۱۳۹۷ مرداد ۳, چهارشنبه

من همدستِ توده‌ام تا آن دَم که توطئه می‌کند گسستنِ زنجیر را تا آن دَم که زیرِ لب می‌خندد


  1. من هم‌دست ِ توده‌ام
    ———————


    من همدستِ توده‌ام
    تا آن دَم که توطئه می‌کند گسستنِ زنجیر را
    تا آن دَم که زیرِ لب می‌خندد


    دلش غنج می‌زند
    و به ریشِ جادوگر آبِ دهن پرتاب می‌کند.


    اما برادری ندارم
    هیچگاه برادری از آن دست نداشته‌ام
    که بگوید «آری»:
    ناکسی که به طاعون آری بگوید و
    نانِ آلوده‌اش را بپذیرد.
    هوشنگ / ۰۳ مرداد ۱۳۹۷


  2. نمی‌توانم زیبا نباشم…
    ——————————-


    نمی‌توانم زیبا نباشم
    عشوه‌یی نباشم در تجلیِ جاودانه.


    چنان زیبایم من
    که گذرگاهم را بهاری نابخویش آذین می‌کند:


    در جهانِ پیرامنم
    هرگز
    خون
    عُریانی‌ جان نیست
    و کبک را
    هراسناکیِ‌ سُرب
    از خرام
    باز
    نمی‌دارد.


    چنان زیبایم من
    که الله‌اکبر
    وصفی‌ست ناگزیر
    که از من می‌کنی.
    زهری بی‌پادزهرم در معرضِ تو.
    جهان اگر زیباست
    مجیزِ حضورِ مرا می‌گوید. ــ


    ابلهامردا
    عدوی تو نیستم من
    انکارِ تواَم.

    ۱۳۶۲
    هوشنگ / ۰۳ مرداد ۱۳۹۷
  3. سلاخی می‌گریست…

    سلاخی
    می‌گریست
    به قناری کوچکی
    دل باخته بود.

    ۱۳۶۳
    هوشنگ / ۰۳ مرداد ۱۳۹۷

  4. بر کدام جنازه زار می‌زند…؟
    ————————–


    بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟
    بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید
    این سازِ بی‌زمان؟


    در کدام غار
    بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زِه، این پنجه‌ی نادان؟


    بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
    بگذار برخیزد!


    زاری در باغچه بس تلخ است
    زاری بر چشمه‌ی صافی
    زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است
    زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
    زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.
    بر برکه‌ی لاجوردینِ ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی؟
    مطربِ گورخانه به شهر اندر چه می‌کند
    زیرِ دریچه‌های بی‌گناهی؟


    بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
    بگذار برخیزد!

    ۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲

هیچ نظری موجود نیست: