«پانیذ گُرجی» درباره تلاش حکومت برای نشان دادن همدردی با خانواده آنها میگوید: «از بنیاد شهید میخواستند برای تسلیت به خانه ما بیایند که ما گفتیم نمیخواهیم و به تسلیت شما نیازی نداریم؛ اما دست از سر ما برنداشتند و تماس و پیغام فرستادنشان ادامه داشت و بارها در خانه ما آمدند و در زدند. حتی روز خاکسپاری هم آقای شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، آمد اما خانواده همانجا به او گفتند شما اصلا اینجا دعوت نیستید، چرا آمدهاید، گفته بود من فقط برای تسلیت آمدهام که به او گفتند ما نیازی به تسلیت شما نداریم و اصلا اجازه ندادند آنجا بماند.»
خانم گُرجی میگوید خواهرش «پونه» از سال ۲۰۱۷ با پذیرش تحصیلی دانشگاه آلبرتا به کانادا مهاجرت کرده و دیماه سال جاری برای تعطیلات به ایران برگشته بود و در همین تعطیلات هم با «آرش پورضرابی» عروسی گرفتند و جشن عروسی آنان دقیقا یک هفته قبل از این فاجعه بود.
به گفته پانیذ، بعد از دیدن خبر از تلویزیون، متوجه میشوند هواپیمایی که پونه و همسرش آرش مسافر آن بودهاند سقوط کرده است، اما هیچ مقام دولتی یا هواپیمایی ایران با خانواده آنها تماس نگرفته و هیچ همدردی هم در ۳ روز نخست از مقامات رسمی ایران ندیدهاند: «ما همان بعدازظهر چهارشنبه برای تست دیانای به درمانگاه یا بیمارستانی در کهریزک رفتیم. تست را از پدرم و مادرم گرفتند و بعد فرمی پر کردیم که بگوییم پونه چه چیزهایی همراه داشته است که پس بدهند. نمیدانم بیمارستان بود یا نه اما حالتی نظامی داشت و تعدادی مامور نظامی آنجا حضور داشتند و خانوادههای بسیار هم حضور داشتند.»
پانیذ میگوید در خانه آنها باز بود و فامیل و آشنایان آنها برای تسلیت و همدردی میآمدند و همان روز اول هم برخی از آشناها این گمانه را طرح میکردند که شاید این هواپیما را حکومت ساقط کرده باشد: «اما همان زمان پدرم میگفت اینها خودشان جایی گفتهاند ابایی از تحویل جعبه سیاه ندارند و این یعنی اینکه کار خودشان نبوده است، برای همین از میهمانان خواهش میکردیم دراینباره گمانهزنی نکنند تا بیشتر آزار نبینیم چون تصورش خیلی دردناک بود.»
خانم گرجی میگوید یک نکته دیگر هم برای خانواده آنها و احتمالا بسیاری دیگر از خانوادهها بسیار آزاردهنده بود و تمام آن سه روز پیش از تایید حمله موشکی سپاه به هواپیما، لحظهای از آن غافل نشدهاند: «به ما میگفتند چرا پونه و آرش با یک پرواز بهتر نرفتند و چون ما در پیآمد این پرسش طبیعتا فکر میکردیم نقص فنی ناشی از کهنه بودن هواپیما یا سرویس نامناسب هواپیمایی و تابعی از ارزان بودن آن بوده است، این عذاب وجدان ما را رها نمیکرد که چرا پرواز بهتری برای آنان نگرفتیم. خُب این فکر بسیار تلخ بود و ما خودمان را برای چیزی سرزنش میکردیم که اصلا موضوعیت نداشت.»
به گفته پانیذ، صبح شنبه مادرش با شنیدن این خبر که هواپیما درنتیجه اصابت موشک سقوط کرده است، دچار شوک شده و روی پشتبام خانه رفته است و نیم ساعت فریاد زده است تا بتواند درد و خشم خودش را کنترل کند.
خانم گرجی میگوید که از روز شنبه همهچیز عوض شد و اگرچه تا آن روز کسی از مقامات اداری و مسوولان فکر نمیکردند یکی از وظایف آنان همدردی با خانوادههاست، اما با مشخص شدن اینکه خودشان هواپیما را ساقط کردهاند، آمدوشدها شروع شد: «ما به خاطر اینکه اینها آرامش ما را به هم نزنند و برای اینکه مایل به دیدن آنها نبودیم خانه را برای چند روز ترک کردیم. میآمدند دم در خانه و میگفتند که ما فقط قصد تسلیت گفتن داریم. از سپاه و از بنیاد شهید با شمارههای مختلف مرتب به پدرم زنگ میزدند. آیفون را کشیدیم و در را بستیم اما فایده نکرد و ناچار رفتیم خانه یکی از بستگان؛ اما برای گرفتن شماره ما حتی مزاحم همسایهها میشدند. این وضعیت چندین روز ادامه داشت.»
پانیذ میگوید روز خاکسپاری هم با اینکه به دلیل نگرانی از مزاحمتهای ماموران ساعت مراسم را بدون اعلام قبلی تغییر دادند اما بازهم در لحظه خاکسپاری، «علی شمخانی»، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به سر خاک رفته است: «خانواده همانجا به او گفتند شما اصلا اینجا دعوت نیستید چرا آمدهاید، گفته بود من فقط برای تسلیت آمدهام که به او گفتند ما نیازی به تسلیت شما نداریم و اصلا اجازه ندادند آنجا بماند و ناچار شود برود. من از طرف خودم میگویم من اینها را قاتل پونه میدانم چطور میتوانیم آنها را بپذیریم؟»
خانم گرجی میگوید یکی از همان روزها درحالیکه تلاش کردهاند بیسروصدا از خانه بیرون بروند تا از شر مزاحمت ماموران خلاص شوند با یکی از ماموران بنیاد شهید مواجه شده است و به او تذکر داده است که دیگر مزاحم آنها نشوند: «گفت من از بنیاد شهیدم و آمدهام تسلیت بگویم و شروع کرد به داستان بافتن که من هم خودم پدرم شهید شده است و مادرم جوان بوده و از این حرفها و فقط میخواهیم تسلیت بگویم و بنر بزنیم که گفتم ما نه تسلیت شما را میخواهیم و نه بنر را. به مادرم هم پیشنهاد داده بودند که تو بهعنوان مادر شهید میتوانی بیایی و کارت ملی و شناسنامهات را بیاوری و یک حقوق ماهیانه بگیری و جز این چیزی نمیخواهیم فقط بگذارید اسم پونه بهعنوان شهید ثبت شود.»
آنگونه که پانیذ میگوید خانواده گرجی بنا بر برخی ملاحظات علاوه بر تغییر ساعت مراسم بدون اعلام قبلی، مراسم ختم را هم بسیار خصوصی برگزار کردهاند و حتی از گفتگو با رسانهها پرهیز کردهاند: «شاید همین ملاحظات باعث شد جدای از مزاحمتها، برای اینکه ما را از خودشان جا بزنند ما با تهدید امنیتی روبرو نشدیم اما با شکایت عمویم در کانادا ورق برگشت. از کلانتری محل که اصلا نمیدانم ربط آنها به این ماجرا چیست دم در خانه مادر من آمدند و پرسوجو کرده بودند من عازم هلند شدهام یا نه؟ من هم که دیدم ممکن است مزاحمتهای جدیتر برای ما درست کنند برنامه سفرم را جلو انداختم و زودتر برگشتم هلند.»
به گفته پانیذ تماسها با پدرش هم از آن روز تغییر کرده است: «تا پیش از آن تماسها از در ملایمت بود اما پسازآن، طلبکارانه شده است و فشار که چرا تماسها را جواب نمیدهید و پدرم مجبور شده است خطوط موبایلش را خاموش کند. البته ما هنوز نمیدانیم اینها اصلا چه میخواهند؟ ما گفتهایم از آنها نیستیم و پونه را هم شهید نمیدانیم اما آنها دست از سر ما برنمیدارند.»
این اصرار بر شهید خواندن پونه و آرش که در یک قبر به خاک سپرده شدهاند به جایی رسیده است که به گفته پانیذ، یک هفته پس از خاکسپاری، بدون اطلاع خانواده، بنیاد شهید سنگ قبری روی قبر آنها کار گذاشته شده است که هر دوی آنها را با عنوان شهید معرفی کرده است: «ما میدانیم آنها شهید نیستند و آنها کشته شدهاند، خودشان آنها را کشتهاند.»
به گفته پانیذ اینها به همین هم بسنده نکردهاند و به طریق غیرمستقیم به پدرش پیام دادهاند که برای غبارروبی حرم امام هشتم شیعیان به مشهد دعوت شده است: «واقعا برای من عجیب است که اینها چطور مخاطب خودشان را نمیشناسند یعنی خیلی واضح است که جواب ما به این درخواست چه خواهد بود. اینها متوجه نمیشوند که ما از آنها نیستیم و به هر ترفندی میخواهند که ما را به سمت خودشان بکشانند. به قول یکی از آشناها، اینها چرا متوجه نمیشوند که آنها و ما یکی نیستیم. ما متوجهیم و این را همه میدانند چرا آنها متوجه نمیشوند و به هر دستاویزی متوسل میشوند که بخواهند ما را یک جوری به سمت خودشان بکشانند.»
پانیذ میگوید اما او گلایهای هم از مردم دارد: «برای پونه و آرش، حریم خصوصی خیلی مهم بود، اما ویدیوها و عکسهای خصوصی عروسی پونه و آرش متاسفانه از سوی مردم و در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد. ما روزهای اول خیلی شوکه شدیم. حتی مجله خانواده سبز عکس آتلیهای عروسی پونه و آرش را روی جلد کار کرد وقتی اعتراض کردیم گفتند از خدایتان باشد که مشهور شدید.»
پانیذ میگوید به دادخواهی در ایران هم امیدی ندارد چون به باور او هر اطلاعاتی بیرون آمده تحتفشار دولتهای خارجی بوده است: «اگر این پرواز یک پرواز داخلی بود این ماجرا مسکوت میماند. الان هم امیدوار نیستم جمهوری اسلامی در مورد این پرونده هم پاسخگو باشد. به نظرم دارند زمان میخرند که این را هم مثل پروندههای دیگر بایگانی کنند.»
خواهر پونه گرجی میگوید جمهوری اسلامی ۳ روز دروغ گفت: «چرا باید باور کنیم درحالیکه تنها سیستمی که برایش هزینه میکنند سیستم نظامی است، در حد چنین خطای بزرگی ناکارآمد باشد؟ چطور باور کنیم این خطای انسانی بوده است؟ هیچکس در آن حکومت تا این لحظه پاسخگوی هیچ سوالی نبوده است و الان هم جعبه سیاه را تحویل نمیدهند.»
پانیذ درنهایت میگوید تحویل ندادن جعبه سیاه نشان میدهد اینها دارند چیزی را مخفی میکنند اما او امیدوار است در آن جعبه سیاه نشانهای دال بر عمدی زدن هواپیما نباشد چون تاب تحمل آن را نخواهند داشت: «میدانید خبرهای مختلف به گوش ما میرسد که گویا شواهدی هست که عمدی بودن این حمله را نشان میدهد، ما حقیقتش بعید است این را تاب بیاوریم، ما همینالان هم داریم یک جورهایی برای بقا میجنگیم.»
«علی گرجی»، عموی پونه گرجی ضمن تاکید بر اینکه برخلاف تجربه خانواده در ایران، در کانادا مسوولان و مقامات بسیار همدلانه با آنها برخورد کردهاند و حتی نخستوزیر کانادا، شخصا با آنها دیدار کرده است: «سه روز بعد از حادثه آقای ترودو، وابستگان جانباختهها را دعوت کرد و همدلی بسیار گستردهای در کانادا با ما شد. برخوردی که بههیچوجه در ایران با بازماندگان صورت نگرفت. در ایران، حکومت ابتدا دروغ گفت، سپس اعلام کردند اشتباهی رُخ داده است و الان هم جعبه سیاه را تحویل نمیدهند و نشانههایی وجود دارد که اینها از قصد این کار را انجام دادهاند و از این هواپیما و پرواز هواپیماهای مسافربری عملا همچون سپر انسانی بهره گرفتهاند و این خودش نوعی جنایت است و ما البته فراتر از آن میرویم و معتقدیم این شلیک بر اساس مجموعهای از نشانهها عامدانه بوده است.»
آقای گرجی میگوید او و تعداد زیادی از اعضای خانوادههای جانباختگان علیه مقامات ایرانی همچون افراد مسوول در ساقط کردن این هواپیما شکایتی تنظیم کردهاند: «مسوول و آمر این جنایت خامنهای و فرماندههای نظامی هستند و خوشبختانه خانوادههای دیگر هم به ما پیوستهاند. منتها به خاطر اینکه خانوادهها را در ایران تحتفشار گذاشتهاند بنا شده است اسم شاکیان علنی عنوان نشوند که همه بتوانند با خیال راحت به ما بپیوندند.»
علی گرجی میگوید برخی از خانوادههای اوکراینی هم به گروه شاکیان پیوستهاند: «بخشی از ادعای ما در شکایت این است که شلیک عامدانه بوده است و به دنبال اثبات این هم هستیم. این یک تلاش بینالمللی خواهد بود و ما شواهد زیادی هم داریم و با متخصصان زیادی هم در تماس هستیم.»
علی گنجی میگوید در ادامه این شکایت، با جلب حمایت دولت کانادا و با توجه به قول مساعدی که «جاستین ترودو»، نخستوزیر کانادا داده است امیدواریم از سوی دولت کانادا بهعنوان دولتی که منافع و امنیت شهروندانش به خطر افتاده است این شکایت به دادگاه جنایی بینالمللی برود: «مبنای شکایت ما این است که ساقط کردن هواپیمای مسافربری تهران-کییف نتیجه خطای انسانی نبوده است. ما میدانیم احکام آن دادگاه شاید ضمانت اجرایی نداشته باشند اما صدور حکم جلب برای آمران و عاملان جنایت به لحاظ نمادین خیلی مهم است.»
علی گرجی میگوید فاجعه شلیک موشک به هواپیمای مسافربری تلنگری به همه مردم ایران زد که اگر در برابر این حکومت نایستند این اتفاق سرنوشت همه ایرانیان خواهد شد: «ما با رژیمی سروکار داریم که برخلاف ادعاهایش زبون و بزدل است. وقتی میبینند نیروی قدرتمندتری پیگیر ماجراست کاری ازشان برنمیآید. ما از چیزی نمیترسیم. این تراژدی مردم را در شوک و اندوه عمیقی فرو برد. من به شخصه تا پای جانم پای خون پونه و آرش خواهم ایستاد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر