نامه سرگشاده زندانی سیاسی نرگس محمدی خطاب به قوه قضائیه
" من یک مادرم و دلم برای کودکانم تنگ شده است نرگس محمدی فعال سیاسی و مادر دو کودک خردسال محبوس در زندانهای نظام که همچنین از بیماری اعصاب و روان و فلج عضلانی بشدت رنج می برد، طی ارسال نامه سرگشاده ای در بهمن ماه 94 خطاب به قوه ناعادلانه قضاییه نظام در بیان احساسات و دلتنگی های مادرانه اش پس از هفت ماه دوری و بی خبری در اعتراض به این بی عدالتی قوه قضاییه می نویسد :
دوباره مینویسم؛ هرچند بارها نوشتهام و پاسخی نگرفتهام.
وقتی ساعت هشت و نیم صبح ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در منزل بازداشت و به زندان منتقل شدم، دلشوره و اضطراب ماندن دو فرزند خردسال هشت ساله و نیمهام را که از مدرسه باز میگشتند، پشت در خانه داشتم. چون به غیر از من، کسی در خانه نبود که در را به رویشان بگشاید و مأموران امنیتی و بازداشت کنندگان واقف به این امر بودند.
از همینجا که این اتفاق برای هر شنوندهای ساده و برای یک مادر فاجعهای دلشورهآور و هولانگیز است، متوجه شدم که کودکان معصومم به ابزاری برای اعمال فشار بیشتر علیه منِ “مادر” تبدیل خواهند شد. به هر حال پس از چند وقت، فرزندانم به دلیل نبودن سرپرست، نزد پدرشان به خارج از کشور رفتند و اکنون هفتمین ماه است که علیرغم پیگیریهای مکرر، اجازه هیچگونه تماس، حتی مکالمه تلفنی هم به من داده نشده است.
اکنون که این نامه را مینویسم، در بند زنان اوین، ۲۷ زن زندانی سیاسی- عقیدتی حضور دارند که هفت نفر آنها کودکان ده سال به پایین دارند. متأسفانه بند زنان، تنها بندی است که امکان هیچگونه تماس تلفنی با خانواده را ندارند تا حداقل کودکان خردسال از شنیدن صدای مادران خود محروم نباشند. باید بگویم اعتراض های پی در پی من به این موضوع، نه صرفاً یک اعتراض سیاسی است و نه انتقاد به قوانین و رویههای قضایی، بلکه اعتراض من اعتراضی اخلاقی است؛ اعتراض به زوال و سقوط و مرگ ارزشهای اخلاقی و جوانمردی و انصاف در جامعه، آنهم از سوی حاکمان علیه ملت خود است. معتقدم در جامعهای که فرضیات و اصول اخلاقی جامعه، یا دستمایه و ابزاری برای قدرتنمایی حاکمان علیه مردم باشد یا به راحتی زیر پا گذاشته شود، حتی اگر چند روزی موجب ایجاد ارعاب و وحشت در جامعه گردد، اما دیری نخواهد پایید که کژکارکرد آن عیان خواهد شد. چرا که وجدان فرد و وجدان جمعی جامعه با زور و ظلم نمیمیرد، هر چند اگر چند وقتی با حصر و حبس دستها و دهانها را بسته نگاه دارند.
شما در سخنرانی اخیر خود اشاره کرده بودید که علاوه بر دموکراسی دینی، به اخلاق هم توجه شود. حال سوال من از شما این است، چنین رفتاری با یک مادر که حتی از شنیدن صدای فرزندان خود محروم است با کدام یک از موازین مورد اشاره شما همخوانی دارد؟
آنچه مینویسم و به آن اعتراض دارم نه فقط برای احقاق حق شخصی خود بهعنوان یک شهروند ایرانی بلکه این اعتراض، فریاد بیصدای مادرانی است که طی سالها مسکوت مانده، صدای زنانی است که زیر فشار ناشی از مظلومیت و بیپناهیشان سرکوب شدهاند. بهعنوان یک زن معترض، نه خود را در مقام نمایندگی این زنان میدانم و نه قصد شعار دادن دارم، موضوع بسیار ساده است: «من یک مادرم و حق دارم صدای فرزندانم را بشنوم، هر چند اگر آن مادر از نظر شما و دستگاه تحت نظارتتان مجرم شناخته شده باشد.» موضوع سادهتر از این است: «من یک مادرم و دلم برای کودکانم تنگ شده است.»
آیا فعالیت مدنی در این سرزمین چنین تاوان سنگینی دارد؟ یا من و مادرانی چون من ابزاری برای قدرتنمایی نظام شدهایم که ادعای عدالتگستری دارد؟ آیا حس مادرانه یک زن به ابزاری برای سرکوب خود زن بدل شده است؟ به کدامین گناه بر قلب این مادران چنین داغی میزنند؟ این دیوارهای بلند و ناپیدایی که بین ما و فرزندانمان کشیده شده است کار دست کدامین معمار بیرحم و سنگدلی است؟ مگر میشود مادری را از شنیدن صدای پارههای تنش محروم کرد و فراموش کرد که این عمل عینِ قطع رحم است؟ و آنگاه مدعی اسلام و اخلاق هم شد، در حالیکه همان دین، صله رحم را واجب میشمارد. به راستی چه کسانی نمیگذارند تا علی و کیانای عزیز من، صدای مادر در حبسشان را بشنوند؟ آیا کسی صدای معصومانه و مظلومانه فرزندان در غربت من را میشنود؟ آیا رواج این اعمال در زندانهای جمهوری اسلامی، نقض حقوق بشر، نقض حقوق کودک و نقض حقوق زنان نیست؟ آیا این رفتار، نمایش خشونت یک حکومت علیه زنان و مادران آن جامعه نیست؟
هدف من از نوشتن این نامه، تکرار یک مسئله است و آن اعتراض به رفتارهایی است که با زنان و مادران این سرزمین روا میدارند و آگاهانه و عامدانه در پی متزلزل کردن حرمت “مادر” و شکستن و فرو ریختن ارزشی هستند که بشریت طی قرون و اعصار در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده است و تمام ادیان الهی و مکاتب بشری آن را مورد توجه و تقدیس قرار دادهاند؛ و اکنون آن گوهر مقدس تبلور یافته در وجود زن، یعنی مهر و عشق مادرانه به ابزاری برای اعمال فشار بر “مادرانی” تبدیل شده که آگاهانه پای در مسیر اصلاح جامعه و تحقق صلح گذاشتهاند.
اینجانب بهعنوان یک زن و یک مادر، نسبت به عدم امکان تماس تلفنی بند زنان زندان اوین با خانوادههایشان و هفت ماه محرومیتم از شنیدن صدای فرزندانم، اعتراض و درخواست رسیدگی دارم
" من یک مادرم و دلم برای کودکانم تنگ شده است نرگس محمدی فعال سیاسی و مادر دو کودک خردسال محبوس در زندانهای نظام که همچنین از بیماری اعصاب و روان و فلج عضلانی بشدت رنج می برد، طی ارسال نامه سرگشاده ای در بهمن ماه 94 خطاب به قوه ناعادلانه قضاییه نظام در بیان احساسات و دلتنگی های مادرانه اش پس از هفت ماه دوری و بی خبری در اعتراض به این بی عدالتی قوه قضاییه می نویسد :
دوباره مینویسم؛ هرچند بارها نوشتهام و پاسخی نگرفتهام.
وقتی ساعت هشت و نیم صبح ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در منزل بازداشت و به زندان منتقل شدم، دلشوره و اضطراب ماندن دو فرزند خردسال هشت ساله و نیمهام را که از مدرسه باز میگشتند، پشت در خانه داشتم. چون به غیر از من، کسی در خانه نبود که در را به رویشان بگشاید و مأموران امنیتی و بازداشت کنندگان واقف به این امر بودند.
از همینجا که این اتفاق برای هر شنوندهای ساده و برای یک مادر فاجعهای دلشورهآور و هولانگیز است، متوجه شدم که کودکان معصومم به ابزاری برای اعمال فشار بیشتر علیه منِ “مادر” تبدیل خواهند شد. به هر حال پس از چند وقت، فرزندانم به دلیل نبودن سرپرست، نزد پدرشان به خارج از کشور رفتند و اکنون هفتمین ماه است که علیرغم پیگیریهای مکرر، اجازه هیچگونه تماس، حتی مکالمه تلفنی هم به من داده نشده است.
اکنون که این نامه را مینویسم، در بند زنان اوین، ۲۷ زن زندانی سیاسی- عقیدتی حضور دارند که هفت نفر آنها کودکان ده سال به پایین دارند. متأسفانه بند زنان، تنها بندی است که امکان هیچگونه تماس تلفنی با خانواده را ندارند تا حداقل کودکان خردسال از شنیدن صدای مادران خود محروم نباشند. باید بگویم اعتراض های پی در پی من به این موضوع، نه صرفاً یک اعتراض سیاسی است و نه انتقاد به قوانین و رویههای قضایی، بلکه اعتراض من اعتراضی اخلاقی است؛ اعتراض به زوال و سقوط و مرگ ارزشهای اخلاقی و جوانمردی و انصاف در جامعه، آنهم از سوی حاکمان علیه ملت خود است. معتقدم در جامعهای که فرضیات و اصول اخلاقی جامعه، یا دستمایه و ابزاری برای قدرتنمایی حاکمان علیه مردم باشد یا به راحتی زیر پا گذاشته شود، حتی اگر چند روزی موجب ایجاد ارعاب و وحشت در جامعه گردد، اما دیری نخواهد پایید که کژکارکرد آن عیان خواهد شد. چرا که وجدان فرد و وجدان جمعی جامعه با زور و ظلم نمیمیرد، هر چند اگر چند وقتی با حصر و حبس دستها و دهانها را بسته نگاه دارند.
شما در سخنرانی اخیر خود اشاره کرده بودید که علاوه بر دموکراسی دینی، به اخلاق هم توجه شود. حال سوال من از شما این است، چنین رفتاری با یک مادر که حتی از شنیدن صدای فرزندان خود محروم است با کدام یک از موازین مورد اشاره شما همخوانی دارد؟
آنچه مینویسم و به آن اعتراض دارم نه فقط برای احقاق حق شخصی خود بهعنوان یک شهروند ایرانی بلکه این اعتراض، فریاد بیصدای مادرانی است که طی سالها مسکوت مانده، صدای زنانی است که زیر فشار ناشی از مظلومیت و بیپناهیشان سرکوب شدهاند. بهعنوان یک زن معترض، نه خود را در مقام نمایندگی این زنان میدانم و نه قصد شعار دادن دارم، موضوع بسیار ساده است: «من یک مادرم و حق دارم صدای فرزندانم را بشنوم، هر چند اگر آن مادر از نظر شما و دستگاه تحت نظارتتان مجرم شناخته شده باشد.» موضوع سادهتر از این است: «من یک مادرم و دلم برای کودکانم تنگ شده است.»
آیا فعالیت مدنی در این سرزمین چنین تاوان سنگینی دارد؟ یا من و مادرانی چون من ابزاری برای قدرتنمایی نظام شدهایم که ادعای عدالتگستری دارد؟ آیا حس مادرانه یک زن به ابزاری برای سرکوب خود زن بدل شده است؟ به کدامین گناه بر قلب این مادران چنین داغی میزنند؟ این دیوارهای بلند و ناپیدایی که بین ما و فرزندانمان کشیده شده است کار دست کدامین معمار بیرحم و سنگدلی است؟ مگر میشود مادری را از شنیدن صدای پارههای تنش محروم کرد و فراموش کرد که این عمل عینِ قطع رحم است؟ و آنگاه مدعی اسلام و اخلاق هم شد، در حالیکه همان دین، صله رحم را واجب میشمارد. به راستی چه کسانی نمیگذارند تا علی و کیانای عزیز من، صدای مادر در حبسشان را بشنوند؟ آیا کسی صدای معصومانه و مظلومانه فرزندان در غربت من را میشنود؟ آیا رواج این اعمال در زندانهای جمهوری اسلامی، نقض حقوق بشر، نقض حقوق کودک و نقض حقوق زنان نیست؟ آیا این رفتار، نمایش خشونت یک حکومت علیه زنان و مادران آن جامعه نیست؟
هدف من از نوشتن این نامه، تکرار یک مسئله است و آن اعتراض به رفتارهایی است که با زنان و مادران این سرزمین روا میدارند و آگاهانه و عامدانه در پی متزلزل کردن حرمت “مادر” و شکستن و فرو ریختن ارزشی هستند که بشریت طی قرون و اعصار در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده است و تمام ادیان الهی و مکاتب بشری آن را مورد توجه و تقدیس قرار دادهاند؛ و اکنون آن گوهر مقدس تبلور یافته در وجود زن، یعنی مهر و عشق مادرانه به ابزاری برای اعمال فشار بر “مادرانی” تبدیل شده که آگاهانه پای در مسیر اصلاح جامعه و تحقق صلح گذاشتهاند.
اینجانب بهعنوان یک زن و یک مادر، نسبت به عدم امکان تماس تلفنی بند زنان زندان اوین با خانوادههایشان و هفت ماه محرومیتم از شنیدن صدای فرزندانم، اعتراض و درخواست رسیدگی دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر