تیرخلاصزنهای اوین در دههی ۶۰ که کشته شدند
ایرج مصداقی |
بعید
میدانم هیچ انسان معمولیای حاضر شود «تیرخلاص» انسان دستبستهای را
بزند. به همین دلیل تیرخلاصزنها از میان «لمپن»ها و پستترین اقشار
جامعه و گاه از میان بزهکاران و کسانی که بویی از انسانیت نبردهاند،
برمیخیرند.
در هیچ فرهنگی «تیرخلاص زن» را تقدیس نمیکنند و به او هویت
نمیبخشند؛ تنها رژیم نکبت ولایت فقیه، است که با وارونهکردن مفاهیم و
ارزشها، چنین موجودات پستی را «عارف» و «زاهد» و «عابد» میخواند. در این
نوشته نگاهی خواهم داشت به زندگی نکبتبار سه تیرخلاص زن مشهور دهه ۶۰ که
در جبهههای جنگ ایران و عراق کشته شدند.
جلیل بنده
جلیل بنده، فرزند اسدالله متولد ۲۰ مرداد ۱۳۳۳ بود. او که پیش
از انقلاب در زمرهی لات و لوتهای میدان خراسان و شهباز جنوبی و «شیتیلی
بگیر» قمار بود، پس از انقلاب با حضور در کمیتهی علمالهدا و مسجد لرزاده
به کسوت «حزبالله» در آمد و با گذاشتن ریش و به دست گرفتن تسبیح تمرین
مسلمانی کرد.
او که تا پیش از انقلاب به گفتهی خودش دزد قالپاق و ضبط
ماشین و ... بود و در گروههای موتورسوار همیشه دختری را ترک خود داشت و
نزدیک مدارس دخترانه پرسه میزد، به مدد نزدیکی به حاکمان جدید، آب توبه بر
سرش ریخته شد و «سرباز گمنام امام زمان» لقب گرفت و به جرگهی «شیران روز و
زاهدان شب» پیوست.
جلیل که تقریبا بیسواد بود، از طریق کمیتهی محل پایش به
گروه ضربت اوین که متشکل از لات و لمپنها بود باز شد و به خاطر خوی
جنایتکاریای که داشت پلههای ترقی را طی کرد و به محافظت از لاجوردی
گماشته شد. حلقهی اول نزدیکان لاجوردی را مانند همهی نظامهای فاشیستی
لات و لوتها و لمپنها تشکیل میدادند.
جلیل بنده نه تنها خودش بلکه همسر و مادرزن و تعداد دیگری از
بستگان همسرش نیز در زمرهی پاسداران اوین بودند و یا در دفتر زندان شاغل
بودند و از خون و خوان نعمت سرکوب بهترین فرزندان میهنمان بهره میبردند.
ادامه مطلب...
|
|
۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر