۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

دكتر حسن عباسى و جاكش هاى سياسى!

ف.م.سخن 
عذرخواهى كردن مكرر به خاطر به كار بردن الفاظ زشتى چون ديوث و جاكش و غيره دردى را از جامعه ى ما درمان نمى كند. آقايان روحانى، فعلا ما را در اين گنداب انداخته اند و تلاش براى پاكيزه ماندن و پاكيزه بيرون آمدن از اين نفرت كده، تلاشى بيهوده است. به عبارتى در چنين محيط عفنى، نمى توان از گل و گلستان سخن گفت.
حسن عباسى، در باب كلمه ى «ديوث» كه چندى پيش معلم اخلاق اسلامى، حضرت آيت الله العظمى جوادى آملى به كار برد سخنرانى غرايى ايراد فرموده است و اين به قول خودش «ترم جديد و مهم سياسى» را با شرح و بسط كامل معنى كرده است. البته قبل از شعله ور شدن اين جرقه اى كه از دهان حضرت آيت الله به شكلى ناخودآگاه بيرون پريد و برخى، از جمله آقازاده ايشان تلاش كردند تا در همان ابتداى كار اين جرقه را كه در انبار پر از بنزين مخالفان نظام در حال فرود آمدن بود خاموش كنند (*)، شايد موضوع با يك سرپوش گذاشتن ساده و بستن درِ چند دهان خاتمه مى يافت و چنين ابعادى پيدا نمى كرد اما ورود دفتر آيت الله به موضوع و نقش فقهى و دينى بخشيدن به كلمه ى ناهنجار «ديوث» ابعاد جديدى به اين «كلمه» بخشيد و دكتر حسن عباسى كه يد طولايى در تئوريزه كردن واژگان و اسامى، از «مرغ و قورباغه» گرفته تا دكترينال هاى بدون مرز دارد، وارد گود شد و عن قريب است كه دكتر رحيم پور ازغدى و «دكاتير»ِ مشابه نيز وارد اين عرصه ى سياسى-فقهى-نظرى شوند و نظرات دكترانه ى خود را در باب كلمه ى ديوث، به استحضار مردم برسانند.
اما سخنِ امثالِ ما، در باره ى كلمه «ديوث»ى كه آيت الله جوادى آملى به كار برد، بسيار ساده و قابل فهم بود و براى درك آن نيازى به دكتر بودن نبود: اين كلمه، زشت است و به كار بردن آن در نزد مردم قبيح است. تمام.
ولى چه مى توان كرد كه آقايان چنان جايگاهى براى خود قائل اند كه حتى اگر به خاطر خبط زبان، روز را شب بگويند، حاضر نيستند با يك كلمه ى «اشتباه كردم» موضوع را ختم به خير كنند، بلكه بايد براى حفظ جايگاه رفيع خود و اثبات اين كه هرگز اشتباه نمى كنند، زمين را به آسمان و آسمان را به زمين بدوزند تا ثابت كنند شب گفتن به روز، اشتباه نبوده و خيلى هم صحيح بوده است! يك عده «تئورى دور قاب چين» هم كه هميشه آماده اند شعرهاى قشنگ در باب افاضات آقايان بسرايند، بلافاصله دست به كار مى شوند و چنان نظريه هايى در باب شب بودنِ روز صادر مى كنند كه بنده ى خدا خودِ آقاى عالِم هم چنين تصورى از آن نداشته است. حالا حكايت ديوث است و به عرش اعلا رساندن اين فحش زشت و وصل كردن آن به اولياى الهى و پيامبران و ايضا خود خداوند متعال!...
*****
از بحث اصلى مان دور نيفتيم. گفتار حسن عباسى در باب ديوث و دياثت و بسط و گسترش آن به ديوث هاى نظامى و اقتصادى و غيره، ما را ناچار مى كند براى قابل فهم كردن نظرمان از واژگانى استفاده كنيم كه همطراز با واژه ى ديوث باشد. يكى از اين واژگان و به قول حسن عباسى ترم ها، واژه ى «جاكش» است كه مى توان آن را به جاكش سياسى و جاكش نظامى و جاكش اقتصادى و غيره تسرى داد. اين جاكش بر خلاف تصور عامه اصلا حرف بدى نيست و معنايى وراى معناى فحش گونه ى آن دارد. شايد جوانان امروز، كه احتمالا از جاهايى مثل «شهر نو» در دوران پیش از انقلاب خبرى ندارند بپرسند اين جاكش يعنى چه و ريشه ى اتيمولوژيك آن به چه دورانى باز مى گردد. من از تاريخچه ى اين واژه اطلاعى ندارم ولى از دوران پيش از انقلاب به خاطر دارم كه در خانه هاى درب و داغون شهر نو، آن جايى كه فاحشه هاى بخت برگشته و ارزان قيمت و ژتونى به كار مشغول بودند، مردى درب و داغون تر از فاحشه ها، به كار مشغول بود كه او هم بى نوا و چشم به دست اين و آن بود و وظيفه ى اين شخص، دربانى و جا انداختن براى فاحشه ها و مشترى ها و گرم كردن اتاق و فراهم كردن بساط عرق و ترياك و غيره بود... اصلا چرا در شرح اين كلمه ى پر محتوا اين قدر به خود زحمت بدهيم؟... علاقمندان مى توانند به فيلم آموزنده ى «پشت و خنجر» با هنرنمايى مرحومان ايرج قادرى و فروزان و هنرمند ارزنده ى ما خانم پورى بنايى كه در يوتيوب هم موجود است مراجعه كنند و نحوه ى جاكش شدن تدريجى ايرج قادرى را به چشم ببينند.
معناى كلمه ى جاكش، به تدريج در زبان فارسى گسترش يافت و به كسانى اطلاق شد كه براى «خانم»ها، «مشترى» جور مى كردند و متناسب با وضع فاحشه خانه و فاحشه، براى «مامان» يا خود فاحشه، مشترى مناسب فراهم مى آوردند. البته وقتى از فاحشه خانه هاى دوران پيش از انقلاب سخن مى گوييم، اولين جايى كه به ذهن مان مى رسد همين «شهر نو» ست ولى شهر نو يا قلعه، بد ترين و «چيپ»ترين جايى بود كه براى فاحشه بازى وجود داشت و در سلسله مراتب فاحشه خانه ها، در پايين ترين رده قرار مى گرفت. در مقامات بالاتر، از فاحشه هاى مرغوب تلفنى، تا بارهاى درجه ى يك و گران قيمت مى توان ياد كرد كه هر كسى را به آن ها دسترسى «نبود» و به قول امروزى ها «وى.آى.پى» يا «وى.آى.سى.» بايد مى بودى تا بتوانى لبى با فاحشه ى كلاس بالا به قيمت گيلاسى خدا تومن ميل كنى و بعد هم... باز هم توضيح من در اين زمينه بيهوده است و علاقمندان به درك اين موضوع سوسيولوژيك را به ديدن فيلم هاى «فرياد زير آب» داريوش و فرزانه تاييدى و «در امتداد شب» گوگوش دعوت مى كنم.
*****
اكنون براى تدقيق در مطلب و كشف رابطه ى معنايى و فحوايى ميان دو ترم «جاكش» و «ديوث»، موضوع را موشكافانه تر بررسى مى كنيم. حضرت آيت الله العظمى جوادى آملى و نيز جناب دكتر حسن عباسى در باب معناى «ديوث» مى گويند، ديوث عبارت از كسى باشد كه راه بر بيگانه باز مى گذارد و زن اش را در اختيار بيگانه قرار مى دهد. البته حضرات سعى كرده اند زياد وارد بطن موضوع نشوند چه، ديوث در معناى نهايى خود به كسى گفته مى شود كه به زناى زن خود چشم بر بندد يا فردى را براى زنا با زن خود به خانه ببرد. خب. سوالى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه شما كدام خانواده ى عادى و معمولى را مى شناسيد كه مردِ آن، دست به چنين كارى بزند؟ كجا ديده ايد كه انسان عادى و مردِ محترمى به آقايانِ دوست و فاميل و همسايه، بگويد، بفرماييد! درِ خانه باز است! خانه خانه ى خودتان است! لطفا ...! (در اينجا نيز ياد اسدالله ميرزا در دو ماجراى بست نشستن در منزل شير على قصاب و حبس خانگى در منزل عزيزالسلطنه مى افتيم.) بله. اين كارها، در همان محيط هاى شهرنويى صورت مى گرفت و قضيه به اين شكل بود كه مثلا مردى بدكار، دخترى زيبا را به عقد خود در مى آوَرْد و بعد او را به يكى از اين خانه ها و «مامان»ها مى فروخت، يا اصلا اين كار را نمى كرد و خودش بساطى به راه مى انداخت و زنش را در مقابل دريافت پول به اين و آن مى داد. اين دختر سيه روزِ زيبا رو مى توانست از يك خانواده ى اصيل و با فرهنگ باشد، و شجره نامه اى كه اصالت او را و اهلِ خاندانِ با فرهنگ و دانش و ادب بودن او را نشان مى داد داشته باشد كه در اثر «فريب» و بعد از آن «زور» به دام اين تبه كار بدكار افتاده بود و آن جانور، با زور و تهديد و حبس و شكنجه و راه ارتباط دختر بيچاره را با بيرون بستن، او را تحت كنترل خود نگه مى داشت و در مقابل پول يا هر چيزى كه به قدرتِ حيوانى اش مى افزود او را در اختيار صاحب قدرتان و صاحب ثروتان ديگر قرار مى داد...
پس با اين تعاريف، جاكشيّت، آخرين مرحله دياثت است و جاكش به عبارتى نوع عملى و مدل پراتيكِ ديوث است كه بيشتر، واژه اى تئوريتيكال و نظريه پردازانه است...
*****
اكنون، باز مى گرديم به بحثِ علمىِ حضرت آيت الله العظمى جوادى آملى كه به كسانى كه راه بر بيگانه باز مى كنند، صفت ديوث مى دهند. اولا آيت الله در اينجا اسمى از كسى نمى برند و اشاره اى به كسى نمى كنند تا ما بدانيم چه كسانى در «اسلامْ شهرِ نو پاى جمهورى اسلامى»، آن هم در متن حكومت اسلامى و زير رهبرى فقيه عالى قدرى كه از موضوع آموزش زبان انگليسى تا بحث هاى سوپر استراتژيك برجام را زير نظر تيزبين و عقاب گون خود دارند، توانسته يا مى تواند با حتى بعد از اين خواهد توانست و جرات خواهد كرد كه ديوث باشد و راه بيگانه را بر كشور جمهورى اسلامى «ايران» بگشايد؟! (در اين جا «ايران»ِ عزيز و نازنين ما، اين زيباى ده هزار ساله ى نجيب و اصيل است، كه در چنگال هيولايى تبه كار اسير افتاده و اين نامرد، هر بلايى مى خواهد بر سر او مى آورد يا مى دهد دوستان صاحب قدرت اش بر سر او بياورند...)
به راستى اين ديوث مورد نظر جوادى آملى كيست؟ چرا صريح، اين خبيث را معرفى نمى كند و در معرفى او تعارف و مجامله دارد؟ آيا جوادى آملى همينجورى از خودش چيزى گفته و ديوثى در كار نيست، يا هست و او با اين ديوث ارتباطى دارد كه مجبور است هواى او را داشته باشد و حداقل از بردن نامش خوددارى كند؟ مگر جوادى آملى با حلقه ى ديوثان سياسى رفت و آمد دارد كه هم آن ها را مى شناسد، هم به عمق كار آن ها آشناست، و هم با آن ها تعارف دارد؟ واقعا اين چه حكايتى ست كه ما نمى دانيم؟... عاقل را اشاره بس است... كاش آقايان موضوع را كش نمى دادند تا ما هم به تبعيت از آن ها كش نمى داديم...
*****
حال ما مى خواهيم به حضرت آيت الله العظمى جوادى آملى كه در گوشه ى خانه شان در قم نشسته اند و از زاويه اى كه سجاده شان پهن است و رايانه هاى پرقدرت تشكيلات شان امر خبر آورى را انجام مى دهند به دنيا مى نگرند، هشدار دهيم كه كار از ديوث بودن سياسى گذشته و به جاكشى سياسى رسيده است. حضرت آيت الله مى بخشند كه ما از اين واژه ى نتراشيده و نخراشيده استفاده مى كنيم چرا كه در مقابل واژه ى ديوث كه برخى به كار مى برند نمى توانيم مثلا واژه ى فرنگى تر و عالم پسندانه ترى مثل سوتونوريسم استفاده كنيم.
بارى شما به شكل كلمه كار نداشته باشيد، به محتواى آن توجه كنيد. جاكش، كسى ست كه رختخواب براى «خانم» پهن مى كند و با چك و لگد، خانم به اسارت در آمده را مى اندازد بغل يك «خرس» پشمالوى نتراشيده و نخراشيده! مى اندازد بغل يك «ببر» درنده كه به گاه گرسنگى، سگ و گربه مى خورد! جاكش كسى ست كه براى «ميهمان» گردن كلفت و حامى خود، (مثل خانم زرين در فيلم «در امتداد شب») در سعد آباد بساط مى چيند از كجا تا كجا، تا «ميهمان» خوشش بيايد و كلى از آن شب خاطره انگيز لذت ببرد (مثل عزت الله انتظامى در فيلم «آقاى هالو»). بله آقاى جوادى آملى عزيز. شما آن قدر محو تماشاى جمال خداوند و بهشت برين در آسمان ها شده ايد و اين قدر در استغراق خود پيش رفته ايد كه اصلا خبر نداريد بر روى زمين، در «ايران» عزيز ما، زير چوب و چماق جاكشى به نام «جمهورى اسلامى» چه مى گذرد، آن وقت در اثر خواندن چند «بولتن» ياد كلمه ى ديوث مى افتيد غافل از اين كه...
جناب آيت الله! يك نگاهى بيندازيد كه براى درست كردن نيروگاه اتمى بوشهر، جمهورى اسلامى، چه بلايى بر سر «ايران» آورد و چگونه آن را به خرس قطبى فروخت؟ نگاهى بيندازيد كه براى خريدن چند تا موشك اس سيصد، جمهورى اسلامى، «ايران»، اين بانوى زيبا و با اصل و نسب را زير دست و پاى كدام ولاديميرها و زير كفِ كدام پوتين ها انداخت و اين گونه او را له و لورده و بى حيثيت كرد؟ نگاهى بيندازيد به آن نوچه ى نوريش و نوسبيل ِ جاكشِ اصلِ كارى (مثل احمد (معينى) در فيلم خاطرخواه)، كه اسم اش احمدى نژاد است و رفتار «مهمانان» ارباب، كه عبارت بودند از روساى جمهور روسيه و آذربايجان و تركمنستان و ودكا نوشان بدمست شمالى. نگاه كنيد به جلسه ى غير متعارف و چند ساعته ى «ارباب پوتين» با كليددار پير خانه، آقاى خامنه اى... باز هم بگويم يا همين چند نمونه ى از روز روشن تر كافى ست؟
حالا دكتر حسن عباسى با افتخار بگويد كه ما رفتيم در خليج فارس غيرت نظامى نشان داديم و چند امريكايى را كه موتور قايق شان خراب شده بود به خاطر «٥ سانتى متر» ورود به آب هاى جمهورى اسلامى، به اسارت گرفتيم و لباس شان را در آورديم و سر «زن»ه هم چفيه انداختيم و اين جورى نشان داديم كه ما ديوث نيستيم و غيرت داريم! براى اين هم داستان ها هست از «شهر نو» آقاى دكتر عباسى! لازم نيست داستان هاى «ارونقى كرمانى» را خوانده باشيد يا داستان هاى رجب على اعتمادى را. آقاى جاكش، براى راضى نگه داشتن «مهمان هميشگى و دائمى» چشم ندارد دشمن اين مهمان را ببيند و منتظر است براى اثبات نوكرى تمام عيارش، به پر و پاچه ى «دشمن يا رقيب ِمهمان»ِ گردن كلفت اش بپيچد (مثل فيلم هاى پيش از انقلاب مهدى فخيم زاده كه نقش بچه پر رو را بازى مى كرد) و هارت و پورتى كند و بعد با تكان دادن دم براى مهمان عزيزتر از جانش، به او بگويد كه چقدر هواى او را دارد و به خاطر او، به هر بهانه اى كه شده است پارس مى كند! بعد، جناب حسن عباسى، اسم اين هارت و پورت به خاطر رفاه مهمان را مى گذارد، داشتن غيرت نظامى و به آن افتخار مى كند!
بله. اين هم از سَبْك هاى قديمى محبوب شدن بود و اتفاقا در جاهايى مثل «شهر نو» رواج داشت. يارو سر تا پاى اش را بى غيرتى و «دياثت» فرا گرفته بود، اين جورى از خودش غيرت نشان مى داد كه مردم كمتر به او بگويند ديوثِ بى غيرت، يا بدتر از آن «جاكش»!
*****
سخنرانى دكتر حسن عباسى در باب كلمه ى ديوث:
دكتر محمود احمدى نژاد در حال نشان دادن «راه ورود بيگانه» و تعارف كردن «ايران» به مهمانان گرامى!
abbasijakeshsiasi2.JPG
كاش حضرت آيت الله العظمى جوادى آملى، كمى به حرف آقازاده گوش مى دادند!

unnamed.png

هیچ نظری موجود نیست: