همیشه پای یک روحانی درمیان است!
محمد شوری
محمد شوری
درهرجاکه بنگری پای یک روحانی درمبان است؛وپاچه خوارانی در طواف آن؛سالوسان ریاکاری که دریی سوادی علمی،درپُست های مدیریتی روزگار خلق الله راتیره وفسادرا به فرهنگ عمومی تبدیل کرده اند.
چهل سال است که روحانیت درمدیریت خُردوکلان کشورحرف اول رامی زند.و انقلاب۵۷"باآنهم آرزووآرمان،تبدیل به «جمهوری آخوندی»شد.
"جمهوری آخوندی"تعبیری ست که مرتضی مطهری بکاربرد.اوبااستدلال خودمنکرآن شدوگفت:ممکن نیست چنین شود؛ولی چنین شد.
درتقویم۱۲فروردین،روزجمهوری اسلامی ست؛وازآن به عنوان جشن ملی،ونماد تغییر"سلطنت"به"جمهوری" یادمی شود.
ایضااین روزباتاسی ازواژه ی ایام الله"درقرآن،«یوم الله»معرفی شده است.
روحانیت به پشتوانه ی رهبری خمینی،باسوء استفاده ازناآگاهی توده های عوام وبابهره بری منافقانه ازعواطف مذهبی آنها،وبافریب روشنفکران وسیاستمداران، به مروردرراس قدرت اجرایی قرارگرفت وبرخرمرادسوارشدو سیاست،اقتصاد، فرهنگ وثروت کشور(نفت)رابه تملک خوددرآوردوتاالآن باانواع رمل واسطرلاب وبامددازخُرافه گرایی(بطورمثال اخیراراه اندازی تاسیساتی بنام آژیرظهورامام زمان)وباصطلاح امدادهای غیبی وصدورانواع فتاوی،(از جمله جوازبهتان زدن به افرادخاص)حاضربه پیاده شدن نیستند.ودراصل،بجای اینکه ۱۲فروردین،یوم الله باشد،یا"ملا"شد!!
خمینی بازندگی کوتاه خوددرمهد دمکراسی(فرانسه)،برای مردم جهان شناخته شدوازاتفاق،بهترین حرف هاو افکارایشان زمانی ست که درنوفل لوشاتودرمواجه باافکارعمومی و خبرنگاران ملزم به پاسخگویی به ایده های خودوآینده ی ایران شد.کاری که البته بابدست آوردن حاکمیت وتغییرنظام هیچگاه تکرار نشد،همانطورکه خلف وجانشین وی(خامنه ای)نیزباییش ازربع قرن سلطه ی یک نفره،حاضرنیست خود رادرمعرض پرسش افکارعمومی وخبرنگاران قراردهد.
به مروروباوقوع جنگ ودرکنارآن،تصفیه وحذف نیروهای سیاسی،آن ایده ی قلبی وحدیث نفس روحانیت(تبدیل"جمهوری اسلامی"به"حکومت اسلامی)علنی شد.
بطورمثال:حزب موتلفه_که پشتوانه ی رانت بازاروحمایت روحانیونی چون طیف مصباح یزدی رادردنبال خوددارد،ضمیر ومافی ضمیرخودرادرنشریه ی"شما"ارگان رسمی خود،(ش۷تاریخ۲۱ فروردین۱۳۷۶)آشکارمی کندوازمجمع تشخیص مصلحت نطام می خواهدتاباکسب اجازه ازمقام معظم رهبری،چنانکه اجازه فرمایند،درباره موضوع نحوه ی وصول نظام ازجمهوری اسلامی به نظام حکومت عدل اسلامی"اقداماتی انجام شود!
آنهایی که دربحبوبه ومیانه ی انقلاب وتظاهرات وشعارهای مردم علیه سلطنت، بودندیادشان هست که شعار:"استقلال،آزادی،حکومت اسلامی"،ناگهان تغییروجایش رابه شعار:"استقلال،آزادی،جمهوری اسلامی" دادواین خودمتاثرازاین بودکه واژه ی "حکومت اسلامی"درمیان نخبه گان، سیاستمداران،روشنفکران و قشر تحصیلکرده ی دانشگاهی ودانشجویی،واژه ی مطلوبی نبودوبوی دیکتاتوری مذهبی وفردی می داد(همان ولایت مطلقه فقیه که امروز گریبان ملت و کشورراگرفته ودرحال خفه کردن و اضمحلال کشوراست)ازاین رو برای حفظ حمایت این قشرعظیم_ودر واقع موتورانقلاب_لازم بودشعارفوق تصحیح شودوجایش را به"جمهور"و "جمهوری"_که اطلاق برحضورواشتراک تمامی مردم در سرنوشت خودشان رادارد،بابرچسب اسلامی که درواقع نشانه ی فرهنگ رسمی وعامیانه وتاربخی مردم بود،بدهد.
با پیروزی آنی مردم دربهمن۵۷،وبدون آنکه فرصت اندیشه کردن ومطالعه ومناظره دررسانه هارابه مردم وگروه هابدهندو حداقل۶ماه آنرابه محاق بحث ومناظره بگذارند،توسط "راس"ها،"رای"هابه صندوق ریخته شد!
جدای از"کلمه الحق"هایی که '"یرادبهالباطل"هایی راداشتند(وزمانی هم بایدبه روانشناسی وپی بردن به نهان آراوسخنان افرادوگروه هادرابتدای سال نخست پیروزی انقلاب پرداخت)اجبارو الزام مردم به اینکه فقط بایدبه "آری یا خیر"درعنوان"جمهوری اسلامی"رای دهند،بامخالفت هایی هم روبروشد.
بازرگان که سیاستمداری ملی ومذهبی بودوبه همین خاطرمورد اطمینان وقابل اعتماد؛ولذاازطرف خمینی ریاست دولت موقت رابدست گرفت،درانتقادبه این شیوه وبخاطرآنکه می دانست ازاسلام قرائت های مختلفی هست، به خمینی پیشنهادکردواژه ی"دمکراتیک"به اسلامی اضافه شود.
هرچنداگراین واژه هم اضافه می شد،باز هم اختلاف ها وشرایط فعلی پیش می آمد،ولی بااین وجودموردمخالفت شدید خمینی قرارگرفت وبااعلان اینکه"نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد"این پیشنهاد ردشد.
دکترابوالحسن بنی صدر_که دراندکی پس ازپیروزی انقلاب،اولین رئیس جمهوری ایران شد،درمصاحبه ای ودرپاسخ به این پرسش خبرنگار که پرسیدنظرتان درباره این گفته آقای بازرگان چیست که مردم بایدفقط نظربدهندجمهوری اسلامی می خواهندیاسلطنت؟گفت:
"این نظرایشان است.کسانی هستندکه جمهوری رامی خواهند،ولی ممکن است صفت اسلامی رانخواهند.تکلیف چیست؟آیااگررای ندهند،معنایش اینست که سلطنت رامی خواهند؟می شوداین پرسش راتفصیل داد.چندتاصفت برایش گذاشت،تاهرکس خواست به هرکدام ازآنهارای بدهد.به این ترتیب هم دمکراسی لازم رعایت شده هم ایرادی واردنیست وهم اینکه ماخیال می کنیم اکثریت مردم رای خواهنددادبه اینکه یک جمهوری اسلامی باشد.
(نقل از روزنامه اطلاعات۶اسفند۱۳۵۷)
دکتر مصطفی رحیمی نیزدرنامه ای به خمینی،با این عنوان که"چرا با جمهوری اسلامی مخالفم"؟نوشت:
«...آیا می توان ادعاکردهمه شهیدانی که درسال های سیاه باخون خود نهال انقلاب راآبیاری کرده اند،طرفدار جمهوری اسلامی بوده اند؟...عنوان کردن جمهوری اسلامی درزمان ماباروح دمکراسی گونه ای که درزمان حضرت محمد(ص)وخلفای راشدین برقرار بود،منافات دارد».
(نقل ازروزنامه آیندگان۲۴دی۱۳۵۷)
جووهیجان غالب آن زمان بدون شک،رای به جمهوری اسلامی می داد،ولی بااین وجودخمینی چنین ریسکی نکردونه تنهااجازه ندادانواع حکومت به رای گذاشته شود،بلکه بازودبرگذارکردن رفراندوم مانع فرصت مطالعه برای مردم شد.
درهمان سال نخست وباتوجه به برتری روحانیت دربه اختیارگرفتن قدرت سیاسی،مرتضی مطهری درمصاحبه ای_که ازتلویزیون آنزمان پخش شد_گفت:
«ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خوددررأس دولت قراربگیردوعملا حکومت کند.نقش فقیه دریک کشور اسلامی،یعنی کشوری که درآن مردم ،اسلام رابه عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم ومتعهد هستندنقش یک ایدئولوگ است.نه نقش یک حاکم...تصورمردم آنروز- دوره مشروطیت-ونیز مردم ماازولایت فقیه این نبوده ونیست که فقهاحکومت کنندواداره مملکت رابدست گیرند...اساسا فقیه راخودمردم انتخاب می کنندواین امرعین دمکراسی است...آیا اسلام دین طبقه روحانیت است؟آیااسلام ایدئولوژی روحانیون است؟یاایدئولوژی انسان بماهو انسان؟آیاواقعاروشنفکران ما،آنگاه که با مفهوم جمهوری اسلامی روبرو می شوند یا این کلمه رامی شنوندجمهوری به اصطلاح آخوندی درذهنشان تداعی می شود که تنهافرقش باسایرجمهوری هادراین است که طبقه روحانیون عهده دارمشاغل وشاغل پستهاهستند؟حقیقتااگرنمی دانستندوچنین تصوری راداشتند،جای تعجب است و اگرمی دانستندونعل وارونه می زده اند،جای تأسف.»
(نقل ازکتاب پیرامون انقلاب اسلامی،ص85)
امادرعمل وتجربه وحوادث بعدنشان دادکه روحانیت قصدبازنشستگی وپیاده شدن ازقدرت سیاسی راندارد.تاجایی که نوچه های آنان،درتوهُّم وصل جمهوری اسلامی به حکومت مهدی(امام زمان)گفته اند:
درصورت هراتفاقی زمین سوخته تحویل می دهند!!
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگاربیکار)
دهم فروردین1397
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر