به خدمت برادر زائر عزیز!، ما مخلصتیم.
اول اظهار نفرت خودم را از آنان که جنگ ایران و عراق را راه انداختند و دشمنی را دامن زدند معروض میدارم که چه جوانان نازنینی را از دو طرف فدای حماقت خود کردند. ما دو همسایه، با هم مهربان بودیم و به هم نزدیک بودیم ولی البته نه به این نزدیکی! این نزدیکی که اخیراً شکل گرفته، از دستاوردهای انقلاب اسلامی است. البته «پاآورد» بگوییم گویاتر است.
سابق بر این فحشا، مثل همه شهرهای دنیا، در مشهد هم بود اما دولتی نشده بود. دست بخش خصوصی بود. خردهفروشی بود، از تولید به مصرف! هنوز سوپرمارکت سکس افتتاح نشده بود و بروشور برایش چاپ نکرده بودند و سایت اینترنتی نداشت و تعرفهای در کار نبود و این همه رسمیت نیافته بود. آن موقعها اگر توریست و زائر «اهلاً» بود، شرع انور این همه «سهلاً» نبود.
یا اخی، شما میآیی استخوان سبک میکنی و جرم روزنامهنگاران ما را سنگین میکنی. شما صیغهای میخوانی و تمام. اما آنها اگر بنویسند «این دیگر چه صیغهای است؟»، باید وکیل بگیرند و از خودشان دفاع کنند. تازه تا به خودشان بجنبند وکیلشان میافتد زندان!
مشهد شهر عزیز و شریفی است برای ما. شهر آبروداری بوده همیشه. اگر امروز دست آن داماد و پدرزن افتاده، یک روزگاری مقام معظم رهبری در این شهر روضه میخواند و پیپ میکشید و سه تار زدن یاد نمیگرفت.
یا اخی! برادر! شما به بهانۀ زیارت امام رضا، به عنوان زائر خودت را به مشهد میرسانی، میآیی داماد میشوی میروی، اما لطفاً جایی تعریف نکن، برای روزنامهنگاران ما خطر دارد!
عجالتاً دو تا از نشریات اینجا «شرق» و «شهروند» را دادگاهی کردهاند که چرا شما قضیه را بزرگ و برجسته کردهاید. در حالی که برادر عراقی شما خودت شاهدی که وقتی آمدی قضیه بزرگ و برجسته بود. من آن هفته هم اشاره کرده بودم، ولی حالا اینها بیخش را گرفتهاند!
یا اخی، شما میآیی استخوان سبک میکنی و جرم روزنامهنگاران ما را سنگین میکنی. شما صیغهای میخوانی و تمام. اما آنها اگر بنویسند «این دیگر چه صیغهای است؟»، باید وکیل بگیرند و از خودشان دفاع کنند. تازه تا به خودشان بجنبند وکیلشان میافتد زندان!
اخوی! در مملکت ما خیلی چیزها هست که آزاد است، اما نوشتن دربارۀ آن مجازات دارد و «به شدت برخورد میشود». الان وضع این است که دکل را راحت میشود دزدید، اما دکل را نمیشود نوشت. روزنامهنگار اگر از دزدی دکل بنویسد میافتد زندان اما اگر برود دکل بدزدد کاریش ندارند. کاریش ندارند؟ نه خیر، دارند. میآیند باهاش شریک میشوند. میگویند تو از جلو بدزد، ما از عقب هوایت را داریم. در اینجا تجاوز کردن مباح است -اگر واجب نباشد- اما افشایش حرام.
در اینجا پسربچهها را آزار بدهی، قاضی و بازپرس و دادرس و دادستان و رئیس قوه قضائیه و نمایندۀ رهبری پشتت میایستند، اما اگر دربارۀ آزار بچهها چیزی بنویسی همانها میگیرند خودت را میدهند دست قاری قرآن!
بنابراین شما زائران ثامنالأئمه سعی کنید یک مقدار دهانتان قرص باشد و چیزهایی تعریف نکنید که باعت شود ژورنالیستهای ما تحریک شوند و از خط قرمز رد شوند و با آنها «به شدت برخورد شود.»
در خاتمه برادر عزیز اسلامی، که «امام رضا طلبیده»ات، حالا سعی کن چند روزی که در مشهد هستی یک سری هم به حرم مطهر بزنی، یک زیارتی بکنی. خوب نیست. بالأخره امام رضا احترامش برای شما واجب است. یک طوافی اقلاً بکن و برگرد.
موفق باشی. زیارت قبول. شب به خیر.
***
دلداری به مقام معظم رهبری
پریروزها رهبر معظم جمهوری اسلامی افشاگری عجیبی فرمودند و پرده از اعمال شنیع دشمن سلطهجو و نظام سلطهطلب برداشتند:
«"حذف فیزیکی" نخبگان از روشهایی است که "نظام سلطه" به کار میبرد.»
منظورشان این است که یکهو ممکن است «نظام سلطه» شش هفت هزار محصل و دانشجوی جوان و آیندهساز را تیرباران کند و دار بزند. باید مواظب بود. «نظام سلطه» ممکن است بخواهد یک اتوبوس نویسنده و ژورنالیست را بیندازد ته دره و یا طناب بیندازد گردن اعضای کانون نویسندگان و بیجان بیندازدشان در بیابان. ممکن است در خارج کشور مخالفانش را ترور کند. باید مواظب بود!
به خدمت مقام معظم رهبری عرض میکنم این نظام سلطه را هنوز شما خوب نمیشناسید که چه وقاحتی هم دارد قربان. اما بیخودی نگران نباشید، ملت ما دیر یا زود حسابشان را میرسد. حرص نخورید جان مجتبی. برایتان خوب نیست. گوش شیطان کر میزند به پروستاتتان، دوباره مجبورید با دامبول و دیمبل عملش کنید و همه دنیا خبردار شود.
احتمال احتکار شتر
خبر بود که در خراسان رضوی، در روستایی در تربت حیدریه، مردی سه بار با اتومبیل از روی زنش رد شده، چون خانم مهریهاش را به اجرا گذاشته بوده.
ماجرای تلخ و تأسفآوری است. اما این خبر بیش از اینکه جنایی باشد، خبر اقتصادی به نظر میرسد. نمیدانم مهریهاش چند سکه بوده اما هرچه هست با سکۀ چهار میلیون تومنی برایش زور داشته. (این رقم را تقریبی میگویم و هر نوع داد و ستد به استناد دستخط من اعتبار قانونی ندارد.)
به هرحال طرف حساب کرده که با سکه چهار میلیونی، صرفش به این است که همسرش را بکشد و طبق قانون پنجاه تا شتر دیه بدهد.
گزینههای دیگرش صد تا گاو است یا پانصد تا گوسفند. صد دست لباس از حُلّههای یمن هم ذکر شده که چون سایز و اندازهاش مشخص نیست، آن هم با اوضاع امروز یمن، از خیرش بگذریم بهتر است. وجه رایجش فعلاً همان سکه است و شتر.
طرف حساب کرده که تازه ۵۰ تا شتر را (بله واحد شتر «نفر» است اما من اصراری ندارم بیخودی اظهار نفر کنم) حساب کرده ۱۰ تا شتر به قاضی شرع میدهم، دو سه تا بچه شتر به پیشنماز محل و یک دانه (یعنی رأس بابا) گاو به نماینده رهبری، خودم را از سکه دادن خلاص میکنم.
مشکلی که ممکن است حسابش را نکرده باشد این است که احتمالاً چند بازاری مؤمن و وابسته به فلان حجت الاسلام، شترها را خریده باشند و طرفهای کاروانسرا سنگی احتکار کرده باشند و به قیمتی بدهند که گرانتر از سکههای مهریه دربیاید.
در این صورت طرف مجبور است ۱۰ بار با اتومبیل، عقبکی، از روی خودش رد شود.
خواستگاری در مجلس روضه
«در جریان مسابقه تدارکاتی بین دو تیم فوتبال ایران و بولیوی که شامگاه سهشنبه در ورزشگاه آزادی برگزار شد، ظاهراً به دلیل تهدید فیفا، به شمار بسیار محدودی از زنان، حدود یکصد نفر، به طور گزینشی اجازه داده شد که در ورزشگاه حضور یابند. رسانههای داخلی از این گروه به عنوان "بانوان خاص" یاد کردند که شامل همسران و خانواده بازیکنان فوتبال میشد.»
*حاج خانوم فرمودین دختر دم بخت دارین؟....
* بله خواهر، دخترم خیاطی بلده، آشپزی بلده، خانهداری بلده، دیپلم حسابداری داره، دوره نجات غریق گذرونده، سه تار میزنه، تازه از همه اینا مهمتر، دختر من جزو بانوان خاصه.
*وا!
* والله. توی قوه قضائیه پارتی داریم، میتونه گزینشی بره استادیوم، هر قدر دلش میخواد فوتبال ایران-بولیوی تماشا کنه.
* دختر ما خاصتره خانوم جان، مرتب توی استادیومه، همۀ مسابقهها رو میبینه.
* یعنی پارتیش خیلی کلفته؟
* نه، قیافه اش پسرونه س!
قصۀ ما به سر رسید، خاشقجی به خونهش نرسید
عروس خانم بالأخره بله را گفت و حکومت عربستان مقر آمد که طرف را در کنسولگری کشتهاند. البته میگویند دعوا و کتککاری شده. این را درست میگویند. دوربینهای مخفی و ساعت اپل-واچ خاشقجی هم نشان دادهاند که او با توپ پر وارد کنسولگری شده، یک مشت محکم کوبیده روی میز کنسول و گفته این نامه را امضا کن میخوام زن بگیرم.
کنسول مربوطه پس از اینکه سرجایش برمیگردد (آخه پریده بوده هوا) سعی میکند طرف را آرام کند. میگوید بفرما بنشین یک قهوه برایت بیاورند. در اینجا خاشقجی از کوره در میرود و داد میزند «قهوه را بده به اون محمد سلمان ما.....» – (بیب. بوق سانسور.)
بعد چشمش میافتد به ۱۵ نفری که با کارد و قمه و ساطور و ارّه برقی آنجا بودند. بیخودی اسیر سوءظن میشود. اول یکی یک چک به هر کدامشان میزند و بعد درگیری و کتککاری چند ساعت ادامه پیدا میکند. سرانجام آن ۱۵ نفر کتک خورده و خونین و مالین خود را به فرودگاه میرسانند و میروند. این وسط خاشقجی هم با اره کردن دست و پای خود اقدام به خودکشی میکند.
گفته میشود حاشا و انکار اولیه عربستان به دستور پادشاه بوده که نمیخواسته ولیعهد عزیزش خبردار شود.
گزارشهای رسیده حاکی است که جناب محمد بنسلمان هنوز از ماجرای قتل جمال خاشقجی بیخبر است. اطرافیان در فکرند که یکجوری یواش یواش حالیش کنند که جوانک ناراحت نشود.
در جواب دنیا هم وزیر خارجۀ آمریکا رفت به آنها یاد داد که بگویند «عوامل خودسر» این روزنامهنگار را کشتهاند. آقای ترامپ هم سعی کرد این «عوامل خودسر» را جا بیندازد.
در این گیر و دار رهبر خامنهای گفت حق امتیاز و کپیرایت «عوامل خودسر» در انحصار جمهوری اسلامی است و اتفاقاً در همین راستای قلم و قلمزن هم اختراع شده و مورد مصرف بوده. او افزود ما باید پاسدار حرمت مختاری و پوینده و زالزاده و امیرعلایی و پروانه و داریوش فروهر و عده دیگری که کسی خبر ندارد باشیم و نگذاریم مفهوم «عوامل خودسر» توسط بیگانگان لوث شود یا اتهامات واهی به عوامل خودسر ما زنده شود. (شتر در خواب بیند پنبه دانه را نگفت)
«در کارخانهای که پدر کار میکند»
دیگر آدم دلش به چی خوش باشد؟ یک وقتی دلمان خوش بود که اگر کارگران فلان کارخانه دستمزدشان را میخواهند، کتکشان میزنند. خرسند بودیم که اگر کارگران فلان معدن گرسنهاند و نان میخواهند، میخوابانند شلاقشان میزنند. خیالمان راحت بود به خدا. نگران نبودیم اعدامشان کنند.
ای بابا حالا در مورد اعتصاب کامیونداران گرسنه، صحبت از اعدام آنهاست. ای دریغ، ای افسوس. کجا رفت آن روزگار طلایی که کارگر زحمتکش شب لت و پار و کج و کوله، ولی زنده برمیگشت به خانه؟ کتکش میزدند، شلاقش میزدند، اما باز هم غنیمت بود که نیمه جان و درب و داغون به جمع خانواده میپیوست.
چه زیبا سروده بود شاعر ناکام از قول دخترک کارگر اراکی:
در کارخانهای که پدر کار میکند
جای حقوق، کارگران را کتک زدند
خارج ز وقت هم پدرم کار کرده بود
حق اضافه کار، اضافه دو چک زدند!
بابا! بدون ناله بیا پیش دخترت
من باز بیخیال شدم رخت و کفش را
خواهم نه دامن گُلی و کفش صورتی
نه آن رخ تکیدۀ سرخ و بنفش را!
بابا! به کارخانه نکن صحبت از حقوق
مادر نشسته و نگران چشم بر در است
از بهر پانسمان تو آمادهایم ما
اما کتک نخورده بیایی که بهتر است!
آیا خدا بالأخره وجود دارد؟
دربارۀ وجود یا -خدای نکرده- عدم وجود خداوند باریتعالی، من هیچ نمیدانم و همیشه حرف دانشمندان بزرگ را کپی میکنم. (این «کپی» هم به کلی فارسی شده. چونکه پ دارد!)
خلاصه اینکه جرئت نمیکنم بگویم خدا هست، چرا که ممکن است نباشد، آدم آن دنیا باید جوابگو باشد. اگر هم بگویم نیست، میترسم در آن دنیا خدا بیاید جلوم و بگوید ها ها ها حالا دیگه ما نیستیم نفله؟
به نظرم اول باید راجع به نبودن آن دنیا مطمئن شوم.
پریروزها دیدم رادیو فردا از قول استیون هاوکینگ خدابیامرز نوشته که خدا به کلی وجود ندارد. چندی پیش هم دستخطی از اینشتین پیدا شد که نوشته بود «لغت خدا برای من چیزی جز محصول ضعف انسانی نیست.»
من با اینکه نمیخواهم دست دانشمندان بزرگ را خط بزنم پیش خودم عقیده دارم وقتی یک یادداشت نیمخطی اینشتین بعد از ۷۰ سال، سه میلیون دلار به فروش میرود، این باید کار خدا باشد.
این همه از امام خمینی دستخط باقیمانده، درباره کائنات نوشته، درباره همه جور حیوانات اهلی نوشته!، با این حال هنوز حساب صد امام آماده است که صنار سه شاهی پول مستضعف بدبخت را بگیرد شاید دولت براشان خانه بسازد.
ص.ک (یعنی صبر کنید)- الان خبر رسید که همه مستضعفان صاحب خانه شدهاند. روی این حساب، حساب صد امام بسته شده و گوشواره النگوهای نسل اول مستضعفان به وارثان نسل دوم و سوم پس داده شده. ضمن اینکه اعلام شد امام خمینی اصلاً اینشتین را قبول نداشته و همیشه میگفته ما خودمان پنج-تن داریم.
استخدام جسد
کنسولگری عربستان سعودی در استانبول جسدهای مورد احتیاج خود را از طریق مناقصه یا مزایده -راستش به هر قیمتی که شد- استخدام میکند.
داوطلبان باید صورت گرد و کلّۀ توپی و ریش چانهای داشته باشند. جسدهای میانسال که اندکی کک و مک یا ماه گرفتگی طرف چپ صورت داشته باشند حق تقدم دارند.
واجدین شرایط پس از استخدام و اندکی کارآموزی، یک ساعت اپل واچ جایزه میگیرند. سپس در مسابقۀ ملکه زیبایی جسدها شرکت کرده و یکی از اجساد پس از رسیدن به دور یکچهارم نهایی، توسط کمیتۀ حفظ آبروی سلطنتی، به عنوان جسد شایسته به جهانیان معرفی شده، عکس و فیلمش به صورت آگهیهای گرانقیمت در رسانههای دنیا منتشر میشود.
جسدهای عزیز بجنبید و زندگی آیندۀ خود را نجات دهید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر