۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

تو را دوست مى ‏دارم. «ناظم حکمت»

 
زانو زده بر خاك زمين را نگاه مى‏ كنم
علف را نگاه مى ‏كنم
حشره را نگاه مى ‏كنم
لحظه را نگاه مى ‏كنم شكفته آبى ِ آبى
به زمين بهاران مانى تو، نازنين من
تو را نگاه مى ‏كنم.
خفته بر پشت، آسمان را مى‏ بينم
شاخه‏ هاى درخت را مى ‏بينم
لكلك ‏ها را مى‏ بينم بال‏زنان
به آسمان بهاران مانى تو، نازنين من
تو را مى‏ بينم.

آتشى افروخته ‏ام به صحرا شب هنگام
آتش را لمس مى‏ كنم
آب را لمس مى‏ كنم
پارچه را لمس مى ‏كنم
سكه را لمس مى ‏كنم
به آتش ِ اردوگاهى زير ستاره ‏ها مانى تو
تو را لمس مى‏ كنم.
ميان آدميانم و آدميان را دوست مى ‏دارم
عمل را دوست مى‏ دارم
انديشه را دوست مى ‏دارم
نبردم را دوست مى ‏دارم
در نبرد من موجودى انسانى يى تو
تو را دوست مى ‏دارم.

«ناظم حکمت»

هیچ نظری موجود نیست: