۱۳۹۸ فروردین ۴, یکشنبه

آن روز که فرهاد زنده‌یاد ترانه‌ی «عیدی» را خواند گویی می‌دانست روزی این آب و خاک،

شکستن حصر بزرگ پایان همه‌ی حصرهاست

فارهاد
آن روز که فرهاد زنده‌یاد ترانه‌ی «عیدی» را خواند گویی می‌دانست روزی این آب و خاک، زمستان را دیگر با شادی رسیدن به نوروز سر نخواهد کرد. گویی میدانست دیگر خستگی پدر نیز که مادر را هم در کنار دارد، پای استکان چای سفره‌ی عید بدر نمی‌رود. میدانست فرزند نیز بخاطر شرم پدر از آرزو کنار میکشد و به تسلی روی می‌آورد.

در ایران در چند روز مانده به عید نوروز و سال تحویل گروهی یادشان افتاده بود که اگر در سال نو حصر شکسته نشود بد عهدی شده است. گویی می‌خواستند از باب تفرج و خالی نبودن عریضه در برابر مردم ایران باز نمایشی بدهند که ما به یاد حصر موسوی و رهنورد و کروبی هستیم. راستش حصر و خانه‌نشینی برای هیچ کس روا نیست اما آنچه درد‌آور است خودی و ناخودی‌های مرسوم در جمهوری اسلامی است.
حرفی نیست که میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد و مهدی کروبی با ایستادگی در برابر اصرار علی خامنه‌ای به عذرخواهی و توبه در این حبس خانگی مانده‌اند. آنجا هم که عده‌ای این اواخر با تردید به تصویری که از فرسودگی موسوی در حصر می‌گفت نگریسته و متلک پراندند هم باید منتقد بود و رفتار سیاسی خود را در قد و قواره‌ی یک انسان دموکرات دوخت و بر تن کرد. اعتراض «ر ِتوریک» و غلیظ محسن نامجو را سایت نقطه نیز به همین دلیل انتشار داد. اما، سخن اصلی جای دیگر است و حرف‌های دلسوزانه و رشادت‌ستایی برای میرحسین موسوی ابدا حرف و چاره‌ی امروز نیست. زیرا موسوی هم خودی است.
این‌ها همه خودی‌اند و من و شما ناخودی هستیم. این‌ها همه خونشان رنگین‌تر از من و شماست. اینان فرزندان و شاگردان امام مبارز و دانشمند و عارف و صاحب رساله‌ی دینی هستند. اینان شیعیانی هستند که حتی رنگ عمامه را در بین خودشان میزان قرار می‌دهند وای به حال اندیشه و عقیده‌ی‌شان که زیربنای این حکومت مذهبی بیرحم است. همه‌ی تشویش خاطر و واهمه و وسوسه‌شان برای حفظ استمرار خط انقلاب مذهبی و ایدئولوژیک و نظام فعلی‌شان است. ساده‌ایم اگر باور کنیم به خاطر ارزش‌های جهان مدرن و غرب لحظه‌ای آشفتگی خاطر و وجدان به سراغشان آید. نه اینطور نیست. مگر نمی‌بینید «فیلسوف‌شان»‌که کارش آموزاندن روش اندیشه و قضاوت است چگونه انسانی – پیرمردی – خونخواه و بیرحم را برترین تاریخ نامید.
پس اگر از روی باور به جوانمردی و آزادگی، که آنرا نیز بر بستر مسیر تاریخ ارزش‌های انسانی آموخته‌ایم، خود را نهیب به رفتار سیاسی و گفتار سیاسی یک کوشنده دموکراسی و سکولاریسم می‌زنیم، به بخاطر دلواپسی‌های سیاسی «اهل حصر» نیست بلکه بخاطر ارزش‌هایی‌ست که خود را بدان پایبند می‌بینیم.
ملت ما در حصر است
اگر دلی در مجلس باید بسوزد، اگر غیرتی باید در نوروز، همتای سرخی ماهی گل اندازد، اگر هنرمندی باید بدنبال رامش خاطر خود به یاد مبارزان باشد، اگر دادی برای بیدادی بر می‌کشیم، نه بخاطر چند نفر از خودی‌های رژیم است، بلکه بخاطر همه‌ی آن میلیون‌ها ایرانی است که در خانه، خیابان، زندان، ندامتگاه و حتی کلاس درس در خفقانی سخت نفس می‌کشند و در حصر هستند.
آن روز که فرهاد زنده‌یاد ترانه‌ی «عیدی» را خواند گویی می‌دانست روزی این آب و خاک، زمستان را دیگر با شادی رسیدن به نوروز سر نخواهد کرد. گویی میدانست دیگر خستگی پدر نیز که مادر را هم در کنار دارد، پای استکان چای سفره‌ی عید بدر نمی‌رود. میدانست فرزند نیز بخاطر شرم پدر از آرزو کنار میکشد و به تسلی روی می‌آورد. شاید هم نمی‌دانست اما امروز آیا درد هنرمند ما سفره‌های خالی باید باشد یا کمر خمیده‌ی موسوی در حصر؟ بهای ایدئولوژی کور و شکست خورده‌ی «میرحسین موسوی» پاک دست و «سروش» سخت‌جان را چه کسی دارد میدهد؟ و به چه قیمت؟
چرا کسی در مجلس و در بین صاحبان قدرت بیاد خیل زندانیان پاک‌دست و آزاده‌ی ملت نیست که از هر طیف و طبقه‌ای راهی زندان‌ها و سلول‌های کینه‌ی علی خامنه‌ای شده‌اند و می شوند؟ چرا کسی دلی برای دردی که درمان‌اش بسیار آسان است نمی‌سوزاند. دعوای موسوی و خامنه‌ای که قدیمی است. اینان فرزندان انقلاب‌اند که تا یکی آن دیگری را نخورد انقلاب خون تازه نمی‌یابد!
پس، آنروز که حصر نهایی و بزرگ از ملت برداشته شود، آنروز همین میر‌حسین موسوی مکتبی و انقلابی مفهوم آزادی را برای اولین بار خواهد فهمید. می‌تواند به خیابان‌اش قدم گذارد و هوای ارزش‌های انسانی و از جنس غیر از ارزش‌های مکتب خودش را استشمام کند. آنروز این علی مطهری آخوندزاده نیز، زیباکلام نیز، محسن آرمین هم می‌توانند بفهمند چقدر زیباست آنچه را که میخواهی بگویی و بنویسی و در این واهمه نباشی که چرا گفتی و چرا نوشتی!
تحلیل/نقطه
۲۱ مارس ۲۰۱۹
یکم فروردین ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست: