شادی امین و شادی صدر و مقولهی «آیتالله» و «هیتلر»
ایرج مصداقی
در وانفسایی که به سر میبریم چه بسا پرداختن به موضوعی که در پی میآید وقت تلف کردن باشد اما مطرح شدن موضوعات فوق و عدم پاسخگویی به این حضرات چه بسا این گونه تداعی کند که پاسخی برای نظرات مشعشع مطرح شده توسط دو مدعی «عدالت برای ایران» نیست. به همین دلیل است که گریزی به موضوع خواهم زد تا درس عبرتی هم برای حضرات باشد که «گز نکرده» وارد میدان نشوند.
***
شادی امین یکی از دو گرداننده بنگاه اقتصادی «عدالت برای ایران» که میکوشد خود را مدافع حقوق بشر در ایران جا بزند در فیسبوک خود نوشته بود: «واقعاً این کسانی که در مصاحبهها و بحثهایشان از جنایتکارانی چون رئیسی و اشراقی و پورمحمدی و خمینی، به عنوان «آقای رئیسی» و با ضمیر «ایشان گفتند» و «ایشان رفتند» و «ایشان عضو هیئت مرگ بودند» و «آقای اشراقی دادستان بودند» و «آقای رازینی دادستان انقلاب مرکز بودند» و … نام میبرند، چقدر در تثبیت شان و احترام اجتماعی به این جنایتکاران دخیلند. جالب است که همین افراد مخالفان سیاسی خارج از قدرت خود را با بدترین القاب خطاب میکنند و زبان به هرگونه بیحرمتی میگشایند. آیا تا به حال شنیدهاید مورخ یا بازمانده و محققی در آلمان از هیتلر به عنوان Her Hitler یا آقای هیتلر نام ببرد؟ آیا تا به حال شنیدهاید به موسولینی بگویند،آقای موسولینی و یا گوبلز را «ایشان» خطاب کنند؟
«سندروم استکهلم» کشتار ۶۷، عدالت برای ایران
«داستان ناتمام» بازماندگان
«مرعوب قدرت » هتک حرمت فعالین» احترام به جانیان
شادی امین که جدیداً در خم رنگرزی «عدالت برای ایران» تبدیل به «کارشناس» و «مسئول پروژه» و «روانشناس» و «رواندرمانگر» شده است، مدعی بود که من و مهدی اصلانی که بیشترین حجم از روشنگری در مورد جانیان دههی ۶۰ را داشتهایم به علت این که هنگام روشنگری در مورد سوابق جانیان در رسانهها از آنها به عنوان «آقا» یاد کرده و سپس سیاههی جنایات آنها را برشمردهایم دچار «سندروم استکهلم» هستیم و عاشق بازجویمان شدهایم. نکتهی قابل توجه آن که جدا از هزاران صفحه نوشته منتشر شده و صدها ساعت گفتگوی رادیو و تلویزیونی در مورد جانیان و سوابقشان، یک کتاب ۴ جلدی ۲۳۰۰ صفحهای راجع به آنها در دست انتشار دارم و غالب عکسهای همین تصویری که شادی امین مورد استفاده قرار داده را نیز من برای اولین بار منتشر کردهام.
«جامعه شناسان» مدعی از نوع مهرداد درویشپور و عبدی کلانتری نیز که رفقای وی هستند ادعای شریرانهی فوق را لایک کرده بودند.
بعد از آنکه در گفتگو با «میهن تیوی» روی نام مهرداد درویشپور مکث کرده و تأکید کردم جایی نیست که این نادره گفتگو کرده باشد و یا مطلب نوشته باشد و از خمینی به عنوان «آقای خمینی» و یا «آیتالله خمینی» و از جانیان به صفت «آقا» یاد نکرده باشد، وی بلافاصله بدون هیچ پوزش و یا حداقل توضیحی، «لایک» مزبور را پاک کرد تا بلکه ردپای خود را گم کند و مرا دروغگو جلوه دهد که خود عذر بدتر از گناه بود.
آقای عبدی کلانتری دیگر «جامعهشناس» میهنمان از آنجایی که نامی از وی نبرده بودم همچنان لایکاش را نگه داشت. مضحک آن که وی نیز در گفتگو با رسانهها از خمینی به عنوان «آقا» و «آیتالله» یاد میکند. برای نمونه این دو جا را نگاه کنید.
جامعهای که «روشنفکر» و «جامعهشناس» آن مهرداد درویشپور و عبدی کلانتری باشند وضعاش بهتر از این نمیشود.
فرار به جلو و سکوت این دو و افرادی از این دست، موجب شد تا شادی صدر پاشنهاش را وربکشد و این بار در دفاع از «نوچه»اش، شادی امین به میدان آمده و ژست «حقوقی بگیرد و ادعا کند:
«با وحود تمامی اسناد و مدارکی که نقش رهبری خمینی در جنایت علیه بشریت را بی هیچ تردیدی ثابت میکند، اگر کسی هنوز القاب «امام»، «آقا»، حتی «آیتآلله» را به اسم او وصل میکند، یعنی به جنایتکار احترام میگذارد. درست مثل این که در آلمان کسی جلو اسم هیتلر «پیشوا» یا «آقا» بچسباند.»
شادی صدر با وقاحتی مثال زدنی به روی خودش نمیآورد چه کسانی «اسناد و مدارکی که نقش رهبری خمینی در جنایت علیه بشریت را بی هیچ تردیدی ثابت میکند» را در اختیار مراجع و مجامع بینالمللی گذاشتهاند. بایستی اضافه کنم هنگامی که او به خانوادهی رفسنجانی نزدیک بود و در روزنامه همشهری در خدمت کرباسچی و عطریانفر که دست در خون داشت قلم میزد و در روزنامه زن به دختر هاشمی رفسنجانی سرویس میداد و در راه پیوستن به صفوف نمازگزاران پشت سر هاشمی رفسنجانی(۱) دستگیر میشد، من و امثال من اسناد و مدارک مربوط به «جنایت علیه بشریت» صورت گرفته توسط نظام اسلامی و خمینی را به ثبت بینالمللی میرساندیم.
حالا ببینم وضعیت خود شادی صدر این مدعی تازه به دوران رسیده حقوق بشر در ارتباط با حکم «حقوقی»ای که صادر کرده چگونه است.
شادی صدر که آغشته به فرهنگ آخوندهای حاکم بر میهنمان است به سان «واعظ غیرمتعظ» در معرفی کتاب «مرد در آینه» به خاطر «احترامی» که برای خمینی قائل است، مطلبی با عنوان «آیتالله به روایت مترجم» نوشته است که بخشی از آن به شرح زیر است:
«این روزها دارم کتاب «مرد در آینه» (The Man in the Mirror) را میخوانم که نوشته Carole Jrome، دوست دختر کانادایی صادق قطبزاده است. خبرنگار شبکه CBC که حین مصاحبهای، چند ماه قبل از انقلاب در پاریس با قطب زاده آشنا میشود، در هواپیمایی که آیتالله خمینی و همراهانش را به ایران آورد، سوار میشود …
هنوز کتاب را به انتها نرساندهام اما خواندن تاریخ فعالیتهای بخشی از دانشجویان، که نام انجمن اسلامی دانشجویان را برخود نهاده بودند و بنی صدر، قطب زاده و ابراهیم یزدی از فعالانش بودند، ونیز نقش این نهاد در انقلاب برایم جالب است. هر سه این افراد، مترجمان آیت الله خمینی بوده اند در مصاحبه هایی که در نوفل لوشاتو انجام می داده و نویسنده می گوید: بسته به اینکه مترجم آن روز یا آن ساعت آیت الله چه کسی بود، …. از وقتی این را خوانده ام بسیار مشتاق شده ام بدانم مترجم آن گفت و گو با آیت الله خمینی در پاریس که اعلام کرد در حکومت آینده زنان مجبور به داشتن حجاب نمی شوند، کدامیک از این سه نفر بوده اند. چون در مصاحبه های فارسی، آیت الله خمینی هیچگاه چنین چیزی نگفت؛ … (یکی از فیلمها همانی است که قطبزاده از آیتالله میپرسد:)… در پاسخ به راهپیمایی چند روزه زنان دراعتراض به فرمان حجاب اجباری آیتالله خمینی در مقابل صدا و سیما برپا کرده بودند»
چنانچه ملاحظه میکنید بنیصدر و قطبزاده و یزدی لقب ندارند، نه «آقا» نه «دکتر»، اما خمینی همهجا با لقب «آیتآلله» معرفی میشود.
شادی صدر در آبان ۱۳۹۲ در حالی که کمترین بهایی در مبارزه با نظام اسلامی نپرداخته، یقه امیرانتظام را که ۴ دهه ایستادگی کرد به عنوان سخنگوی دولت موقت بازرگان گرفته و او را به پاسخگویی فرا میخواند و از «آیتالله خمینی» یاد میکند و مینویسد:
«برای اینکه بتوانید درکی امروزی و نه پنجاه و هفتی از عدالت و دادخواهی داشته باشید، که با انتقام جویی و اعدامهای انقلابی که به اسم عدالت، در پشت بام مدرسه رفاه، به فرمان آیت الله خمینی، به حکم صادق خلخالی و در زمان ریاست جمهوری مهدی بازرگان و در دوره سخنگوی دولت بودن شما اتفاق افتاد بسیار فرق دارد،»
بماند که بازرگان «رئیس جمهوری» نبود اما آدمی یا باید دچار آلزایمر باشد که نداند خود در نوشتههایش از چه ادبیاتی استفاده میکند و یا آنقدر پر رو باشد که خود را تافتهی جدا بافته بداند که چنین حکمی در مورد کسانی که از القاب «آیتالله» و «آقا» برای خمینی استفاده میکنند، صادر کند.
مضحک آن که جامعهشناسانی همچون مهرداد درویش پور و عبدی کلانتری به اینجا که میرسد رسم دوستی را رعایت کرده و به روی مبارک نمیآورند که روی سخن شادی صدر حضرات هم هستند.
شادی صدر که میکوشید با شرکت در جلسات گروههای «الاهوازی» در لندن از برکات «سعودی»ها و شیوخ عرب بهرهمند شود اما سرش بیکلاه ماند در فرازی دیگر از «دادنامه»اش علیه امیرانتظام مینویسد:
«برای شخصی که پدرش، روی یکی از بلم هایی بوده که صبح چهارشنبه، با شنیدن صدای تیراندازی، از سمت کوت شیخ به سمت پاسگاه شهربانی راه افتاده اند و به وسیله نیروی دریایی خرمشهر در کارون غرق شده اند، برای این شخص که پدرش جزو ناپدیدشدگانی است که هیچگاه پیکرش پیدا نشده و هنوز بعد از سی وچهار سال حتی مطمئن نیست پدرش زنده یا مرده است، سئوال این نیست که ببخشد یا نبخشد. سئوال، بسیار ابتدایی تر از این است: پدرش کجاست؟ آیا هیچگاه جنازه ای از او پیدا شده؟ اگر در اثر غرق شدن کشته شده، چه کسی یا کسانی مسئول مرگ وی هستند؟ آیت الله خمینی؟ دولت مرکزی به نخست وزیری بازرگان و سخنگویی شما؟ استاندار و فرماندار خوزستان، فرمانده نیروی دریایی خرمشهر، اسلامگرایان مسلح در کانون فرهنگی- نظامی خرمشهر، اعضای کانون سیاسی خلق عرب، آیت الله شبیر خاقانی و هوادارانش؟! یا….؟»
شادی صدر در مطلبی دیگر راجع به سودان مینویسد:
« اسلامگرایانی که چند سال پس از تسلط اسلامگرایان در ایران، در سودان روی کار آمدند، خط آیت آلله خمینی را دنبال کردند »
مگر این که شادی صدر و «عدالت برای ایران»، علی قدوسی را جنایتکار ندانند وگرنه نمیتوان چنین نظریههای حقوقی ارائه داد و سپس در کتاب «جنایت بی عقوبت» که از قبل رنج و شکنجه زنان زندانی، پول هنگفتی او و شادی امین به جیب زدند از علی قدوسی به عنوان «آیتالله قدوسی» یاد کنند و از خمینی به عنوان «آیتالله خمینی»، از واعظ طبسی حاکم خراسان به عنوان «آیتالله واعظ طبسی»، از علی رازینی به عنوان «حجتاسلام رازینی»، از ضیاءالدین میرعمادی به عنوان «حجتالاسلام میرعمادی»، از هاشمینژاد و سیدرضا کامیاب که توسط مجاهدین ترور شدند به عنوان «آیتالله هاشمینژاد» و «حجتالاسلام سیدرضا کامیاب» یاد کنند.
شادی صدر همچنین وقتی میخواست از «برکت» شکنجه و رنج زندانیان دههی ۶۰ بهره ببرد در مطلبی با عنوان «تجاوز در زندانهای دهه ۶۰ «سازمانیافته» بوده است» از «آقای خملباف» و «آقای کروبی» و «آیتآلله صانعی» و «آیتالله خمینی» یاد میکرد و یاد نظریهی «حقوقی» که صادر کرده است نبود.
در نگاه شادی صدر «اعظم طالقانی» و «شهلا لاهیجی» و «ندا آقا سلطان» از آنجایی که زن هستند نیاز به «احترام» ندارند و از عنوان «خانم» برایشان استفاده نمیکند اما وقتی کار به موسوی و کروبی و ابطحی میرسد از لقب «احترامآمیز»، «آقا» در موردشان استفاده میکند.
او در این مطلب از خانم شیرین عبادی به عنوان «خانم» یاد میکند حتماً با نظریه حقوقی که داشته برای نامبردگان «احترامی» قائل نبوده است.
شادی صدر حتی ابراهیم رئیسی جنایتکار را «آقا» میخواند. شادی امین نوچه و بادیگارد شادی صدر وقتی مهدی اصلانی و من در گفتگو با ایران اینترنشنال از رئیسی و رازینی به عنوان «آقا» یاد کردیم ما را دچار «سندروم استکهلم» خواند اما یادش رفت که «رئیس»اش، ابراهیم رئیسی و شرکاء را نیز «آقا» خوانده است. او دچار چه نوع «سندرومی» است خدا میداند.
شادی صدر میگوید:
«آقای رئیسی، پورمحمدی، اشراقی و نیری که نقششان در کشتار ۶۷ روشن است و پس از انتشار فایل صوتی جلسه آیت الله منتظری با این چهار نفر دیگر شکی باقی نمانده است، اگر به کشور دیگر سفر کنند یا مقیم شوند در دادگاههای آن کشور برای اتفاقی که در سال ۶۷ اتفاق افتاده برایشان سخت میتوان قانون را اجرا کرد.»
من میتوانم دهها مورد دیگر فاکت بیاورم اما بعید است این مدعی «عدالت برای ایران»، از خوانندگان پوزش بخواهد.
آیا این دو «نادره» میتوانند مدعی «عدالت برای ایران» باشند و از «حق» شکنجه شدگان و قربانیان دفاع کنند؟
۶ فوریه ۲۰۱۹
(۱) شادی صدر ۱۱ روز بازداشت بوده است. اما همین ۱۱ روز را چنان جا میزند که هرکس نداند فکر میکند با رزا لوگزامبورگ یا ژاندارک روبرو است. وی که در راه رفتن به نماز جمعه رفسنجانی در بیست و شش تیر ۱۳۸۸ دستگیر شده در گفتگو با عنایت فانی تاریخ دستگیری را نمیگوید اما در مورد روز آزادیاش میگوید:
«وقتی که من در مردادماه ۸۸ از زندان آزاد شدم، راستش قصد نداشتم به قول شما میدان مبارزه را ترک کنم اما دو موضوع باعث شد که این تصمیم را بگیرم. یکی اینکه این بار در طول بازجویی ها مساله ای که توانستم به طور قطعی بفهمم این بود که دیگر این سیستم بیشتر از این به من اجازه فعالیت و کار نخواهد داد.
بازجوهای من خیلی خیلی به صراحت می گفتند که هر کاری که تو بکنی، برای ما غیرقانونی خواهد بود حتی اگر در روزنامه کیهان مقاله بنویسی. بنابراین مساله از اینکه من چه ننویسم شده بود اینکه اگر بنویسم، چه می توانم بنویسم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر