آیا زنجیری که بر پای محمود صالحی، روی تخت بیمارستان بسته اند، تنها به بند کشیدن یک انسان، یک کارگر، یک انسان آزادیخواه در گوشه ای از ایران است؟ آیا این زنجیری نیست که برپای همهی ما، همهی ستمدیدگان، آوارگان، تهیدستان و تحقیر شدگان و همهی مبارزان و آزادیخواهان این جامعهی بیمار بسته شده است؟ آیا تصویری عریانتر از خشونت سرد و سرکوبگر سرمایه و پاسداران حکومت ستم و سرمایه و دار و شکنجه وجود دارد؟ آیا فریادی از این رساتر برای آگاه کردن ما از زنجیرهای آشکار و پنهانی که ما را در تار و پود نکبت ستم و سرمایه اسیر کرده است وجود دارد؟ آیا فقط انسان بودن، نه حتی روشنفکر و مبارز و آزادیخواه بودن، برای شنیدن این فریاد و طنین انداز کردن آن همچون غرشی از هزاران و هزار حنجره کافی نیست؟
محمود صالحی، با شرافتش، با مبارزه و استواری اش و با آزادیخواهی دلیرانه اش زنجیرهای ما را به ما نشان می دهد. این زنجیر همهی ماست که بر پای نحیف پیکر بیمار او بسته شده است. او تنها نیست، اگر ما سردی زنجیرهای بسته بر پای خویش را لمس کنیم.
با فریادی رساتر، زنجیر را از پای صالحی باز کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر