پژوهشی زنده یاد هما ناطق نیست. از آنکه در نقد، همه ی جنبههای قوت و ضعف نوشته های یک پژوهشگر ، باید مورد بررسی و توجه قرار گیرد . اما، به مناسبتی که این نوشته قلمی می شود، نه مجال بررسی همه سویه ی کارنامه ی پژوهشی خانم هما ناطق فراهم است و نه جای نقدی که ملاحظات( از هر دست را ) به کناری نهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ خانم ناطق، پیش از این ، کتاب سید جمال الدین اسدآبادی را ، به فرانسه نوشت، که رساله ی دکترایش بود . آدمیت در مقدمه ی کتاب ِ « کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران » می نویسد : «نخستین اثر [ هما ناطق] دقیقاً معتبرترین اثری است که تاکنون در باره ی افکار و زندگی سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی منتشر شده است …».
در کتابشناسی خانم هما ناطق ، کتاب «از ماست که بر ماست »، نخستین بار ، در ۱۳۵۲سال نشر عمومی یافته است.نگارنده ، این نسخه را ندیده است.
۲-دکتر ماشاء الله آجودانی در بخش ارجاعات کتاب «مشروطه ایرانی ، لندن،۱۹۹۷،صص ۵۱۴-۵۱۵»، مقدمه ی خانم ناطق بر باز نشر ِ « روزنامه ی قانون » را ، در چند مورد ( با نگاهی انتقادی ) به پرسش می کشد.از آنجا که توضیح آقای آجودانی ، تخصصی و نسبتاً مفصل است، خواننده را به منبع مذکور ارجاع میدهم.
۳ـ خانم ناطق ، خود معترف است که : « بدون آگاهی درست از محتوای آرمان احزاب چپ ، به سویشان کشانده شدم. »
۴- این کتاب ( آنگونه که در کتابشناسی هما ناطق آمده است )نخستین بار در سال ۱۳۶۳ چاپ شده است.
۵ ـ این عبارت ، منقول از زنده یاد باستانی پاریزی است که (در واقع) برگرفته از کتاب «احیاء الملوک» ، اثر ملک شاه سیستانی است.خانم ناطق، در این جا و در این معنا می افزاید: « باستانی پاریزی حافظ را آراسته به " چندین هنر " خواند و برای نخستین بار از هنر خوشخوانی حافظ پرده برداشت .در این زمینه بیشترین آگاهی های خود را از احیاء الملوک گرفت » .
****
نوشته ی پیش رو ( تقریباً یک سال پیش )در حد یک یادداشت« فیس بوک» ی قلمی شده بود و اکنون ( به مناسبت در گذشت هما ناطق) با تغییری اندک بازنشر مییابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر