محمود طوقی: داستان های جعلی
داستان سارگُن
سارگُن امپراطور آکد در شهر آزو پیرانو در سال ۲۳۳۴ پیش از میلادبدنیا آمد.او سومین شاهی است در جهان کهتوانست پادشاهی بزرگ بوجودبیاورد؛ از عیلام تا دریای مدیترانه، میان رودان و آناتولی هم در حیطه فرمان او بودند.
سارگون از نسل شاهان نبود .تاریخ برای او پدری نمی شناسد .مادرش از روسپیان معابد بود .روسپیان معابد نخستینفاحشه گان تاریخ بودند که بمعاونت ازدواجی که صورت می گرفت تن به هم خوابگی با غیر می دادند و پول بدستآمده بابت این کار به معابدتعلق داشت .
پادشاه خوابی دید و معبران از تولد کودکی سخن گفتند؛که می آید و پادشاهی او را از آن خود می کند .
پادشاه دستور به قتل کودکان داد. مادر سارگن از فرمان مطلع شد فرزند را درسبدی گذاشت و به رودخانه سپرد .
در این داستان بر ساخته سارگُن خود چنین می گوید:
«مادر حقیر و بیچاره من مرا حامله شد .
در پنهانی زائید
و در سبدی از نی بر روی آب گذاشت و روی آن را با قیر بست .
آب مرا بسوی اگی آبیار برد
اگی آبیار مرا به فرزندی پذیرفت ومرا به باغبانی خودبرگزید
هنگامی که من یک باغبان بودم. ایشتار عشق خودرا بمن ارزانی داشت »
سارگُن توسط اگی نجات یافت و اگی به او باغبانی و تجارت آموخت .
سارگُن بعد ها بخدمت پادشاه کش«اور-زابابا » در آمد.
وشهر آکد در کرانه باختری رود فرات میان سیبا و کش واقع شده بود .
سارگُن کمی بعد توانست به منصب حامل جام مقدس برسد. منصبی مهم در روزگاری که همه چیز رنگ و بویمذهبی داشت .
اور- زابابا پادشاه کش در جنگ با شاه اورک کشته شد .و سارگُن به قدرت رسید و از آن جا به آکد رفت و آکد راگرفت و از آکد امپراطوری خودرا گسترش داد.
داستان دوم:موسی
موسی پسر عمران بود و عمران پسر یصهر ،مادرش یوکابد ،دختر لاوی بود.
فرعون رامسیس خواب دیدکه آتشی از طرف بیت المقدس شعله ور شد و زبانه کشید و بسوی مصر آمد و به خانهقبطیان افتاد و همه خانه ها در آتش بسوختند. سپس آتش به کاخ ها و باغ ها رسیدوهمه را نابود کرد ولی به خانهسبطیان آزاری نرسید . سبطیان ازقوم بنی اسرائیل بودند.
رامسیس از معبران خواست تا معنای خواب را بازگویندو آنان گفتند:« بزودی از بنی اسرائیل کودکی بدنیا می آید کهتو و یارانت را به هلاکت می کشاند .».وشب انعقاد نطفه او را هم تعیین کردند.
پس فرعون دستور داد تا در شب موعود زنان بنی اسرائیل حق نزدیکی با شوهرانشان را نداشته باشند و دیگر اینکهقابله ها متوجه زاد و ولد نوزادان بنی اسرائیل باشد .تا اگر نوزادی بدنیا آمد کشته شود .
مادر موسی پنهانی با عمران همبستر شد و نطفه موسی بسته شد .
موسی که بدنیا آمد مهر او بر دل قابله قبطی نشست و به مامورین قبطی چیزی نگفت.ووقتی ماموران فرعون برایجستجو به خانه آمدند مادر موسی او را در تنور پر آتش پنهان کرد تا ماموران اورا پیدا نکنند .وآتش به او آسیبینرساند . پس صندوقی ساخت و موسی را در امواج خروشان نیل رها کرد و آب او را به لابلای درختان کنار کاخرساند .همسر فرعون آسیه او را یافت از فرعون خواست او را به فرزندی بپذیرد. و فرعون چنین کرد . و موسی دردربار فرعون بزرگ شد .
داستان سوم :کوروش
ایشتویگوآخرین پادشاه مادخوابی دید که از زهدان دخترش تاکی روئیدکه بر سراسر آسیا سایه افکنده است .هراسان میشود و معبران را برای تعبیر خواب احضار می کند.
معبران می گویند فرزند دخترش سلطنت را از او می گیرد. پس دستور کشتن نوزاد داده می شود .
کودک برای کشتن به هارپاگ از بزرگان دربار سپرده می شودو هار پاگ این کارا به چوپانی بنام مهرداد می سپاردکهیکی از بردگان اوست. و به او دستورمی دهد تا کودک را در کوهستان رها کند.
هنگامی که مهرداد کودک را به کوهستان می برد می بیند همسرش کودگی مرده بدنیاآورده است پس لباس های نفیسشاهانه را از تن کودک بدرمی آورند و به تن نوزاد مرده می کنندو نوزاد مرده را در کوهستان رها می کنند تاخوراک جانوران شود و به هارپاک رها کردن کودک را در بیابان اطلاع می دهد.
هارپاک کسانی رابه کوهستان می فرستد تا از مرگ کودک مطمئن شود .
ده سال می گذرد و کوروش در یک بازی کودکانه شاه می شود و پسر یکی از بزرگان ماد را را تنبیه می کند .
آرتمبارس پدر کودک شکایت به شاه می برد که فرزند یکی از بردگان او فرزند او را چوب زده است .
کوروش را به نزد ایشتویگو می آوردند و اومتوجه شباهت او به افراد خانواده اش می شود، پس مهرداد را فرا میخواندو از او می خواهدتا حقیقت را بگوید و مهرداد به حقیقت ماجرا اعتراف می کند.
پادشاه با معبران و کاهنان مشورت می کند و کاهنان می گویند؛ چون در بازی کودکان کوروش به شاهی بر گزیده شدهاست دیگر خطری متوجه سلطنت شاه نیست .
بگذریم از روایت نیکلاس دمشقی که به نقل از کتسیاس که می گوید؛ کوروش نوه ایشتویگو نبود بلکه پدرش مردیسارق بود بنام اتراداتس و مادرش هم ارگوسته نام داشت که شغلش بز چرانی بود .
آنالیز این داستان ها
۱- تمامی این داستان های پسینی اند و توجیه و تبیینی است برای آن چه که اتفاق افتاده است.
۲-در تمام این داستان ها پادشاهی است که قرار است سرنگون شود و این پیغام از طریق یک رویا به او ابلاغ می شود.
۳-در تمامی این داستان ها نیرویی ماوراء الطبیعه حضور دارد؛ایشتار خدای سومر و آکددر داستان سارگن،یهوه درداستان موسی و اهورمزدا در داستان کوروش.
۴-در تمامی این داستان ها تلاش برای جلوگیری از این سرنوشت مقدر با شکست مواجه می شود .
با نگاهی به این سه داستان می بینیم که جعل آگاهانه ای صورت می گیرد تا پیشینه ای قدسی برای یک نفرو سرنوشتیمقدر برای یک ملت فراهم شود تا مردم به حاکمیت آدم هایی که نه قدسی بودند و نه آسمانی تن بدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر