۱۳۹۵ دی ۱۹, یکشنبه

 تجزیه طلبان و "فدرالیست"‌های ایرانی‌ و برنامه غرب و اسرائیل برای تجزیه خاورمیانه ، محمد سهیمی- بخش دوم


صرف نظر از ادعای مضحک هجری درباره حمایت "بیشتر کشور ها" از اسرائیل، خوانندگان گرامی‌ توجه کنند که، برخلاف ادعا‌های توخالی هجری مبنی بر مبارزه "حزب" او برای تمام مردم ایران، او در سخنان خود هیچگونه تفاوتی بین ایران، مردم ایران و جمهوری اسلامی قائل نیست. در عین حال هجری هم از اسرائیل می‌خواهد که ایران -- نه‌ جمهوری اسلامی --را بزرگترین دشمن خود بپندارد، و هم از همان دشمن تقاضای کمک می‌کند. هجری و امثال او تصور میکنند که اگر اسرائیل به او و گروه او کمک هم بکند، بخاطر انسان دوستی‌، حقوق بشر، و مسائلی‌ از این قبیل است. خیر، این کمک در راستای هدف استراتژیک اسرائیل برای تجزیه خاورمیانه و تقسیم آن به کشور‌های کوچک و ضعیف خواهد بود که هیچکدام قادر نباشند برای اسرائیل دردسر درست کنند. اگر این تجزیه اتفاق افتد، تمامی آن کشور‌های کوچک بر سر منابع کمیاب، از آب تا انرژی، دائماً با یکدیگر در حال ستیز خواهند بود.
دم خروس آنقدر از لای عبا بیرون آمده است که حتی یک چادر عظیم نیز قادر نخواهد بود آنرا بپوشاند.در مصاحبه خود هجری از "ملت" کرد، به جای قوم کرد، نام میبرد، و اعلام می‌کند که "حزب" او با "کنگره ملّیت‌های ایران فدرال" همکاری دارد، "کنگره" ساختگی ایکه چند نفر اعضای آن از نوع خود هجری هستند، و دستشان به طرف اسرائیل، عربستان و غرب برای دریافت پول دراز است و توسط دنیل برت بریتانیایی تأسیس شده است که بدان اشاره شد. همانطور که نگارنده بارها در مقالات و مصاحبه‌های خود گفته است، در کّل طول تاریخ آن منطقه هیچگاه کشوری به نام کردستان وجود نداشته است، و بنا بر این روشن نیست چرا امثال هجری خودرا یک "ملت" میدانند، و نه‌ یک قوم از رنگین کمان اقوام ایرانی‌.
در مصاحبه خود با جروزالم پست هجری همچنین از هجوم آمریکا به عراق حمایت کرده، و تاسف می‌خورد که چرا آمریکا از حمایت "تروریست‌های ایران" از رژیم بشار اسد جلوگیری نکرد، کلمات رمزی برای ابراز تاسف از اینکه آمریکا به سوریه لشگر کشی‌ نکرد. همچنین برای خوشایند اسرائیل هجری میگوید که "توافق هسته‌ای برای [تمامی] مردم منطقه بد بود، بجز ایران -- هیچکس [در منطقه] سودی از توافق نبرد." لابد هجری انتظار داشت که اسرائیل، عربستان، قطر، و کویت از توافق هسته‌ای سود ببرند.

تجزیه طلبی و تقاضا برای "مداخله بشر دوستانه" از زبان گروه‌های کرد
مبارزه مسلحانه جدید هجری و باند او فقط به این دلیل است که "حزب" او از حمله غرب به ایران ناامید شد، و بنا بر این او و هم پالگی‌های او تصور میکنند که با براه انداختن جنگ غرب به کمک آنها خواهد آمد. برای درک این موضوع کافی‌ است به سال ۲۰۱۱ بازگردیم. در آن زمان تجاوز امپریالیستی پیمان ناتو و آمریکا، بهمراه متحدان مرتجع عرب آنها به لیبی‌، جنگ طلبان، تجزیه طلبان، و حامیان تحریم‌های کمر شکن اقتصادی را در میان اپوزیسیون خارج از کشور به وجد آورد، و "حزب دمکرات کردستان ایران" از این قاعده مستثنی نبود. این "حزب" به مناسب بمباران لیبی توسط پیمان ناتو و سرنگونی سرهنگ معمر قذافی در ۱۴شهریور ۱۳۹۰بیانیه ای صادر کرد و خواستار تکرار این اقدام در ایران شد. بیانیه ادعا نمود که کشوری واحد- یعنی کردستان- توسط استعمارگران تجزیه و میان چهار کشور تقسیم شده، و حالا کردها در چهار منطقه برای بازگشت به وضع اول و تشکیل مجدد کشور کردستان مبارزه می کنند:

"ملت کرد که‌ سرزمینش در پی یک توافقنامه‌ی استعماری و بر خلاف خواست و تمایل خویش ابتدا میان دو امپراتوری ایران و عثمانی و سپس میان چهار کشور ایران و ترکیه‌ و عراق و سوریه‌ تقسیم شده‌ است، از دیر باز در راه کسب حق تعیین سرنوشت خویش مبارزه‌ می‌کند و دراین راستا با ددمنشانه‌ترین شیوه‌های سرکوب و قتل‌عام مواجه‌ شده‌است. کشتاری که‌ فرزندان ملت کرد در ترکیه‌ی کمالی و عراق بعثی و ایران اسلامی تحمل کرده‌اند، تا ابد وجدان بشریت مترقی را آزار می‌دهد و همچون لکه‌ای بر پیشانی تاریخ بشری هویداست."
بیانیه به صراحت اعلام نمود که "حزب دموکرات کردستان ایران" حتی از وضع کردستان عراق هم ، که به صورت خود مختار ولی‌ در چهار چوب یک عراق یک پارچه است، راضی نیست، چرا که آن بخش ] کردستان عراق [از "چند بخش بسیار عزیز خاک خود"] کردستان ایران، سوریه و ترکیه[همچنان جداست:
"اکنون و در ابتدای دهه‌ی دوم قرن ۲۱ نیز ملت کرد در سه‌ بخش از چهار بخش میهن تقسیم شده‌اش همچنان از سیاست انکار هویت ملی و سرکوب خواستهای مشروعش توسط فرمانروایان سه‌ کشور ترکیه‌ و ایران و سوریه‌ رنج می‌برد. تنها بخش کردستان که‌ درپی یک مبارزه‌ی طولانی و به‌ قیمت جان صدها هزار تن از مبارزان کرد یک حاکمیت ملی در آن استقرار یافته‌ جنوب کردستان یا کردستان عراق است. اما این بخش از کردستان نیز از سویی با انفصال ناخواسته‌ی چند بخش بسیار عزیز از خاک خود مواجه‌ بوده‌ و از سوی دیگر تحت سکوت آشکار دولت مرکزی عراق با تهدید و لشکرکشی حکام ترکیه‌ و ایران روبروست."
در ادامهٔ بیانیه ادعا نمود که مسأله کردستان "مهمترین مسأله خاورمیانه" است و جامعه ی جهانی باید این مسأله را حل کند: "این حق طبیعی ملت کرد است که‌ انتظار داشته‌ باشد جامعه‌ی جهانی و سازمان ملل متحد مسأله‌ی کرد را آنگونه‌ که‌ هست دریابند و به‌ فکر چاره‌ی آن بمثابه‌ی مشکلی که‌ با حیات دهها میلیون انسان ارتباط دارد و یکی از مهمترین مسائل خاور میانه‌ باشند."
این چنین ادعاهایی کاملا بی‌ اساس هستند. اولا، بعنوان مثال، در کشور چین ۵۶ قوم مختلف زندگی‌ میکنند. اگر ادعای این "رهبران" کرد جدی گرفته شود، باید چین به ۵۶ کشور کوچک تقسیم شود، مگر اینکه خود آن اقوام نخواهند. البته غرب به رهبری آمریکا از تجزیه چین حمایت می‌کند. بعنوان مثال، میبینیم که چون ایالت جینجنگ که هم مسلمان نشین است و در نزدیکی‌ پاکستان، افغانستان، و آسیای مرکزی قرار دارد، و هم دارای منابع بزرگ نفت و گاز است، به ناگهان شاهد آشوب‌های خشونت آمیز تجزیه طلبانه میشود، خانمی به نام رابیه غدیر، که یک زن ثروتمند چینی‌ است که در واشنگتن زندگی‌ می‌کند مشغول تبلیغ برای جلب حمایت غرب از تجزیه طلبان جینجنگ میشود، و فعالیت هایشان برای تبلیغ توسط ان.ای.د. یا همان "موقوفه ملی‌ برای دموکراسی" حمایت میشود ]اینجا و اینجا را ببینید[ ، یعنی‌ همانجا ایکه چند نفر از اپوزیسیون ایرانی‌ طرفدار تحریم اقتصادی و همسو بودن با غرب در آن اقامت داشته‌اند.
ثانیا، گیریم که حتی ادعای بی‌ اساس این "رهبران" درست باشد. سوال اینست: چگونه میتوان به این هدف رسید؟ "حزب دموکرات کردستان ایران" حمله پیمان ناتو به لیبی‌ را الگوی خوبی برای حل مسأله کردستان اعلام نمود و در بیانیه خود چنین نوشت:
"صدور قطعنامه‌ی ۱۷۹٣ شورای امنیت ‌راه را هموار ساخت تا هواپیماها و هلیکوپترهای نظامی آمریکا و فرانسه‌ و بریتانیا بلافاصله‌ حملات خود را به‌ پایگاههای هوایی و دریایی و محل تجمع نیروهای نظامی لیبی آغاز نمایند...قطعنامه‌ی ۱۷۹٣ شورای امنیت این باور را نزد ملتهای تحت ستم و مردم کشورهای دیکتاتور زده‌ ایجاد می‌نماید که‌ دوران آن بسرآمده‌ که‌ دیکتاتورهای ضدخلقی تحت لوای حاکمیت ملی، آزادیخواهان را سرکوب و صدای حق‌طلبانه‌ی ملتهای تحت ستم را در گلو خفه‌ نمایند."
در پایان بیانیه به صراحت و شفافیت تمام خواهان آن شد که همین عمل ] یعنی "هواپیماها و هلی کوپترهای نظامی آمریکا و فرانسه و بریتانیا بلافاصله حملات خود را به پایگاه های هوایی و دریایی و محل تجمع نیروهای نظامی آغاز نمایند"[ برای "نجات" ملت کرد تکرار شود:
"خواستار آنیم که‌ شورای امنیت سازمان ملل متحد با اتکا به‌ همین اصل " مسئولیت حمایت" خطر همکاریهای شوم دولتها و سرکوب از سوی حاکمان را از ملت کرد دور سازند و در همان حال از کلیه‌ی احزاب و سازمانها و محافل کرد و دوست کرد می‌خواهیم که‌ چه‌ به‌ شیوه‌ی انفرادی و چه‌ به‌ صورت جمعی این خواست مشروع را با مجامع و محافل تصمیم‌ گیرنده‌ی بین‌المللی در میان گذارده‌ و بر آن پافشاری نمایند."
در ۱۷ فروردین ۱۳۹۱ هجری"خواستار ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع در کردستان ایران" شد. روزنامه نگاری که با او مصاحبه کرده بود نوشت:
"هجری معتقد است که با احتمال روی‎دادن خیزشی مردمی، ایجاد پناهگاهی امن و منطقه‎ی پرواز ممنوع در کردستان ایران حداقل می‎تواند برای سازماندهی نیروها با هدف سرنگونی رژیم و بنیان‎نهادن ایرانی فدرال و دمکراتیک یاری‎دهنده باشد. او خاطرنشان می‎کند که چنین مدلی به صورت موفقیت‎آمیز کردهای عراق را از ژینوساید در امان داشته و این توانایی را به آنها بخشیده است که یک سیستم منطقه‎ای پلورال و موفق در منطقه بنیان نهند."
از آن جأیی‌که برای این آقایان مدل لیبی‌ الهام بخش بود، باید پرسید، وضعیت لیبی‌ در حال حاضر چیست؟ اگر چه نگارنده در یک مقاله قبلی‌ این وضعیت را به تفصیل شرح داد، خلاصه آن در اینجا تکرار میشود: لیبی‌ در آشوب کامل بسر میبرد. دولت مرکزی هیچ قدرتی‌ ندارد. شرق لیبی‌، که بیشتر میدان‌های نفتی‌ در آنجا قرار دارند، خواهان خود مختاری است و عملا از کنترل دولت مرکزی خارج شده است، و قسمت شرق و جنوب کشور به مرکزی برای ارسال اسلحه برای تروریست‌ها، از مالی‌ تا سوریه، تبدیل شده است. اینها همه نتایج از نتایج "مداخله بشر دوستانه" است. هجری که ظاهرا هنوز از یکپارچگی ایران حمایت می‌کند، در واقع سرنوشت لیبی‌ را برای ایران می‌خواهد تا بتواند به هدف خود برساند. تازه این فقط یک هدف هجری است. هدف دیگر ایشان سرنگونی رژیم با استفاده از هجوم خارجی‌ است.
گام مهم بعدی انتشار توافق نامه میان حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله ی کردستان ایران در ۳۱ مرداد ۱۳۹۱ بود. توافق نامه ادعا کرد که تحولات جهانی و منطقه ای و توازن قوای ناشی از آن، زمینه را برای تحقق "خواسته های ملی مردم کرد" آماده کرده است. "حق تعیین سرنوشت" در رأس مطالبات "جنبش رهایی‏بخش ملت کرد در کردستان ایران" قرار دارد. بیانیه از "حاکمیت آینده ی کردستان" و ویژگی های آن سخن می گوید. دم خروس از لای عبا نیز بار دیگر بیرون آمد، چرا که اگر چه توافق نامه خشونت طلبی را نفی و گفتمان را تأیید کرد، اما فقط میان "کلیه‏ی نیروهای سیاسی کردستان". هر دو "حزب" اعلام نمودند که اقدامات دیپلماتیک مشترک" را سازماندهی خواهند کرد تا حمایت بین المللی را برای "جنبش رهایی بخش ملت کرد" کسب کنند. "دو طرف از مبارزه‏ی برحق مردم کَرد در تمامی بخش‏های کردستان پشتیبانی نموده" و "نشستهای مشترکی با حکومت اقلیم و نیروهای سیاسی اقلیم کردستان برگزار خواهند کرد" تا "برای ملت کرد در کردستان ایران" جایگاهی مناسب تر کسب کنند.
بیانیه های یاد شده واکنش ها و نقد ها یی را برانگیخت. متقابلاً "بیانیه جمعی از آزادیخواهان و فعالین مدنی کردستان" در ۱۹ شهریور ۱۳۹۱ در پاسخ به نقدها منتشر شد که ناقدان را "شونیسم ایرانی" و "به ظاهر اپوزیسیون " خواند که قصد دارد "حقوق حقه ی ملت کرد" را پایمال کرده و "جنبش آزادیخواهی ملت کرد" را "به بهانه ی حفظ تمامیت ارضی" سرکوب کند. این گروه توافق نامه ی دو حزب را "خواسته های حداقلی ملت کرد" نامید. مهمترین قسمت بیانیه جملات زیر است:
"ما به این نتیجه رسیده ایم که ادامه ی حیات در چهارچوب مرزهای ایران برای ملت کرد غیر ممکن شده است، چراکه ملت کرد هم از طرف رژیم جمهوری اسلامی و هم از طرف اپوزیسیون این رژیم مورد تهدید است."

آیا این خواسته که هدف آن تجزیه ایران به کمک دولت های آمریکا و اروپایی است، از این صریح تر قابل بیان است؟ دربیستم شهریور ۱۳۹۱ "بیانیه ی جمعی دیگر از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و مدنی کرد ایران" منتشر شد که در آن آمده بود:
"ایران کشوری است کثیراللمله. انکار وجود ملل و حقوق هر کدام از این ملیتها به هر بهانه ای منجمله حفظ تمامیت ارضی، از دید ما یک نگرش عوامفریبانه و تمامیت خواهانه تلقی می شود. ما بر این باوریم هر ملتی، حق تشکیل دولت مستقل خود را دارد و این جزو حقوق اساسی ملتهاست. ماندن در چهارچوب یک کشور در کنار دیگر ملل و یا جداشدن از آن، به انتخاب آزادانه ی هر کدام از ملیتها بستگی دارد که در یک همه‌پرسی دمکراتیک در مورد آن تصمیم گرفته می شود. هیچ فرد یا گروه و ملیت دیگری نمی تواند از کُردها یا هر ملیت دیگری سلب اختیار کند و همان اشتباهی را تکرار کنند که دولتهای خودکامه مرکزی تاکنون کرده اند." بار دیگر دم خروس از لای عبا بیرون میاید، چرا که اگر چه "تمامیت ارضی" ارزشی ندارد، اما این "اصل" فقط در مورد تمامیت ارضی ایران است، نه "تمامیت ارضی کردستان بزرگ" که قرار است از طریق تجزیه چهار کشور ساخته شود.
پس از این در ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ دو حزب کومله و دموکرات طی بیانیه ی مشترک جدیدی به ناقدان پاسخ گفتند . واکنش دو حزب یاد شده به ناقدان بسیار تند بود:
"به کسانی که از ولایت فقیه طلب توبه کرده و او را برای سرکوب خلق کرد ستایش می‌کنند و اعلام می‌ دارند که حاضرند در همگامی با این سرکوب به آستانبوسی رژیم سرکوبگر حاکم بروند تا به خیال خود جلوی تجزیه ایران را بگیرند، چه جوابی می‌توان داد؟ مردم کردستان از این توهین‌ها و تهدیدها بسیار شنیده و آنرا نادیده گرفته‌اند. "
"امضاکنندگان بیانیه از همان قدم اول با شعار "دفاع از تمامیت ارضی" و "مبارزه با تجزیه‌طلبی" یعنی حربه‌ای که تاکنون توجیه‌گر تمام سرکوبهای رژیم حاکم در کردستان بوده وارد میدان می‌شوند... و درعوض چنین نامسئولانه به تحریک احساسات و چرخاندن چماق تهدید متوسل می‌شوند و بدون هیچ دغدغه ی اخلاقی خود را با تیمسارهای دیروز و سرداران امروز همصدا و هم‌شعار قرار می‌دهند...حال همه چیز را از یاد برده با ترجیع‌بند "تجزیه‌طلب اعدام باید گردد" دم گرفته‌اند. "
پس از نظر این "رهبران" مردم کرد - که میزان حمایت مردمی آنها هیچگاه و از هیچ طریقی ارزیابی نشده -- تمامی مخالفان تجزیه ایران آستانبوس رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی هستند، و همه ناقدان با تیمسارهای شاه و پاسداران جمهوری اسلامی در یک جبهه قرار دارند. از اینها که بگذریم، پاسخ بالا توضیحی دربر دارد که به محل نزاع باز می پردازد، آنجا که ادعا می‌کند:
"هدف ما تأمین خواستهای برحق مردم کرد در چهارچوب یک ایران آزاد، دموکراتیک ، فدرال و سکولار است...ما به صراحت بر لزوم برقراری یک نظام فدرال در ایران تأکید می‌کنیم و برآنیم که یک چنین نظامی نه فقط خواست خلق کرد و سایر ملیتها را به بهترین نحو تأمین می‌کند، بلکه گام بزرگی در راه دموکراتیزه کردن ایران و ساختار سیاسی دولت در این کشور و همچنین نیرومندترین ضمانت حفظ همبستگی درونی جامعه ایران، همزیستی مسالمت‌آمیز مردمان آن و حفظ وحدت کشور ایران است."
نکته مهم که دوباره بر آن تاکید میشود این استکه این احزاب همه جا خود را "نماینده مردم کردستان" قلمداد کرده و به نام آنها حرف زنند: "احزاب باسابقه کرد که از بزرگترین پایگاه مردمی و اعتماد توده‌های وسیع برخوردارند. . ." این ادعا در مورد "بزرگترین پایگاه مردمی و اعتماد توده‌های وسیع" چگونه به اثبات رسیده است؟ در غیاب یک همه پرسی‌، و حتی یک آمار غیر رسمی‌ اینگونه ادعا کردن خود عملی بشدت غیردموکراتیک است. فقط می توان به نام خود و حد اکثر حزب خود حرف زد.
این "رهبران" کرد ادعا میکنند که حق دارند به عقب رفته و به آغازی باز گردند که گویا تاریخ از آنجا آغاز شده است. یعنی از تاریخی که ادعا می شود کشوری مستقل به نام کردستان در آن وجود داشته است. صرف نظر از اینکه ادعای وجود کشوری مستقل به نام کردستان بزرگ در گذشته دروغ محض است، پرسش این است: تا کجا می توان عقب رفت؟ آیا ایرانیان می توانند تا دوران امپراطوری بزرگ ایران عقب رفته و خواهان تشکیل مجدد آن کشور شوند؟ آیا مرزهای ملی فاقد اعتبار هستند و دفاع از آن ملی‌ گرایی منحط و خاک پرستی؟ اگر این گونه است باید به جنگ کلیه ی مرزهای ملی رفت و جهانی فاقد مرز ساخت، نه این که مرزهای ملی قومی جدیدی تشکیل داد.
جالب اینجا است که مدافع "سکولاریسم نو" که "کنگره سکولار دموکرات ها" را راه می‌اندازد، برای هجری، شرفی، و شاهو حسینی‌ از همان "حزب دموکرات کردستان ایران" نیز "دعوتنامه" می‌فرستد، تا به خیال خود برای "کنگره" یا "حزب" و یا هردو اعتباری کسب کند.
نمونه کردستان عراق
اگر حتی از همه دروغ‌های هجری و دست دوستی‌ که او به طرف دشمنان ایران دراز نموده صرف نظر کنیم، کافی‌ است کردستان عراق را در نظر بگیریم تا ببینیم در تنها منطقه در دنیا که کرد‌ها دارای خودمختاری داخلی‌ بوده اند چکار کرده اند. بنا بر قانون اساسی‌ عراق قدرت اصلی‌ در دولت مرکزی در دست نخست وزیر است. از سال ۲۰۰۴ که اولین انتخابات آزاد در عراق برگزار شد، عراق دارای چهار نخست وزیر بوده است. ولی‌ کردستان عراق همیشه فقط یک رهبر داشته است، که مسعود بارزانی بوده است. در سال ۲۰۱۵ که دوران "ریاست جمهوری" بارزانی خاتمه یافت، ایشان نه‌ تنها کناره گیری ننمود، بلکه مخالفان خود از گروه اصلاح طلب "جنبش برای تغییر" [یا "بزوتنه وی گوران" در کردی، که به نام "لیست تغییر" نیز شناخته میشود] را از دولت محلی بیرون کرد، و حتی اجازه نداد که آقای یوسف محمد صدیق، رئیس پارلمان محلی کردستان که باید "رئیس جمهور" موقت میشد، وارد اربیل شود. خشونت سیاسی هم در کردستان عراق افزایش یافته، و انتخابات محلی نیز به تاخیر افتاده است. در عین حال، در ماه جولای ۲۰۱۶ بارزانی و باند او توافق نظامی جداگانه با آمریکا، مستقل از دولت مرکزی در بغداد، امضا نمودند که بر طبق آن آمریکا کمک نظامی ۴۵۰ میلیون دلاری در اختیار حکومت محلی کردستان عراق قرار میدهد، و این در حالی‌ است که "دولت اقلیم کردستان" هنوز خودرا قسمتی‌ از عراق میداند.
همانطور که در دو مقالهٔ مفصل قبلی‌، اینجا و اینجا، شرح داده شد، کرد‌های عراق روابط طولانی‌ و تاریخی هم با اسرائیل و هم با غرب داشته اند، و در بسیاری از توطئه‌های آنها بر ضدّ منطقه خواسته و یا ناخواسته شرکت داشته اند. کردستان عراق روابط بسیار نزدیکی‌ نیز با عربستان، قطر و امارات دارد، و مسعود بارزانی بارها به این کشور‌ها سفر نموده است. در شرایط بحرانی‌ کنونی خاورمیانه و نقش ثابت شده این سه‌ کشور عربی‌ در این بحران، که هم دربرابر ایران مواضع خصمانه داشته اند، و هم به همراه ترکیه مهمترین پشتیبان نیروهای تروریستی در سوریه بوده اند، اینگونه سفر‌ها به چه معنی‌ است؟ در زمانیکه عربستان "نقشه" جدید خاورمیانه را منتشر می‌کند که در آن ایران به شش کشور تجزیه شده است، روابط کرد‌ها با این رژیم فاشیستی-تروریستی-کودک کش به چه معنا است؟ آیا امثال هجری به کلی‌ از بارزانی‌ها و طالبانی‌ها جدا هستند؟ چنین ادعای مضحکی را هیچ کس قبول نخواهد نمود.
پس چرا باید تصور کنیم که هجری و همپالگی‌های او، حتی اگر به قدرت محلی در کردستان ایران برسند، عملکرد بهتری خواهند داشت؟ هدف اینان نه‌ دموکراسی است، و نه‌ کمک به هموطنان کرد، بلکه فقط و فقط قدرت است و بس. حال اینکه فرزندان ایران، چه کرد و چه غیر کرد، چه سرباز ساده سپاه، ارتش و نیروی انتظامی، و چه پیشمرگ کرد کشته شوند، کوچکترین اهمیتی برای امثال هجری ندارد. تنها چیزی که مهم است قدرت است و بس، که هرگز به آن هم نخواهند رسید.
امیر طاهری و کشور "کردستان بزرگ"

آنهائیکه مانند نگارنده سنی‌ از آنها گذشته، امیر طاهری را بخوبی میشناسند. ایشان که قبل از انقلاب در روزنامه کیهان می‌نوشت، بعد از انقلاب و خروج از ایران بعنوان یکی‌ از مهمترین سلطنت طلبان از هیچ‌کاری، از جمله دروغ گویی، برای تحریک غرب و اسرائیل بر ضدّ ایران خود داری ننمود. تعداد دروغ‌های ایشان درباره ایران آنقدر زیاد است که نوشتن همه آنها در یکجا شاید به یک کتاب احتیاج داشته باشد. در یک نقد خود در سال ۱۹۸۹ بر کتاب آقای طاهری، "لانه جاسوسی،" دکتر شائول بخاش، استاد تاریخ در دانشگاه جورج میسون نوشت که آقای طاهری "دائماً مارا به کتاب هاییکه رجوع میدهد که وجود ندارند. اغلب اسناد [که آقای طاهری ظاهراً از آنها استفاده نموده است] در جاهاییکه ایشان مرجع میدهند [نیز] وجود ندارند." در ۶ ماه مه‌ ۲۰۰۶ طاهری مقالهٔ‌ای منتشر نمود که در آن اعلام کرد مجلس شورای اسلامی قانونی را تصویب کرده است که بر طبق آن اقلیت‌های مذهبی‌ باید لباس مخصوص به خودرا بپوشند، که البته این یادآور جنایتی بود که نازیان بر علیه کلیمیان انجام دادند. این دروغ بزرگ اول به سرعت پخش شد، و بعد به سرعت تکذیب. حتی روزنامه نشنال پست کانادا، روزنامه راست افراطی که دروغ را منتشر کرده بود، آنرا تکذیب کرد و عذر خواهی‌ نمود. ولی‌ طاهری هیچگاه حرف خودرا پس نگرفت، و نماینده او گفت، "درباره ایران [گفتن] حقیقت یک چیز لوکس است." طاهری همچنین ادعا کرد که آقای محمد جواد ظریف از دانشجویانی بوده است که در گرفتن سفارت آمریکا در تهران در نوامبر ۱۹۷۹ شرکت داشته است، که دروغ بودن آن نیز به سرعت آشکار شد. در ماه جولای ۲۰۱۵، درست چند روز بعد از امضای توافق هسته‌ای بین ایران و کشور‌های ۱+۵، در یک توئیت طاهری ادعا کرد که یک جوان ۱۴ ساله همجنسگرا در اصفهان از یک درخت بدار آویخته شده است، که آنهم دروغ بود.
با چنین سابقه "درخشانی،" در مقالهٔ‌ای در وبسایت راست افراطی نیو یورک پست در اکتبر ۲۰۱۵ طاهری، ضمن ریختن اشک تمساح برای مردمان کرد، پیشنهاد نمود که "کشور بزرگ کردستان" متشکل از نواحی کرد نشین ایران، ارمنستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، عراق، و سوریه تشکیل شود، و پایتخت آن نیز کرمانشاه باشد که "در طرف ما" -- یعنی‌ غرب که ایشان خودرا قسمتی‌ از آن میدانند -- باشد. این کشور پیشنهادی، طاهری اعلام کرد، در مقابل بشار اسد، داعش، و "رویاهای امپراتوری ایران" -- دروغ هاییکه لابی اسرائیل و متحدان ایرانی‌ آن این‌روز‌ها ادعا دارند -- خواهد ایستاد، و به حل مسائل خاورمیانه نیز "کمک" خواهد کرد.
کلام پایانی
هدف این مقالهٔ شرح کامل و مستندی درباره "گروه"‌هایی‌ است که یا ادعای اعتقاد به "ایران فدرال" دارند - که همانطور که بحث شد اسب تروای تجزیه میباشد -- و یا صریحاً درباره جدأیی از ایران صحبت میکنند. بجز "حزب دموکرات کردستان ایران" هیچ یک از این گروه دارای پایگاه اجتماعی قابل توجهی‌ در ایران نیستند، و یا دستکم هیچگونه شواهد و قرأنی برای چنین پایگاهی وجود ندارد. درباره "حزب" نیز روشن نیست که پایگاه اجتماعی آن در میا‌‌ن هموطنان کرد تا چه اندازه وسیع است. خطر این گروه ها، بنا بر این، به دلیل پایگاه اجتماعی آنها در ایران نیست. خطر آنها این است که خودرا به محافل و دولت‌های غربی بعنوان نمایندگان اقوام گوناگون ایران معرفی‌ میکنند که بودجه‌های لازم برای فعالیت و همچنین گذران زندگی‌ خود بدست آورند، و در این راه از هیچگونه دروغ و یا اغراق واهمه‌ای ندارند. این دروغ‌ها و اغراق ها، همچون خیانت‌های احمد چلبی، ایاد اعلاوی و علوان الجنابی، میتواند در رهبران افراطی غرب این توهم را ایجاد کند که با حمله به ایران میتوانند کشور مارا تجزیه کنند. البته این "رویا" هرگز واقعیت به‌خود نخواهد گرفت، ولی‌ هزینه سنگین انسانی‌ و اقتصادی بر کشور تحمیل خواهد نمود. بنا بر این شناخت این "گروه"‌ها و "رهبران" آنها ضروری است.
برخی‌ دیگر از فعالان سیاسی که ایدئولوگ "همسویی" با دولت‌های غربی دشمن با ایران بودند و هستند نیز با ملاقات با "رهبران" تجزیه طلب و یا "فدرالیست" سعی‌ دارند که هم به خود و هم به آنها "اعتبار" بخشند. بعنوان مثال، گروه "اتحاد برای برای دموکراسی در ایران" -- معجونی از چهره‌های گوناگون، از سپاهی سابق و نئوکان کنونی گرفته، تا سلطنت طلب و کودتا چی‌ سابق -- به دیدار هجری میرود، که در نتیجه نه‌ تنها برای خود بعنوان "حامیان دموکراسی" اعتبار کسب کند، بلکه با اینکار به هجری و عملیات نظامی او نوعی مشروعیت می‌بخشد، حتی اگر هدف از ملاقات این چنین نباشد. سپاهی سابق و نئوکان کنونی در دادگاه آمریکا حضور می‌یابد تا درباره حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ "شهادت" دهد. بعد در صدای آمریکا "قهرمانانه" حضور می‌یابد و با افتخار درباره داستان جعلی نقش ایران در آن حمله و "شهادت" خود سخن میگوید.

دیدار مصطفی هجری با "اتحاد برای دموکراسی در ایران " با حضور محسن سازگارا، احمد رأفت، شهریار آهی، جواد خادم، فریدون احمدی‌ و دیگران
آن دیگری، که طرفدار "همسویی" با دولت پرزیدنت بوش پسر و سیاست او درباره ایران بود، از تحریم‌های اقتصادی بر علیه مردم ایران به مثابه "جراحی سرطان" دفاع نمود، برای دخالت به اصطلاح بشردوستانه در لیبی‌ هورا کشید و در دفاع از آن مقالات منتشر کرد، و خواهان همان تجاوز در سوریه بود، میگوید که هم از "حق" تجزیه طلبان دفاع می‌کند، و هم خود مخالف آن است. بحث که راجع به مسائلی‌ از قبیل آزادی بیان نیست که، بعنوان مثال، با فحاشی مخالف بود ولی‌ از حق دیگران برای فحاشی دفاع نمود، بلکه برسر تجزیه کشور است. اینکه چگونه هردو اینها بطور همزمان امکان دارند نیز باید بعنوان یک پدیده تازه مطالعه شود.

به گمان نگارنده مهمترین دلیل توانائی و عظمت ایران در طول تاریخ "رنگین کمان" بودن آن بوده است، و اینکه اقوام مختلف ایرانی‌ همیشه خودرا اول ایرانی‌ شناخته اند، و بعد تعلقات قومی خودرا ابراز کرده اند. یک ایران متحد و دمکراتیک که در آن همه شهروندان، بدون توجه به قومیت، جنسیت، و اعتقادات سیاسی، اجتماعی و مذهبی‌ مساوی هستند، ایرانی‌ که در آن هیچگونه تبعیضی بر علیه کسی‌ و یا گروهی وجود ندارد، بهترین و تنها راه مقابله هم با دیکتاتوری نظام ولایت فقیه است، و هم پاسخ دندان شکنی به همه "فدرالیست های قومیتی" و تجزیه طلبان.

این استراتژی خطرناک را هرگز فراموش نکنیم: "فدرالیسم قومی" یعنی تجزیه سریع ایران. تجویز آن مانند این است که آمریکا براساس سیاه پوستان، لاتین تبارها، چینی ها، کوبایی ها، سرخ پوستان، سفید پوستان ‌اروپایی تبار و غیره فدرالی شود و هر ایالتی از یکی از این گروه ها تشکیل گردد.

هیچ نظری موجود نیست: