پرنس موناکو؛ پرنس احمد آباد؛پرنس سرخ
محمود طوقی
محمود طوقی
پرنس موناکو ؛ پرنس ارفع
پرنس نبود ونامش میرزا رضا و پدرش تاجری ورشکسته بود ودر سال ۱۲۷۰ قمری در تبریز بدنیا آمد.
نذر پدرش بود که برای تحصیل به عتبات برودو آخوند بشود اما ورشکستگی پدر او را برای کار راهی استانبول کرد .
خرده استعدادی داشت . و زبان فرانسه را در استانبول فرا گرفت.
شامه تیزی هم داشت وبه صرافت فهمید با کارگری و دلالی راه بجایی نمی برد .پس به تفلیس رفت و مترجم کنسول ایران شد .
دانستن سه زبان ترکی ،فارسی و فرانسه و دانستن رموز نزدیکی به مقامات و خود شیرینی برای روس ها او را از دیلماجی به یک طرف صحبت در تعیین سرحدات ایران و روس رساند .تا از قبل واگذاری کریمانه بخش هایی از سرزمین پدری ما ،نه پدری او که او خودرا ایروانی می دانست ،راه ترقی اش به مدارج بالا گشوده شود .
مدتی بعد کاردار سفارت ایران در پترزبورگ و سپس مستشار سفارت شد .
ملتزم رکاب
در سفر سوم ناصرالدین شاه توانست خودرا به شاه نزدیک کند و ملتزم رکاب شود و در بازگشت کنسول ایران در تفلیس شد که با سر کیسه کردن کارگران و تجار ایرانی درآمد سرشاری داشت .
در سفر فرنگ قاپ ناصرالین شاه را دزدید و با چرب زبانی تعدادقابل توجهی از فرمان های سفید از شاه گرفت تا در جمعه بازار ناصری هر کدام را به ۱۰۰۰۰تومان بفروشد.
قحط الرجال قاجاری
در سال ۱۳۱۲ وزیر مختار در پترزبورگ شد و هم زمان وزیر مختاری سوئد و نروژ را هم به مقاطعه گرفت.
۳ سال بعد در لاهه نماینده ایران در انجمن صلح شد .
لقب پرنس
ارفع برای سفر شاه به فرنگ با ارتباطاتی که با مقامات تزاری داشت توانست مبلغ ۲ میلیون لیره وام بگیردودر عوض گمرکات شمال را به روس ها داد.و این پول برای سفربی دردانه شاه و کاسه خرجی ها و لفت ولیس ها هزینه شد .
ارفع بعد ها نوک قلم طلایی ایران بر باد ده اش را که با آن در ازای وام، گمرکات شمال را به روس ها داده بود درموزه دانشگاه موناکو بمعرض تماشا گذارد .این در روزگاری است که قبح خیانت ریخته شده بود.
در سال ۱۳۱۸ قمری به پاس گرفتن وام و تر و خشک کردن شاه در سفر فرنگ ازمظفرالدین شاه لقب پرنس گرفت و میرزا رضای ایروانی ، پرنس ارفع شد.
در سال ۱۳۱۹ سفیر ایران در استانبول شد
ودر همین سال در جشن تاج گذاری آلفونسین پادشاه اسپانیا از سوی ایران شرکت کرد .
در سال ۱۳۲۸بدنبال در گیریش با مشروطه خواهان از سفارت برکنار و به موناکورفت .ودر موناکوقصری زیبا ساخت.
ارفع از پول های باد آورده دو قصرزیبا هم در تفلیس ساخت.
در سال ۱۳۳۱ در کابینه علا السلطنه وزیر عدلیه شد
ودر زمان رضا شاه سفیر ایران در سازمان ملل شد.
۸ سال در این سمت بود وبعد از ۸ سال احضار شد و رضا شاه به او ریاست شورای وزیران را پیشنهادکرد که نپذیرفت و راهی موناکو شد .
در سال ۱۳۱۵ به ایران باز گشت و در سال ۱۳۱۶ شمسی مرد .
در مورد مرگ او دو روایت هست عده ای می گویند در ایران درگذشت و عده ای می گویند در موناکو مرد و در هم آنجا به خاک سپرده شد .ارفع از اعضا لژ فرماسیون بیداری بود.
شجرهخبیثه
میرزا رضا دو پسر داشت . که هردو از صاحب منصبان نظامی بودند .ابراهیم ارفع پسر کوچک او در سانحه هوایی در گذشت . پسر بزرگ اوحسن ارفع بود.
حسنارفع
حسن ارفع در سال ۱۳۰۴ش. وابسته نظامی ایران در انگلیس بود.
مدتی آجودان حضور رضا شاه بود.
و بعد به ریاست ستاد ارتش رسید. و بعد از تبعید او همچنان در سرکار بود .
از دشمنان نهضت دموکرات آذربایجان بود .در زمان ریاست او واحد هایی که برای سرکوب فرقه رفته بودند در شریف آباد قزوین توسط ارتش سرخ متوقف شدند.
حسن ارفع در سال ۱۳۲۵ بازنشسته شد .و بعداز باز نشستگی خانه اش محل تجمع گماشتگان آنگلوفیل بود.
حسن ارفع از مریدان رضا شاه و از همراهان سید ضیا بود . همسرش هم انگلیسی بود.
ژنتیک اش استبدادی و دشمن مردم بودو تا روزی که در ایران بود آنی از توطئه بر علیه منافع ملت غافل نبود
.آخرین پست او رئیس انجمن دوستی ایران و پاکستان بود و در سال ۵۷ از ایران گریخت .
پرنساحمدآباد؛دکترمحمدمصدق
دکتر محمد مصدق در سال ۱۲۵۸ش. در سنگلج تهران بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از برگمردان دوره ناصری ومادرش ملک تاج خانم فرزند عبدالمجید میرزا نوه میرزا فرمانفرما ونوه عباس میرزا ولیعهد و نایب السطنه ایران بود .
پس از تحصیلات مقدماتی در تبریزبه تهران آمدو به مستوفی گری خراسان گمارده شد . حسن کار و رفتارش در خراسان توجه عموم را جلب کرد .
در اولین دوره مجلس انتخاب شد اما سنش به ۳۰ سال نمی رسید و اعتبار نامه اش رد شد .
در سال ۱۲۸۷ به فرانسه رفت و در دانشگاه نوشاتل در سوئیس دکترا گرفت .
بعد از جنگ جهانی اول در وزارت مالیه مشغول شد .مدتی بعد با وزیر مالیه اختلا ف پیدا کرد و استعفا داد .
در زمان کودتای سید ضیا در فارس بود کودتا را برسمیت نشناخت و از کار استعفا داد و به بختیاری ها پناه برد .
در دور پنجم و ششم مجلس نماینده بود و در انتقال سلطنت به رضا شاه با این که موافق قاجار نبود با سلطنت رضا شاه مخالفت کرد .او و اقلیتی دیگر خطر دیکتاتوری را احساس می کردند .
با پایان یافتن مجلس ششم و روی کار آمدن رضا شاه از کار برکنار وزندانی شد و بعدبه احمد آباد تبعید شد.
با سقوط رضا شاه بعد از شهریور ۱۳۲۰ به تهران باز گشت و نماینده دور ۱۴ مجلس شد.
با فشار روس ها برای گرفتن امتیاز نفت شمال و آمریکایی ها برای نفت شرق کشور قانونی را به مجلس ارائه داد که مذاکره برای دادن امتیاز نفت تا حضور نیروهای خارجی ممنوع شد .
در انتخابات دور ۱۵ با دخالت شاه و قوام مصدق به مجلس راه نیافت .
ودر سال ۱۳۲۸ جبهه ملی به همت او تشکیل شد .
انتخابات دور ۱۶ با تلاش او باطل شد و در انتخابات مجدد نماینده مجلس شد .
بعد از ترور نخست وزیر وقت رزم آرا طرح ملی شدن صنعت نفت را به مجلس داد.
و بعد از استعفای اعلا نخست وزیر شد.
نخست وزیری او باعث اعتلای ملی شدن صنایع نفت شد که فرجامش پیروزی ملت ایران بود .
با شکایت دولت انگلیس، دکتر مصدق به شورای امنیت و بعد به لاهه رفت و در استیفای حقوق تاریخی مرد م ایران با دست پُر به کشور باز گشت.
اما ادامه این نهضت با مخالفت شاه و امریکا روبرو شد . برای مصدق نهضت ملی شدن نفت رویه کار بود مراد کوتاه کردن دست استعمار خارجی و داخلی از تمامی شئون کشور بود . و این امری نبود که استبداد پهلوی تحمل کند . پس توطئه شروع شد ودر ۲۸ مرداد به بار نشست . وحکومت ملی جای خودرا به حکومت کودتا داد.
درکوتای ۲۸مرداد دکتر مصدق دستگیر و به ۳ سال زندان محکوم شد و بعد به احمد آباد تبعید شد .
ودر ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت .
مصدق وصیت کرده بود او را درکنار شهدای ۳۰ تیر دفن کنند ولی شاه و ساواک مخالفت کردند و بناچار اورا در یکی از اطاق های خانه اش در احمد آباد دفن کردند.
پرنسسرخ؛مریمفیروز
مریم فیروزدر سال ۱۲۹۲ش. در کرمانشاه بدنیا آمد .پدرش عبدالحسین فرمانفرما نوه عباس میرزا بود و مادرش بتول خانم کرمانشاهی بود.
در مدرسه ژاندارک و دارالمعلمین در س خواند و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت.
۱۶ ساله بود که بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباس قلی اسفندیاری در آمد که پدرش حاج محتشم السلطنه رئیس مجلس رضاخانی بود . فرمانفرمای پیر بدنبال حریم امنیتی بود و می پنداشت پیوند با حکومت جدید باعث تحمل او از جانب حکومت بی ریشه قزاق ها می شود . اما این طور نشد .
از این ازدواج ناموفق مریم صاحب دو فرزند شد ؛افسانه و افسر .
با مرگ پدر از سرهنگ جدا شد .
تماس او با محافل ادبی او را با افکار سوسیالیستی آشنا کرد . و از طریق خانواده ایرج اسکندری به عضویت محافل جنبی حزب توده در آمد .که در آن روزگار تنها ملجا و پناه روشنفکران انقلابی بود .
در سال ۱۳۲۳ با نورالدین کیانوری که از کادر های حزب توده بود آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج شد .
مریم به تمامی اعتبار و موقعیت خانوادگیش پشت کرد و تمام قد در کنار حزب توده ایستاد.
با کودتای سال ۱۳۳۲ تحت تعقیب قرار گرفت اما پایمردی نشان دادو در ایران ماند و تلاش کرد تا لحظه آخر در کنار حزب باشد. بیشتر قرار های خسرو روزبه را او انجام می داد.
و در سال ۱۳۳۶ در حالی که سازمان افسران حزب لو رفته بود و حصار امنیتی حزب از بین رفته بود و پلیس به لایه های نزدیک او رسیده بود ایران را ترک کرد .
مریم به شکل غیابی به مرگ محکوم شد .
نخست به شوروی رفت و از آنجاراهی آلمان شرقی شد.
بار تبعید و زندگی در بلوک شرق را تاب آورد و لحظه ای لب به شکایت باز نکرد و در کنار آرمان هایش ایستاد .در روزگاری که یلانی بی شمار سپر می انداختند و با نوشتن توبه نامه به ایران باز می گشتند.
بعد از سال ها تبعید در سال ۱۳۵۸ به ایران بازگشت .و مثل همیشه در کنار حزب ایستاد درحالی که عمر او از دهه شصت گذشته بود . و سال ها دربدری او را فرسوده کرده بود .امااو همچنان بر سر پیمان نخستین خود با مردمش بود .و تلاش می کرد با حضور مداومش زنان را به صحنه مبارزه اجتماعی بیاورد .
در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱دستگیر شد .پایمردی بسیار نشان داد که حدیثی دیگر دارد .و تا پایان عمر ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ در زندان و حصر خانگی بود .
پرنسهایآنانوپرنسهایما
پرنس های آنان موجوداتی هستند فرومایه و بی اصل و نسب و یک باره بگویم،بی هم چیز.از سنخ و جنس موجوداتی چون میرزا رضا ارفع و پسرش حسن ارفع .از کوخ شروع می کنند و به کاخ می رسند .
به قلم های طلایی ایران بر باد ده شان افتخار می کنند .حماقت و خیانت درآن ها چنان نهادینه می شود که خیانت خودرا به نمایش می گذارند و به آن فخر می فروشند .
اینان بخش های تیره و تار تاریخ ما هستند . اینان بر رنج و بیچاره گی های ملت ما افزوده اندو هم چنان بر ثقل تباهی ها و تیره روزی های مردم ما می افزایند .
اینان را ما بیاد می آوریم تا یادمان نرود باعث و بانی تیره روزی ملت ما چه کسانی بوده اند.وچه کسانی هستند .
اما تمامی تاریخ ما تاریخ موجوداتی از این دست نیست . نام های د رخشانی هم هستند که چون ستاره ناهید می درخشند و شب های تاریک ما را به صبحی دل انگیز بدل می کنند .
اینان پرنس های ما هستند .کسانی که به طبقه خود پشت می کنند .در کنار تهیدستان می ایستند و از کرامت های انسانی دفاع می کنند.
پرنس هایی که تاریخ ما را روشن می کنند و بقول حضرت نیما ؛مارا گرمی می بخشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر