۱۳۹۷ آذر ۷, چهارشنبه

مثل خیلی از مردم، طنزنویس‌ها هم دو دسته‌اند: آنهایی که طنز شغلشان است و کوشش می‌کنند تا طناز باشند، و آنها که زندگیشان هم در تار و پود طنزشان، یا طنزشان در تار و پود زندگیشان تنیده شده است.


توسل به بغض برای رسیدن به لبخند

۰۷/آذر/۱۳۹۷

مثل خیلی از مردم، طنزنویس‌ها هم دو دسته‌اند: آنهایی که طنز شغلشان است و کوشش می‌کنند تا طناز باشند، و آنها که زندگیشان هم در تار و پود طنزشان، یا طنزشان در تار و پود زندگیشان تنیده شده است.
علیرضا رضایی متعلق به دسته دوم بود. به گونه‌ای که حتی اگر به غم‌انگیزترین پیغام‌های شخصیش به آدم‌ها هم نگاه کنید، می‌بینید در میان جملات غمبار و تلخ و ناامیدش، ناگهان بارقه‌ای از طنازی او بیرون می‌زند و حال و روز مخاطب پیام را عوض می‌کند.
او طنزنویسی غریزی بود همانطور که مثلاً علی کریمی فوتبالیستی غریزی بود. همانطور هم یاغی، و نه چندان علاقه‌مند به اینکه برای کسی بنویسد، هر چند که کم هم برای دیگران ننوشت.
علیرضا، یکی از بازماندگان نسل طلایی وبلاگ‌نویسان ایرانی‌است. نسلی که طی دهه ۸۰ شمسی اوج گرفت و به طرز حیرت‌انگیزی توانست حریم نویسندگی خشک و مصلوب رسمی را با شخصی‌نویسی‌های بی‌پروا جایگزین کند. اصلا رشد و نمو شخصیت حرفه‌ای علیرضا رضایی در همین دوران آغاز شد. در وبلاگی با نام پر مسمای مرکز طنزیم و نشت آثار علیرضا رضایی، او عملا هر چه دل تنگش می‌خواست با زبانی عموما طنزآمیز می‌گفت.
حتی با مخوف‌ترین چهره‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران، یعنی افرادی مثل حجت‌الاسلام طائب شوخی می‌کرد و البته خبرگزاری فارس، وابسته به جمهوری اسلامی مهمترین منبع تامین‌کننده سوژه برای او بود. او در یکی از پست‌های وبلاگش در تاریخ بیست و سوم آذرماه ۱۳۸۷ به حساسیت‌های سیستم امنیتی روی فعالیت‌های بلاگر‌های آن دوره اینگونه اشاره کرده است:
«همزمان حجت‌الاسلام حسین طائب از راه اندازی ده هزار وبلاگ برادران بسیجی خبر داد . قرار است وبلاگهای نامبردگان وبلاگهای ما را بگیرند با چماق بزنند . سرعت اینترنت مصرفی این برادران بدلیل اتصال مجازی به اجنه اطهار تقریباً ۱۸ برابر سرعت نور تخمین زده میشود . سرعت دقیق اینترنت نامبردگان هنوز توسط دستگاه‌هایی که تا الآن اختراع شده قابل محاسبه نیست. این شبکه ضمناً هیچوقت هم قطع نمیشود. در همین راستا انیشتن نیز با صدرو اطلاعیه‌ای اعلام کرد من گه خوردم گفتم E=mc2 . وی گفت E اگر مال بسیج باشد خیلی بیشتر از mc2 است!»
شاید الان با توجه به گسترده شدن فعالیت کاربران ایرانی در فضای مجازی فارسی‌زبان، نوشتن طنزی چنین تند و تیز آنهم در مورد امنیتی‌ترین بخش‌های حکومت ایران خیلی به چشم نیاید. اما فراموش نکنیم که رضایی این‌ها را چند ماهی قبل از انتخابات پر سر و صدای سال ۸۸ نوشته است. آن روز‌ها، برای دیدن شدن در فضای مجازی، عموماً نیاز بود که مطالب نویسنده‌های غیر حرفه‌ای به سایت بالاترین راه پیدا کند.
سایتی که بر اساس تشخیص و رأی خوانندگان مطالب وبلاگ‌ها و سایت‌ها کار می‌کرد و حتی خیلی‌ از کاربران برای اینکه داغترین خبر‌ها را سریعتر بخوانند اول به آن مراجعه می‌کردند. بی‌پروایی و تند و تیزی و البته مرغوبیت مطالب طنز رضایی باعث می‌شد مطالب پرشماری که او روزانه در وبسایتش می‌گذاشت پای ثابت پست‌های بالاترین باشند.
دامنه جسارت او در این دوران حتی به شوخی با مراجع تقلید و ادبیات آنها هم رسیده بود. اگر بدانیم نویسنده‌ای در ایران زندگی می‌کند و در مهرماه هشتاد و هشت اینگونه بی‌پروا با مقدسات جمهوری اسلامی شوخی کرده‌ است، باید قبول کنم که او در دنیای وبلاگ‌نویسی طنازانه، هر خطری را به جان خریده است:
«استفتاء اول: جسارتاً با توجه به اینکه ماهی ازون برون فلس ندارد لذا از وقتی که حلال شده ما نفهمیدیم آخر که از کجا تا کجاش را می‌شود خورد. لطفاً باید چه خاکی سرمان بریزیم ؟
جواب: اشهد ان لا اله الا همینی که هست. اظهر مبین در آن است که از وقتی ازون برون شد کیلویی صد هزار تومن ما گشتیم دیدیم اتفاقاً دم کون نامبرده یک پولک گنده وجود دارد که چون دانشمندان به اینجور جاها کاری ندارند در صورتیکه ما به جائی غیر از اینجور جاها کار نداریم لذا قبلاً مشاهده نشده بود که الآن مشاهده شد . حالا شما بجای گشتن جاهای نامربوط ناموس بحر خزر برای مشاهده یک عدد پولک برو واحد پشتیبانی لشکر ذوالفقار سلام برسان بگو خاویار هم بتو بدهند ... ضعیفه ی ازون برون از همانجای خوبی که فلس مشاهده میشود تخم میکند یکی انقد !»
ائمه جمعه در جمهوری اسلامی، یکی دیگر از خط قرمزهای خطرناک طنزنویس‌ها هستند. علیرضا اما، در همان ایام پربیم سال ۸۸، گوشش به هیچ نجوای احتیاط‌آمیزی بدهکار نبود و با احمد خاتمی، امام جمعه تهران اینطور شوخی می‌کند:
«* فرق احمد خاتمی با بقیه امام جمعه‌ها چیست؟
۱- خطبه‌ها را در گوش آدم فرو می‌كند
۲- خطبه‌ها را در آدم فرو می‌كند
۳- خطبه ها را فرو می‌كند؟
۴- در خطبه‌ها از فرو كردن دفاع می‌كند»
علیرضا رضایی حتی پس از خروجش از ایران هم همراهی با اعتراضات آن دوران را رها نکرد و مثل همیشه در وبلاگش با زبانی طنزآمیز به تفاوت‌های تجمعات داخل ایران و تجمعاتی که در فرانسه در حمایت از معترضین داخل کشور برگزار می‌شود می‌پردازد:
«یاد خط مقدم خیابان‌های تهران به خیر. اصولاً نمیدونم چه جوریه هرجا که خط مقدم داشته باشه ما هستیم ! ۴۸۷۳ گیگا بایت هم مصاحبه کردیم به صدای امریکای جهانخوار گزارش دادیم.
پلیس اینجا شخصیت نداره بجای اینکه اشک‌آور بزنه ما رو با کتک متفرق کنه ببره تجاوز کنه تازه یک ایل آدم آورده که مواظبمون هم باشه. ما هم که بد عادت، نزدیک بود درگیر بشیم.
ضمناً ماشین‌های پلیس ضد شورش فرانسه هیچکدومش چینی نبود. پرسیدیم چرا؟ گفتن خودمون از شما پژو ۴۰۵ خودروی ملی وارد می‌کنیم، ماشین داریم. گفتیم خب!
ساعت شش بعد از ظهر تازه یادمون افتاد زکی! ما که اعتصاب غذای خشک نکردیم که! صبح تا حالا چرا آب نمی‌خوریم پس؟
وسط اعتصاب غذا متوجه احضار دوتا دیگه از رفقا توسط پلیس وحشی جنایتکار فرانسه شدیم. دوتای دیگر از رفقا هم که برای امروز احضار شده بودن صاف صاف رفتن سالم و سلامت هم برگشتن. اینکه چرا ناپدید نشدن نفهمیدیم چرا!
از آنجا که محل اعتصاب غذای ما فقط بیست متر با سفارت جمهوری اسلامی فاصله دارد هیچکسی هیچ جوری هیچ صد دفعه از هیچ جای ما رد نشد که ازمان عکس و فیلم بگیرد. رفقا گفتن بذار فیلم بگیرن، مثلاً میخوان چه گهی بخورن؟ رفقا تهران هم که بودن همینو میگفتن که الآن همه اینجاییم!
خوبی اعتصاب غذا در زندان اینست که کفش پات نیست راحت هم می‌تونی دراز بکشی بخوابی. اینجا صبح تا حالا پای همه شده قدّ یه قابلمه فقط هم باید بایستی هر کیو می‌بینی بگی ارادت داریم، مخلص شما، اعتصاب از ماست! ضمناً اعتصاب غذاست، اعتصاب سیگار نیست که. تازه گشنمون هم هست اعصاب نداریم. گفته باشم!»

کارنامه حرفه‌ای علیرضا رضایی بعد از خروج از ایران برای خیلی از علاقمندان او از یاد نرفتنی است. از نویسندگی برای برنامه پارازیت کامبیز حسینی تا رادیو پس فردای فرشید منافی، و بعد از آن هم، از آنجا که قبض و بسط‌های ادیتوریال حاکم بر رسانه‌ها را خوش نداشت، خودش به تولید ویدیوهای معروف به شفاف سازی پرداخت و در کنار آن استندآپ کمدی کرد. او طنزنویسی بود که به صورت غریزی طنز می‌نوشت و برای همین هم یاغی گری بکری داشت.
معتقدم یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد علیرضا توانایی عجیبش در بازی کردن در مرز طنز و هجو بود. او حتی گاهی این مرز را رد می‌کرد و طنز را به ورطه هجو و فکاهه می‌کشاند اما به خوبی برمی‌گشت و نشان می‌داد که حتی ابایی ندارد که از «هجویدن» در خدمت «طنزیدن» استفاده کند. کارشناسان می‌توانند خوبی یا بدی این تکنیک را در کار رضایی بررسی کنند و با آن موافق یا مخالف باشند اما این را نمی‌توان کتمان کرد که هر طنزنویسی این توانایی را ندارد.
او به واسط شخصیت غریزی‌اش، با تلخ‌ترین بخش‌های زندگی خودش هم شوخی داشت. از جمله با مریضی‌ قلبیش که این ماه‌های اخیر چندباری به بیمارستان کشاندش. اما کسی نمی‌تواند انکار کند که آخرین شوخی او با مرگ، دیگر نوبر بود. علیرضا انقدر با همه چیز شوخی داشت که شوخی‌هایش با مرگ را کسی جدی نمی‌گرفت تا وقتی که خودش رفت و غریزی‌ترین شوخی زندگیش را تقدیم‌ مخاطبینش کرد تا بفهمیم که وقتی در زندگی همه چیز به طرز عجیبی شوخی می‌شود یعنی چه.
هر چند که معتقدم طنازها نمی‌میرند و فقط از بغضی به بغض دیگر لبخند روی لبها می‌نشانند اما، نمی‌توان این را کتمان کرد که جای خالی پدیده‌ای غریزی و بکر به نام علیرضا رضایی در عرصه طنز ایران تا مدت‌ها احساس خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: