عشق به من می آموزد که عشق نورزم
و پنجره را بر حاشیۀ جاده باز کنم
بانو!
آیا می توانی از آوای پونه به در آیی؟
و مرا دو تکه کنی؟
تو... و باقیماندۀ ترانه ها؟
و عشق همان عشق است،
در هر عشقی میبینیم
که
عشق، مرگِ مرگِ پیشین است
...
و چه شیرین است عشق!
وقتی که عذاب می دهد،
وقتی که نرگسِ ترانه ها را به باد می دهد!
عشق
به من می آموزد
که عشق نورزم
و مرا در رهگذر برگ ها
رها می کند.
«محمود درویش»
ترجمه:عبدالرضا رضایی نیا
و پنجره را بر حاشیۀ جاده باز کنم
بانو!
آیا می توانی از آوای پونه به در آیی؟
و مرا دو تکه کنی؟
تو... و باقیماندۀ ترانه ها؟
و عشق همان عشق است،
در هر عشقی میبینیم
که
عشق، مرگِ مرگِ پیشین است
...
و چه شیرین است عشق!
وقتی که عذاب می دهد،
وقتی که نرگسِ ترانه ها را به باد می دهد!
عشق
به من می آموزد
که عشق نورزم
و مرا در رهگذر برگ ها
رها می کند.
«محمود درویش»
ترجمه:عبدالرضا رضایی نیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر