آمار واقعی زندانیان قتلعامشده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دستهجمعی، ایرج مصداقی (بخش دوم)
[لینک به بخش اول مقاله]بند ۱ بالا. زندانیان این بند را زندانیان مجاهد و مارکسیستی تشکیل میدادند که بین ۱۰ سال تا ۱۵ سال حکم داشتند. تعداد افراد موجود در این بند نیز در مقطع اعدامها، بیش از ۱۸۰ تن نبود.۱۴۰ مجاهد و ۴۰ مارکسیست. توجه شود این آمار تقریبی است و بر اساس حداکثر تلقی شده است. آمار داده شده در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" به نقل از شاهد هشتم در صفحه ۲۸۶ کتاب مزبور نیز تأیید همین واقعیت است.
بند ۴. تعداد ۱۵۰ نفر در این بند به سر میبردند که از گوهردشت در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۶۷ به اوین منتقل شدند. از این تعداد، تنها در حدود ۷ نفر زنده ماندند. من کلیهی افرادی را که به شهادت رسیدند، میشناختم. کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" صفحه۲۸۹ به نقل از گزارش نهم، آمار فوق را تأیید میکند. هیچ یک از کتابها و نشریههای منتشر شده از سوی مجاهدین و یا شورای ملی مقاومت، آماری در تضاد با آمار فوق راجع به بند ۴ اوین گزارش نکردهاند. در این بند تنها زندانیان مجاهد به سر میبردند.
بند ۲ پایین. تنها در یکی از اتاقهای آن، هشت زندانی مارکسیست به سر میبردند که در تیرماه به گوهردشت منتقل شدند. مدتی در انفرادی زیر بند ما قرار داشتند و سپس به سالن انفرادی ما انتقال داده شدند.
بند ۲ بالا اعضای معروف حزب توده، مانند کیانوری، عمویی، پرتوی، جودت و... در آن به سر برده و از قرار معلوم تعداد دیگری از زندانیهای تودهای و اکثریتی نیز در این بند به سر میبردند. زیرا در اردیبهشت ماه همان سال، بچهها از طریق مورس متوجه شده بودند که حدود ۳۰ زندانی اکثریتی در آن بند به سر میبرند. افراد فوق در تلاش برای رفتن به افغانستان، در استان خراسان دستگیر شده بودند.
توجه شود که نسبت به تعداد افراد داخل این بند اشراف کامل ندارم و ممکن است با درصدی از خطا مواجه باشم. ولی مطمئناً تعداد افراد بیش از آن چه که گفته شد، نبوده است.
همان طوری که ملاحظه میشود، آمار کل زندانیان مرد مجاهد و مارکسیست در مقطع اعدامها در بندهای اوین(زندانیان آموزشگاه ملاحظه نشدهاند) که اختصاص به زندانیان سیاسی داشت، کمی بیش از پانصد تن یعنی ۴۰۵ مجاهد و کمتر از ۱۲۰ مارکسیست بوده است. (آمار کل زندانیان مارکسیست مرد شامل آموزشگاه و بند نمیتواند بیش از ۱۷۰ نفر بوده باشد)
ساختمان ۲۰۹. از دیگر قسمتهای اوین، باید از سلولهای ۲۰۹ نام برد. این قسمت متعلق به وزارت اطلاعات است و سلولهای آن به تأیید چند بارهی کتابهای "قتلعام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" و دیگر انتشارات مجاهدین خلق ایران، در مقطع اعدامها به زندانیان منتظر دادگاه و آنانی که در انتظار اجرای حکم اعدام بودند، اختصاص داشت و از قبل زندانیان آن تخلیه شده بودند و دیگر زندانیای در آن به سر نمیبرد. قابل ذکر است که در این ساختمان، حدود ۸۰ سلول دایر بوده است و بر فرض حتا اگر از قبل زندانیانی در آن بوده باشند، باز هم تعداد آن نمیتواند بیش از ۸۰ تن باشد. گزارشها و شهادتهای زندانیان سیاسی که در کتابهای "قتل عامزندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" منتشر شدهاند، با گفتههای بالا هیچ تضادی ندارد و مؤید مطالب فوق است.
آسایشگاه از چهار طبقه تشکیل شده و هر طبقه، دارای حدود ۱۰۰ سلول است. توجه شود که سلولهای فوق به کسانی اختصاص داشته است که برای طی کردن مراحل پیش از اعدام، از بندهاشان به آنجا منتقل میشدهاند. طبقهی اول به زنان و ۳ طبقهی دیگر به مردان اختصاص داشت. همانطوری که در بالا توضیح داده شد، زندانیان زیر حکمی سالن ۴ و یک اتاق دربسته از سالن۶، قبل از قتلعامها به این سلولها منتقل شده بودند. تعدادی از زنان نیز از قبل به این سلولها انتقال داده شده بودند. در ثانی، کسانی که از بندها برای رفتن به دادگاه خارج میشدند نیز در این سلولها نگاهداری میشدند. یعنی در واقع، در پروسهی قتلعامها از آمار زندانیان آموزشگاه و بندها کاسته شده و به آمار افراد زندانی در آسایشگاه و ساختمان ۲۰۹ افزوده میشد. گزارشها و شواهد گوناگونی در صفحههای مختلف کتابهای "قتلعام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" مؤید مطالب بالاست و هیچ تضادی با گفتههای من ندارد. با این همه در نظر میگیریم که ۱۵۰ زندانی، از قبل در این سلولها به سر میبردهاند. زندانیان، عدهای زندانی را که تعدادشان کمتر از ۵۰ نفر بوده است، نیز دیده بودند که با لباسهایی متفاوت از لباس زندانیان و دارای سنین نسبتاً بالا، به آنجا منتقل شده بودند که کسی چیزی در مورد آنها نشنیده بود و بعدها هم اطلاع دقیقی از سرنوشتشان به دست نیامد. من بدون وارد شدن به بحث در رابطه با موضوع فوق، فرض را بر آن میگیرم که همهی آنان نیز به دار آویخته شده باشند. نکتهی حائز اهمیت آن است که اصولاً بخشهای آسایشگاه و ساختمان ۲۰۹ اوین، محلهایی بودهاند که زندانیان بندها و کسانی که قرار بود در پروسهی دادگاه و اعدام قرار بگیرند، به آنجا منتقل میشدند. [در دو اتاقی که در آسایشگاه بود تعدادی از رهبران حزب توده و ... به سر میبردند]
بند ویژه روحانیت. دیگر ساختمان اوین، بند ویژه روحانیت است که همان ۳۲۵ و ۳۱۱ قدیم و بندهای ۵ و ۶ است که از سال ۶۶ به دادسرای ویژه روحانیت اختصاص داشت و زندانی سیاسی در آن به سر نمیبرد و به دور از پروسهی قتلعامها بودند.
البته شنیده شده است که رژیم در روزهای قبل از قتلعام، زندانیان "کمیته مشترک" را نیز به اوین منتقل میکند. اگر این خبر صحت داشته باشد، زندانیان فوق میتوانند همان کسانی باشند که در آسایشگاه به سر میبردند، چرا که کسی آنها را در بندها ندیده بود.
آمار زندانیان سیاسی اوین در مقطع اعدامها، به هیچ وجه فراتر از ۱۶۰۰ نفر نبود. این آمار در برگیرندهی همهی زندانیان اعم از مقاوم، تواب و بریده، کارگاهی و... است. پس چگونه ۱۰ هزار تن مرد، آنهم فقط در اوین اعدام شدهاند؟! حال آن که از سالنهای ۲ و ۴ آموزشگاه، تنها تعداد اندکی اعدام شدند و اکثر افراد دو سالن فوق از آنجایی که تواب، بریده و منفعل بوده و در بخشهای مختلف زندان از جمله کارگاه کار میکردند، به دادگاه برده نشده و اعدام نشدند. این نکته را نیز اضافه کنم که در مقطع قتلعام تعدادی از کسانی را که دارای پروندههای سنگین بوده ولی پس از محکومیت در دادگاه به خاطر اعمال نفوذ در دستگاه قضایی رژیم و یا پرداخت مبالغ هنگفت به سرعت آزاد شده بودند نیز دوباره دستگیر کرده و به اوین برگردانده بودند. تعداد این دسته از افراد چندان زیاد نبود. در جریان مصاحبههایی که در مقطع قتلعام در حسینیه اوین برگزار میشد، دوستان نزدیکم با کسانی(حدوداً ده نفر) مواجه شده بودند که به تازگی دستگیر و برای مصاحبه به اوین آورده شده بودند. حتا سر و وضع آنها نیز نشان میداد که به تازگی از بیرون آمدهاند. برای مثال یکی از این افراد دارای بیست سال محکومیت بود و دوماه پس از دریافت حکم از زندان آزاد شده بود!
بعید میدانم کسی از میان چنین افرادی اعدام شده باشد و یا اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، تعداد قابل ملاحظهای باشند. هر چند وحشیگری عوامل رژیم تا آنجا بود که در اصفهان، مجتبی رحیمزاده و حسین آسیابان که به هنگام شروع قتلعام در مرخصی بیرون از زندان به سر میبردند، پیش از پایان دورهی مرخصی، به زندان فراخوانده شده و به جوخهی اعدام سپرده شدند.
مطالب فوق نه پرده پوشی بر جنایت خمینی است و نه انکار یکی از بزرگترین جنایتهای علیه بشریت در تاریخ معاصر، بلکه روایت واقعی و به دور از ذهنیت و هیاهوهای رایج از یک کشتار فجیع است. به نظر نگارنده، رژیم جمهوری اسلامی پتانسیل دست زدن به هر نوع جنایت و شقاوتی را دارد. همین که از یک بند ۱۵۰ نفره زندانیان مجاهد، تنها هفت تن باقی میمانند و از میان زندانیان مجاهد و مارکسیست بند۱(ابدیها) تعدادی انگشتشمار زنده میمانند، خود گویای ابعاد جنایتهای رژیم خمینی است. موضوع مهمی که میبایستی روی آن تأمل شود، این است که چنان تعدادی از زندانیان سیاسی در دسترس خمینی نبود وگرنه در صورت لزوم، از کشتار دهها برابر آن نیز هیچ گونه ابایی نداشتند.
۹
در نشریهی مجاهد، ویژه نامهی شهیدان، در رابطه با تعداد زندانیان زن که در مقطع قتلعام اعدام شدهاند، میخوانیم:
«همچنین در بند ۳ زندان زنان اوین، که بیش از ۱۰۰۰ زندانی داشت ۸۰ درصد خواهران مجاهد را تا شهریور ۶۷ اعدام کرده بودند.» (۲۱)
به خوبی مشخص است که نویسندهی گزارش بالا، اطلاع درستی از آمار، ترکیب و محل نگهداری زنان در مقطع قتلعام نداشته است. از سال ۶۴ به بعد با آزادی تدریجی زنان، از تعداد آنان در زندان به شدت کاسته شده بود. در مقطع قتلعامها، زنان در بندهای چهارگانهی اوین به سر نمیبردند! وانگهی، در مقطع قتلعام در سال ۶۷ هیچ بندی در اوین بیش از ۱۸۰ زندانی نداشت. زنان در آن مقطع تنها در سه سالن آموزشگاه به سر میبردند. تعدادی از زنان نیز قبل از قتلعامها، به صورت تنبیهی به آسایشگاه اوین منتقل شده بودند.
سالن۱ آموزشگاه. این سالن دارای شش اتاق است. بخشی از سلولهای آن به بهداری آموزشگاه اختصاص داده شده و در واقع کاربری دیگری داشته است. این بند به صورت دربسته بود. در تعدادی از اتاقهای آن، زندانیان مارکسیست به سر میبردند که به دادگاه برده نشدند و تعدادی از زندانیان مجاهد ملیکش نیز در این اتاقها بودند. در مجموع تعداد زندانیان زن مجاهد این بند نزدیک به صد تن بودند که اکثریت قریب به اتفاق آنها اعدام شدند.
سالن ۵ آموزشگاه. اکثر زندانیان این سالن را زندانیان مارکسیست تشکیل میدادند که هیچ یک برای اعدام به دادگاه برده نشده و آن تعدادی هم که به دادگاه فراخوانده شدند، تنها جهت صدور حکم شلاق در صورت امتناع از نماز خواندن بوده است. بیش از ۲۰ زندانی بهایی نیز در این سالن به سر میبردند که هیچیک به دادگاه برده نشدند. زندانیان مجاهدی مانند منیره رجوی، مریم گلزادهغفوری، سپیده زرگر و... به صورت تنبیهی به این بند منتقل شده بودند. تعدادشان نباید بیش از ۴۰ تن بوده باشد که به جز یک نفر تمامی آنها قتلعام شدند.
سالن ۳ آموزشگاه. در این سالن کمتر از ۲۰۰ زندانی سیاسی به همراه یک خانوادهی سه نفره و یک خانواده دو نفره عراقی که از آنها به عنوان "جاسوس" نام میبردند به سر میبردند. اکثریت زندانیان زن مجاهد این بند زنده ماندند.
تعداد زندانیان زن زندانی در سال ۶۷ و در مقطع قتلعامها چندان زیاد نبود. اکثریت قریب به اتقاق آنها در اوین به سر میبردند و تنها تعداد اندکی زندانی کرمانشاهی و کرجی در گوهردشت بودند. در کتاب "قهرمانان در زنجیر" از انتشارات سازمان مجاهدین خلق نیز به درستی بر موضوع فوق صحه گذاشته شده است: " سه بند زنان اوین بعد از کشتار تبدیل به یک بند شد". (۲۲)
در مجموع کمتر از ۲۰۰ زن مجاهد در اوین اعدام شدند. (۲۳) در رابطه با آمار زندانیان موجود در بندهای مختلف اوین که در کتابهای منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت به نقل از زندانیان آزاد شده آمده است، در اکثر موارد اغراق و مبالغهای دیده نمیشود. مبالغهها زمانی آغاز میشوند که به آمار نهایی زندانیان قتلعام شده میرسیم. نکتهای که باقی میماند این حقیقت است که مأمور مذکور و ولیالله واحد مرزنکلاته و تنظیمکنندگان کتابهای "قتلعام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" و سازمان مجاهدین خلق و دیگر کسانی که مدعی آمارهای فوق هستند، روشن کنند که زندانیان ادعاییشان، آنهم در ابعاد ۱۰ هزار در کجای اوین به سر میبردهاند؟ نقشه زندان اوین به پیوست است با مراجعه به آن میتوان به ابعاد مبالغههای انجام گرفته پی برد.
۱۰
زندان گوهردشت
در رابطه با آمار زندانیان گوهردشت در مقطع اعدامها، در "ویژه نامهی شهیدان" نشریهی مجاهد آوردهاند:
«بنا به شواهد و قرائن چند ۵۰۰۰ زندانی در گوهردشت بودهاند که تنها ۳۰۰ نفر از آنها زنده ماندهاند.» (۲۴)
و نیز:
«در هفتهی اول، روزانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ نفر را در زندان گوهردشت حلق آویز میکردند.» (۲۵)
و یا:
«زندان گوهردشت ۲۴ بند داشت. از این ۲۴ بند نزدیک به ۲۱ بندش، سلولهای انفرادی بود. سلولهای ۴۰ تایی انفرادی. آمار بند ما نزدیک ۲۲۰ نفر بود. بندهای دیگر آمارشان بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ بود. یعنی در مجموع چیزی بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ زندانی بودیم. بعد از اعدامها وقتی به اوین منتقل شدیم مجموعا چیزی نزدیک ۳۰۰ نفر میشدیم.» (۲۶)
گزارش فوق از اساس غیرواقعی و مخدوش است و به سختی میتوان دادهای درست در آن پیدا کرد. در کتاب "قهرمانان در زنجیر" از انتشارات سازمان مجاهدین خلق میخوانیم که در گوهردشت ۹۰ درصد زندانیان اعدام شدهاند و تعداد باقیماندگان را نیز ۳۰۰ تن مینویسد. با این حساب تعداد اعدام شدگان مجاهد زندان گوهردشت باید در حدود ۲۷۰۰ نفر باشد که از اساس غیرواقعی است. بعید میدانم گردآورندهی کتاب بتواند توضیح دهد ۳۰۰۰ زندانی مجاهد در کدام بندهای گوهردشت محبوس بودهاند. در زیر مروری بر آمار واقعی میکنیم.
سالن ۲. این بند در واقع اصلیترین محل نگاهداری زندانیان مجاهد، در مقطع قتلعامها در زندان گوهردشت بود و من نیز در همین بند به همراه گزارشگر بالا به سر میبردم. تعداد زندانیان در حدود ۱۸۵ نفر بودند. از این تعداد، در حدود ۱۱۵ تن اعدام شدند.
سالن۱. زندانیان این بند که تعدادشان کمتر از ۱۲۰ نفر بود، کمی قبل از قتلعامها از این بند به ساختمان دیگری خارج از محوطهی بندها منتقل شدند. ساختمان فوق در مجاورت بند جهاد و کارگاه گوهردشت قرار داشت و به همین دلیل به "بند۱ کنار جهاد" معروف شد. از ابتدای انتقال زندانیان به محل فوق، آنان از رفتن به داخل بند سر باز زده و به تحریم غذا نیز دست زدند. رژیم به هیچ وجه قصد اعدام زندانیان فوق را نداشت و آنها را به عنوان زندانیان "بیخطر" دسته بندی کرده و به محل فوق گسیل داشته بود. اما آنها چندان هم "بیخطر" نبودند و تقسیمبندی درستی انجام نگرفته بود. ناصریان دادیار و سرپرست زندان در روز ۱۴ مردادماه، سه تن از زندانیان بند فوق به نام های رحمان چراغی، مهدی شاه میرزا و حسین سماواتیان را به دادگاه آورد که رحمان چراغی اعدام شد و دو نفر دیگر زنده ماندند و در روز ۱۶ مردادماه نیز حدود۶۰ تن دیگر از این زندانیان را به بهانهی تغییر بند از ساختمان فوق خارج کرده و سپس به دادگاه بردند که ۳۰ تن از آنان اعدام شدند.
فرعیها. در زندان گوهردشت در ابتدای هر بند، یک ساختمان وجود دارد که در واقع برای پرسنل و نگهبانان بندها طراحی شده و متشکل از یک آبدارخانه، دو اتاق، یک انباری، سرویس بهداشتی و حمام است و حکم یک سوئیت کامل را دارد. اما رژیم از ساختمان فوق برای نگهداری زندانیان استفاده میکرد و بر آن نام "فرعی" گذارده بود.
سیاست استفاده از فرعیها در اواخر سال ۶۶ و ۶۷، جهت تفکیک و تقسیم زندانیان به واحدهای کوچکتر که برخورد با آنها و سرکوبکردنشان را راحت میکرد، وسعت بخشیده شد.
در هر یک از فرعیها حداکثر ۳۰ تا ۳۵ نفر به سر میبردند. در مقطع قتلعام، فرعیهای ۵ و ۸ به زندانیان قدیمی مجاهد گوهردشت که سالها در انفرادی به سر میبردند، اختصاص داشت. آنها قبلاً در یک فرعی به نام "فرعی مقابل ۶" که از بقیهی فرعیها بزرگتر بود، به سر میبردند و مدتی قبل از قتلعامها، در دو فرعی فوق تقسیم شده بودند. در فرعیهای ۷-۱۳-۱۴-۱۶-۹ زندانیان مجاهدی که در بهمن ماه ۶۶ از اوین به گوهردشت منتقل شده بودند، به سر میبردند و دو فرعی ۴ و (نام دومی را به خاطر ندارم) نیز به زندانیان ملیکش مجاهد اختصاص داشتند که در تاریخ ۱۱خرداد ماه به گوهردشت منتقل شده بودند. آنها در ابتدا همراه با ملیکشهای مارکسیست در بند ۳ به سر میبردند و سپس به فرعیهای مذکور منتقل شدند.
با حساب فوق، زندانیان مجاهد در هشت فرعی به سر میبردند و تعدادشان در بیشترین حالت بیش از ۲۵۰ نفر نمیتوانست باشد. بیش از ۳۰ درصد افراد فوق زنده ماندند که بعدها با هم در یک بند به سر میبردیم. از فرعیهای فوق، دو فرعی ملیکشها و فرعی ۷ تقریباً همگی اعدام شدند و تعداد بسیار کمی زنده ماندند.
یک بند نیز به زندانیان مجاهدی اختصاص داشت که از استان کرمانشاه به گوهردشت منتقل شده بودند. آنها از شهرهای گوناگون استان کرمانشاه بودند و اکثریت قریب به اتفاقشان، به غیر از چند نفر تواب و... اعدام شدند. (۲۷) در کتاب "قتلعام زندانیان مجاهد" اسامی بیش از ۵۰ تن از آنان آمده است و به درستی محل اعدام آنان را نیز گوهردشت اعلام داشتهاند. این بند در طبقهی اول ساختمانی بود که بند ۲ نیز در طبقهی سوم آن قرار داشت.
محکومان دادگاه انقلاب اسلامی کرج نیز در بند ۲ به همراه ما بودند و از همان محل برای دادگاه و اعدام برده شدند. یک بند نیز به زندانیان کرجی زیر حکم و بازجویی اختصاص داشت که زندانیانی مانند امیرمهران بیغم در آن به سر میبردند. تعداد آنها نباید بیش از ۱۰-۱۵ نفر بوده باشد. با این حساب که در هر بند انفرادی، حداکثر ۳۸ سلول قرار دارد و در ضمن این بندهای انفرادی را نیز از وسط تیغه کشیده و به دو قسمت تبدیل کرده بودند و در هر طرف تنها ۱۹ سلول داشت که بعضی از سلولها هم خالی بود. در ضمن سارقان مسلح، محکومان اقتصادی و... که جرائمشان در دادگاه انقلاب مورد رسیدگی قرار میگرفت نیز در همین بخش نگهداری میشدند.
یک بند نیز به زندانیان بهایی، سلطنت طلب و محکومان دادگاه انقلاب اختصاص داشت که سابقاً بند یا سالن ۱۵ نام داشت و نمیدانم در تقسیمبندی جدید چه نامی بر آن نهادند.
بند دیگری هم بود که به زندانیان افغانی اختصاص داشت. آنها زندانیان عادی بودند و کارهای عمومی زندان را انجام میدادند. در واقع به همین منظور و برای صرفهجویی در مخارج زندان و عدم پرداخت هزینه برای انجام کارهای عمومی زندان، به گوهردشت منتقلشان کرده بودند.
در گوهردشت، زندانیان زن تعدادشان اندک بود. ۱۸ زندانی زن مجاهد از دیزلآباد کرمانشاه به گوهردشت منتقل شده بودند و در یک فرعی به سر میبردند. از میان آنها، تنها ۵ نفر زنده ماندند که دو نفر از آنها تواب بودند و به دادگاه هم برده نشدند. (۲۸) حدود ۱۵ زندانی زن کرجی نیز در یک فرعی به سر میبردند. در میان آنها تعدادی زندانی مارکسیست بودند که اساساً به دادگاه برده نشدند و تعدادی نیز تواب بودند. تنها ۴ زندانی زن مجاهد برای برخورد از بند بیرون برده شدند و در این میان تنها یک زن، زهرا خسروی به دادگاه برده شد و در ۸ مردادماه اعدام شد. در دورانی که در سلول انفرادی بودم، آنها را هنگامی که به هواخوری میآمدند، میدیدم.
تعداد زندانیان مجاهد در گوهردشت در مقطع قتلعام، اعم از زن و مرد کمتر از ۶۵۰ نفر بود که بیش از ۲۰۰ تن از آنان زنده ماندند. تعداد اعدامشدگان مجاهد در این زندان، هیچگاه نمیتواند بیش از ۴۵۰ تن بوده باشد. در کارگاه و جهاد گوهردشت تنها زندانیان عادی مشغول به کار بودند و در این میان ۵ زندانی مجاهد برای آزادی زودرس به آنجا منتقل شده بودند که همگی به جز یک نفر، بعد از قتلعام آزاد شدند. نقشه زندان گوهردشت به پیوست است. با مراجعه به آن بهتر میتوان به حقیقت پی برد.
۱۱
روایتهای مطرح شده از سوی زندانیان مارکسیست در رابطه با آمار زندانیان و به ویژه ترکیب بندهای زندانیان مارکسیست نیز نادرست و در برخی موارد غیرواقعی و توأم با مبالغه است.
سعید همایون در نشریهی "اتحاد کار" نوشته است: "از ۳۰۰ زندانی بند ۳ گوهردشت، جز ۲۰ نفری بر جا نماندند. "(۲۹)
نام بند۳ مدتی پیش از قتلعام به بند۲ تغییر یافته بود. این بند متعلق به زندانیان مجاهد بود و تقریباً ۱۸۵ نفر در آن به سر میبردند. حدود ۷۰ نفر از این بند زنده ماندند که یکی از آنها من هستم. در هیچ یک از بندهای گوهردشت، از ابتدای راهاندازی آن در سال ۶۱ بیش از ۲۰۰ نفر نبودهاند. تا آنجا که مطلع هستم پس از تفکیک زندانیان در زمستان ۶۶ زندانیان مارکسیست به بخش انتهایی گوهردشت منتقل شده و با توجه به پارامترهایی چون میزان محکومیت و پذیرش مصاحبه و... در بندهای مختلف تقسیم شدند:
- دو بند ۷ و ۸ که آخرین بندهای گوهردشت هستند به زندانیانی که کمتر از ۱۰ سال محکومیت یافته بودند؛
- بند ۱۲ به زندانیانی که به ۱۰ تا ۱۵ سال زندان محکوم شده بودند؛
- بند ۱۴ به زندانیانی که مصاحبه جهت آزادی از زندان را پذیرفته بودند؛
- بند ۱۰ به زندانیان ملیکش مارکسیست که در خردادماه ۶۷ از اوین به گوهردشت منتقل شده بودند.
زندانیان تودهای و اکثریتی نیز در فرعی ۲۰ و احتمالاً یک بند دیگر به سر میبردند.
توجه شود نام بندهای ذکر شده ممکن است در تغییر و تحولاتی که در ماههای آخر سال ۶۶ به وجود آمد، تغییر یافته باشد ولی ترکیب افراد داخل آن به ترتیبی که ذکر شد، بود.
نیما پرورش تعداد زندانیان بندهای ۷ و ۸ را بین ۸۵ تا ۹۰ نفر در هر بند و تعداد محکومان ۱۰ تا ۱۵ سال را ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر ارزیابی میکند. او همچنین مینویسد که زندانیان محکوم به ۱۵ سال تا ابد را در بند دیگری تقسیم کرده بودند. (۳۰) نیما پرورش تعداد زندانیان ملیکش مارکسیست را حدود ۱۲۰ نفر ذکر کرده و مینویسد: "از تعداد زندانیان پنج بند که به زندانیان چپ اختصاص داشت(مجموعا حدود ۵۰۰ نفر) حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر زنده مانده بودند" (۳۱) (۰۰۰۰۰((۳۱)
آن چه مسلم است تعداد زندانیان ملیکشی که از اوین به گوهردشت آورده شدند، ۱۵۰ تن بود که نیمی از آنها مجاهد بودند. بنابر این، آمار داده شده توسط نیما پرورش در رابطه با ملیکشهای مارکسیست دقیق نیست. جمعیت هیچ بندی به جز بندهایی که سلولهای بزرگ داشتند(۱،۲،۳)، بیش از ۱۰۰ نفر نبود و زندانیان ۱۵ سال تا ابد را نیز در زمستان ۶۶ به اوین منتقل کرده بودند و چنین بندی در گوهردشت وجود نداشت.
به روایت دکتر غفاری زندانیان مارکسیست گوهردشت به هنگام قتلعام در بندهای زیر به سر میبردند:
دو بند متعلق به کسانی که بالای ده سال محکومیت داشتند.
بند ۶ برای سرموضعیها
بند ۱۴ که ترکیبی از منفعلها و سرموضعیها بود.
بندهای ۷ و ۸ گوهردشت برای چپیهای زیر ۱۰ سال خطوط دو و سه و چهار اختصاص داده شد.
دکتر غفاری تعداد افراد هر یک از بندهای یاد شده را حدود ۱۰۰ نفر ذکر میکند. او همچنین در باره بند ۱۸ و فرعی ۲۰ که به اعضای حزب توده و اکثریت اختصاص داده شده بود مینویسد: "این دو بند هر یک ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر زندانی از این دو گروه را در خود جای میداد". (۳۲)
طبق روایت دکتر غفاری هشت بند به زندانیان مارکسیست تعلق داشت که واقعیت ندارد. برای مثال کسانی که بالای ده سال محکومیت داشتند، در یک بند به سر میبردند و نه دو بند. برخلاف نظر دکتر غفاری و نیما پرورش، سیاوش محمودی تعداد زندانیان بندشان را ۷۴ تن اعلام کرده و میگوید: ۳۳ نفر از آنان اعدام شدند. (۳۳)
همایون ایوانی نیز تعداد زندانیان یکی از بندهای موصوف را ۷۰ نفر ذکر میکند. (۳۴) دکتر غفاری مینویسد: "از بند ما فقط یک رفیق اعدام شد. این رفیق که متأسفانه نام او اکنون در خاطرم نیست متعلق به خط پیکار بود. بقیه زنده ماندند." (۳۵)
چنانچه از آمار داده شده بر میآید از دو بند زندانیان مارکسیست ۳۴ نفر اعدام میشوند. اما دکتر غفاری تعداد اعدام شدگان مارکسیست در گوهردشت را ۵۰۰ نفر ارزیابی میکند که با مبالغهی بسیاری همراه است. او تعداد زندانیان مجاهد قتلعام شده در گوهردشت را نیز۱۰۰۰ نفر ارزیابی میکند که با بیش از ۵۰ درصد مبالغه همراه است. (۳۶) دکتر غفاری در بارهی بندهایی که مجاهدین در آنها به سر میبردند، مینویسد:
«بندهای۱ و۲ و۳ را به مجاهدین اختصاص دادند که در برخی از آنها ۲۰۰ تا ۲۵۰ زندانی نگهداری میشد. ۲۰۰ نفری از منفعلها و توابان سابق که مصاحبه را بدون قید و شرط پذیرفته بودند در کارگاه استقرار یافتند.» (۳۷)
در مقطع قتلعام، بند ۳ وجود نداشت و در بند ۲ نیز ۱۸۵ نفر به سر میبردند و بند ۱ به کنار جهاد و کارگاه اوین منتقل شده بود و تعداد زندانیان آن کمتر از ۱۲۰ نفر بود. در کارگاه نیز کمتر از ۷۰ زندانی عادی به سر میبردند و نه ۲۰۰ نفر از توابها و منفعلهای سابق. زندانیان سیاسی که در کارگاه گوهردشت کار میکردند در حدود ۴۰ نفر بودند که سال قبل از قتلعام، به سالن ۲ آموزشگاه اوین منتقل شده بودند.
۱۲
حال ببینیم گروههای سیاسی دیگر در بارهی آمار قتلعام زندانیان، چه گفتهاند:
در گزارشی به نقل از خبرنامه هواداران سازمان- تهران- فدایی آمده است:
«به دنبال دستور قتلعام زندانیان سیاسی، در اجرا منویات خمینی خون آشام اقدامات زیر صورت گرفته است...
اعدام ۲۵۶ نفر در روز تاسوعا در زندان گوهردشت کرج.» (۳۸)
هیئت کشتار به خاطر نزدیک شدن تاسوعا و عاشورا کار خود را تعطیل کرده و در روز تاسوعا هیچ کس به دادگاه برده نشد و کسی در این روز در گوهردشت اعدام نشد! پیام راه کارگر، به نقل از یکی از خبرنگاران که همراه گنشر وزیر امورخارجه وقت آلمان به ایران رفته است، رقم واقعی اعدام شدگان را ۲۳ هزار نفر اعلام کرد. (۳۹) چگونه در یک سفر چند روزه، یک خبرنگار همراه گنشر به آمار اعدام شدگان پی میبرد ولی این همه جریانهای سیاسی و انقلابی از آن عاجز هستند؟ آیا اعلام هر خبری نیازمند کمی تأمل پیرامون آن نیست؟
نشریهی "اکثریت" از قول مسئولان "کمیتهی خاوران" خطاب به خانوادههای زندانیان سیاسی، از اعدام ۸۶۴۰ نفر خبر میدهد. (۴۰) آمار چنان "دقیق" اعلام شده که اگر کسی نداند، فکر میکند تا نفر آخر آن را شمردهاند و تردیدی در صحت آن نیست. سر آخر هم اگر کسی مدعی شود که این گونه نیست، خواهند گفت: این آمار از سوی مسئولان کمیتهی خاوران داده شده است و به ما ربطی ندارد!
رادیو آزادی که بعداً به رادیو فردا تغییر نام داد، طی گزارشی از مراسم یادمان قتلعام زندانیان سیاسی، به این شکل خبر داد:
«در مراسم روز گذشته، برای نخستین بار آماری از تعداد قربانیان قتلعام سال ۶۷ كه از اواخر مرداد تا اواسط شهریور ادامه داشت، ارائه شد. به موجب این آمار جمعاً طی چند هفته در كلیه زندانهای ایران، ۱۸ هزار و ۶۰۰ نفر، از تمام سازمانهای سیاسی ایران اعدام شدند.» (۴۱)
در نشریهی کار نیز میخوانیم:
«بدین گونه جمعه چهارم آذرماه جمعه سیاه جنبش شد. در این روز بر سینهی گروه بیشماری از مردم داغ نشاندند. رقم ساکها و بستههایی که در این روز تنها در شش کمیته تهران به خانوادهها داده شد، چنین است:
کمیتهی زنجان ۲۵۰ ساک، کمیتهی خاوران ۲۵۰ ساک، کمیتهی گل صحرا ۴۵۰ ساک، کمیتهی نازی آباد ۳۰۰ ساک، کمیتهی تهران پارس ۳۵۰ ساک، کمیتهی شمیرانات ۴۵۰ ساک
اما این شمهای از جنایت خمینی است.
از دوشنبه هشتم آذرماه(دوشنبه هفتم آذرماه صحیح است) بار دیگر اعلام اسامی و تحویل وسایل آغاز شد. تنها در اوین از این روز تا پایان هفته هر روزه نام ۹۰ نفر را اعلام کردند.» (۴۲)
اندکی دقت لازم است تا متوجه شوید که نویسندهی اطلاعیه، آنگونه که باید در نوشتار خود دقیق نبوده و اخبار دریافتی از داخل کشور را به میل خود تنظیم و منتنشر میکند! بدون این که بخواهم وارد ماهیت آمار و ارقام ارائه داده شده شوم، تنها به ذکر یک نکته بسنده میکنم:
همانطوری که از اطلاعیه بر میآید، جنایتکاران ساکها را در روز جمعه چهارم آذرماه که روز تعطیلی در ایران است، به خانوادهها تحویل میدهند و سپس روزهای شنبه و یک شنبه که روزهای تعطیل در خارج از کشور است، از فعالیت بازمانده و دوباره در روز دوشنبه که اول هفته در خارج از کشور است، شروع به کار کرده و تا پایان هفته روزانه ۹۰ ساک تحویل میدهند! اما نویسندهی گزارش گویا فراموش میکند که در ایران اول هفته شنبه و پایان هفته جمعه است! طبق گزارش مزبور، در روز چهارم آذرماه تنها در شش کمیته ۲۰۵۰ ساک به خانوادهها تحویل داده میشود. و در هفتهی بعد نیز تنها ۴۵۰ ساک در اوین به خانوادهها تحویل داده میشود. اگر روزهای دیگر و کمیتههای دیگر و به جز اوین، زندان دیگری، مثلاً گوهردشت را نیز در نظر بگیریم، آنگاه معلوم نیست که تعداد ساکهای تحویل داده شده به خانوادهها، سر به کجا خواهد کشید! تهیهکنندگان اطلاعیه از خود نمیپرسند که چرا رژیم باید در یک روز، آنهم در شش نقطهی تهران، تجمعهای گستردهی مردم داغدار را به وجود آورد؟ و چرا این کار را در طی روزهای متمادی نمیکند، مگر از کسی ترس و واهمه دارد؟ مگر اجباری در تحویل دادن ساکها و... دارد؟ چرا کمیتهها را گسترده نکرده است؟ البته از نظر من پاسخ به سوالهای فوق ساده است: مسئله، اینگونه که اینان در اطلاعیهشان آوردهاند، نبوده است؛ آماری را که ارائه دادهاند نیز واقعیت نداشته است و تنظیم کنندگان اطلاعیه، آن را در خارج از کشور و به میل خود تنظیم کردهاند.
آمارهای داده شده در ارتباط با تعداد قتلعامشدگان در شهرستانها نیز همراه با اغراق است و گاهی حتا از رعایت بدیهیترین مسائل نیز چشمپوشی کردهاند. گاه با آوردن استدلالهایی عجیب و غریب، ادعا میشود که در بسیاری از شهرستانها همهی زندانیان اعدام شدهاند و حتا پس از سرنگونی رژیم نیز کسی از آمار دقیق قتلعام شدگان آگاهی نخواهد یافت. در حالی که اگر ارادهای وجود داشته باشد، بررسی موضوع قتلعام در شهرستانها و رسیدن به آمار نسبتاً دقیق قربانیان، نباید چندان دشوار باشد. چون غالب مردم و به ویژه خانوادهی قربانیان به خوبی یکدیگر را شناخته و از تعداد قتلعام شدگان مطلع هستند.
۱۳
قتلعام ۷۰۰ زندانی در شاهین شهر اصفهان
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت، در مصاحبه با رادیو صدای مجاهد در روزهای ۲۴ تا ۲۶ آذرماه ۶۷ اعلام میکند: "بر اساس این گزارشها در استان اصفهان دست کم ۷۰۰ نفر اعدام شدهاند" (۴۳) چندی بعد در یکی از اطلاعیههای سازمان مجاهدین اعلام میشود: "در یکی از شهرهای حومهی اصفهان به نام شاهین شهر ۷۰۰ تن در طی چند ماه اعدام گشتهاند" (۴۴) مشخص نیست چگونه پس از گذشت اندک زمانی، از ۷۰۰ تن اعدامشده در استان اصفهان به ۷۰۰ تن اعدامشده در یک شهر کوچک در استان اصفهان میرسند؟ نمیدانم خوانندهی این سطور شاهینشهر اصفهان، آنهم در سال ۶۷ را دیده است یا خیر؟ شهری بسیار کوچک که به سختی یکی- دو تا چراغ راهنمایی و رانندگی داشت. وقتی در این شهر تنها ۷۰۰ مجاهد اعدام میشوند، پس در اصفهان حداقل باید "دهها هزار" تن و در ایران "صدها هزار" تن در مقطع قتلعامها، اعدام شوند. آیا فکر نمیکنید وقتی در استان اصفهان که یکی از پایگاههای اصلی بسیج نیروی رژیم بوده است، تنها یک شهر کوچک مانند شاهینشهر، آنقدر زندانی مجاهد دارد که در جریان قتلعامها ۷۰۰ تن آنها را اعدام میکنند، سطح جنبش و مقاومت باید بسیار بیش از آنی باشد که امروزه هست؟ آیا طرح این مسئله سؤال نابجایی است؟
آنچه مشخص است و من نسبت به آن اطمینان کامل دارم و از زندانیان سابق اصفهان که در زمرهی دوستان نزدیکم هستند، شنیدهام، تعداد زندانیان سیاسی اصفهان اعم از زن و مرد در مقطع قتلعام، کمتر از ۲۵۰ نفر بود و شاهین شهر دارای "دادگاه انقلاب" نبود که زندانی سیاسی داشته باشد. زندانیان اهل شاهین شهر در زندان اصفهان بودند. آماری که در رابطه با تعداد شهدای قتلعام در شاهین شهر اصفهان داده شده، بیاختیار انسان را به یاد داستان تعریف شده از سوی "ملاآقای دربندی" در کتاب "اسرارالشهادة" میاندازد. وی تعداد سواره نظام عمر سعد را ۶۰۰ هزار و پیادهی آنها را دو کرور و مجموع شان را یک میلیون و ششصد هزار نفر مینویسد. او تأکید میکند که همهی آنها نیز اهل کوفه بودند. کوفه شهر تازه سازی بود که تنها ۳۵ سال از عمر آن میگذشت و بعید است جمعیت آن به هنگام واقعهی عاشورا به صدهزار نفر هم میرسید. ولی "ملاآقای دربندی" مدعی است که حسین بن علی ۳۰۰ هزار نفر آنها را نیز کشته است. آیا اگر راویان امروزی در دوران "ملاآقای دربندی" بودند، داستان عاشورا و آمار لشکریان عمر سعد و تلفات آنها را غیر از آنچه "ملاآقای دربندی" توصیف کرده، مینوشتند؟
«گزارشهای رسیده از اصفهان نیز حاکی از اعدامهای بسیاری است. در یک گزارش دیگر صحبت از ۲ هزار اعدام کردهاند. در گیلان مردم به یکدیگر خبر میدادهاند که ۳ هزار نفر اعدام شدهاند. این شایعات خود مبین گستردگی و وسعت اعدامهاست.» (۴۵)
سؤال اساسی این جاست که چرا باید در یک کار تحقیقی تا این حد روی "شایعات" تکیه کرد، آنهم ۱۰ سال پس از وقوع فاجعه؟ این در حالی است که آقایان احمد موسوی و محمد خوش ذوق که هر دو در دوران قتلعام در زندان نیروی دریایی رشت که از قضا اکثریت قریب به اتفاق زندانیان استان گیلان در آنجا محبوس بودند، حی و حاضر هستند و هر دو به تفکیک و با شرح دقیق شهادت دادهاند که در زمان قتلعام، در حدود ۲۵۰ زندانی در این زندان بوده و کمتر از ۱۹۰ زندانی اعدام شدند.
مطمئناً از راههای دیگر نیز امکان دسترسی به آمار نسبتاً دقیق قتلعام شدگان، برای گردآورندهی کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" میسر بود. وقتی که تعداد قتلعام شدگان شاهین شهر را ۷۰۰ نفر اعلام میکنیم، آیا قابل قبول است که آمار قتلعام ۲ هزار نفر در اصفهان را "شایعه" خواند؟ آیا از منطق یکدستی برخورداریم؟
همچنین روایت میشود:
«شیراز: جلادان گفتند: آیا انتظار دارید به شما نقل و نبات بدهیم؟ ما در یک روز یک جا ۸۶۰ نفر را کشتیم.
گزارشهای موثقی از انتقال ۸۶۰ جسد از اوین به بهشت زهرا تنها در روزهای ۲۲ تا ۲۶ مرداد ۶۷ در دست است.» (۴۶)
مشخص نیست چرا علاقهی ویژهای به عدد ۸۶۰ است؟ هم از زندان اوین در طی روزهای ۲۲ تا ۲۶ مردادماه ۸۶۰ جسد به بهشت زهرا انتقال مییابد و هم جلادان در شیراز میگویند: در یک روز ۸۶۰ نفر را کشتیم!
«در این لیست از آمار شهیدان آبان ۶۷، فقط نام ۳۳۴ تن ذکر شده است، حال آنکه گزارشات موثقی در دست است که نشان میدهد در این ماه، تنها در چند شهر از جمله طی یک نوبت در زندان ارومیه ۴۰۰ تن، طی یک نوبت در زندان رشت بیش از ۲۵۰ تن، و طی یک نوبت در زندان مشهد ۸۴ تن اعدام شده اند.» (۴۷)
همین گزارش "موثق" در همین کتاب به نقل از اطلاعیهی دفتر مجاهدین، ۱۷ آبان ۶۷، به صورت زیر آمده است:
«در ارومیه حدود ۴۰۰ زندانی اعدام و در کوه های اطراف شهر در دستههای ۱۰، ۲۰، ۳۰ نفره به خاک سپرده شد. از جملهی این شهیدان میتوان از هوشنگ پیر نژاد، رسول سلجوقی، بهمن شاکری، احمد بانیجنگالو، ناصر بدری، احمد رحیمی، قاسمی شکریازی(سلمان)، زنجانی و حنیف نام برد.» (۴۸)
در صفحهی ۲۰۲ میخوانیم: "بنا بر این گزارشها که از منابع مختلف تأیید میشد، در فاصله ماههای مهر و آبان ۸۴ نفر در زندان مشهد اعدام شدند" (۴۹) در رابطه با زندان مشهد، در گزارش دیگری آورده میشود: "یک گزارش از مشهد حکایت از ۱۵۹ اعدام در یک شب میکند. مطابق گزارشهای دیگر دژخیمان خمینی تنها در شب عید غدیر آن سال ۳۵۰ نفر را به دار آویختند". (۵۰)
عیدغدیر مصادف با سه شنبه ۱۱ مردادماه سال ۶۷ بود. اگر تنها در شب عید غدیر ۳۵۰ تن را اعدام کرده باشند و پروسهی قتلعام حداقل تا سه ماه بعد یعنی تا آبانماه ادامه داشته باشد و در آبانماه نیز در یک شب ۱۵۹ تن اعدام شده باشند، مشخص نیست آمار اعدامشدگان سر به کجا خواهد زد و آیا چنین تعدادی از زندانیان در دسترس رژیم در مشهد بوده است یا نه؟
اما آقای هادی جاهدنیا در مقالهای که در روزنامه مجاهد اینترنتی چاپ شده در بارهی تعداد زندانیان اعدام شده مینویسد:
«تا جایی که اطلاع مشخص دارم، بیش از هزار مجاهد در سالهای ۶۰-۶۱ در مشهد به شهادت رسیده و قریب ۱۵۰ شهید نیز در قتلعام سال ۶۷ در این شهر به شهادت رسیدند. » (۵۱)
بنا به شهادت یکی از دوستانم که در دوران قتلعام در زندان مشهد زندانی بود، تعداد زندانیان وکیلآباد مشهد، که در برگیرنده کلیه زندانیان استان خراسان بود، حداکثر کمی بیش از ۳۰۰ زندانی بود. ذکر این نکته ضروری است که تعدادی از زندانیان اراک و زاهدان نیز به آنجا منتقل شده بودند و ارقام فوق با احتساب آنان است.
در گزارشی به نقل از خبرنامه هواداران سازمان- تهران- در نشریهی فدایی، میخوانیم:
«به دنبال دستور قتلعام زندانیان سیاسی، در اجرا منویات خمینی خون آشام اقدامات زیر صورت گرفته است:
...
اعدام بیش از ۶۰۰ نفر در لاهیجان
۴۰۰ نفر در رشت
۴۰۰ نفر در زندان ارومیه
اعدام ۸۰۰ نفر در لرستان.» (۵۲)
اعدام بیش از ۶۰۰ نفر در لاهیجان و اعدام ۴۰۰ نفر در رشت! آمار فوق نشان از بیاطلاعی محض تهیه کنندگان گزارش دارد و چه بسا اصلاً درجریان آنچه که در آن مقطع میگذشته است، نبودهاند. تعداد اعدامشدگان در زندان لاهیجان ۵۰ درصد بیش از تعداد اعدامشدگان در زندان رشت است. اکثر زندانیان شمال کشور در زندان مرکزی و جدید رشت به سر میبردند و تعداد زندانیان این زندان چندین برابر زندان لاهیجان بود! لازم به ذکر است که سیاست رژیم در آن دوران، تمرکز زندانیان سیاسی در مراکز استان بود. (۵۳) تعداد ۸۰۰ اعدامی در لرستان، نشاندهندهی آن است که ارقام در ذهن نویسنده مفهومی ندارند.
مسئول وبلاگ آشیان که به هنگام قتلعام، در زندان تبریز به سر میبرده، تعداد قتلعام شدگان زندان تبریز را حدود ۶۰ الی ۷۰ زندانی مجاهد دانسته که ۲۰ نفر آنان از زندان ارومیه به آنجا منتقل شده بودند. (۵۴) البته برای تمام این ارقامها میتوان درصدی از خطا را قائل شد.
محمدرضا آشوغ که به طرز مجعزهآسایی در آخرین دقایق از مینیبوس حامل زندانیان به محل اعدام، موفق به فرار شده، تعداد اعدام شدگان زندان یونسکو دزفول را که یکی از اصلیترین زندانهای جنوب کشور بود و زندانیان تعدادی از شهرهای جنوبی را نیز در خود جای داده بود ۴۴ نفر ذکر میکند. (۵۵)
ارائه آمار غیرواقعی در یک کار تحقیقی، اگر امروزه با مخالفت آگاهان و متخصصان روبهرو نشود، بدون شک در آتیه خواهد شد.
در خاتمه لازم است بگویم که به نظر من رقم ۳۸۰۰ نفری که منتظری اعلام کرده است، از ارزیابیهای دیگر به واقعیت نزدیکتر است. هرچند آمار فوق نیز میتواند همهی قتلعام شدگان تابستان ۶۷ را در بر نگرفته باشد. (۵۶) گرچه مطلعم که عمادالدین باقی نیز در جواب دوستی که از وی در رابطه با کشتار سال ۶۷ و آمار شهدا پرسیده بود، به آنچه منتظری اشاره نموده، بسنده کرده است.
طبق اسامی که تاکنون انتشار یافته و از نظر من میتواند با احتمال ۱۰ درصد خطا مورد وثوق باشد، ترکیب و آمار قتلعام شدگان سال ۶۷ به شکل زیر میباشد:
۳۲۰۰ نفر هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران (۵۷)
۱۳۰ نفر عضو حزب توده ایران
۱۰۰ نفر عضو و هوادار سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۶۰ نفر عضو و هوادار سازمان فدائیان خلق ایران(اقلیت) و دیگر جناحهای فدائیان
۲۷ نفر عضو و هوادار کنگره ۱۶ آذر( از فدائیان خلق اکثریت انشعاب کرده بودند.)
۲۶ نفر عضو و هوادار سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
۲۱ نفر عضو و پیشمرگه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران(کومله) این سازمان در سایت خود تنها از ۴ نفر نام برده است.
۱۴ نفر عضو و هوادار سازمان پیکار در راه آزادی طبقهی کارگر
۵ نفر عضو اتحاد مبارزان کمونیست(سهند)
۵ نفر عضو سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر
۴ نفر عضو حزب رنجبران
۳ نفر عضو اتحادیه کمونیستهای ایران
۲ نفر عضو سازمان توفان
۱ نفر عضو سازمان وحدت انقلابی
۱ نفر عضو سازمان وحدت کمونیستی
۱ نفر عضو چریکهای فدایی خلق ایران(ارتش رهایی بخش)
نام تعدادی از شهدا را سازمانهای گوناگون در ارتباط با خود اعلام کردهاند. این مسئله در بین جانباختگان تودهای و اکثریتی بیشتر به چشم میخورد. همچنین به نظرم ممکن است آمار یاد شده در رابطه با تعداد شهدای راه کارگر و کومله که در قتلعام ۶۷ به شهادت رسیدند، کمی زیاد باشد.
۳۰ نفر عضو و پیشمرگه حزب دمکرات کردستان ایران(مشخص نیست آیا واقعاً این افراد در جریان قتلعام زندانیان به شهادت رسیدهاند یا نه)
هر چند آمار فوق از نظر من دقیق و کامل نیست و میتواند زیاد و کم شود ولی با اطمینان میتوان گفت که تعداد شهدای مارکسیست قتلعام زندانیان سیاسی در حدود ۴۰۰ نفر بوده است.
برای پی بردن به عمق فاجعهای که در پایان قرن بیستم در کشورمان رخ داده است، نیازی به مبالغه نیست. کافیست همین آمار ۳۸۰۰ نفری را که منتظری میدهد و در عرض چند هفته قتلعام شدهاند، با آنچه که در سیاهترین روزهای تاریخ قرون وسطی در اسپانیا و در دوران سلطهی پانزده سالهی اسقف توماس ترکمادا (۵۸) اتفاق افتاده است، مقایسه کنید. در تاریخ آمده است که از سال ۱۴۸۳تا ۱۴۹۸ میلادی ۸۸۰۰ نفر در اسپانیا سوزانده شدند و ۹۶۵۴ نفر به گونههای دیگر مورد مجازات قرار گرفتند. این در حالی است که برخی منابع همین آمار را نیز مبالغهآمیز میدانند. "حقیقت را گفتم، بدان گونه که آن را یافته بودم". (۵۹)
توضیح:
بر اساس تحقیقات بعدی که کردم متوجه شدم در دوران کشتار ۲۱ عضو و وابستهی سازمان فداییان خلق ۱۶ آذر، ۱۶ وابسته سازمان پیکار، ۵۳ وابسته سازمان اقلیت، ۳۰ وابسته سازمان راه کارگر، ۱۰۴ عضو و وابسته سازمان اکثریت، ۱۰۴ عضو حزب توده در این کشتار بیرحمانه به قتل رسیدند. اسامی این عده را در کتاب رقص ققنوسها و آواز خاکستر منتشر کردم. البته همچنان این امکان هست که عدهای از قلم افتاده باشند اما تعداد آنها نمیتواند چندان زیاد باشد و تغییر زیادی در آمار قتلعام شدگان چپ بدهد.
ایرج مصداقی ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com
پانویس:
۱- نشریهی ایرانزمین، شماره ۱۱۲، دوشنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۷۵، ویژه نامهی کمیسیون.
۲- وضعیت رژیم و موقعیت مقاومت(آبان ۷۶)، مسعود رجوی، صفحهی ۵۹، انتشارات ایران کتاب
۳- کتاب " پراگماتیسم " از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ، سال ۱۳۵۸،صفحهی ۵۹
۴- اولیور وندل هولمز.
۵- قتلعام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحههای ۱۸۲و۱۸۳.
۶- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، انتشارات شورای ملی مقاومت ایران، صفحهی ۶۸.
۷- قتلعام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحهی ۲۶۱.
۸- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحههای ۲۳ و ۲۴.
۹- قتلعام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحهی ۱۹۵.
۱۰- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحهی ۲۳.
۱۱- در صفحههای ۴۲، ۴۴، ۴۵ و ۴۶ کتاب جنایت علیه بشریت، محمدی ریشهری، مصطفی پورمحمدی، مرتضی اشراقی و جعفر نیری، مسئول قتلعام ۱۰ هزار تن در تهران شناخته شدهاند. این در حالی است که گردآورندهی کتاب قتلعام زندانیان سیاسی، تنها تعداد کشتهشدگان مرد زندان اوین را ۱۰ هزار تن میداند. و این دو کتاب توسط یک منبع یعنی مجاهدین انتشار یافته است.
۱۲- هم بند سابقم غلامرضا شمیرانی در نقل خاطراتش از آن روزها که در سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین نیز آمده است در رابطه میگوید: "پروسه اجرایی اعدامها در زندان اوین بدینگونه بود که هفته اول هیأت مرگ کارهای اداری و به حساب محاکمه زندانیان را در ساختمان دادسرا که یک ساختمان قدیمی و نزدیک سالن ملاقات است انجام میداد و بچههایی که حکم اعدامشان صادر میشد به زیرزمین ساختمان ۲۰۹منتقل میشدند، اما ظاهراً به دلیل فاصله مسافتی بین این دو ساختمان و سختی جابجایی زندانیان و اتلاف وقت، آنها تصمیم گرفتند تمام کارها را در همان ساختمان ۲۰۹ انجام دهند. زندانیان از بندهای مختلف جهت محاکمه به ۲۰۹ آورده میشدند و بعد از محاکمه آنها را به سلولهای انفرادی آسایشگاه منتقل میکردند و برای اجرای حکم اعدام، آنها را به نوبت به زیر زمین ۲۰۹ میبردند... در اتاق اعدام، تیرک دو پایهایی را نصب کرده بودند که حاوی ۵ طناب دار بود، زیر هر طناب یک صندلی یا چهارپایه قرار داشت و ... "
۱۳- قتلعام زندانیان سیاسی، سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحهی ۱۹۴.
۱۴- نشریهی مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره ۵۴۶، صفحهی ۱۱.
۱۵- قتلعام زندانیان سیاسی، صفحهی ۱۸۴.
۱۶- متن کامل خاطرات منتظری، اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، صفحهی ۵۲۰ پیوست شمارهی ۱۵۳
۱۷- پیشین، صفحههای ۳۴۶ و ۳۴۷.
۱۸- پیشین، صفحهی ۳۴۵.
۱۹-طبق اسناد منتشره از سوی مجاهدین، تعداد زندانیان مارکسیست قتلعام شده کمی بیش از یک درصد زندانیان مجاهد قتلعام شده است در حالی که از نظر من تعداد زندانیان مارکسیست اعدام شده در حدود ۱۵ درصد زندانیان مجاهد اعدام شده است.
۲۰- پیشین، پیوست شماره ۱۴۳، نامهی منتظری به خمینی مورخه ۱۷ مهرماه ۱۳۶۵، صفحهی ۵۰۹.
۲۱- نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شمارهی ۴۲۷، ویژه نامهی شهیدان، ۲۰ بهمنماه ۱۳۷۷.
۲۲- قهرمانان در زنجیر، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحهی ۲۰۶.
۲۳- تعدادی از زنان مجاهد قبل از قتلعام به سلولهای انفرادی آسایشگاه منتقل شده بودند و از همانجا به دادگاه برده شدند.
۲۴- نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شمارهی ۴۲۷، ویژه نامهی شهیدان، ۲۰ بهمنماه ۱۳۷۷.
۲۵- پیشین.
۲۶- پیشین.
۲۷- تعداد قابل توجهی از آنها را زندانیان مجاهد شهر کوچک سنقر تشکیل میدادند که در گوهردشت جاودانه شدند.
۲۸- در سال ۶۸ آنها را با آمبولانس به کرمانشاه منتقل کردند.
۲۹- نشریهی اتحاد کار، شمارهی ۳۳، شهریور ۱۳۷۰.
۳۰- نبردی نابرابر، نیما پرورش، صفحهی ۱۰۳.
۳۱- پیشین، صفحهی ۱۰۳.
۳۲- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحهی ۲۳۵.
۳۳- گفتگوهای زندان۳، سیاوش محمودی، صفحهی ۱۰۳.
۳۴- گفتگوهای زندان، شمارهی یک، پاییز ۱۳۷۶، همایون ایوانی، صفحهی ۹۲.
۳۵- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحهی ۲۵۲.
۳۶- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحهی ۲۴۴.
۳۷- پیشین صفحهی ۲۳۵.
۳۸- نشریهی فدایی، ارگان کمیتهی مرکزی سازمان فداییان خلق ایران، بهمنماه ۱۳۶۷.
۳۹- نشریهی پیام کارگر، ارگان خارج از کشور سازمان "راهکارگر"، شمارهی ۳۳، نیمهی اول آذرماه ۱۳۶۷.
۴۰- نشریهی اکثریت، سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت)، شمارهی ۲۷۲، ششم شهریورماه ۱۳۶۸.
۴۱- رادیو آزادی، ۹ شهریور ۱۳۸۱، www.iransolidarity.com
۴۲- نشریهی کار، سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت)، شمارههای ۲۴۲ و ۲۴۵، سوم و بیستوچهارم بهمنماه ۱۳۶۷.
۴۳- نشریهی ایرانزمین، شماره ۱۱۲، ویژه نامهی کمیسیون، شورای ملی مقاومت ایران.
۴۴- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحهی ۲۶.
۴۵- قتلعام زندانیان سیاسی، سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحهی ۱۴.
۴۶- پیشین، صفحهی ۹.
۴۷- پیشین، صفحهی ۹.
۴۸- پیشین، صفحهی ۲۰۳.
۴۹- پیشین، صفحهی ۲۰۲.
۵۰- پیشین، صفحهی ۱۴.
۵۱- مقالهی "میراثدار قتل و جنایت در لباس محقق و دبیرکل قابیلیان!، نشریه مجاهد اینترنتی، شمارهی ۴۵ جمعه ۲۳ دی ۱۳۸۴.
۵۲- نشریهی فدایی، ارگان کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران، بهمنماه ۱۳۶۷.
۵۳-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر