۱۳۹۵ شهریور ۹, سه‌شنبه

اول خودمان وطىْ اش مى كنيم، بعد هم حدّ ش مى زنيم!؛ ف. م. سخن

كلام زشتى بر صدر نوشته ام نشسته است. بسيار زشت. اگر اين جمله را آيت الله مرتضى مطهرى نمى گفت و مثالِ زشت مربوط به آن را نمى زد، هرگز در توانايى من نبود كه از آن استفاده كنم. وقاحتِ آقايانِ روحانى، زبانزدِ خاص و عام است. حتى بهترين و فرهيخته ترين و «ليبرال»ترينِ آن ها كه همين آيت اللهِ مرحوم باشد، اين صفت را دارد و اصولا اين صنف و اعوان و انصارشان را بدون اين صفت نمى توان مشاهده كرد.
اما علت استفاده از اين جمله و اصولا داستانى كه آيت الله مطهرى از آن ياد مى كند چيست؟
gooya0197.JPG
پيش از بيان علت، اجازه بدهيد با هم نگاهى بيندازيم به صفحاتِ ١١٩ و ١٢٠ كتابِ اين پاره ى تن امام و ببينيم در «گفتارهايى در اخلاق اسلامى» چه دُر افشانى هايى كرده است:
«...در اصفهان، مرحوم سيد محمد باقر حجةالاسلام -كه واقعا يك ملاى درجه اول بوده و واقعا هم مرد با تقوايى بوده- در حومه جنوب، فوق العاده مقتدر شد. علت اقتدار او اين بود كه حد جارى مى كرد. گويا اين امر، يك احتياجى در مردم بود. او جزء مجتهدينى بود كه معتقد بودند حدود را مجتهد بايد جارى كند يعنى واقعا معامله يك حكومت مى كرد و عده زيادى از افرادى را كه مستحق كشتن و قصاص بودند كشت و بسيارى از اين ها را به دست خودش مى كشت. موقع اعدامِ آن فرد كه مى شد، خودش مى آمد متصدى قتلش مى شد [بخشى از پانوشت جناب مرتضى مطهرى: او كه مى كشت، روى قساوت قلب نمى كشت؛ همان نماز شب اش به او الهام مى كرد كه اين كار را بكند.] يك مرد دكان دارى هم در اصفهان بوده كه او هم دلش مى خواسته كه «يك ملاى خيلى مهم و درجه اول باشد». سيد محمد باقر، روز به روز پيش مى رفت و ترقى مى كرد، او عقب مانده بود و ملايى بود كه طمطراقى داشت. روزى از محرّرها پرسيد: اين سيد چرا اين قدر ترقى مى كند؟ گفتند: علت ترقى كردنش اين است كه حد جارى مى كند؛ اين حد جارى كردن او را خيلى ترقى داده. گفت: خوب ما هم اين كار را مى كنيم. بعد گفت: برويد از خيابان يك كسى را بياوريد ما بر او حد جارى كنيم. گفتند آخر بى جهت كه نمى شود حد جارى كرد. گفت: مانعى ندارد، بياوريد، اول وطْى اش مى كنيم بعد هم حدش مى زنيم!...»
تصوير هر دو صفحه ى كتاب را هم اين جا مى گذارم تا بتوانيد پيش و پس اش را بخوانيد و موضوعى را كه مطهرى مى خواسته به آن اشاره كند در يابيد.
gooya0200.JPG
gooya0201.JPG
اما استنادِ من به اين جملاتْ چرا؟:
١- راه ترقى «آقايانِ معظم» كارهايى از قبيل حد زدن (شلاق با نهايت قدرت) و كشتنِ «مفسدين» به دست مباركِ خودشان بوده.
٢- اين جناب حجت الاسلام، كه براى اولين بار اين لفظ و لقب، «شايسته ى او شناخته شد» و بعدها كم كم از ارج و قرب افتاد، همان سيد شفتى يا سيد رشتى ست، كه نه تنها شخصا سر آدم ها را مى بريد، بلكه بسيار هم ثروتمند بود، بنابر اين ترقى اش هم در «قدرت» بود و هم در «ثروت». و اين سيد شفتى همان جانورى ست كه چون حضرت آيت الله سيد على خامنه اى به او علاقه ى قلبى دارد، به گردانندگان «لغت نامه دهخدا» دستور داد كه بخش مربوط به او را كه به همين موارد از قول عباس اقبال اشاره مى كرد «تعديل» كنند. در دوره هاى جديد و بعد از انقلابِ «لغت نامه»، نظر ايشان و يكى از مديران حوزه ى علميه قم، رضا استادى را در باب اين حيوان خونخوار مى توانيد مطالعه كنيد.
٣ - ملاى مغازه دارِ خواهانِ ترقى هم اتفاقا عمل اش منطبق با اسلام بوده، چرا كه از همين روشِ اول خودمان وطى اش مى كنيم و بعد حدش مى زنيم، جمهورى اسلامى بارها و بارها استفاده كرده و افراد و گروه هاى سياسى را با فشار و جبر به بيراهه كشانده و سپس آن ها را به شديدترين وجه ممكن مجازات كرده است.
٤- آقاى مرتضى مطهرى به روشن ترين شكل ممكن نشان داده، كه راه رسيدن به قدرت سياسى و اجتماعى، طورى كه حاكمان وقت جرات نكنند روى حرف و تصميم «روحانى معظم و حجت الاسلام» حرفى بزنند، خواندن نماز شب، غش كردن موقع نماز از ترس خداوند، و كشتن گنهكاران به دست خود است و فقط با كتاب خواندن و بحث هاى «دانشمندانه» محقق نمى شود.

ما در اينجا از انطباق مورد مثال آيت الله مطهرى بر جنايت هاى جمهورى اسلامى صرف نظر مى كنيم چون به هر طريق وارد اين داستان تلخ شويم، به زندان كشيدگان و شكنجه شدگان و اعداميان اين دوره توهين خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: