شهرياران گمنام ـ احمد کسروی
با آن كه نزدیک به یک سده از انتشار كتاب «شهرياران گمنام» احمد كسروی میگذرد، اما تحقيق او هنوز جزو مهمترين مآخذ برای شناخت سلسلههای كوچک و محلی ايران و پاسخ به يک نياز پژوهشی است. شهرياران گمنام به آن دسته از خاندانهای حكومتی گفته شده است كه پس از اسلام در گوشه گوشه ايران فرمان میراندهاند و نامی از آنها در متنهای تاريخی برجای مانده است.
كسروی برای انجام پژوهش خود از دو متن تاريخی كهن، در كنار منابع ديگر سود جسته است. اين منابع در روزگار او كمتر شناخته شده بودند. نخست كتاب «تاريخ طبرستان» ابن اسفنديار است و ديگری «تاريخ اولياء الله». كسروي در ابتدای كتاب به دشواری جستجو درباره دولتهای كوچک و امرای محلی ايران اشاره میكند و مینويسد كه بسياری از رویدادهای فرمانروایی آنها در متنهای تاريخی نيامده است و میبايد با مراجعه به مآخذ جنبی و حتی ديوانهای شعرا به شناخت كم رنگی از آنها رسيد. سپس يادداشتی كوتاه درباره دو ماخذ ياد شده میآورد و اهميت آنها را برمیشمارد.
كتاب «شهرياران گمنام» از سه بخش تشكيل شده است و هر بخش نيز شامل چند گفتار و افزودههای پايانی است. در بخش نخست به تاريخ ديلم نگريسته شده است. ديلم سرزمينی است كه امروزه گيلان ناميده میشود و سكونتگاه دو تيره ديلم و گيل است. موقعيت سياسی و اجتماعی ديلم در روزگار ساسانيان، برخورد اين تيرههای ايرانی با اعراب مسلمان و بازتاب اين جنگها در شعر عرب و پذيرفتن دين اسلام از سوی ديلمان، موضوعاتی است كه در اين بهره آغازين بدان پرداخته شده است.
پس از اين مقدمه، در بخش نخست به تاريخ سلسلههای محلی جستانيان، كنكريان و سالاريان باز میخوريم. كسروی مینويسد كه از آغاز كار جستانيان و زمانی كه پادشاهي ديلم را به دست آوردهاند، آگاهی درخور اعتنايی نداريم. همين قدر بايد گفت كه از قرن دوم است كه نام اين دولت ديلمی در تاريخ پديدار میشود. تختگاه جستانيان در رودبار بوده است. نخستين كسی هم كه نام او بهعنوان پادشاه اين دولت ياد میشود، «مرزبان پسر جستان» است كه در زمان هارون الرشيد، خليفه عباسی، میزيسته است. مهدی پسر خسرو فيروز نيز آخرين شاه جستانی است كه میشناسيم. او در نيمه نخست سده سوم قمری فرمانروايی میكرده است.
كسروی مینويسد كه با اين همه، از اشارههای پراكنده تاريخی در میيابيم كه جستانيان تا صد سال پس از آن نيز هنوز برپا بودهاند و مختصر فرمانروايی بر ديلم داشتهاند. ولی پس از اين تاريخ ديگر آگاهی از آنان نداريم و پيدا نيست كه چگونه از ميان رفتهاند. سرگذشت فرمانروايان دولت كنكريان، گفتار ديگری از اين بخش است. جايگاه شاهی كنكريان در طارم گيلان بوده است. بعدها آنها قلمرو خود را گسترش میدهند. آن گونه كه نويسنده يادآوری میكند، كنكريان تيرهای از شاهان محلی هستند كه در تاريخ به نام «مسافريان» شناخته میشدهاند. نخستين آنها محمد پسر مسافر نام داشته است. پايان كار كنكريان مبهم است و تاريخ آنها بی هيچ نشانهاي محو میشود. سكههايی از اين شاهان ديلمی در دست هست.
اما سالاريان، كه سومين گفتار بخش نخست كتاب به آنان اختصاص دارد، شناخته شدهتر هستند. بنيانگذار اين دولت، سالار مرزبان، نام و نشانی در تاريخ دارد. سالاريان در ميانه قرن چهارم قمري، بر آذربايجان، اران و ارمنستان حكومت میكردهاند. كسروی از ميان متنهای تاريخی و اسناد بازمانده از آن روزگاران، دانستنیهای بسياری درباره اين دولت گردآوري كرده است. به ويژه تكيه او بر «تجارب الامم» ابن مسكويه است كه از متنهای بسيار معتبر تاريخي است. اما از آن رو كه سرگذشت خاندان سالاريان با تاريخ ارمنستان ارتباط میيابد، ديدن منابع ارمنی ضرورت دارد.
نويسنده براي پی جويی نشانههای تاريخي سالاريان، به پارهای از آن مآخذ رجوع كرده است. پايان كار آخرين شاه سالاری، ابو الهيجاء، نيز روشن نيست. آنها در نيمه دوم قرن چهارم فرمانروايی خود را از دست میدهند. با اين همه نويسنده كتاب توانسته است كه آگاهیهای پراكندهای از بازماندگان خاندان شاهی سالاری بهدست آورد.
بخش دوم كتاب ويژه خاندانهای سلطنتی رواديان (قرن چهارم و پنجم)، پادشاهان آذربايگان (نيمه دوم قرن چهارم بهبعد) و احمديليان (آغاز قرن ششم) است. كسروی در ديباچه كوتاه اين بخش به نادرستیها و بدفهمیهای شرقشناسان درباره خاندان رواديان اشاره میكند و مینويسد كه برخی از تاريخنگاران ايراني، همانند رضا قلیخان هدايت در «روضه الصفا ناصري»، مطالبي درباره رواديان آوردهاند كه از پايه نادرست است. سپس علت لغزشهای آنها را برمیشمارد و مینويسد كه خطاهای آنها از اين جا ناشی میشود كه تاريخ آذربايجان از نيمه دوم سده چهارم تا سال ۴۲۰ قمری كه «ابن اثير» رويدادهای آذربايجان را گزارش میكند، تاريك و نانوشته مانده است.
به هر روی آن گونه كه كسروی آورده است، رواديان نژاد عرب داشتهاند. به همين سبب در سرآغاز گفتار نخست بخش دوم به رويداد مهاجرت اعراب به ايران در روزگار ساسانيان و روزگاران پس از اسلام و ورود دستههای از آنها به آذربايجان میپردازد. سپس يادآوری میكند كه تيره بزرگی از كردها نيز به نام روادی خوانده میشدهاند. آنها نژاد ايرانی داشتهاند و با رواديان عرب تفاوت میكردهاند. رواديان كرد همانها هستند كه خاندان شاهی شداديان را پديد میآورند، كه خود موضوع گفتار ديگري از كتاب «شهرياران گمنام» است.
گفتار دوم درباره پادشاهان آذربايجان است كه شامل خاندان ارومی، نريز و مرند است. در اينجا تاريخ آذربايجان با حوادث سرزمينهای اران و ارمنستان گره میخورد و دنبال كردن مطالب را در گرو شناخت و بررسی رويدادهاي خاندان محلی ديگر میسازد. جنگهای «ابو الهيجاء» و «مملان» پسر او با ارمنيان و گرجيان، موضوع پارههايی از اين بخش است. نكته درخور اهميت آن است كه برخی از نامدارترین شاهان آذربايجان از ممدوحان قطران تبريزی، شاعر پرآوازه قرن پنجم، بودهاند. بنابراين ديوان قطران میتواند بر آگاهیهای مورخان تاريخ بيفزايد.
ورود دستههای مهاجم «غز» به ايران و كوچ تيرههايی از آنان به آذربايجان، تاريخ پادشاهان اين بخش از ايران را با حادثه غز پيوند میدهد. نويسنده كتاب برای آن كه خواننده به دريافت بهتری از سلسله رويدادهای تاريخی برسد، ورود غزان به خراسان و درگيری آنها با غزنويان و سلجوقيان را با استناد به منابع تاريخي شرح میدهد. زد و خورد پيوسته تيرهها غز با فرمانروايان آذربايجان، خود موضوعی است كه در تاريخهای آن روزگار به تفصيل آمده است. آخرين اين فرمانروايان، «ابودلف» است كه شهرتی در تاريخ دارد و همانگونه كه كسروی اشاره میكند، نه تنها ممدوح قطران است بلكه اسدی طوسی منظومه «گرشاسبنامه» را در ۴۵۸ قمری به نام او كرده است.
درباره احمديليان، كسروی با حدس و گمان آورده است كه آنها بازماندگان رواديان عرب بودهاند. نخستين آنها امير احمديل نام داشته است. نخستینبار در سال ۵۰۱ قمری از او نام برده شده است. احمديل به دست فدائيان اسماعيلي كشته میشود و پس از او فرزندش «آق سنقر» به فرمانروايی میرسد. يكی از همين احمديليان به نام «علاءالدين كرپا ارسلان» از كسانی است كه نظامی گنجوی به ستايش او برخاسته و منظومه «بهرام نامه» را به نام او كرده است.
كسروی ابياتی را نقل كرده كه نظامی در ستايش اين امير سروده است. اما چون در زمان نگارش كتاب «شهرياران گمنام»، «پنج گنج» نظامی و نيز متنهای ادبی مانند ديوان قطران، ويرايش علمی نشده بود، به نادرست بودن برخی از ابيات آن اشاره میكند. اين نكتهای است كه چه بسا بازنگری دوباره كتاب «شهرياران گمنام» را ضروری میسازد. به هر حال نكته درخور توجه آن است كه آخرين امير بازمانده احمديليان يك زن بوده است. او نوه علاءالدين بوده و بعدها جلالالدين خوارزمشاه به قصد دستيابی به قلمرو اين زن، با او پیوند زناشوئی میبندد. از آن پس مغولان به آذربايجان دست میيابند و خاندان شاهی احمديليان نيز در غبار تاريخی محو میشود.
بخش سوم كتاب درباره خاندان شداديان است كه به دو تيره شداديان گنجه و شداديان آنی تقسيم میشدهاند. تختگاه تيره نخست در اران آذربايجان بوده است. كسروی مینويسد كه از ميان مورخان ايران و اسلام تنها «منجم باش» آگاهیهای درستی درباره شداديان داشته است. ديگر مورخان به اشارههای جسته گريختهای بسنده كردهاند. كسروی برای يافتن زمان دقيق بسياری از اشارههای تاريخی مربوط به شداديان، به سنجش ميان نوشتههای مورخان ارمنی و تاريخ منجم باشی میپردازد. از همان اشارههای پراكنده پيداست، سرآغاز حكومت شداديان گنجه در ۳۴۰ قمری بوده است. آخرين آنها نيز «عمادالدوله سرهنگ ساوتكين» است كه كسروی او را از تركان میداند.
گروه دوم شداديان در «آنی» فرمانروايی میكردهاند، هر چند از قدرت و توان چندانی برخوردار نبودهاند. «آنی» سرزمينی ارمنینشين با تاريخی درازدامن است. نخستين فرمانروای شدادی آنی منوچهر نام داشته است و آخرين آنها شاهنشاه پسر محمود. كسروی مینويسد كه آخرين دانستههاي ما درباره شداديان آنی به سال ۵۷۰ قمری بازمیگردد. در اين سال گرجيان بر آنی تسلط میيابند. هر چند شاهنشاه شدادی، آنی را دوباره به چنگ میآورد، اما پايان خاندان او نيز مانند ديگر فرمانروايان گمنام و كوچک محلی ناپيداست. از سرانجام اين آخرين امير هم آگاهي درستي در دست نيست.
بدين سان بخشها و گفتارهای كتاب «شهرياران گمنام» به پايان میرسد. اهميت اين كتاب در آن است كه خواننده را با آن قسمت از تاريخ فرمانروايان محلی ايران آشنا میكند كه در متنهای تاريخی جز اشارههايی كوتاه، دانستنیهای راضیكنندهای درباره آنها نمیتوان يافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر