۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه

ما خود افراط‌‌‌گرایی اسلامی را به‌وجود آوردیم

ریگان با برهان الدین ربانی رهبر یکی از گروه‌های بنیادگرا و افراطی افغانستان در کاخ سفیدریگان با برهان الدین ربانی رهبر یکی از گروه‌های بنیادگرا و افراطی افغانستان در کاخ سفید

نویسنده: بن نورتون | مترجم: پویا
منبع: سالون، ۱۸ نوامبر ۲۰۱۵

آنانی که اسلام را بخاطر داعش سرزنش می کنند، چه بسا که اسامه بن لادن را در دهه‌ی ۸۰ حمایت می‌کردند.
تاریخ بی‌رحم است، چون با وضاحت کامل نشان میدهد که افراط‌گرایی اسلامی که امروز جهان را به بربادی کشانیده،‌ زاده‌ی سیاست‌های دیروزی غرب است.
گور ویدال (نویسنده امریکایی) طی گفته‌ی معروفی ایالات متحده امریکا را «ایالات متحده فراموشکاری» عنوان می‌کند. چو ان لای (Zhou Enlai) صدراعظم سابق چین همین مطلب را با ظرافت بیشتری بیان نموده و با طنز می‌گوید: «یکی از چیزهای پسندیده در مورد امریکایی‌ها این است که آنها قطعاً حافظه تاریخی ندارند.»
برای درک ظهور گرو‌ه‌های شبه‌نظامی سلفی مانند داعش و القاعده و برای اینکه ذهن ما منطق حملات شنیع و نفرت‌آور آنان به غیر نظامیان در ایالات متحده، فرانسه، سوریه، عراق، لبنان، نایجریا، ترکیه، یمن، افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر را بتواند درک کند، باید این حافظه تاریخی را بیدار بسازیم.
افراط‌گرایی خشونت‌آمیز اسلامی چگونه بوجود آمد؟ این سوالی است که هیچکس در پی حملات وحشت‌زای پاریس در روز جمعه ١٣ نوامبر نمی‌پرسد، درحالی که مهم‌ترین‌ پرسش همین است. اگر کسی نداند که مشکلی چرا پدید آمده، و نتواند ریشه‌ی آن را دریابد، هرگز به حل و ریشه‌کن ساختن آن قادر نخواهد شد.
گروه‌های جنگجوی سلفی مانند داعش و القاعده چگونه بوجود آمدند؟ پاسخ این سوال آنگونه که بسیاری‌ها ‌می‌ انگارند پیچیده نیست، اما برای فهمیدن آن باید تاریخ جنگ سرد یعنی دوره‌ی تاریخی‌ای را کاوید که غرب شاید از همه بیشتر در مورد آن دروغ گفته است.

چگونه غرب اسامه بن لادن را پرورش داد

لازم نیست به گذشته‌های دور تاریخ برویم، فقط به چند دهه عقب برمی‌گردیم.
گزارشی درمورد اسامه بن لادن در روزنامه «اندیپندنت» انگلستان
مقاله‌ای در حمایت از اسامه بن لادن در روزنامه «اندیپندنت» انگلستان
یکی از عکس‌هایی که فراوان دست ‌به دست شده است عکس مقاله‌ایست که در سال ١٩٩٣ در روزنامه انگلیسی «اندیپندنت» منتشر شد و نمونه‌ای از فریبکاری‌های پیچیده‌ی غرب را بدست می‌دهد. این عکس با عنوان «جنگجوی ضد شوروی، لشکر خود را در مسیر صلح سوق داده است» تصویر بزرگی از اسامه بن لادن را دارد که در آن زمان متحد غرب بود.
روزنامه «اندیپندنت» در آن مقاله خاطرنشان می‌سازد که بن لادن یک گروه شبه نظامی متشکل از هزاران جنگجوی خارجی از سراسر شرق میانه و شمال آفریقا را سازمان داده و آنها را در مبارزه علیه اتحاد جماهیر شوروی در سالهای ١٩٨٠ «با سلاح‌ها و تجهیزات ساختمانی متعلق به خودش مجهز نموده است». بن‌لادن با افتخار ادعا می‌کرد که «ما اتحاد شوروی را شکست ‌دادیم.»
مجاهدین یعنی شبه نظامیان اسلامی‌ای که بن لادن آنها را تمویل می‌کرد، یکجا با «مکتب الخدمت» یعنی سازمانی که بن‌لادن برای جلب و جذب و تمویل جنگجویان اسلامگرا ایجاد کرده بود در نهایت به القاعده و طالبان تغییر شکل دادند.
اندیپندنت ‌نوشت که «وقتی تاریخ جنبش مقاومت افغانستان نوشته ‌شود، سهمی که خود آقای بن لادن در داعیۀ مجاهدین ایفا کرد... شاید نقطه‌ی عطفی در تاریخ متأخر بنیادگرایی پیکارجو تلقی گردد.»
با ارائۀ تصویر مثبت و پسندیده‌ای از بن لادن،‌ کمتر از هشت سال پیش از آنکه اندیشه‌ی بزرگترین حمله‌ی تروریستی در ظرف چندین دهه در خاک امریکا را پی‌ریزی کند، انتشارات بریتانیایی ادعا می‌کردند که «این تاجر سعودی که مجاهدین را به جهاد جلب و جذب می‌کرد حالا از آنان برای پیشبرد پروژه های بزرگ ساختمانی در سودان کار می‌گیرد». در واقع بن لادن صحنه را برای آنچه قرار بود به شکل القاعده تبارز کند تدارک می‌دید.

هشدارهایی که توجهی به آنها نشد

در اساطیر یونانی «کاسندرا» شخصیت اسطوره‌ای بود که قدرت پیشگویی حوادث را داشت، اما محکوم به آن بود که کسی به هشدارهای او توجه نکند. اقبال احمد فقید، دانشمند سیاسی، ‌مورخ و متخصص مطالعه تروریزم، «کاسندرای» روزگار ما بود.
وی در طی یک سخنرانی در پوهنتون کلورادو در ماه اکتوبر سال ١٩٩٨ هشدار داد که سیاست های امریکا در افغانستان نتیجه‌ی برعکس خواهند داد. وی اظهار داشت:
«در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بین‌المللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود ولی به کمک امریکا بطور ناگهانی در سال‌های ١٩٨٠ دوباره احیا شد. وقتی اتحاد شوروی در افغانستان مداخله کرد، ضیأالحق دیکتاتور نظامی پاکستان کشور هم‌مرز افغانستان، که خود تحت الحمایۀ امریکا بود، فرصت را مغتنم دیده و در مقابل کمونیزم خداناشناس در آن کشور اعلام جهاد کرد. ایالات متحده موقعیت بدست آمده را فرصت خدادادی دید برای بسیج یک میلیارد مسلمان در برابر آنچه ریگان آنرا «امپراتوری شر» می‌نامید.
استقبال ریگان از مولوی یونس خالص یکی از جاهل‌ترین رهبران تنظیمی افغانستان در کاخ سفید
استقبال ریگان از مولوی یونس خالص یکی از جاهل‌ترین رهبران تنظیمی افغانستان در کاخ سفید
سیل پول به سرازیر شدن آغاز کرد. ماموران سی.آی.ای در سراسر جهان اسلام می‌گشتند و مردم را به جهاد کبیر فرا می‌خواندند. بن‌لادن یکی از جذبی‌های نخبه در همان اوایل کار بود. او نه تنها عرب بود، نه تنها سعودی بود بلکه میلیونری بود که حاضر بود پول خود را نیز در این راه به مصرف برساند. بن لادن به جلب و جذب برای داعیه‌ی جهاد علیه کمونیزم کمر همت بست.
من اولین بار در سال ١٨٨٦ با او ملاقات کردم. وی توسط یک مقام رسمی امریکایی که نمیدانم مامور سی آی ای بود یا نه به من معرفی شد. من حین صحبت ازین مقام امریکایی پرسیدم: «از عرب‌ها اینجا کیست که آدم جالبی باشد؟»، منظورم از اینجا، افغانستان و پاکستان بود. وی جواب داد: «باید با اسامه دیدار کنید.» به دیدن اسامه رفتم، مرد ثروتمندی که درست مانند شیخ عبدالرحمن دست اندرکار آوردن جذبی‌ها از الجزایر، سودان و مصر بود. این شخص متحد ما بود و متحد ما باقی ماند.
ولی او در لحظه‌ی خاصی چرخش کرد. در سال ١٩٩٠ نیروهای ایالات متحده به عربستان سعودی یعنی به سرزمین ‌مکه و مدینه که مکان های مقدس مسلمانان اند وارد شدند. نیروهای خارجی هیچ‌گاهی پیش از آن در عربستان گام ننهاده بودند ولی در سال ١٩٩٠ به بهانه‌ی کمک به عربستان سعودی در شکست دادن به صدام حسین در هنگام جنگ خلیج فارس به آن کشور داخل شدند. اسامه خاموش بود.
صدام شکست خورد، ولی نیروهای امریکایی در سرزمین کعبه، مقدس‌ترین محل مسلمانان در مکه، باقی ماندند. اسامه نامه پی نامه می‌نوشت و پیهم می‌پرسید که «شماها اینجا چه می‌کنید؟، خارج شوید!، شما برای کمک آمدید اما اینجا پا سخت کردید.» وی سرانجام علیه اشغالگران جهاد راه انداخت. ماموریت کنونی او راندن نیروهای خارجی از عربستان سعودی بود. ماموریت قبلی اش راندن نیروهای روسی از افغانستان بود.»
احمد افزود که از نظر بن‌لادن «امریکا قول خود را زیر پا کرده بود؛ دوست وفادار مرتکب خیانت شده بود یعنی کسی که تو با او پیمان خون بسته بودی، به تو خیانت کرده بود.»
احمد سه سال قبل از حملات ١١ سپتامبر هشدار داد: «اینان قصد جان شما را خواهند کرد و بسی بیشتر از آن را انجام خواهند داد. اینان عاقبت اعمال شمایند که دامنگیر شما خواهند شد.»
ما حالا می‌دانیم که حق با احمد بود، اما مانند کاسندرا، قدرتمندان هشدارهای خردمندانه او را ناشنیده گرفتند و عواقب وحشتبار آنرا دیدند.

«مبارزان آزادی» افراط‌گرا

در سالهای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ افغانستان تا اندازه‌ای کشور سکیولاری بود که در آن زنان از حقوق نسبتاً برابری با مردان برخوردار بودند. چه چیزی افغانستان را به کانون افراط‌گرایی امروزی مبدل نمود؟ ده‌ها سال مداخله‌ی غرب.
جلسه رئيس جمهور ریگان با نمایندگان تنظیم‌ها در دفترش
جلسه رئيس جمهور ریگان با نمایندگان تنظیم‌ها در دفترش
در سراسر سال های ١٩٨٠، سی‌.آی.ای از طریق دولت پاکستان و بطور اخص از طریق سازمان استخبارات آن کشور (آی.اس.آی) مجاهدین افغانستان را در جنگ علیه اتحاد شوروی، آنچه «عملیات طوفان» لقب داده شده بود، تسلیح و حمایت می‌نمود. رئیس جمهور رونالد ریگان در سال ١٩٨٣ دیدار معروفی با مجاهدین در دفتر کارش در کاخ سفید داشت که طی آن اظهار نمود: «دیدن نبرد رزمندگان باشهامت آزادی افغانی مقابل زرادخانه های مدرن، با سلاح‌های ساده‌ی دستی، برای آنانی که به آزادی عشق می ورزند الهام‌بخش است.»
آن «مبارزان آزادی» همانا اجداد داعش و القاعده امروزی هستند. وقتی آخرین سربازان شوروی در سال ١٩٨٩ از افغانستان خارج شدند مجاهدین به سادگی از جنگ دست ‌برنداشتند بلکه به گونه‌ای جنگ‌ داخلی آغاز گشت که در خلای قدرت بوجود آمده گروه‌های مختلف جنگجویان اسلامگرا برای گرفتن قدرت با هم می‌جنگیدند. طالبان بر همه فایق آمدند و یک رژیم مذهبی قرون وسطایی را جانشین دولت سوسیالیست «بی‌خدا» کردند.
در هر دینی افراط گرایان وجود دارند، اما شمار شان معمولاً معدود بوده و ضعیف و منزوی می‌باشند. سلفی‌گری در شکل مدرن نظامی شده‌ی آن ریشه در سالهای ١٩٢٠ و حتا پیشتر از آن دارد. این جنبش به مدت ده‌ها سال ضعیف و منزوی باقی ماند ولی در سالهای ١٩٧٠ و ١٩٨٠، دولت‌های سرمایه‌داری غربی به ویژه امریکا با استراتیژی جدید جنگ سرد یعنی استراتیژی حمایت از همین گروه‌های اسلامی افراط‌گرای حاشیه نشین به عنوان سدی در برابر سوسیالیزم، وارد میدان شدند.
ایالات متحده به هیچ وجه تنها کشوری نبود که چنین استراتیژی‌ای را دنبال می‌کرد. اسرائیل نیز با پژواک سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان از حماس که اکنون ابر دشمن قسم خورده‌ی اسرائیل است، حینی که این گروه‌ اسلامگرا در سالهای ١٩٨٠ در آوان تشکل خود بود حمایت نموده، به منظور تضعیف مقاومت سکیولار سوسیالیستی سازمان آزادی بخش فلسطین (س.ا.ف) از شیخ احمد یاسین بنیانگذار حماس پشتیبانی نمود.
یک مقام سابق دولت اسرائیل در مقاله‌ای تحت عنوان «چگونه اسرائیل به نطفه‌بندی حماس کمک کرد» در سال ٢٠٠٩ به «وال استریت ژورنال» اظهار داشت:‌ «با تاسف که حماس ساخته‌ی دست اسرائیل است.»
این استراتیژی جنگی موفق از آب درآمد: پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، گروه‌های سکیولار سوسیالیستی که بر جنبش‌های مقاومت شرق‌میانه چیره بودند برای افراط‌گرایان اسلامی که قبلاً توسط غرب حمایت می‌شدند جا خالی کردند.
این تصادفی نیست که بیشتر کشورهای سکیولار در تاریخ شرق میانه به گونه‌ای سوسیالیستی بودند. در تمایز با این واقعیت، مرتجع‌ترین کشورها، یعنی کشورهایی که در آنها زنان از حقوق برابر برخوردار نیستند و قانون بر اساس شریعت استوار است، اکثراً متحدین غرب بوده اند. چرا؟ چون غرب خیلی خیلی بیشتر به حفظ سرمایه‌داری علاقمند است تا به اجازه‌ دادن به سکولاریزم، برابری جنسیتی و برابری نسبی اقتصادی که تحت حاکمیت سوسیالیزم شکوفا می‌شوند.

موضع‌‌گیری شرق‌شناسانه

بسیاری از صاحب‌نظران، از جمله لیبرالها، استدلال می‌کنند که شرق میانه، آفریقای شمالی و اکثر بخش های مسلمان‌نشین آسیای جنوبی در حال حاضر از آنچه می‌توان آنرا سیر موازی با عصر تاریک غرب نامید یعنی عصر خونین افراط‌گرایی مذهبی، می‌گذرند. این صاحب نظران بار ملامتی ظهور گروه‌های افراطی چون داعش و القاعده را بر گردن خود اسلام و یا فرهنگ ظاهراً «عقب‌مانده» شرق میانه می‌اندازند، اما براحتی از روی تاریخچه و سیاست‌های کثیف کشورهای خود می‌گذرند.
امریکا و متحدانش به عنوان بخشی از استراتیژی جنگ سرد شان سکولاریزم را نابود کردند.
درین مفکوره‌ی شرق شناسانه که مشعر بر آنست که بنابر هر دلیلی که هست، مسلمانان شرق میانه قرن‌ها از غرب مسیحی منور عقب‌افتاده ترند، چیزی بیشتر از رگه‌ای از نژادپرستی نهفته است. این ادعای سخیف حتا از بوته‌ی آزمون سطحی‌ترین بررسی تاریخی هم نمی‌گذرد.
یکی آنکه چیزی که هرگز ذکر نشده این حقیقت است که تنها تا چند دهه پیش، بیشتر کشورهای خاورمیانه مستعمره‌ی غرب بودند و مردم غیرنظامی آنها به شکل وحشیانه مورد اجحاف و دهشت قدرت‌های استعمارگر غربی قرار می‌گرفتند.
گذشته از آن، سکولارترین و مدرن‌ترین دولت‌ها در تاریخ شرق میانه کدام ها بودند؟ چنین دولت ها اکثراً یا طرفدار شوروی بودند یا بی‌طرف چپ‌گرا که در قبال غرب یا دشمنی داشتند یا در جنگ سرد متحد آن نبودند.
صرف نظر از از انتقاداتی که بر بسیاری از مشکلاتی که این دولت‌ها داشته اند وارد است – که بجای خود مسئله‌ی جداگانه ایست – واقعیت این است که شرق میانه در اوج جنگ سرد نظر به امروز به گونه‌ی قابل توجهی مترقی و سکیولار بود. این یک تصادف نیست. امریکا و متحدانش به عنوان بخشی از استراتیژی جنگ سرد شان سکولاریزم را نابود کردند.

جنگ سرد دامنگیر جنگ‌افروز می‌شود

استراتیژی جنگ سرد تا به امروز همچنان دامنگیر جنگ افروزان است، آنهم بگونه‌ی بسیار سخت. بخاطر همین سیاست است که ما حالا با مدینه‌های فاسده‌ی سرمایه‌داری چون عربستان سعودی، قطر یا امارات متحده عربی روبرو هستیم، یعنی دولت های خرپول نفتی که در آنها سوداگران در بحر پول غرق اند درحالیکه بردگان معاصر مهاجر که اقتصاد این کشورها روی شانه‌های شان استوار است رمه‌وار بکام مرگ و نابودی فرو می‌روند، و پادشاهان مذهب‌سالار شان هر کسی را که رژیم را به چالش بکشد زندانی می‌‌کنند یا حتا گردن‌ می‌زنند.
افراط‌گرایی اسلامی با خشونت، با آمیزه‌ای از دسیسه‌های امپریالیستی و افراطی‌سازی افراد بر اثر استبداد و فقر بی حد و حصر، بر شرق میانه تحمیل شده است.
کشورهای حوزه خلیج فارس همچنان ازجمله مرتجع‌ترین و افراطی‌ترین کشورهای جهان باقی ‌مانده اند و در ضمن متحدین نزدیک غرب نیز هستند، بخصوص عربستان سعودی که سرچشمه اسلامگرایی سنی پیکارجوست. بااینهم، اداره‌ی اوباما فقط در طی پنج سال به ارزش بیش از ١٠٠ میلیارد دالر معامله‌ی فروش تسلیحات را با مملکت عربستان سعودی انجام داده است. در واقع، کمتر از سه روز پس از حملات پاریس، امریکا به ارزش ١.٣ میلیارد دالر دیگر به عربستان سعودی بمب فروخت - بمب‌‌هایی که سعودی ها به احتمال زیاد آنها را بالای یمن خواهد ریخت یعنی بالای کشوری که بنابر گفته‌ی سازمان‌های حقوق بشر عربستان سعودی در آنجا مرتکب جنایات جنگی فاحشی گردیده است و هرج و مرج ایجاد شده توسط ائتلاف تحت رهبری سعودی به القاعده و داعش کمک کرده است تا در آن کشور گسترش یابند.
باب گراهام (Sen. Bob Graham) سناتور سابق ایالات متحده اظهار داشته است که گروه‌های افراطی سنی امروزه مانند القاعده و داعش «محصول آرمان‌ها، پول و حمایت سازمانی عربستان سعودی هستند.» تلگرام‌های دولتی افشا شده توسط ویکی‌لیکس نشان ‌می‌دهند که ایالات متحده به خوبی آگاه است که القاعده و دیگر گرو‌ه‌های سلفی توسط ثروتمندان سعودی پشتیبانی می‌شوند.
فراموش نکنیم که اسامه بن‌لادن یک سوداگر میلیونر و از خانواده‌ای با ثروت افسانوی بود که با خاندان سلطنتی سعودی روابط نزدیکی داشت. او از این ثروت برای تمویل یک شبکه بین‌المللی افراط‌گرایان اسلامی که به شکل القاعده باهم قوام یافت استفاده نمود.
این بدان معنی نیست که داعش عروسکی است که تارهای برقص آوردنش بدست نظام سلطنتی سعودی است، چون داعش حالا دشمن این نظام است، بلکه بدان معنی است که برنامه جهانی سعودی‌ها مبنی بر دعوت به اسلام و تمویل گروه‌ها و نهاد‌های وهابی این گرو‌ه‌های افراطی را که زمانی حاشیه نشین بودند بسی قوی‌تر و مطرح‌تر ساخته است.
ایدئولو‌ژی‌ها جدا از واقعیت مادی نیستند. درست است که در هر دینی افراط‌گرایان وجود دارند، اما چرا در سائر ادیان به همین اندازه نیرومند نیستند ؟ چیزی به نام ایدئولوژی مستقل از شرایط مادی و مستقل از نیروهای اجتماعی‌ای که آن ایدئولوژی را به شکل مادی یعنی سیاسی در واقعیت به کرسی بنشاند وجود ندارد. افراط‌گرایی اسلامی با خشونت، با آمیزه‌ای از دسیسه‌های امپریالیستی و افراطی‌سازی افراد بر اثر استبداد و فقر بی حد و حصر، بر شرق میانه تحمیل شده است.

دشمن تراشی برای خود

گرایش امپریالیزم غرب آنست که دشمنان خود را بدست خود ایجاد می‌کند.
در سراسر جنگ ایران و عراق که سالهای ١٩٨٠ را احتوا کرد تا زمان جنگ خلیج در سال ١٩٩٠، ایالات متحده پشتیبان صدام حسین بود یعنی پشتیبان دیکتاتوری بود که بدست خود با قهر در سال ٢٠٠٣ برانداخت. دوسیه‌های سی.آی.ای که حالت محرم بودن شان رفع شده است نشان می‌دهند که چگونه دولت ایالات متحده با صدام حسین آن گاهی که از سلاح‌های کیمیاوی روی افراد ملکی ایرانی استفاده می‌کرد کمک می‌نمود. دولت بریتانیا به رژیم صدام حسین اجازه داد تا با استفاده از عوامل کیمیاوی که توسط شرکت‌های بریتانیایی به عراق فروخته شده بود، سلاح کیمیاوی بسازد. ازین سلاح‌های تهیه شده توسط غرب در کارزار نسل‌کشی صدام حسین علیه کردها نیز استفاده گردید.
صدام حسین اولین هیولای فرانکنشتاین بود که سیاست امریکا در عراق ایجاد کرد، القاعده دوم آن بود و اکنون داعش سومی آنست.
اگر به دو دهه بعدتر خیز برداریم، اکنون به طور گسترده اذعان می‌شود که جنگ نامشروع راه انداخته شده تحت رهبری ایالات متحده در عراق، یعنی اشغال فاجعه‌بار آن کشور که به مرگ حداقل یک میلیون نفر منجر شد، سراسر خاورمیانه را بی‌ثبات ساخت، شرایط حد افراط ایجاد کرد که در آن گروه‌های پیکارجو مانند القاعده همچون آتش در بیشه زار خشک گسترش یافتند و در نهایت منجر به ظهور داعش شدند. جنرال بازنشسته مایکل فلین (Gen. Michael T. Flynn) رئیس سابق استخبارات فرماندهی مرکزی ایالات متحده و فرماندهی مشترک عملیات ویژه (JSOC) با این نظر موافق است و اذعان می‌دارد که سیاست های ایالات متحده در عراق «مطلقاً» گروه‌های پیکارجوی سلفی مانند القاعده را تقویت نموده است. وی سوگمندانه می‌گوید که «بدون تردید ما روی آتش پترول ریختیم.»
چاک شومر (Chuck Schumer) نماینده‌ی نیویارک در مجلس نمایندگان امریکا در سال ١٩٩١ اظهار داشت که صدام حسین «با مجموعه‌ای از برنامه‌های دولت، بانک‌ها، و شرکت‌های خصوصی در لابراتوار کاخ سفید ایجاد شده است.»
صدام حسین اولین هیولای فرانکنشتاین (۱) بود که سیاست امریکا در عراق ایجاد کرد، القاعده دوم آن بود و اکنون داعش سومی آنست.

سرزنش اسلام برون اندازی تصویر ضمیر نهانی است

صاحب‌نظران غربی با سرزنش کردن اسلام بخاطر ظهور افراط‌گرایی تصویر جنایات کشورهای خود را بر ١.٦ میلیارد مسلمان جهان برون می‌اندازند.
«همه در مورد متوقف کردن تروریزم نگران اند، خوب، راه بسیار ساده‌ای وجود دارد: در آن دست نداشته باشید.»
نوام چامسکی
کسانی که اسلام و مسلمانان را به سبب گسترش افراط‌گرایی ملامت می‌کنند افرادی هستند که ایمان مفرط به امپراتوری غرب دارند و حتی اگر اذعان کنند که رفتار امپراتوری غرب «گاه‌گاهی» مشکل ساز بوده است، با آنهم در ژرفای باطن خود باور دارند که امپراتوری غرب اساساً بر مبنای حسن نیت، انسان‌دوستی، پیشرفت و دعوت به تمدن بنا یافته است.
این همان منطقی است که نسل‌کشی استعمارگران اروپا، توسعه طلبی غربیان، «سرنوشت آشکار»(۲) و «کوله بار انسان سفید»(۳) را توجیه می‌کند. همین منطق است که سیاست‌های نظامیگری و ریاکارانه‌ی ضداسلامی و ضدپناهندگان را در واکنش به حملات پیکارجویان اسلامگرا تبلیغ میکند و در عمل هیمه‌کش آتش افراط‌گرایی می‌گردد.
همین کارشناسانی که اسلام را بخاطر ظهور داعش سرزنش می‌کنند و ایمان راسخ به حسن نیت ادعایی امپراتوری غرب دارند، چه بسی که با جان و دل از اسامه ‌بن لادن در سالهای ١٩٨٠ پشتیبانی می‌کردند، چه بسی که پدر القاعده را در نبرد قهرمانانه‌اش در برابر اتحاد شوروی شریر «مبارز آزادی» نام می‌دادند.
در سخنرانی یاد شده، احمد در مورد پنج نوع تروریزم بیاناتی داشت ولی سوگمندانه اظهار کرد که از جمله‌ی این پنج نوع تروریزم، تمرکز توجه رسانه‌ها فقط روی یکی از آنها یعنی روی «ترور سیاسی راه انداخته شده توسط گروه ‌های خاص، ترور از روی مخالفت» است که به گفته‌ی او «دارای کمترین اهمیت از نگاه ضایعه‌ی جانی و مالی» می‌باشد. بر اساس توضیح او، «ترور دولتی بالاترین ضایعه را دارد». او تخمین زد که تناسب افراد کشته شده توسط تروریزم دولتی در برابر افرادی که با اعمال انفرادی تروریستی کشته می‌شوند، با تخمین خوددارانه ١٠٠٠٠٠ در برابر ١ است.
اگر ما واقعاً می‌خواهیم که به اعمال شنیع و خشونت‌آمیز گروه‌های افراط‌گرا مانند داعش و القاعده پایان دهیم، باید مشوره‌ی ساده ولی عمیق نوام چامسکی، کاساندرای دیگر روزگار ما را به خاطر بسپاریم: «همه در مورد متوقف کردن تروریزم نگران اند، خوب، راه بسیار ساده‌ای وجود دارد: در آن دست نداشته باشید.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- هیولای فرانکنشتاین اشاره به شخصیت وحشتناک آفریده شده بدست یک دانشمند در اثر داستانی معروف‌ مری شلی نویسنده انگلیسی است.

۲- «سرنوشت آشکار» (Manifest Destiny) طرز تفکر شایع در ایالات متحده در سراسر قرن ۱۹ یعنی دوران وسعت‌یابی و سکناگزینی مهاجرین اروپایی در سراسر امریکای شمالی بود. بر اساس این طرز تفکر این باور تبلیغ می‌شد که این حکم سرنوشت است که ایالات باهم متحد شده‌ی امریکا گستره‌ی امریکای شمالی را از اوقیانوس اتلانتیک تا اوقیانوس پاسیفیک زیر اداره و سیطره‌ی خود بیارند. بر اساس این طرز تفکر کشتار و غصب زمین های مردمان بومی و جنگ با مکسیکو توجیه می‌گردید.

۳- «کوله بار انسان سفید» (White Man’s Burden) شعر معروفی از رودیارد کیپلنگ نویسنده و شاعر انگلیسی قرن ۱۹ و مبلغ برتری نژادی و استعمار غرب است که در آن اظهار می‌دارد که مستعمره ساختن «ملل غیر متمدن» رسالتی است که بر دوش انسان سفید پوست سنگینی می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست: