نقش یزدی در تحمیل خمینی به ایران بیبدیل است
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
ابراهیم یزدی در جوانی از اعضای جبهه ملی ایران بود که در سال ۱۳۴۰ در تاسیس نهضت آزادی نقش داشت.
دوشنبه, 28 اوت 2017آیدا قجر
پنجم شهریور ماه به ناگهان خبر رسید که ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران و وزیر خارجه دولت موقت انقلاب در ازمیر ترکیه پس از ماهها مبارزه با سرطان، جان سپرد. حالا قرار است پیکر او برای خاکسپاری به ایران منتقل شود. ابراهیم یزدی در جوانی از اعضای جبهه ملی ایران بود که در سال ۱۳۴۰ در تاسیس نهضت آزادی نقش داشت. او در جریان انقلاب ۵۷ از مشاوران آیتالله خمینی بود، با او در پاریس به سر میبرد و همراهش به ایران بازگشت. اما چندی نگذشت که دولت موقت، استعفا داد و یزدی به منتقد سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل شد.نقش او در جریان انقلاب چنان پررنگ است که برخی او را از تثبیتکنندگان نظام جمهوری اسلامی میدانند. خصوصا که از سالها پیش از انقلاب فعالیتهای بسیاری در خارج از ایران داشت.از جمله منتقدان ابراهیم یزدی، ایرج مصداقی، کنشگر سیاسی و از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق است که بارها گفته در نقد ابراهیم یزدی گفته است، به هیچوجه حاضر به همکاری با او نبوده است. در همین خصوص با او گفتوگویی داشتیم که در ادامه، متن کامل آن را میخوانید
شما همواره از منتقدان آقای ابراهیم یزدی بودید. حتی نقل قولی از شما هست که گفته بودید به هیچوجه حاضر به همکاری با ایشان نبودید. چرا؟ محور انتقادهای شما به ایشان چیست؟
- ایشان پیش از انقلاب انجمن اسلامی را اداره میکرد و من در آن زمان نگاه مثبتی به آن انجمن و فعالیتهایش نداشتم. بعدها به خاطر روابط نزدیک ایشان با خمینی در پاریس نقدهایم بیشتر شد چون عملا نگاه مثبتی به خمینی و اطرافیان او نداشتم. زمینههای انتقادهای من از همانزمان آغاز شد.
اما آقای یزدی خیلی زود کنار گذاشته شد و به منتقد نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. او حتی به خمینی و انقلاب هم انتقادهای بسیاری داشت. اما شما همچنان به او انتقاد داشتید. چرا؟
- نقش آقای یزدی در شناساندن یک خمینی غیرواقعی به جامعه ایران و جامعه جهانی بسیاری مهم بود. در آن زمان خمینی نیاز داشت که چهره دیگری از خودش جلوه دهد؛ چهرهای که خمینی واقعی نبود و برای او ساخته بودند. حتی به او میگفتند که در مقابل مطبوعات چه بگوید و ترجمهها را هم تغییر میدادند. واضحترین نمونه آن گفتوگو با خمینی در هواپیمایی است که از پاریس به ایران بازمیگشت. وقتی خبرنگار از خمینی میپرسد که چه احساسی دارید، خمینی میگوید «هیچی» اما قطبزاده هیچی را که به سادگی در انگلیسی میشود Nothing ترجمه میکند: I have no comment. در حالیکه این دو ترجمه زمین تا آسمان با هم متفاوت است. این شکل از پاسخگویی در ترجمهها را در تمام گفتههای خمینی میبینیم. نقش یزدی و نهضت آزادی در آن زمان در صف جلوی مذاکرات بود. آنها مطلقا قدرتی در پشتپردهها، تظاهرات و سازماندهیها و فعالیتها نداشتند. قول و قرارهایی میدادند و چهرهای از او تصویر میکردند که مطلقا حقیقت نداشت. در حالیکه خودشان هم میدانستند. همین رویکرد را در مذاکرات داخلی با ارتش یا نیروهای امنیتی میبینیم. اما متاسفانه هیچیک از این افراد رویکرد و رفتارهای خودشان را در جریان انقلاب نقد نکردند. آنهایی که سالها به اصلاحات معقتدند و فکر میکنند میتوان این نظام را اصلاح کرد، این انتقادها را در برخورد با نظام پادشاهی نداشتند. در صورتیکه قطعا نظام پادشاهی امکان رفرم بیشتری داشت. برای همین من هیچ اصلاحطلبی را جدی نمیگیرم. مادامی که اصلاحطلبی رفتار خودش را در سال ۵۷ نقد نکند و نگوید من در آن دوران اشتباه کردم، او را جدی نمیگیرم. هیچ اصلاحطلبی نه در داخل کشور و نه خارج از آن، چنین نقدی به خود نکرده است. برای همین من آنها را استمرارطلب می شناسم. استمرار در قدرت، حضور و همراه با آن و نه اصلاح قدرت. اگر چنین بود، باید همین نگاه را به دوران شاه داشتند.
با توجه به نقشی که برای آقای یزدی توصیف کردید، فکر میکنید باور خود ایشان هم چنین بود؟ بسیاری مثل آقای گری سیک معتقدند که به عنوان نمونه نقش آقای یزدی در بحران گروگانگیری پیغامبری بود و نه باورهای خود ایشان. آیا باورهای ایشان بود یا سیاسی بازیهای آن زمان؟
- ممکن است که ایشان در آن دوران نظرات دیگری داشته بود. چون از قدرت برکنار شده بود. آقای یزدی سال ۵۷ با آقای یزدی سال ۵۸ متفاوت است. در آن دوران ایشان مشاور اصلی خمینی در فرانسه بود. برای آنکه خمینی در آن زمان همین را نیاز داشت و تعامل با غرب، جا انداختن حکومت اسلامی و انتقال قدرت مطرح بود. در آن زمان به مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی نیاز داشتند تا در صف جلو حرکت کنند. اما به محض بازگشت به ایران، نقش آقای یزدی در حکومت، درست بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ متفاوت از نقشی میشود که او پیش از آن در پاریس داشت. بعد از انقلاب دیگر آن نقش تعیینکننده را نمیبینیم. جریان خمینی دیگر نیازی به نهضت آزادی و امثال یزدی نداشت و آنها هم قدرت واقعی نداشتند. قدرت واقعی را کمیته، نمایندگان خمینی، ائمه جمعه و رهبران حزب جمهوری اسلامی داشتند. نهضت آزادی و آقای یزدیک عقب رانده شدند. بنابراین نظرات ایشان در گروگانگیری یا بعد از آن غالبا نظرات خود ایشان بوده است که میتواند متفاوت از نگاه غالب بر حکومت بوده باشد. اما به نظر من آقای یزدی طی ۳۸ سال گذشته فرصت زیادی داشت که به نقش خودش در جریان انقلاب نقد کند اما نکرد. در حالیکه ایشان باید برای تحمیل خمینی، چنین نقدی را به خود میداشت. البته نه اینکه ایشان تنها بود بلکه جریانات سیاسی از چپ و راست در این اشتباه تاریخی نقش داشتند اما نقش آقای یزدی، نقشی بیبدیل است که نمیتوان آن را با دیگران مقایسه کرد.
یعنی فکر میکنید آقای یزدی از طرف جریان آقای خمینی و شخص ایشان بازی خورد؟
- نمیتوانم بگویم بازی خورد یا نه. این بخشی از نگاه او بود. خمینی قبله آمال آنها بود. در تمام دهه ۴۰ او و افرادی از نهضت آزادی نزد خمینی میرفتند. از توسلی که شوهر خواهر آقای یزدی است تا کنفدراسیون او را به عنوان یک رهبر به رسمیت میشناختند. یزدی همان کسی است که خمینی را به پاریس میبرد. وگرنه در دستگاه خمینی این فراست و نگاه وجود نداشت.
به نظرتان اگر آقای یزدی کنار زده نمیشد و قدرت را در دست میگرفت، چه سرنوشتی داشتیم؟
- حتما بهتر بود. قطعا اگر نهضت آزادی در قدرت بود وضعیت کشور ما بهتر بود. نگاه آنها به دنیا بسیار مثبتتر بود. بسیاریشان تکنوکرات بودند و میتوانستند در مراحلی موثر باشند. تردیدی در این نیست. نگاه من این نیست که اگر مهندس بازرگان در قدرت بود وضعیت همین بود. قطعا اینگونه نیست. اما عقبماندهترین لایههای جامعه بالا آمدند و قدرت را در دست گرفتند و اتفاقا در جریان ۵۷ هم همانها حضور داشتند. موتلفهایها همهکاره بودند و سازماندهی میکردند وگرنه آقای یزدی و امثال او کارهای نبودند.
اگر بخواهیم بگوییم آقای یزدی میراثی از خود باقی گذاشته است، به نظر شما آن میراث چیست؟
- ایشان هرچه هم از خود باقی گذاشته باشد، زیر نقش مخرباش در جریان سال ۵۷ و تحمیل خمینی به جامعه ایران قرار دارد. این همان نکته برجستهای است که در ارتباط با ابراهیم یزدی میبینیم. قطعا ایشان طی این سالها به حاکمیت و حکومت نقد داشته است اما فعالیتهایش، رویکردش، نقشش در تغییر نظام از پادشاهی به جمهوری اسلامی را نقد نکرد. اگر هم جایی چیزی گفته باشد، تا وقتی مکتوب و مطرح نشود، اهمیتی ندارد. تفاوت ایشان با آیتالله منتظری همینجاست. از منتظری در تاریخ ایران به نیکی یاد میشود؛ علیرغم آنکه نقش مستقیمی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و نکتبی که بر کشور ما حاکم است، داشت. اما ایشان نقد جدی به خودش کرد، چیزی که در یزدی نمیبینیم.
در واقع معتقدند تمام فشارها، کنار گذاشته شدنها، زندانها و هزینههایی که ایشان متحمل شد، بدون نقد به خود، بیفایده است؟
- قطعا. در نظام جمهوری اسلامی خیلیها به زندان رفتند یا قربانی شدند یا حتی جان خود را از دست دادند و هزینهها پرداختند اما اگرچه این هزینهها جای تاسف دارد اما به این معنا نیست که راه آنها و فکرشان درست است. بسیاری از رهبران حزب توده را اعدام کردند در حالیکه آنها حتی یک قدم علیه جمهوری اسلامی برنداشتند و بلکه در تثبیت این نظام از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. اما ۹۳ درصد اعضای رهبری این حزب از دفتر سیاسی و کمیته مرکزی تا مشاورانش اعدام شدند. فکر نمیکنم آقای یزدی به اندازه آنها هزینه داده باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر