"آشتی ملی"؛ نامه مادر ریحانه به نوری زاد
من، نه میبخشم و نه فراموش میکنم. تا پایان عمر، چه کوتاه و چه بلند، در انتظار
محاکمه منصفانه دست اندرکاران کشتن ریحانه که با دفاع شجاعانه اش در برابر
عمل کثیف تجاوز حاج مرتضی سربندی مزدور ایستاده بود، هستم.
****
متن کامل نامه خانم شعله پاکروان به قرار زیر است:
جناب آقای محمد نوریزاد
پیام آشتی جویانه ی شما را خواندم . چه خوب است که شما مردم بزرگ ایران را در سراسر کره زمین به بخشیدن یکدیگر فرا میخوانید . مثل قصه هایی با پایان خوش که در انتهای همه ی ظلمهایی که به افراد میشد ، هفت شب و هفت روز جشن میگرفتند و تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی میکردند .
نیک میدانید که برای شما و تیزهوشی تان احترام فراوان قائلم . اکنون که پرچم آشتی ملی و بخشش عمومی فراز کرده اید از شما میخواهم چند نکته را مد نظر داشته و مرحله به مرحله پیش بروید .
فرض را بر این بگیریم که فراخوانتان ، آبی بر آتش دلهایی باشد که فرزندانشان تیرباران یا سر بدار شده اند . فرض کنیم که در یک فراموشی ملی ، آوارگی ها و مصادره اموال و محرومیت از تحصیل و پاکسازی های شغلی و هزار مورد دیگر از ذهن ها پاک شود . اما با هزاران زندانی که اکنون لشکر ذخیره ی اعدام هستند چه میکنید؟
بهتر است در گام اول از مسئولینی که با شما حشر و نشر دارند بخواهید همه ی اعدامها چه سیاسی و چه عادی را متوقف کنند . زیرا در دیدارهایی که با خانواده های اعدامی داشته ام ، هیچ نشانی از مهر و دوستی و آشتی با ماشین اعدام ندیده ام . بی شک شما نیز در دیدارهایتان با چنین خانواده هایی به این درجه از نفرت و آتش دل پی برده اید . حتما یادتان هست که تقریبا یکسال پیش 6 زندانی اهل سنت اعدام شدند که شما گزارش حال و روز مادری که دو پسرش را اعدام کرده بودند ، همچنین مهنای خردسال را منتشر کردید . وقتی مادری با مشت به شیشه آمبولانس میکوبد تنها گوشه ای از آتش درونش را نشان میدهد .
تنها تکه ای از کوه نفرتش را پرتاب میکند . شما بهتر از من میدانید که هر اعدام به معنای ایجاد کانون جدیدی از نفرت و خشم است .
مرحله بعدی برای آشتی و بخشش این است که همه ی زندانیان عقیدتی و سیاسی آزاد شوند . چگونه میتوان حکم نوزده ی ساله ی آرش صادقی را دید و از او توقع آشتی و بخشش داشت؟ چگونه آتنا فرقدانی یا دائمی میتواند دوازده یا چهارده سال پشت میله ها بماند و گیسهایش رنگ دندانهایش شود و سخن از آشتی بزند ؟ هزاران کس چون اینان پشت میله ها در حال پوسیدن هستند . حتما افشین سهراب زاده را میشناسید . پسر جوانی که مبتلا به سرطان است و به زندان میناب تبعید شده . او هنوز سی سالش نشده . حسین رونقی با تن تکه پاره و کلیه های نابود شده اش هنوز زیر دندان مرگ ، پشت میله هاست.
شما بعنوان مردی که از صف سیاهی و ظلمت جدا شده و در پی جبران گذشته اید برای پس گرفتن اموالتان کفن پوشیدید و پشت زندان اوین اتراق کردید و دشواری های زیادی را تحمل کردید . کسانی که سالهای جوانی شان به یغما رفته و میرود چه کنند؟ کسانی که پاره های تنشان را زیر خاک کردند چه کنند ؟ شما که خود مدتی را در زندان گذراندید ، دهها و صدها زندانی را بهتر از من میشناسید که بیمارند و با مرگ دست و پنجه نرم میکنند . تکلیف آنان را به خیر و خوشی روشن کنید . تازه این اول ماجرای آشتی ملی ست که شما چراغش را روشن کرده اید .
مرحله بعدی این است که بساط تبعیض های قومیتی و جنسیتی و دینی و .... را جمع کنید .
آیا میتوانید همان کسانی را که خودتان میگفتید از خون و مال این مردم بی پناه فربه شده اند وادار کنید که از منافعشان دست بردارند و چنگهای فرو رفته شان در گوشت ملت را بیرون بکشند؟
من برای شما آرزوی موفقیت میکنم و از ته دل امیدوارم پیش از مرگ آن روز را ببینم که ظلم پایان یافته ، اعدام لغو شده ، زندانیان عقیدتی آزاد شده ، زندانیان عادی دارای حقوق اولیه ی انسانی شده ، دزدهایی که دستشان تا ارنج در خزانه ملت فرو رفته به محکمه کشیده و منصفانه محاکمه شوند ، دختران و پسرانی که آواره سرزمینهای دیگر شده اند به آغوش مادر میهن باز گردند بی آنکه چون حکمتی و کوکبی و صدها بازگشته ی دیگر دستگیر شوند،
در آخرین مرحله هم بخواهید که در راستای بخشش عمومی و فراموشی ملی ، لطف کنند و آدرس قبر جوانان مردم را که از دهه های قبل اعدام شده و در خفا دفن شده اند بگویند . تا مردم داغدار بعد از خوردن شیرینی آشتی ملی ، بروند و سنگی بر مزار عزیزانشان بگذارند و بر سینه بکوبند و یک دل سیر گریه کنند بر سالهایی که سنگی نداشتند بر گورجوانشان.
برادر عزیزم آقای محمد نوریزاد ، شما پرچم آشتی را فراز کردید ، بی آنکه به پی ریزی پرچم دادخواهی نیم نگاهی بکنید . نمیدانم طبق چه معنا و معیاری سخن از دادخواهی دو طرف کرده اید . گویی هم ظالم و هم مظلوم دادخواهند !!! راستش این را یا باید از سر سهو انگاشت و یا از سر تیزهوشی سیاست بازانه . دلم نمیخواهد شق دوم را در موردتان باور کنم . بنابر این پیش خود میگویم این یک اشتباه انشایی ست . وگرنه چطور توجیه کنم ماجرای تحصن روبروی زندان اوین و لاستیک دنا را که به دستگیری دهها معترض خاموش منجر شد که هر کدامشان با وثیقه های چند ده میلیونی آزادند ؟
برادر مصلحم جناب آقای نوریزاد ، همانگونه که در منزل حوری فرج زاده در مراسم تولد شهرام بخون تپیده و در حضور فعالین اجتماعی در مقابل فرمایش مصلحانه شما مبنی بر دست دوستی و آشتی و پذیرش همبستگی با کسانی که دستشان بخون آلوده است و اکنون پشیمان و نادمند گفتم ، اگر همه ی انسانهای روی کره زمین پشت شما بایستند و بگویند که کشندگان فرزندان را ببخشید ، به تنهایی میایستم و تکرار میکنم که هرگز با کسانی که دسیسه کردند و ریحانم را در اوج سلامت و جوانی ، با آن همه آرزو سربدار کردند حتی زیر یک سقف نمیمانم . آنروز هم در حضور کسانی چون دکتر ملکی ، عیسی سحرخیز ، حشمت طبرزدی و دیگر یاران و دوستان گفتم که هیچکس در آن جمع به اندازه ی من برای بخشش التماس نکرده و معنای بخشش را نمیداند . هیچکس توسط عزیز جوانمرگش توصیه به بخشیدن نشده . آنروز هم به شما برادر بزرگوارم گفتم که هرگز به مرگ یا اعدام کسانی که فرزند بی گناهم را در اوج ناجوانمردی و در لفافه ی قانون کشتند ، راضی نیستم . زیرا مرگ را شیاطین میپسندند و خونخواران . اما محاکمه و اقرار به دسیسه ،برای ثبت در تاریخ عدالتجویی در این سرزمین ، مهمترین کاری ست که باید انجام گیرد . بار دیگر به شما دوست و برادرم یاداور میشوم که شما صلاح خود را بهتر میدانید که در مسیر آشتی ملی از اموال خود بگذرید و ببخشید و فراموش کنید . اما من ، نه میبخشم و نه فراموش میکنم . تا پایان عمر ، چه کوتاه و چه بلند ، در انتظار محاکمه ی منصفانه ی دست اندرکاران کشتن ریحانه که با دفاع شجاعانه اش در برابر عمل کثیف تجاوز حاج مرتضی سربندی مزدور ایستاده بود ، هستم . محاکمه ای بدون حکم مرگ بدون اعدام . محاکمه ای برای رفع ابهامات . برای روشن شدن حقیقت . برای تجلی گوهر عدالت .
----------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر