سعید کریمیان چه کسی بود و چه سابقهای داشت؟
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
سعید کریمیان
پس از اشارهی کوتاهم به موضوع ترور سعید کریمیان در گفتگوی هفتگیام با «میهن تی وی»، این برنامه توسط یوتیوب به بهانهی زیرپا گذاشتن «کپیرایت» توقیف شد! در این برنامه چنانچه در «ویمو» میبینید جز تصویر و کلام من و آقای بهبهانی هیچ چیز دیگری اعم از نوشته، عکس، فیلم و ... نیست که شامل «کپی رایت» شود:
این در حالی است که جعلیات امیرعباس فخرآور و نوریزاده و جم تی وی و ... در مورد کریمیان همچنان در دسترس هستند. غیر از من، گفتگوی آقای فرامرز دادرس و یک برنامه تلویزیون «من و تو» که سعید کریمیان از دشمنان خونی آن بود توقیف شده اند! تصورش را بکنید در دنیای آزاد چنین اتفاقی بیافتد و کسی پاسخگو نباشد. اقدام یوتیوب از نظر من شرمآور و غیرقابل دفاع است.
من تنها به تکذیب ادعای وابستگی سعید کریمیان به فرقهی رجوی و حضور او در عراق و قرارگاه اشرف پرداختم و منابع مالی تلویزیون او را مشکوک ارزیابی کردم و امکان ترور او توسط رژیم و به دلایل سیاسی را ضعیف ارزیابی کردم.
با توجه به تلاش ایادی رژیم و همچنین شبکهی جم تی وی و وابستگان آن برای جلوگیری از بیان حقایق، به انتشار این مقاله میپردازم تا به آنها نشان داده باشم که با به کارگیری این شیوهها تنها کار خود را سختتر میکنند و آبروریزیها را دوچندان. آنها نمیتوانند مانع آگاهی مردم شوند؛ به ویژه که در طول یک هفتهی گذشته سعی شده است از کریمیان چهرهی قدیسی ساخته شود که تنها در فکر «آبادی» و پیشرفت کشور بوده است.
ادعاهای مطرح شده پس از قتل سعید کریمیان
پس از ترور سعید کریمیان در استانبول، فرقه رجوی بدون انتشار کوچکترین سندی، از آنجایی که موضوع گنجاندن نام سپاه پاسداران و سپاه قدس در لیست تروریستی دولت آمریکا مطرح است، ادعا کرد که این ترور توسط سپاه پاسداران صورت گرفته است تا به زعم خود این روند را تسریع کند. گردانندگان این فرقه توجه ندارند که دولت آمریکا در این رابطه بر اساس منافع خود تصمیم میگیرد و نه اخبار جعلی از این دست که در صورت صحت هم وقتی پای منافع دولت آمریکا در میان باشد، ذرهای برایشان اهمیت ندارد، چنانچه از کشته شدن ۴ هزار سرباز آمریکایی در عراق که بیش از ۷۰ درصد آنها توسط بمبهای کنارجادهای ساخت سپاه پاسداران کشته شدند چشمپوشی کردند و پس از کشته شدن صدها تفنگدار آمریکایی و فرانسوی در بیروت که به اعتراف فرماندهان سپاه پاسداران هم تیانتی آن و هم ایدئولوژی آن متعلق به ایران بود، تازه به فکر گفتگو و معامله و رد و بدل کردن کیک و کلت و قرآن افتادند یا آن که چشمشان را به ربودن رئیس ایستگاه CIA در بیروت و انتقال او به ایران بستند و یا همچنان هیچاقدامی در ارتباط با رابرت لوینسون که در جزیره کیش توسط فرماندهان سپاه سپاه پاسداران و نیروی انتظامی ربوده شد انجام نمیدهند.
بماند که از نظر من ادعای فرقهی رجوی از اساس واقعیت ندارد و در ردیف دیگر جعلیاتی است که فرقه بارها در موارد گوناگون مطرح کرده است. (مثلاً بعد از قتل فروها و مختاری و پوینده، این سازمان که به تازگی لاجوردی را ترور کرده بود، مدعی شد پسر لاجوردی یکی از مسئولان این قتلهاست! وقتی همه چیز از پرده بیرون افتاد معلوم شد در میان نامهای مطرح شده از سوی این فرقه، نام هیچیک از عاملان قتلهای زنجیرهای از سعید امامی گرفته تا بقیه دیده نمیشود و آنها الله بختکی عدهای را مسئول آن معرفی کرده بودند.)
علیرضا نوریزاده نیز برای کریمیان سنگ تمام گذاشت و عامل ترور را «حزبالله» لبنان معرفی کرد، بدون آن که سندی ارائه دهد. او ضمن داستانسرایی مدعی شد که تروریستها با قایق (معلوم نیست از کجا) به استانبول آمده و در ساحل پیاده شده بودند و یک اتوموبیل در محل منتظر آنها بود. او همچنین اضافه نمود تروریستها در دفتر سعید کریمیان هم منبع نفوذی داشتند که خروج او را اطلاع داده بود و آنها با شلیک مسلسل کلاشینکوف، کریمیان و همراهش را به قتل رساندند. تنها بایستی در تیم ترور باشی تا با این جزئیات، از واقعه خبر داشته باشی و یا به سناریونویسی روی آورده باشی، چرا که تاکنون پلیس ترکیه نیز تحقیقاتاش را منتشر نکرده است. تنها در همان ساعات اولیه با توجه به اطلاعاتی که داشتند روی اختلافات مالی و ... گمانهزنی کردند.
یک نفر در لندن که حتی صحنهی قتل را ندیده چگونه میتواند این گونه از جزئیات خبر داشته باشد. تنها سندی که علیرضا نوریزاده برای ادعایش ارائه میدهد این است که شبکهی العالم اولین رسانهای بود که خبر قتل کریمیان را اعلام کرد که البته معلوم نیست خود این خبر هم حقیقت داشته باشد چرا که بخش دیگری از حضرات، مدعی شدند که خبرگزاری جمهوری اسلامی زودتر از بقیه خبر را منتشر کرد!
نکتهی جالب توجه آن که نوریزاده ادعا میکند از آنجایی که سپاه پاسداران خودش نمیخواست درگیر ماجرا شود حزب الله را مأمور این جنایت کرد، یعنی از پشت پردهی ماجرا نیز با خبر است و فرقهرجوی مدعی است خود سپاه پاسداران قتل را انجام داده است.
به عقیدهی من برخلاف ادعاهای فرقه رجوی و نوریزاده، تسلط جانیان و شیوهی عمل آنها، این احتمال که قتل توسط شهروندان ترک و محلی صورت گرفته باشد را بیشتر از موارد دیگر میکند.
نوریزاده در همین برنامه با بیان نام قربانیان رژیم در داخل و خارج کشور و کسانی که زندگیشان را در راه مبارزه با رژیم گذاشتند، سعید کریمیان را نیز در کنار آنها میگذارد و در پی ارائهی چهرهی کاملاً وارونه و غیرواقعی از سعید کریمیان، به تطهیر رضا مصطفوی طباطبایی، دلال نفتی فاسد و کلاهبردار رژیم و یکی از عوامل اصلی دکلهای گمشده میپردازد که از دوستان و نزدیکان سعید کریمیان بود. در و تخته خوب به هم چفت شده بودند.
گوشهای از پروندهی فساد و غارت مصطفوی طباطبایی این مهرهی امنیتی رژیم را در گزارش «سحام نیوز» که توسط محمدتقی کروبی و ... اداره میشود، ببینید.
http://www.ettelaat.net/15-februari/news.asp?id=84788
همانقدر که نوریزاده در مورد پاکی و سلامت نفس رضا مصطفوی طباطبایی عامل غارت منابع ملی راست میگوید در مورد ایران دوستی و دلدادگی سعید کریمیان به وطن و خانهی پدری راست میگوید.
همچنین از اولین ساعات انتشار خبر ترور سعید کریمیان، امیرعباس فخرآور که در جعل و دروغ و مردمفریبی و حقهبازی ید طولایی دارد کوشید از سعید کریمیان یک مبارز بزرگ ضد رژیمی و ... بسازد که توسط رژیم و به دلایل سیاسی کشته شده است.
وی مدعی دستگیری دستهجمعی خانواده کریمیان توسط رژیم در سالهای قبل شد که از اساس جعلی است.
از طرف دیگر بابک داد و روح الله زم، ضمن آن که خود را دوست سعید کریمیان معرفی کردند، از فرصت استفاده کرده، کوشیدند خود را قربانیهای احتمالی بعدی جلوه دهند. این دو با سوز و گدازی مشمئزکننده مدعی هستند که هدف تهدیدات تروریستی رژیم قرار گرفتهاند و پلیس به آنها دستور داده که خبری در مورد جزئیات پرونده منتشر نکنند!
از قرار معلوم دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در میان اپوزیسیون و دشمنانش از این دو خطرناکتر پیدا نکرده بود. طنز ماجرا اینجاست که پیشتر روحالله زم مدعی بود که خامنهای تا پیش از انتخابات و یا چند ماه بعد خواهد مرد و تروریستها هم او را تهدید کردهاند که تا پیش از انتخابات او را به قتل خواهند رساند!
در طول ۶ ماه گذشته این دو نفر با جعل اخبار متعدد، از طریق برنامه مهدی فلاحتی در صدای آمریکا و ... تلاش وافری برای مطرح کردن خود به خرج دادهاند و موضوع اخیر هم بهانهای شده است برای این دو که خود را بیش از پیش در بورس قرار دهند.
بابک داد، در جریان جنبش ۸۸ در حالی که در ترکیه و در محیط امن نشسته بود، چپ و راست با صدای آمریکا تماس میگرفت و در گفتگوهای طولانی آخرین اخبار تحولات و «جنبش سبز» را از «ایران» به اطلاع آنها میرساند.
او که پیشتر به خاتمی نزدیک بود و جزو تیم رسانهای او محسوب میشد، در گفتگو با صدای آمریکا به دروغ ادعا میکرد همراه با کودکانش فراری است و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات در پی دستگیری او هستند و هر شب را در جایی به سر میبرد با این حال میکوشد آخرین اخبار جنبش را به اطلاع مردم از طریق صدای آمریکا برساند. او با بیان این جعلیات میخواست بدون صرف هزینه و به سرعت و از طریق امن و امان از ترکیه به کشورهای اروپایی منتقل شود که موفق هم شد.
در همان روزها، زوج رضا ولیزاده و لیلا ملکمحمدی با انتشار عکس رتوش شدهی دوران تحصیل لیلا ملک محمدی، جعلیات مربوط به ترانه موسوی و تجاوز و قتل او توسط طائب و سوزندان جسدش را انتشار دادند که از اساس غیرواقعی بود و این دو میخواستند به مدد سر و صدایی که جعلیات مزبور برپا کرد زودتر و امنتر و بدون صرف هزینه به اروپا برسند.
سیداحمد شمس باجناق سابق ابطحی، معاون خاتمی که سابقهی حوزوی دارد و همچون روحالله زم آخوند زاده است نیز در این میان داعیه دار گردید.
او که در ترکیه «پناهجو» است و مدتی سردبیر «آمدنیوز» بود، علیرغم پذیرفته شدن از سوی آمریکا، حاضر به ترک این کشور نیست و از امکانات ویژه و خانهی تریبلکس برخوردار است و ارتباطات ویژهای با محافل خاص ترکیه دارد، به تأیید و بازتولید جعلیات روحالله زم و بابک داد پرداخت. این در حالی است که او پیشتر در گفتگو با خبرگزاری فارس، ضمن متهم کردن روحالله زم به جعل خبر و دریافت کمک مالی از فخرآور به اتفاق همسرش، او را به انحرافات اخلاقی و ... متهم کرده بود.
سیداحمد شمس که تحت لوای «پناهجو» در ترکیه سمینار میگذارد و سخنران، همراه با بلیط هواپیما، هتل، غذا و پول توجیبی از اروپا و کانادا دعوت میکند! در سایت «نگام نیوز» در این رابطه نوشت:
«علاوه بر سعید کریمیان، دو تن از فعالان سیاسی مقیم ترکیه و فرانسه [سیداحمد شمس و روحالله زم] نیز در ماههای اخیر از گزند بنگاه دروغ پراکنی فارس با انتشار ویدئوهای تخریبی این رسانه بی اخلاق بی بهره نبوده اند که ورود به حریم خصوصی این افراد در ویدئوهای منتشر شده و عبور از مرز ارزش های دینی و اخلاقی برای نیل به هدف که همانا تخریب شخصیتی آنان بوده نیز مورد استفاده این رسانه بی دین قرار گرفته است.»
اصحاب روحالله زم و احمد شمس عجیبترین ادعاها را مطرح کردهاند، مثلاً:
«نحوه ترور سعید کریمیان نیز قابل تامل است و نوع اجرای آن، ظنّ نقش ایران در انجام آن در اذهان تقويت مي كند، در این ترور تلاش شده هر گونه رد پایی از سوی مهاجمان پاك شود. بر اساس خبر منتشر شده در خبرگزاری آناتولی ترکیه، مهاجمان نقاب دار این حمله با خودروی خود از محل حادثه متواری شدند و پس از دور شدن از محل، خودروی خود را در منطقه کمربورغاز استانبول آتش زده اند.»
گویا مهاجمان میبایستی از خود «ردپا» میگذاشتند و یا اگر غیر از رژیم کسی مبادرت به ترور کریمیان کرده باشد حتماً بایستی از خود ردپا میگذاشت!
این خبرسازیهای ناشیانه، مرا به یاد استدلالهای اکبر گنجی برای نفی مسئولیت رژیم در تلاش برای ترور سفیر عربستان و ... در آمریکا میاندازد. او مدعی بود از آنجایی که منصور ارباب سیر متهم اصلی ماجرا و ... ردهای زیادی از خود باقی گذاشتهاند پس نتیجه میگیریم که کار رژیم نبوده و دولت اوباما و وزارت دادگستری و اف بی آی برای حمله نظامی به رژیم نقشه کشیده و سناریوی ترور را هم به منظور بهانهجویی جعل کردهاند.
از قرار معلوم ترور میکونوس و بختیار و قاسملو و کاظم رجوی و ... را رژیم انجام نداده بود چرا که ردهای زیادی به جا گذاشته بودند که منجر به دستگیری قاتلان هم شد.
من در منطقه هوسبی در استکهلم زندگی میکنم، بارها اتفاق افتاده است که سارقان حرفه ای و خلافکاران تحت تعقیب پلیس در محلهی ما نه تنها ماشین خود که پارکینگ را نیز به همراه دهها ماشین به آتش کشیدهاند. هیچکدام هم ربطی به رژیم جمهوری اسلامی نداشتند. این شیوهی معمول خلافکاران است. بماند که این قتل به صورت کاملاً حرفهای صورت گرفته است.
سید احمد شمس همچون روحالله زم و بابک داد به دروغ مدعی شد:
«هم چنین بر اساس اخبار موثق دریافتی پس از ترور سعید کریمیان هم چنان تلاش سیستم امنیتی ایران و تیم ترور آنان در خارج از کشور پس از ناکام بودن آنها در کاهش تاثیرگذاری رسانه های تحت پوشش این افراد[نگام نیوز و آمدنیوز] بر مخاطب داخل کشور علی رغم تخریبهای شخصیتی صورت گرفته ، اینک حذف فیزیکی آنان به شدت مورد توجه سیستم امنیتی قرار گرفته و تلاش جدی برای اجرای آن در آینده در دستور کار آنان قرار دارد. »
سیداحمد شمس در مورد توطئهی تروریستی علیه روحالله زم و خودش نوشت:
«بر اساس گزارشهای دریافتی تلاش برای ورود به منزل یکی از فعالان سیاسی مقیم فرانسه که مورد هجمه ویدئویی فارس در ماه های اخیر قرار گرفته با اجیر کردن یک تبعه غیر ایرانی، و نیز تلاش برای برقراری ارتباط و ملاقات حضوری با یکی از فعالان سیاسی مقیم ترکیه با انگیزه ی هدف قرار دادن او سر ملاقات که با هوشیاری فعال سیاسی یاد شده و پاسخ ندادن به تلاش های صورت گرفته توسط سیستم امنیتی برای برقراری ارتباط با وی ناکام ماند تا کنون در راستای این پروژه صورت گرفته است .»
نکتهی جالب توجه آن که خبرگزاری فارس با کمک و مساعدت سیداحمد شمس و بر اساس گفتههای وی و همسرش و افشاگری آنها، «روحالله زم» را مورد «هجمه» قرار داده بود.
http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Video/1395/12/23/13951223001232_360P.mp4
رژیم جمهوری اسلامی در تبلیغاتش کوشید سعید کریمیان را به فرقه رجوی بچسباند. آنها مدعی شدند وی به همراه پدر و مادرش در اواخر دوران جنگ به قرارگاه اشرف در عراق رفته و پدرش در عملیات «مرصاد» کشته شده است. این جعلیات در حالی بیان میشد که مجاهدین در دههی ۷۰ زندگینامه و عکس تمامی کسانی را که در عملیات «مرصاد» کشته شدند انتشار دادند. اساساً چنین فردی در میان کشتهشدگان مجاهدین وجود ندارد.
نکتهی مضحک آن که رسانههای رژیم مدعی هستند سعید کریمیان متولد ۱۳۴۸ است اما هنگام شروع جنگ ایران و عراق یعنی در سن ۱۱ سالگی دیپلم گرفته است!
http://www.mashreghnews.ir/news/717375
همچنین رسانههای رژیم ادعا کردند که سعید کریمیان در قرارگاه اشرف زبان خارجی خوانده و سپس همراه مادرش به سوئیس آمده و در دانشگاه به تحصیل مشغول شده است.
این درحالی است که خواندن زبان خارجی در قرارگاه اشرف ممنوع بود و هیچ امکانی در این رابطه نبود و چنانچه کسی مخفیانه مبادرت به چنین کاری میکرد «طعمه وزارت اطلاعات» نامیده میشد و تحت فشارهای عجیب و غریب قرار میگرفت. این امکان بود که کسی زبان خارجی را در قرارگاه اشرف فراموش کند اما هیچکس نمیتوانست زبان خارجی در آنجا بیاموزد.
حتی کادرهای این فرقه در خارج از کشور قادر به یادگیری زبان خارجی نیستند و آنهایی که به زبانهای خارجی صحبت میکنند قبل از پیوستن به این فرقه آنها را یاد گرفتهاند.
بعضی از رسانهها از سعید کریمیان به عنوان شهروند انگلیسی نام بردهاند و ادعا کردهاند او دانشجوی رشته معماری در دانشگاه بازل بوده است و ...
دانش سعید کریمیان از زبان انگلیسی بسیار محدود بود و در مذاکراتش همیشه از مترجم استفاده میکرد. زبان آلمانی و فرانسوی که اصلاً بلد نبود. به چه زبانی در دانشگاه بازل تحصیل میکرده، الله و اعلم!
سعید کریمیان کیست؟
برخلاف ادعای رسانههای رژیم، سعید کریمیان یکی از اعضای سپاه پاسداران بود که به خاطر زخمیشدن در جبههی جنگ و برخورداری از امتیاز «جانباز»ی و رانتهای معمول، پس از فروپاشی اتحاد شوروی به تجارت با کشورهای آسیای میانه مشغول بود. فعالیت برون مرزی وی از طریق تجارت شروع و به عرصههای دیگر کشیده شد. او دارای هیچ تمکن مالی شخصی و یا خانوادگی نبود. هرآنچه او در طول سالیان گذشته به دست آورده از طریق رانت رژیم و همچنین فعالیتهای غالباً خلاف قانون و اخلاق حاصل شده بود.
کریمیان پس از صادرات ماکارونی و ... به آسیای میانه، به شغل پرسود قاچاق انسان به اروپا مشغول شد. او یکی از اعضای شبکهی قاچاق انسان مورد حمایت وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران به اروپا بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ از طریق بوسنی هرزگوین بود. عناصر رژیم و سپاه قدس به مدد حضور طولانیمدتشان در جریان جنگ بوسنی، شبکهی گستردهای را در این کشور به وجود آورده و هزاران نفر را از این مسیر به اروپا گسیل داشتند.
افرادی که میخواستند خود را به اروپا برسانند در ایران به سادگی با این شبکه تماس گرفته و از طریق «حاج حسن» نامی به بوسنی و سپس از طریق یک مسیر خطرناک که جولانگاه سپاه و در کنترل کامل آنها بود، به اروپا میرسیدند.
پروازها به چند طریق از تهران و استانبول به بوسنی صورت میگرفتند. هواپیماها با صندلیهای پر به بوسنی میرفتند و با تعدادی اندک به تهران یا استانبول بازمیگشتند. امکان نداشت مسیر مزبور به دور از اطلاع و نظارت دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ایران، ترکیه و بوسنی بوده باشد. (۱)
بسیاری از پروازها از فرودگاه کوچک چورلو به فاصله تقریبی ۱۰۰ کیلومتر از استانبول شروع میشد. این پروازها در فرودگاه کوچک و آنزمان کاملاً امنیتی و نظامی توزلا در بوسنی به زمین مینشستند و مسافران در هتلهایی که به وضوح در کنترل و اختیار باندهای رژیم بود، اسکان داده میشدند.
قاچاقچیان وابسته به رژیم و مرتبطهای محلیشان سپس مسافران را در دستههای ۱۰-۱۲ نفری در قایقهای فکسنی که نهایتاً ظرفیت حمل ۴ نفر را داشتند از رودخانهی ساوا عبور میدادند. در طی این مسیر، مسافران چندین بار توسط پلیس کرواسی و اسلوونی و ... دستگیر و به کمپهای پناهندگی برده میشدند. قاچاقچیان دوباره در کمپ با مشتریها تماس گرفته و آنها را برای ادامه راه آماده میکردند. بسیاری از مسافران هیچگاه به مقصد نرسیدند و در رودخانه ساوا غرق شدند. در مواردی قاچاقچیان مسافران را به رودخانه پرتاب کردند. من در سال ۲۰۰۰ شخصاً چندین نفر را که معجزهآسا جان به در برده بودند در ترکیه دیدم. زنان بسیاری در طول همین مسیر مورد تجاوز واقع شدند.
سعید کریمیان رحم و مروت نمیشناخت. او سر دوست صمیمی و نزدیک خودش رامین گودرزینژاد که از دوران سپاه پاسداران همدیگر را میشناختند کلاه گذاشت و با دریافت مبالغ هنگفتی، او و خانوادهاش را از این مسیر که در مقایسه با مسیر هوایی بسیار ارزانتر و البته خطرناکتر بود به لندن رساند.
در حالی که کریمیان قبلاً قول داده بود که از طریق دو پرواز تهران – آتن و آتن- لندن، گودرزی نژاد و خانوادهاش را به انگلستان خواهد رساند ومدعی شده بود، اگر قرار باشد «رامین» روی مین برود، اول من خودم روی مین میروم. به محض این که خانواده به ترکیه رسید وی زیر قولش زد و آنها که راه بازگشت نداشتند مجبور شدند به مسیر بوسنی که شناختی از آن نداشتند تن دهند.
رامین گودرزی نژاد در حال سخنرانی در لباس سپاه پاسداران
شرح آنچه بر این خانواده گذشت، در کیهان لندن سال ۲۰۰۱ به شکل پاورقی و ادامه دار تحت عنوان «از تهران تا لندن» چاپ شد و نوریزاده از نزدیک در جریان آن هست. البته رامین گودرزی نژاد دوباره در لندن به دلایل مالی و ... به دوست قدیمی و صمیمیاش سعید کریمیان وصل شد و به همکاری با او پرداخت.
رامین گودرزینژاد در لندن از طریق تلویزیون «ایران فردا»، با نوری زاده همکاری میکرد و همچنین گاهی اوقات مسافران قاچاق سعید کریمیان را در ایرلند تحویل میگرفت و به لندن میآورد. او اطلاعات زیادی از سعید کریمیان در سه دههی گذشته و از دوران عضویتاش در سپاه پاسداران و ... دارد و چنانچه بخواهد میتواند در این زمینه روشنگری کند.
بلیطهای مربوط به مسافران سعید کریمیان در تهران را رویا پولادپور که روابط نزدیکی با سعید کریمیان داشت صادر میکرد. او در یک آژانس مسافرتی کار میکرد که در هتل «بزرگ تهران» واقع در خیابان ولیعصر نبش استاد مطهری (تخت طاووس) قرار داشت. وی بعدها به لندن آمد و هم اکنون در این شهر سالن زیبایی دارد.
نکتهی جالب توجه این که سعید کریمیان در حالی که هیچ تحصیلات اکادمیکی نداشت، خود را دکتر معرفی میکرد و در شبکه جم تی وی به عنوان کارشناس اقتصادی حضور مییافت!
سعید کریمیان در همان سالهای ۲۰۰۰-۲۰۰۱ کمپانی گلدن گروپ را در دفتری در منطقهی «هنگر لین» در ساختمان «کراون هاوس» دایر کرد که تحت عنوان بازرگانی و اخذ ویزا (ظاهراً دانشجویی) فعالیت میکرد.
در اینجا میتوانید راجع به این کمپانی بخوانید:
متعاقباً آپولونیا کالج، کمپانی دیگری که ظاهراً بهطور تخصصی در حیطهی اخذ ویزای دانشجویی از کشورهای مختلف (از آمریکا گرفته تا اروپا و روسیه و مالزی و روسیه سفید و استرالیا و ...) فعالیت میکرد و قطب فعال و گستردهی آن در تهران واقع بود را دایر کرد.
این مؤسسه که با اطلاع دولت جمهوری اسلامی در تهران فعالیت داشت، پوششی بود برای فعالیتهای خلاف و غیرقانونی سعید کریمیان.
دفتر مؤسسه طلایی آسیا متعلق به کریمیان در آدرس زیر دایر بود:
تهران –جردن – چهارراه جهان کودک به سمت میدان آرژانتین –بین کوچه 17 و 19-پلاک 52
این در حالی است که رسانههای رژیم، عکس کریمیان را مونتاژ کرده و کنار مریم رجوی در بلژیک نشان میدادند. با آن که از سال ها پیش رسانههای رژیم برعلیه این مؤسسه به اصطلاح افشاگری میکردند اما همچنان به فعالیت آزاد و علنی خود در تهران و شهرستانها ادامه میداد.
افراد زیادی که از طریق آپولونیا کالج به انگلیس سفر کردند با مشکلات عدیدهی مالی با این شرکت و اداری و اقامتی با دولت انگلیس مواجه شدند.
کریمیان برخلاف ادعای سایتهای وابسته به رژیم مبنی بر حضورش در «سیمای آزادی» و قرارگاه اشرف و ... یک پایش در ایران بود و یک پایش در ترکیه و دبی و به رتق و فتق امورش با باندهای رژیم میپرداخت. سایت بولتن نیوز در سال ۱۳۹۱ در مورد او نوشت:
«در سال ۲۰۰۳ میلادی بود که فردی بنام سعید کریمیان از تهران به دبی مهاجرت کرد تا فعالیت خود را در عرصه فروش ساختمان در امارات تست بزند که به یکباره وارد عرصه تلویزیون شد و شبکه جم تی وی را راه انداخت.
این در حالی بود که خانواده وی در تهران شرکتهائی بنام گروه طلائی آسیا، آپولونیا کالج ، دبلیو آی پی داشتند و وی کماکان یکی از سهامداران و تصمیم گیرندگان اصلی این شرکتها است .»
این در حالی بود که خانواده وی در تهران شرکتهائی بنام گروه طلائی آسیا، آپولونیا کالج ، دبلیو آی پی داشتند و وی کماکان یکی از سهامداران و تصمیم گیرندگان اصلی این شرکتها است .»
من شخصاً خانمی را میشناسم که در سال ۲۰۰۰ در تهران کارهای مربوط به سفر وی از طریق قاچاق به انگلیس را کریمیان دنبال میکرده و با وی دیدارهایی داشته است. همچنین خانوادهای را میشناسم که کریمیان در سال ۲۰۰۰ در استانبول کارهای مربوط به قاچاق آنها به اروپا را انجام داده است. ارتباط آنها با سعید کریمیان از داخل ایران بود.
کریمیان دارای پاسپورت کشور کوچک «سنت کیتس و نویس» در دریای کارائیب بود که پاسپورت آن به سادگی و با سرمایهگذاری و خرید خانه در این کشور به دست می آید.
http://www.itc-canada.com/fa/News/st-kitts_citizenship_by_investment.htm
در سالهای اولیه دههی ۶۰ اعضای مجاهدین از طریق وزیر امور خارجه این کشور، پاسپورت «سنت کیتس و نویس» را به دست آورده و با آن تحت عنوان هیئت این کشور در اجلاس سازمان ملل متحد حاضر میشدند.
محمد کریمیان برادر سعید کریمیان در واقع یکی از کارگزاران امر اقامت در «سنت کیتس و نویس» بود.
در اخبار آمده است که کریمیان شهروند انگلیسی بوده و یا مطرح شده است که وی به علت تهدیدات تروریستی قصد داشته هفتهی بعد به انگلیس برود و مرکز فعالیتهای جم تی وی را از ترکیه به لندن منتقل کند. چنین چیزی نمیتواند حقیقت داشته باشد.
دولت انگلستان تا این لحظه هیچ موضعگیری در مورد «شهروند» کشورش نکرده است که خلاف رویه معمول است. روزنامه گاردین در گزارش خود هیچ اشارهای به موضوع شهروندی انگلیس او نکرده است.
بی بی سی نیز گزارش داد:
«آقای کریمیان ۴۵ ساله بود و به گفته رسانههای ترکیه "شهروند بریتانیا" بوده است. وزارت خارجه بریتانیا هنوز درباره وضعیت شهروندی یا اقامتی آقای کریمیان اظهار نظر نکرده است.»
از قرار معلوم رسانههای ترکیه ادعاهای خانوادهی کریمیان را انعکاس دادهاند که غیرواقعی است.
سعید کریمیان احتمالاً به خاطر پرونده و سوابقی که داشت قادر به دریافت اقامت و شهروندی بریتانیا و یا دیگر کشورهای اروپایی نبود و گرنه مجبور نمیشد به پاسپورت خریداری شدهی «سنت کیتس و نویس» و اقامت این کشور بسنده کند.
احتمالاً کریمیان به خاطر داشتن سوابق مالی نه چندان روشن و یا پرونده خاص، امکان فعالیت رسانه ای در لندن را نداشت وگرنه با وجود ایجاد استودیوی پر هزینه و لوکس در منطقهی بیزینسی گرانقیمت لندن (تاتنهام کورت رود) در آنجا به فعالیت میپرداخت.
او دارای پسری ۱۸ ساله است که در سوئیس زندگی و تحصیل میکند.
سعید کریمیان دارای یک خواهر دوقلو به نام سعیده است که از او با عنوان «دکتر سعیده» نام میبرند. او و همسرش مجید بارانی موفق به گرفتن اقامت و شهروندی بریتانیا شدند و عمده امور مربوط به سعید کریمیان را اداره میکردند. در سالهای اخیر آنها نیز در ترکیه و دبی ساکن بودند. فرنوش بارانی همسر سابق کریمیان، خواهر مجید بارانی است.
رامین گودرزینژاد نیز که از دوران سپاه پاسداران با کریمیان دوست و رفیق صمیمی بود از لندن به ترکیه رفت و ادارهی دفتر این تلویزیون در آنتالیا را به عهده گرفت.
گودرزینژاد که خود را پناهنده سیاسی معرفی میکند و از نزدیکان نوریزاده نیز به شمار میرود، یکی از اعضای سپاه پاسداران و مسئولان امور تربیتی مدارس در دههی سیاه ۶۰ بود که اواخر دههی هفتاد همراه با چند نفر از دوستانش کوشیده بود آگهیهای صدا و سیما را که ارزشی نجومی داشت به دست آورد. او که از کوچکترین تمکن مالی برخورددار نبود ۵۰ میلیارد تومان چک در وجه صدا و سیما کشیده بود که اسناد آن در اختیار من است. مشکلات پیش آمده در ارتباط با همین چکها باعث شد که او احساس خطر کند و عاقبت به کمک دوست قدیمیاش سعید کریمیان فرار را بر قرار ترجیح دهد. وی در سال ۲۰۰۰ به انگلستان پناهنده شد و در لندن به وقت نیاز به عنوان مترجم کریمیان نیز حاضر میشد.
رامین گودرزی نژاد
در لندن افراد زیادی هستند که با خشم و کینهی عجیبی از کریمیان یاد میکردند و به زعم خودشان به امید روز انتقام از او بودند. سعید کریمیان در بخشی از مراودات غیرقانونیاش از نام مستعار «اعتمادی» استفاده میکرد. البته این تنها نام مستعار او نبود.
کریمیان همچنین دشمنی عجیبی و غریبی هم با «من و تو» و کارمندان آن داشت و از آنها به عنوان مشتی «همجنسباز» و «بهایی» که ترمهای مورد علاقه رژیم است یاد میکرد.
سعید کریمیان دوستی، فعالیت و همکاری گستردهای هم با فرزانه ابروانی کارشناس مهاجرت در کانادا داشت. این دو در جریان سفرهایشان به لندن ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند.
تعدّد روابط خاص کریمیان با خانمها بارها موجب متارکه و مسائل و مشکلاتی در زندگی خانوادگی وی شده بود.
وی پیش از آن که جم تی وی را راهاندازی کند در دبی مشغول کارهای تجاری و از جمله راهاندازی کلوپ و ... بود. او معتقد بود که «تجارت گوشت» که اشارهاش به قاچاق انسان و ... بود بیشترین سود و منفعت را دارد.
مهدی خزعلی در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۱ در بیانیه ای تحت عنوان «آقا زاده و شبکههای ماهوارهای» از ارتباط پنهانی سعید کریمیان مدیر شبکه جم با افرادی در داخل ایران از جمله برادرش، علیرضا خزعلی پرده برداشت. مهدی خزعلی نوشت:
«هنوز دقایقی از دیدار مادر و فرزند نگذشته بود که سر و کله آقازاده [علیرضا خزعلی] خارج نشین پیدا شد! شکم برآمده شد بود و کمربند چون حاجی خیرالله خیراتی به نحوی ناخوشایند زیر شکم قرار گرفته بود که حواس مرا پرت کرد، با خود گفتم که چقدر عوض شده است!
رعایت مادر پیر و رنجور را نکرد و در محضرش با عصبانیت شروع به پرخاش کرد که ۳۶۰ هزار دلار قرار دادم امروز فسخ شد، بخاطر نامه نوری زاد و همه اش تقصیر مهدی است، او این حرف ها را به نوری زاد گفته است! نوری زاد در نامه اش نوشته بود: "...مثل آقازاده ی نفرت انگیز خزعلی که هم سر در سفره ی سرداران سپاه دارد و هم بضرب نام پدر چند شبکهی تلویزیونی به راه انداخته،... مثل داماد و بستگان مهدوی کنی در بساطی که به اسم امام صادق علم کرده اند..."
گفتم من در گوش نوری زاد نگفته ام، من در تلویزیون سخن گفته ام، آنهم یک مثال در باب "یک بام و دو هوا" بوده است که پس از بیست سال سابقه انتشاراتی و نویسندگی و مطبوعاتی، مجوز دو نشریه پزشکی مرا لغو و اجازه انتشار به کتاب های پزشکی من نمیدهند و دیش ماهواره را از فراز موسسه انتشاراتی مطبوعاتی - علی رغم داشتن مجوز - جمع می کنند و به برادرم مجوز فعالیت شبکه ماهواره ای هما و ایرانیان را می دهند!
می گوید:" این دوشبکه مال من نیست، هما متعلق به ژاپه یوسفی و ایرانیان متعلق به سعید کریمیان بوده است" یاد حاج محسن رفیقدوست افتادم که همه کارخانه ها و شرکت هایش به نام این و آن بود، از کارخانه بیک و داروسازی لقمان و تک نسخه ای نور و بنیاد نور و پرورش شترمرغ و ...همه و همه به نام کسانی نظیر دکتر ثقفی نیا و دکتر سبحانی و ملاح زاده و ... بود و حتی منزل شخصی او هم به نام خودش نبود، یکی از دوستان توقیف اموال رفیقدوست را گرفته بود و آخرالامر سراغ خانه شخصی او رفته بود و آن هم به نام او نبود، احتمالاً تنها چیزی که به نام حاج محسن رفیقدوست پیدا می شود، قباله ازدواج همسرش می باشد که دیگر نمی توانسته به نام دیگری کند و وکالت بلاعزل بگیرد و خیالش راحت بوده که توقیف نمی شود...!
علیرضا دیشب هم به محمد نوریزاد تلفن زده بود و کلی بد و بیراه نثارش کرده بود! و گفته بود که:" تو در قعر جهنمی!" ظاهراً این حضرات باورشان شده که نماینده خدا هستند و قسیم نار و جنت! برای خودشان جایگاه ما را در دوزخ تعیین می فرمایند و لابد خودشان کنار حوض، زیر سایه طوبی با حورالعین مشغولند! به او هم گفته بود که من شبکه ماهواره ای ندارم و با سرداران هم ارتباطی ندارم و از مال دنیا هم یک آپارتمان دارم و بس...!
ما به دارایی او کاری نداریم و ان شاء الله هر چه دارد از راه حلال باشد و مبارکش باشد، هر چند علیرضا در باب بی ثباتی مملکت می گفت:" در این مملکت خانه اجاره، زن صیغه و شغل دلالی!" اما اولی و دومی را عمل نکرد و بحمدلله برای چند روزی که به ایران می آید خانه ای دارد و همسرش هم دائم است، اما شغلش را نمی دانم، واقعاً کسی نمی داند او چه کاره است، یا کسی نمی داند که برای چه به آمریکا رفت، اگر برای تحصیل رفته است، کجاست آن مدرک دکتری یا فوق لیسانس یا لیسانس یا حتی کاردانی که از آمریکا اخذ کرده است؟! به هر کاری هم که مشغول است، آخرش میگوید از دیگری است و مال من نیست! ما هم نمی دانیم به چه کاری مشغول است!»
سه هفته وقت لازم بود تا علیرضا خزعلی و همراهانش استراتژی خود در روبرو شدن با مهدی خزعلی را پیریزی کنند.
در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۹۱ علیرضا خزعلی که روابط ویژهای با سعید کریمیان داشت و امتیاز دفتر تلویزیون ایرانیان متعلق به کریمیان را در تهران گرفته بود، به دروغ و به منظور مشوش کردن فضا، دست به افشای ارتباط سعید کریمیان و برادرش با مجاهدین زد که از اساس غیرواقعی است. بدنامی این فرقه در داخل کشور و در افکار عمومی این امکان را به رژیم و جانیان میدهد که مخالفان و رقبایش را به این سازمان ربط دهد و در نزد افکار عمومی از وجاهت احتمالی آنها بکاهد.
یکی از شیوههای مورد استفادهی وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی آن انتشار اخبار دروغ و روایتهای غیرواقعی است تا مخاطبان، اخبار درست و واقعی را نیز در میان کوهی از جعلیات گم کنند. برای مثال آنقدر از عضویت او و خانوادهاش در مجاهدین و حضورشان در قرارگاه اشرف و سیمای آزادی و ... میگویند تا اخبار مربوط به عضویت سعید کریمیان در سپاه پاسداران و ادارهی شبکهی قاچاق انسان وزارت اطلاعات و سپاه به اروپا و ... لوث شود.
سعید کریمیان هرچه که داشت از صدقه سری رژیم و روابطاش با باندهای مافیایی بود و یا از طریق سوءاستفاده از انسانهای دردمند به دست آورده بود. او هیچ خطری برای رژیم سراسر غرق در فساد و تباهی نداشت. دوبلهی فیلمهایی که او در جم تی وی نشان میداد در تهران و با اطلاع مقامات صورت میگرفت. بماند که او و کارمندانش در ایران مانند بسیاری از وابستگان رژیم گاه و بیگاه اسیر دعواهای جناحی رژیم و باندهای آن میشدند. شرح کشاف در مورد جم تی وی را میتوانید در آدرس زیر بخوانید:
سعید کریمیان علیرغم ادعایی که در مقابل دوربین میکرد که آرزوی او دیدن ایرانی آباد است، نه درد مردم داشت و نه دلش به حال منافع ملی سوخته بود؛ او ابنالوقتی بود که برای رسیدن به مقاصدش از هیچ کاری ابا نمیکرد.
سعید کریمیان توسط هرکس که کشته شده باشد، ربطی به مسائل سیاسی ندارد. او قربانی مطامع شخصی خود و ارتباطات مشکوکی که داشت، شد. احتمال این که او توسط باندهای مافیایی اعم از داخل رژیم و یا ترک و خارجی به خاطرات مشکلات مالی و یا رقابتی و ... به قتل رسیده باشد از دیگر احتمالات بیشتر است.
او چه خطری برای رژیم داشت؟ آیا کسی فکر میکند سرگرم کردن مردم از طریق سریالهای بیمحتوای ترک و ... برخلاف منافع و مطامع رژیم است؟ دوبله فیلمهایی که جم تی وی نشان میداد در تهران و با اطلاع رژیم انجام میگرفت. از آنجایی که رژیم دارای باندهای متفاوت است بعضی اوقات فعالیت چنین افرادی در داخل کشور با مشکل مواجه میشود.
رژیم جمهوری اسلامی متجاوز از ۲۱ سال است که در اروپا دست به ترور مخالفین خود نزده است. نه این که رژیم تغییر کرده است و یا از امکان ترور برخوردار نبود، بلکه به خاطر تهدید اتحادیه اروپا پس از حکم دادگاه میکونوس از دست زدن به ترور خودداری کرده است. منافعاش اقتضا نمیکرد.
آیا برای زیرپاگذاشتن تعهداش به اتحادیه اروپا سوژهای مهمتر از سعید کریمیان دم دستش نبود؟ آیا دشمنی مهمتر از او نداشت؟ در حالی که دولت ترامپ به دنبال بهانهجویی است و خامنهای هم مانند گذشته بیپروا صحبت نمیکند آیا رژیم به دنبال ترور در استانبول و کشوری که روابطاش با آن دچار بحران است، میرود؟
آیا جوخههای ترور رژیم پس از قتل کریمیان به دنبال دیگر دشمنانشان که تا کنون احمد شمس و بابک داد و روحالله زم معرفی شدهاند میروند؟ آیا اینها که با صد بند و نخ به داخل کشور و باندهای رژیم وصل هستند دشمنان اصلی رژیم در خارج از کشور هستند و رژیم به خاطر حذفشان ریسک بحران در روابط خارجیاش را به جان میخرد؟
آیا جوخههای مرگ رژیم پس از موفقیت در قتل کریمیان به دیگر سوژههای خود هشدار میدهند که عنقریب به سراغتان خواهیم آمد تا هم سوژهها و هم دوایر امنیتی غربی هشیار شوند؟ آیا اینها به عقل و شعور ما توهین نمیکنند؟
قتل سعید کریمیان جنایت آشکار و تبهکارانه است. این قتل توسط هرکس که صورت گرفته شده باشد محکوم است اما نباید از کریمیان چهرهی یک قدیس یا مبارز ساخت. ساختن چهرهی یک قهرمان از او، جفا به حقیقت و چنگ کشیدن به چهرهی مبارزان راستین میهنمان است که با جان و مالشان به مبارزه با رژیم نکبت حاکم بر میهنمان شتافتند.
ایرج مصداقی ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
پانویس:
۱- یادم هست در همان ایام یکی از زندانیان سیاسی سابق مجاهد به نام سیاوش پیشه ور با اطلاع وزارت اطلاعات به قاچاقچیگری مشغول بود و تعدادی از زندانیان سیاسی مجاهد را نیز با دریافت پولهای هنگفت به لندن رساند. وی در سال ۷۰ برای چند روز توسط وزارت اطلاعات بازداشت و سپس آزاد شد. آن موقع سیاوش پیشهور در کار قاچاق مسافر به کانادا بود. وزارت اطلاعات بعد از بازجویی و به دست آوردن اطلاعات کامل از قضایا، او را آزاد کرد و گفت مسئلهی ما نیست اداره آگاهی و نیروی انتظامی خودش میداند و شما. ما مأمور آگاهی نیستیم. پیشهور خودش نیز نزدیک به یک دهه بعد به لندن آمد و از هواداران نزدیک فرقه رجوی در این شهر بود و عاقبت به جرم پولشویی و اعمال خلاف قانون و ... دستگیر و به چندین سال زندان در انگلیس محکوم شد. اگر مشمول عفو نشده باشد، همچنان بایستی در زندان به سر برد.
بعد از انتشار:
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
یکی از دوستان به من اطلاع داد که بابک داد در ترکیه نبود بلکه از طریق مریوان به سلیمانیه عراق رفته بود و در آنجا به دروغ ادعا میکرد که در ایران است و فراری و پاسداران دربه در دنبالش میگردند و ... به این وسیله موضوع را تصحیح میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر