- من همدست ِ تودهام———————من همدستِ تودهامتا آن دَم که توطئه میکند گسستنِ زنجیر راتا آن دَم که زیرِ لب میخندددلش غنج میزندو به ریشِ جادوگر آبِ دهن پرتاب میکند.اما برادری ندارمهیچگاه برادری از آن دست نداشتهامکه بگوید «آری»:ناکسی که به طاعون آری بگوید ونانِ آلودهاش را بپذیرد.
نمیتوانم زیبا نباشم…——————————-
نمیتوانم زیبا نباشمعشوهیی نباشم در تجلیِ جاودانه.
چنان زیبایم منکه گذرگاهم را بهاری نابخویش آذین میکند:
در جهانِ پیرامنمهرگزخونعُریانی جان نیستو کبک راهراسناکیِ سُرباز خرامبازنمیدارد.
چنان زیبایم منکه اللهاکبروصفیست ناگزیرکه از من میکنی.زهری بیپادزهرم در معرضِ تو.جهان اگر زیباستمجیزِ حضورِ مرا میگوید. ــ
ابلهامرداعدوی تو نیستم منانکارِ تواَم.
۱۳۶۲- سلاخی میگریست…
سلاخیمیگریستبه قناری کوچکیدل باخته بود.
۱۳۶۳
بر کدام جنازه زار میزند…؟————————–
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟بر کدام مُردهی پنهان میگریداین سازِ بیزمان؟
در کدام غاربر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه، این پنجهی نادان؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخندبگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ استزاری بر چشمهی صافیزاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ استزاری بر شراعِ بلندِ نسیمزاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکندزیرِ دریچههای بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخندبگذار برخیزد!
۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲
۱۳۹۷ مرداد ۳, چهارشنبه
من همدستِ تودهام تا آن دَم که توطئه میکند گسستنِ زنجیر را تا آن دَم که زیرِ لب میخندد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)