۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه
جنايات رژيم خميني ۱۸ تيرماه ۷۸ بزبان تصاوير (قسمت اول)
مراسم شهادت جانگداز اکبر محمدی
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایراندو سال از به قتل رساندن همبند و همرزممان زنده یاد اکبر محمدی می گذرد.
او به استبداد و دیکتاتوری نه گفت و به آزادی آری ، آری که بهای آن فدای جانش بود. او به ما آموخت وقتی مستبدین خون ریز همه چیز را می خواهند به بن بست بکشانند و زندگی را به ذلت و خواری تبدیل کنند جانهای پاک زنان و مردان که در ره آزادی با فدای آن است، که می شود بن بست را شکست. البته دیکتاتورهای حاکم گمان می کردند که با حذف فیزیکی جوانان آزاده این میهن مردم را در اسارت خویش نگه می دارند.اما ما امروز می بینیم که خون اکبر و ولی الله و حجت و هزاران زن و مرد جوشان و خروشان است . خون آنها در رگ دانشجویانی که در دانشگاههای کشور سرود آزادی سر می دهند، خون آنها در رگ کارگرانی که در جای جای ایران فریاد عدالت راسرمی دهند،خون آنها در رگ زنانی که فریاد حقوق برابر را سرمی دهنددو خون آنها در رگ جوانانی که در شهرهای مختلف ایران خواهان دگرگونی بنیادین در ایران هستند.اما ملایان دیکتاتور حراسان از خروش داشجویان، زنان ،جوانان و کارگران ، برای ادامه حیات ننگین خود در بن بست مرک بار گرفتار آمده اند و در سیل که از خون جوانان ایران جاری کرده اند در حال غوطه ور شدن هستند.اکبر از زمره جوانانی بود که وقتی دیکتاتورها قصد داشتند با تحت فشار قرار دادن وادار به تسلیمش کنند،اقدام به اعتصاب غذا نمود و وقتی که جلادان از طرح و هدف خود مایوس و نا امید شدن ناجوان مردانه اقدام به ، بقتل رساندن او نمودند.دو سال از آن جنایت می گذرد ولی هنوز عدالتی برپا نگریده هنوز آمرین و عاملین این جنایت به سزای اعمال خود نرسیده اند.لذا ما جمعی از زندانیان سیاسی ایران دومین سالگرد به قتل رساندن زنده یاد اکبر محمدی را گرامی میدارم و از دبیر کل سازمان ملل خواستار تشکیل و اعزام یک هیئت حقیقت یاب به ایران هستیم که آمرین و عاملین این جنایت را شناسائی کرده و به مجازات برسانند
.جمعی از زندانیان سیاسی ایران7 مرداد 1387امیر حسین حشمت ساران،ارژنک داودی، افشین بایمانی، بهروز جاوید طهرانی، صالح کهندل ،منصور رادپور،حمید بنازاده،اصغر بنازاده،شهلا زرین فر،شهناز کی پور،آزاده گرایی ،علیجان گرایی،محسن گرایی، مصطفی علوی، علیرضا کرمی خیرآبادی،کریم معروف عزیز،ارکان کل تکین،صابر مامدی،رفیق عموزاده،احمد یوسفی، نادر یوسفی ، رضا مقدم،کریم قادری، کاوه مدفر،طالقان جلیباقو، سعید سنگر،محمد نیکبخت،بابک دادبخش،ناصر خیرالهی
آزادی از زندان و استقبال مادر اکبرمحمدی
او به استبداد و دیکتاتوری نه گفت و به آزادی آری ، آری که بهای آن فدای جانش بود. او به ما آموخت وقتی مستبدین خون ریز همه چیز را می خواهند به بن بست بکشانند و زندگی را به ذلت و خواری تبدیل کنند جانهای پاک زنان و مردان که در ره آزادی با فدای آن است، که می شود بن بست را شکست. البته دیکتاتورهای حاکم گمان می کردند که با حذف فیزیکی جوانان آزاده این میهن مردم را در اسارت خویش نگه می دارند.اما ما امروز می بینیم که خون اکبر و ولی الله و حجت و هزاران زن و مرد جوشان و خروشان است . خون آنها در رگ دانشجویانی که در دانشگاههای کشور سرود آزادی سر می دهند، خون آنها در رگ کارگرانی که در جای جای ایران فریاد عدالت راسرمی دهند،خون آنها در رگ زنانی که فریاد حقوق برابر را سرمی دهنددو خون آنها در رگ جوانانی که در شهرهای مختلف ایران خواهان دگرگونی بنیادین در ایران هستند.اما ملایان دیکتاتور حراسان از خروش داشجویان، زنان ،جوانان و کارگران ، برای ادامه حیات ننگین خود در بن بست مرک بار گرفتار آمده اند و در سیل که از خون جوانان ایران جاری کرده اند در حال غوطه ور شدن هستند.اکبر از زمره جوانانی بود که وقتی دیکتاتورها قصد داشتند با تحت فشار قرار دادن وادار به تسلیمش کنند،اقدام به اعتصاب غذا نمود و وقتی که جلادان از طرح و هدف خود مایوس و نا امید شدن ناجوان مردانه اقدام به ، بقتل رساندن او نمودند.دو سال از آن جنایت می گذرد ولی هنوز عدالتی برپا نگریده هنوز آمرین و عاملین این جنایت به سزای اعمال خود نرسیده اند.لذا ما جمعی از زندانیان سیاسی ایران دومین سالگرد به قتل رساندن زنده یاد اکبر محمدی را گرامی میدارم و از دبیر کل سازمان ملل خواستار تشکیل و اعزام یک هیئت حقیقت یاب به ایران هستیم که آمرین و عاملین این جنایت را شناسائی کرده و به مجازات برسانند
.جمعی از زندانیان سیاسی ایران7 مرداد 1387امیر حسین حشمت ساران،ارژنک داودی، افشین بایمانی، بهروز جاوید طهرانی، صالح کهندل ،منصور رادپور،حمید بنازاده،اصغر بنازاده،شهلا زرین فر،شهناز کی پور،آزاده گرایی ،علیجان گرایی،محسن گرایی، مصطفی علوی، علیرضا کرمی خیرآبادی،کریم معروف عزیز،ارکان کل تکین،صابر مامدی،رفیق عموزاده،احمد یوسفی، نادر یوسفی ، رضا مقدم،کریم قادری، کاوه مدفر،طالقان جلیباقو، سعید سنگر،محمد نیکبخت،بابک دادبخش،ناصر خیرالهی
آزادی از زندان و استقبال مادر اکبرمحمدی
فرياد منهاي سانسور:روز 18 تيـر ماه سال 1378 چه گذشت ؟
برای اطلاعات بيشتر کليک کنيد
http://faryad-sansor.blogspot.com/2008/07/18.html
http://faryad-sansor.blogspot.com/2008/07/18.html
روز 18 تيـر ماه سال 1378 چه گذشت ؟
۱۳۸۷ مرداد ۸, سهشنبه
خبرگزاری فارس و تلاش برای کنترل زندگی خصوصی دانشجويان د رخارج از کشور
اعتماد على رنجى پور؛ روز گذشته خبرگزارى فارس به نقل از يک منبع آگاه، خبر عجيبى درباره حضور ,زننده, تعدادى از دانشجويان دوره بيرمنگام واحد بين الملل دانشگاه صنعتى اميرکبير در مهمانى هاى شبانه منتشر کرد و با تنظيم مفصل خبر و استفاده از عکسى غيرواضح، شديداً به انتقاد از آنچه ,وضع فرهنگى بسيار نامناسب, دانشجويان اين دوره ها در انگليس پرداخت. بلافاصله پس از انتشار اين خبر دانشگاه اميرکبير در واکنشى رسانه يى با ارسال توضيحى به فارس، اصل خبر و تيتر آن را تکذيب و اعلام کرد؛ ,دانشجويان ما حضور يا تجمعى در محيط هاى نامناسب خارج از کشور نداشته اند., دانشگاه اميرکبير در ادامه توضيح خود با اعتراض به آنچه از آن به عنوان تجاوز به حريم خصوصى افراد ياد کرده، آورده است؛ ,براساس اصول قانونى و شرعى دستگاه هاى مختلف اجازه کنکاش در حريم هاى خصوصى افراد را داخل کشور ندارند چه رسد به جمعى که در خارج از کشور و در يک دانشگاه بيگانه مشغول به تحصيل هستند.براساس ابلاغيه وزارت علوم، پذيرش دانشجويان بين المللي، اين دانشگاه جذب دانشجو در سطح کارشناسى را به مناطق آزاد منتقل کرده است., از سوى ديگر رئيس دانشگاه اميرکبير هم در گفت وگويى با اين خبرگزاري، با لحنى که توجيه گر به نظر مى رسيد، توضيح داد؛ ,وقتى دانشجو به دانشگاه بيرمنگام منتقل شد دانشجوى آنجا هستند نه دانشجوى اميرکبير که بخواهيم مسائل خاصى را مدنظر قرار دهيم. وقتى دانشجويان خارج از کشور مى روند تقريباً تحت نظارت و کنترل ما نيستند., عليرضا رهايى با اذعان به اينکه ,برخى اخبار از وضعيت فرهنگى نامناسب اين دانشجويان در انگليس حکايت دارد, در پاسخ به اين سوال که ,آيا اطلاعى در اين زمينه داريد و پيگيرى مى کنيد؟,، گفت؛ , در کليات اين افراد به طور رسمى دانشجوى ما نيستند چون اينها دانشجوى اميرکبير محسوب نمى شوند، در حقيقت دانشجوى يک دانشگاه ديگر محسوب مى شوند و ما در قالب يک قرارداد مشترک، دوره يى مشترک برگزار مى کنيم که بخشى از دروس را در ايران ارائه مى کنيم لذا وقتى دانشجو به دانشگاه بيرمنگام منتقل شد دانشجوى آنجا هستند نه دانشجوى اميرکبير که بخواهيم مسائل خاصى را مدنظر قرار دهيم., با اين حال خبرگزارى فارس در حالى که به نظر مى رسد از توضيح خبر قانع نشده بود، در پيگيرى آن متوسل به گفت وگو با يکى دو تن از مسوولان وزارت علوم شد تا مسووليت آنچه را که از آن به عنوان ,حضور زننده دانشجويان در بزم هاى شبانه, ياد کرده بود، مستقيماً متوجه مسوولان اين دانشگاه نشان دهد. در همين حال محمدعلى دادخواه حقوقدان و وکيل پايه يک دادگسترى در گفت وگو با اعتماد، اقدام خبرگزارى فارس در انتشار اين خبر را مصداق بارز تجاوز به حريم خصوصى افراد برشمرد و گفت؛ ,انتشار خبر حضور دانشجويان در مهماني، حتى اگر خلافى اخلاقى هم در آن صورت گرفته باشد، تجاوز به حريم خصوصى افراد است، چيزى که اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز روى آن تاکيد دارد., دادخواه ادامه داد؛ ,در صورتى که افراد حاضر در مهمانى در حال انجام توطئه خاص يا برنامه ريزى براى انجام فعاليت غيرقانونى بودند، اين اقدام مى توانست توجيه داشته باشد., وى با بيان اينکه ,در جريان اين قضيه و هر اتفاق مشابهى که در بيرون از فضاى دانشگاه و به طور شخصى صورت پذيرد، هيچ گونه مسووليتى متوجه دانشگاه نيست,، تاکيد کرد؛ ,اين قضيه فقط در صورتى که دانشگاه وکالت خاص از دانشجويان داشته باشد، به دانشگاه ارتباط دارد، در غير اين صورت به دانشگاه يا دانشجو بودن افراد حاضر در مهمانى شبانه در هر کجاى دنيا ارتباطى ندارد., واحد بين الملل دانشگاه صنعتى اميرکبير قراردادى با دانشگاه بيرمنگام انگليس منعقد کرده و دوره يى را تحت عنوان دوره بيرمنگام برگزار مى کند که سه سال از اين دوره در دانشگاه صنعتى اميرکبير و يک سال آن در انگليس برگزار مى شود و مدرک نيز از سوى دانشگاه انگليسى براى دانشجويان صادر مى شود. منبع بى نام و آگاه خبرى فارس در خبر روز گذشته اين خبرگزارى گفته بود؛ ,مسوولان وزارت علوم با برگزارى چنين دوره هايى آن هم در سطح ليسانس (نه تحصيلات تکميلى) موافق نيستند، اما دانشگاه ها به خاطر درآمد زايى و سود سرشار واگذارى چنين امتيازي، اقدام به پذيرش دانشجو کرده و هيچ نظارتى هم به رفتار دانشجويان شان در خارج کشور ندارند. متاسفانه انعقاد چنين قراردادهايى در ساير دانشگاه ها در حال افزايش است و به جاى ارتقاى سطح علمى و فرهنگى جنبه درآمدزايى بيشتر مدنظر قرار گرفته است.,
۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه
بالاخره اسراييل ۱۶ تا ۲۸ ميليون نفرمان را خواهد کشت - محمد علی اصفهانی
بالاخره اسراييل ۱۶ تا ۲۸ ميليون نفرمان را خواهد کشت
نگاهی به گزارش لوموند محمد علی اصفهانی
بيم آن می رودکه اسرييل، واقعاً در همين هفته ها و ماه های آينده شانزده ميليون تا بيست و هشت ميليون نفر از مردم سرزمين ما را برای ˝حفظ امنيت˝ خود قتل عام کند. همانطور که برجسته ترين مطبوعات خودشان هم نوشته اند. (۱) بايد شانزده ميليون تا بيست و هشت ميليون ايرانی کشته شوند، تمام تأسيسات زيربنايی ايران منهدم گردند، نسل ها و نسل ها و نسل های فرزندان ما معلول و سرطانی و بيمار و مرده به دنيا بيايند، ايران از نقشه ی جغرافيا حذف شود... تا اسراييل بتواند بزرگترين قدرت منطقه باشد. ترديدی در اين نيست که بخش هايی از حکومت ايران ـ که خود درتماميّتش ˝يک جوانهْ يْ ارجمند از هيچ جايش رُست نتواند˝ ـ بنا به محاسباتی به همان اندازه ابلهانه، که محاسبات رقيبان سفله شان در ˝اپوزيسيون˝ خارج از کشور، خواهان تحقق يافتن چنين فاجعه يی هستند. يکی به طمع ادامه ی حکومت اختناق و خفقان و چپاول و غارت و زندان و شکنجه و اعدام، در حالی که دزدانه از درخت بالا رفته است و بر سر شاخ آن به سرقت باغ نشسته است؛ و يکی به طمع خام گرفتن جای او، در حالی که در پای درخت، برای آمريکا و اسراييل پشتک و وارو می زند و جای دوست و دشمن را نشان می دهد، تبر به دست گرفته اند و بن می برند. اولی بعد از بريده شدن بن، از شاخه فرو خواهد افتاد و همه ی آنچه خورده است را بالاخواهد آورد و همه ی آنچه را در انبان کرده است به باد خواهد داد. و دوّمی در زير آوار درختِ فرو افتاده مدفون خواهد شد. همچنان که در زير آوار ننگی که با کارگزاری دشمنان خارجی ايران برای خود خريده است. تا به کي؟ تا به کی انفعال؟ تا به کي؟ تابه کي؟ تا وقتی که همه چيز اتفاق افتاد و ما بهانه يی جديد يافتيم که اعلاميه يی بدهيم و محکوم کنيم و شبانه روزی چند بار امضای خودمان را در آن اعلاميه نگاه کنيم و به خود بباليم؟ بفرماييد! بعد از عربده کشی های يکی يکی مسئولان اسراييل، حالا نوبت به ديدار های پی در پی و فشرده ی يکی يکی آن ها از واشنگتن رسيده است و ملاقات با ديک چينی و مقامات سياسی و نظامی آمريکا برای هماهنگ کردن اقدام سريع. خبر های قبلی را خوانده ايم. خبر همين امروز لوموند را هم بخوانيم. بخوانيم و شانه يی بالا بتکانيم و فراموش کنيم و برويم دنبال کارمان.يا چه می دانم؟ گردش و تفريح تابستانی و به قول همين فرانسوی ها ˝وَکانس˝ ژوئيه و اوتمان... يکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷ ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۸ وزير دفاع اسراييل، اهود باراک، همين دوشنبه ۲۸ ژوئيه به واشنگتن می رود؛ و در آمريکا با ديک چينی [معاون بوش، و سرسخت ترين و نيرومند ترين طرفدار قتل عام مردم ايران و ويرانی کامل سرزمين ما ـ م ] و کانداليزا رايس و مسئولان پنتاگون ديدار و گفتگو خواهد کرد. او همچنين برنامه يی برای ديدار با بان کيمون دبير کل سازمان ملل متحد [به منظور توجيه او در ضرورت حمله به ايران ـ م ] در دستور کار خود دارد. بنا به گزارش راديو رسمی اسراييل، گفتگوهای اهود باراک بر دو محور زير متمرکز خواهد بود: ۱ ـ برنامه ی اتمی ايران. ۲ ـ راه ها ی حفظ ˝برتری کيفی و تعيين کنده ی ارتش اسراييل˝ در منطقه ی خاور ميانه. [يعنی همان عامل اصلی عَلم کردن ˝بحران اتمي˝ به همان شکل که اسکات رايتر و سيمور هرش، هر دو، به خوبی توضيح داده اند ـ م ]. به گفته ی سخنگوی دولت اسراييل: ˝موضوع اصلی گفتگو های شائول موفاز، عبارت است از خطر برنامه ی نظامی هسته يی ايران برای تمام منطقه.˝. موفاز در آغاز ماه ژوئن امسال اعلام داشته بود که: ˝اگرايران به برنامه ی توليد سلاح اتمی خود [موضوعی که عمدتاً فقط اسراييل و به خدمت گرفته شدگان ايرانی او از آن خبر دارند ـ م] ادامه دهد، ما به ايران حمله خواهيم کرد.˝. موفاز اين سخنان را در شرايطی به زبان آورده است که به دليل افشای دزدی ها و فساد مالی اولمرت، نخست وزير کنونی اسراييل، خود را برای جايگزينی او آماده می کند. ژنرال اشکنازی ـ رييس ستادمشترک ارتش اسراييل ـ هم [که يکی دو روز پيش با ديک چينی و رييس ستاد مشترک ارتش آمريکا در واشنگتن ملاقات داشت ـ م ] احتمال حمله ی اسراييل به تأسيسات اتمی ايران را مطرح ساخته است و آن را با مورد حمله ی اسراييل در سال ۱۹۸۱ به مرکز اتمی عراق همسان می داند. رييس ستاد مشترک ارتش اسراييل چنين تصريح کرده است: ˝اسراييل بايد خود را برای همه ی گزينه ها به منظور متوقف کردن برنامه ی هسته يی ايران آماده کند.˝. بنا به گزارش مطبوعات آمريکايي، در آغاز ژوئن امسال [همزبان با اعلام صريح و بدون پرده پوشی شائول موفاز مبنی بر اين که اسراييل به ايران حمله خواهد کرد ـ م] اسراييل به منظور آماده سازی ارتش خود برای حمله از طريق طيّ مسافت های دور، بيش از صد هواپيمای جنگی را در مانور مشترکی با يونان به کار گرفته بود. اهود اولمرت نيز به عنوان نخست وزير اسراييل، به هنگام ملاقات با باراک اوباما در هفته ی گذشته در اورشليم، اظهار داشته است که ايران تا پايان سال ۲۰۰۹ و يا حداکثر در اوايل سال ۲۰۱۰ به سلاح اتمی دست خواهد يافت. http://www.ghoghnoos.org ٭ تيتر و لينک گزارش لوموند Ehud Barak entame lundi une visite � Washington lemonde.fr/web/depeches/0,14-0,39-36339058@7-60,0.html ۱ ـ راستش خسته شدم از مرتّباً لينک دادن به مطالب مربوط به مقالات و ترجمه ها، در سايت ققنوس. در مورد اين مسئله و مسائل فراوان ديگر از اين دست، هر کس بخواهد می تواند به صفحات متعدد ˝خبر و نظر˝ سايت مراجعه کند.
۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه
احمد باطبی !مقاله ای از: فریدون گیلانی
عكس جديد احمد باطبي مقابل كنگره آمريكا
در آستانه نهمین سالگرد 18 تیر ، احمد باطبی كه به طرزی معجزه آسا ! از ایران به عراق و از آنجا به ایالات متحده رفته است ، به گروه چند دانشجوئی خریداری شده از طرف سازمان اطلاعات مركزی ایالات متحده (CIA ) ملحق می شود و سر از برنامه های فرستنده رسمی این سازمان – صدای آمریكا – در می آورد .
احمد باطبی كه با بلند كردن پیراهن خون آلود دانشجوئی در وقایع خونین هجده تیر 1378 و خطر كردن عكاسی حرفه ای ، به عنوان یكی از آثار توحش لباس شخصی ها و سایر سركوبگران اسلامیست های حاكم برایران در سطح جهان مطرح می شود ، و هشت سال و اندی هم در زندان جمهوری اسلامی مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار می گیرد ، می توانست علیه جنبش دانشجوئی ایران ، شكار لذیذی برای سازمان سیا و بلند گوی تبلیغاتی این سازمان – صدای آمریكا – باشد . و درست به دامی می افتد كه دلالان مظلمه برایش گذاشته اند . اگر چه در چند برنامه ای كه او در این فرستنده ظاهر شده است ، هنوز می شود آثار شرمساری از این عمل را در چهره اش دید ، اما با نظمی كه در طرز حرف زدن و بیان خاطراتش وجود دارد ، نمی توان باور كرد كه هشت سال و اندی زندان و شكنجه و سكته ی خفیف مغزی ، از یاد او برده است كه « صدای آمریكا » ابزار سنتی سازمان سیا برای ایجاد انحراف در جنبش های اجتماعی و مال خود كردن این جنبش هاست ، عملیات مخفی ایالات متحده برای تكرار تاریخ در ایران با چه بودجه كلانی آغاز شده است ، و این كه در نخستین سالگرد همان هجده تیر ، دانشجویان آگاه دانشگاه رضائیه با علم به حركات و مانورهای نفوذی سی آی ا ، فریاد سرداده اند كه : « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا ! ».
آیا احمد باطبی ناآگاهانه به گروهی پیوسته است كه اعضایش را كه كوروش صحتی ، حسن زارع زاده اردشیر ، منوچهر محمدی ، علی افشاری ، امیرعباس فخرآور و ... تشكیل می دهند؟ آیا احمد باطبی كه به قول خودش در تیرماه 78 دانشجوی ترم آخر جامعه شناسی بوده و آنقدر مورد اعتماد دانشجویان آن واقعه خونین قرار داشته كه او را در هیئت اجرائی گذاشته بودند ، این شعر گویای احمد شاملو را نخوانده بوده ، و بعدها هم نخوانده است كه :
مردی زباد حادثه بنشست
مردی ز برق حادثه برخاست
آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت
وین ، نام را بدون سپر خواست ؟
یعنی احمد باطبی نمی توانسته آن مردی باشد كه از برق حادثه برخاسته ، و در برق حادثه چنان ژستی در مقابل دوربین یك عكاس حرفه ای گرفته و نام را بدون سپر سی آی ا ، مواهب جنایتكارترین كشورجهان – دست كم پس از تصرف نیمی از مكزیك – در 116 سال گذشته ، و فرستنده ی رسمی آن كشور زورگو و بی ترحم بخواهد ؟ وخودش را این گونه رسوا كند كه آگاهانه از چاه به چاله ، یا به عكس ، از چاله به چاه بیندازد و ارزش های خود را به قول « ایبسن » به «دشمن بشر » بفروشد ؟ آیا در دستگاه فكری و اجتماعی احمد باطبی و گروهی كه به مزدوری ایالات متحده رفته اند ، جنایتكارانی به نام جمهوری اسلامی و ایالات متحده ، در سیاست و عمل تاریخی – اجتماعی تفاوتی با هم دارند ؟ و آیا می شود امید داشت كه این جوان از آن دام مهلك به در آید و با خواندن كتاب های « بازی شیطان » رابرت دریفوس در بیان تاریخچه و ماهیت خون آشام اسلامیست ها ، و كتاب « براندازی » استیفن كینزر در بیان تاریخ جنایات ایالات متحده علیه بشریت – دست كم از سال 1893 تا كنون – متوجه شود كه تن به رسوائی در داده است و اگر اسلامیست های حاكم خون ده ها هزار دانشجو و معلم و استاد و كارگر را ریخته اند ، ایالات متحده در سال 1898 خیزران به گلوی اسیران فیلیپینی فرو می كرده و در همین هفت سال گذشته ، چه بلائی برسر مردم افغانستان و عراق آورده است ؟ آیا احمد باطبی كه پیراهن خونین بلند كرده بوده ، نمی دانسته كه دانشجویان خط مقدم سال های 58 و 59 چه تلفات سنگینی داده اند ، بی آن كه تن به ستم جمهوری اسلامی در دهند ، با بازجویان بی ترحم و حاكمیت خونین جامعه اسلامی كنار بیایند ، یا به « معجزه ی آمریكائی » دل ببندند ، و تازه خود را سخنگوی مدافعان حقوق بشر در ایران هم معرفی كنند ؟
احمد باطبی به زبان خود در یكی از صحنه های سناریو صدای سی آی ا ( معروف به صدای آمریكا) می گوید یك بار بازجویش به او پیشنهاد كرد كه یا از زندان برود بیرون زبان در كام كشد، یا وزارت اطلاعات به او پاسپورت می دهد تا از كشور خارج شود ، اما قبول نكرد . احمد باطبی همان زمان باید فهمیده باشد كه وزارت اطلاعات می خواهد او را دو دستی تقدیم ایالات متحده كند – همان گونه كه با منوچهر محمدی چنین كرد – ، تا جنبش دانشجوئی را از اعتبار اجتماعی بیندازد و برای شدت دادن به سركوبی این جنبش و سایر جنبش های اجتماعی ، چنین وانمود و تبلیغ كند كه سرنخ جنبش دانشجوئی و سایر جنبش های اعتراضی اجتماعی ، دست آمریكائی هاست . اما بعد ، فهمیده ، یا نفهمیده ، كه دومین اش مورد سئوال است ، در فرودین همین سال 1387 كه برای معالجه به مرخصی آمده بوده ، چون دو باره به دادگاه احضار می شود ، تصمیم به فرار می گیرد . یعنی می شود قبول كرد كه وزارت اطلاعات ، همان پیشنهاد اول را به صورت غیر مستقیم در مورد او به اجرا نگذاشته تا جنبش دانشجوئی را كه اكنون چون رعد می غرد و می میرد و « ذلت نمی پذیرد»، از اعتبار بیندازد و بر آن پایه ، فشار را بر آنان و سایر جنبش های اجتماعی و كارگری ، به حد اكثر برساند ؟ كسانی كه در اتفاقی ، قهرمان شده اند و از پشت به دوستان و به مردم خود خنجر زده اند ، در تاریخ ایران و سایر نقاط جهان كم نیستند . به همین دلیل هم هست كه خود باطبی در یكی از مصاحبه های چند روز گذشته اش با فرستنده رسمی سی آی ا كه از بودجه كنگره آمریكا و بودجه های محرمانه سی آی ا تغذیه می كند ، با شرمساری می گوید كه من كسی نیستم ، صلاحیتی ندارم و برحسب اتفاق معروف شده ام .
عوامل و عناصر عملیات محرمانه ایالات متحده در ایران ، به موازات راه انداختن جریان های مسلح مرزی مثل پژاك و جندالله و گروه اهواز با هدف مخدوش كردن ضرورت مبارزه مسلحانه برای براندازی جمهوری اسلامی ، سعی می كنند با صرف هزینه های كلان ، از این كسان « معروف » و « سرشناس » – حالا می خواهد محسن سازگارا باشد ، یا احمد باطبی – عملا علیه جنبش مستقل ملی– با هر ایدئولوژی و گرایشی – استفاده كنند . آقای استیفن كینزر ، بخصوص در بخش «عملیات محرمانهCovert Operation » ، مبدا و جریان این دخالت ها را ، از 28 مرداد سال 32 (1953) علیه دولت ملی دكتر محمد مصدق ، تاگواتمالا علیه دولت ملی آربنز در سال 1954 و شیلی علیه دولت سالوادورآلنده ( 1973 ) و ... با تحقیقی جامع آشكار می كند .
بنابراین ، كاری كه سازمان سیا اكنون در ایران انجام می دهد ، در سیاست خارجی ایالات متحده سابقه و تجربه ای تاریخی دارد و بی دلیل نیست كه حشمت الله طبرزدی در برنامه ای كه احمد رضا بهارلو مامور ارشد واحد ایران در سازمان سیا با كوروش صحتی دارد ، وارد می شود و به احمد باطبی و كوروش صحتی و چند دانشجوی سرشناس دیگری كه شكار شده اند ، تبریك می گوید . و بی دلیل نیست كه آقای ضیاء ظریفی سخنگوی دیده بان حقوق بشر ، در مصاحبه ای با همین فرستنده سی آی ا ( صدای آمریكا ) علنا می گوید كه دو میلیون دلار از هفتاد و پنج دلاری كه كنگره آمریكا تصویب كرده ، برای اپوزیسیون ! داخل كشور فرستاده شده ، كه البته ایشان رقم را خیلی پائین گرفته اند .
احمد باطبی ، آگاهانه به چنین دامی افتاده و راهش را هم وزارت اطلاعات باز كرده ؛ همان گونه كه راه منوچهر محمدی را ، تا با پیوستن آنان به سازمان سیا و در آمدن صداشان از صدای آمریكا، شمشیرش را برای زدن گردن جنبش دانشجوئی تیز تركند .
احمد باطبی را ، به قول خود او در مصاحبه با فرستنده سی آی ا ، حزب دموكرات كردستان ایران به عراق برده . آیا احمد باطبی نمی دانست كه در دومین دوره ی انتخاب ! جرج بوش ، مصطفی هجری دبیر كل این حزب – كه اكنون تبدیل به دو انشعاب : حزب دموكرات كردستان و حزب دموكرات كردستان ایران شده – به منفورترین و جنگ افروزترین رئیس جمهوری ایالات متحده ؛ آن هم از طرف مردم ایران ، و بخصوص مردم كردستان ! ، تبریك می گوید و در حالی كه عراق غرق درخون است و افغانستان پرپر می شود ، از او می خواهد كه فكری هم به حال مردم ایران بكند ؟ بنابراین ، با راه گشائی و توطئه ی مستقیم وزارت اطلاعات ، یك حزب آمریكائی احمد باطبی را به عراق می برد و در حالی كه صدها ایرانی ؛ اعم از فارس و كرد و نیروهای جداشده از مجاهدین كه نخواسته اند به خدمت ارتش آمریكا در آیند ، در اربیل و سایر نقاط عراق در عمق فلاكت و سر گشتگی و وحشت روز را به شب و شب را به صبح می رسانند، آقای باطبی یك راست به وسیله این حزب سر از واشینگتن در می آورد . منوچهر محمدی هم ، منتها از طریق تركیه ، از همین موهبت اخلاق عالی ! آمریكائی برخوردار شده كه شب و روز در سازمان سیا و كاخ سفید و وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی و پنتاگون و ده ها واحد مشابه ، غم مردم ایران و دموكراسی در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان را می خورد ، و مدعی است كه بمب های آمریكائی و عملیات پنهانی سازمان سیا ، آزادی بخش اند ، نه ذلت بخش .
به هر صورت ، این تحولات كه بخشی از آن خریدن چند دانشجوی سرشناس بود ، دست پخت مایكل لدین عضو ارشد نئوكنسرواتیوها و مشاور اعظم امنیت ملی جرج بوش و حاصل سفر او به ایران است كه امیر عباس فخر آور و كوروش صحتی و حسن زارع زاده اردشیر و منوچهر محمدی و... حالا احمد باطبی از دل آن در آمده اند .
جنبش دانشجوئی ایران ، همان گونه كه متوجه شده است ابراهیم یزدی و قطب زاده ماموران «كد» دار سازمان سیا بودند و ابراهیم یزدی هنوز هم هست و اسم رمزشان هم « آمریكائی ها » بود ، باید در مورد تاثیر این عناصر ، چه آن معدودی كه خود را به رژیم اسلامی می فروشند ، یا آن معدودی كه خود را به آمریكا و بریتانیا و شركای آن ها می فروشند ، هشیارانه عمل كند و با حفظ همان شعار « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا » نگذارند وقایع 1332 ( 1953 ) و 1357 (1979) بار دیگر به وسیله سرویس های جاسوسی و عناصری كه خریداری می شوند ، در ایران تكرار شود.
من فكر می كنم توجه به دفاعیه دكتر محمد مصدق كه به صراحت خارجی های غارتگر ، و بخصوص آمریكا و انگلیس را مسبب همه بدبختی ها و تیره روزی های مردم ایران می داند ، در این دوره ی حساس باید جدی تر گرفته شود . آمریكا و انگلیس هرگز نمی خواهند جنبش های اجتماعی و كارگری و اراده توده ها سرنوشت و آینده كشور را رقم بزنند و با تكیه به این اراده ، اسلامیست ها و امپریالیست های متجاوز را به زباله دانی تاریخ بیندازند .
دهم ژوئیه 2008 مدن
احمد باطبی كه با بلند كردن پیراهن خون آلود دانشجوئی در وقایع خونین هجده تیر 1378 و خطر كردن عكاسی حرفه ای ، به عنوان یكی از آثار توحش لباس شخصی ها و سایر سركوبگران اسلامیست های حاكم برایران در سطح جهان مطرح می شود ، و هشت سال و اندی هم در زندان جمهوری اسلامی مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار می گیرد ، می توانست علیه جنبش دانشجوئی ایران ، شكار لذیذی برای سازمان سیا و بلند گوی تبلیغاتی این سازمان – صدای آمریكا – باشد . و درست به دامی می افتد كه دلالان مظلمه برایش گذاشته اند . اگر چه در چند برنامه ای كه او در این فرستنده ظاهر شده است ، هنوز می شود آثار شرمساری از این عمل را در چهره اش دید ، اما با نظمی كه در طرز حرف زدن و بیان خاطراتش وجود دارد ، نمی توان باور كرد كه هشت سال و اندی زندان و شكنجه و سكته ی خفیف مغزی ، از یاد او برده است كه « صدای آمریكا » ابزار سنتی سازمان سیا برای ایجاد انحراف در جنبش های اجتماعی و مال خود كردن این جنبش هاست ، عملیات مخفی ایالات متحده برای تكرار تاریخ در ایران با چه بودجه كلانی آغاز شده است ، و این كه در نخستین سالگرد همان هجده تیر ، دانشجویان آگاه دانشگاه رضائیه با علم به حركات و مانورهای نفوذی سی آی ا ، فریاد سرداده اند كه : « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا ! ».
آیا احمد باطبی ناآگاهانه به گروهی پیوسته است كه اعضایش را كه كوروش صحتی ، حسن زارع زاده اردشیر ، منوچهر محمدی ، علی افشاری ، امیرعباس فخرآور و ... تشكیل می دهند؟ آیا احمد باطبی كه به قول خودش در تیرماه 78 دانشجوی ترم آخر جامعه شناسی بوده و آنقدر مورد اعتماد دانشجویان آن واقعه خونین قرار داشته كه او را در هیئت اجرائی گذاشته بودند ، این شعر گویای احمد شاملو را نخوانده بوده ، و بعدها هم نخوانده است كه :
مردی زباد حادثه بنشست
مردی ز برق حادثه برخاست
آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت
وین ، نام را بدون سپر خواست ؟
یعنی احمد باطبی نمی توانسته آن مردی باشد كه از برق حادثه برخاسته ، و در برق حادثه چنان ژستی در مقابل دوربین یك عكاس حرفه ای گرفته و نام را بدون سپر سی آی ا ، مواهب جنایتكارترین كشورجهان – دست كم پس از تصرف نیمی از مكزیك – در 116 سال گذشته ، و فرستنده ی رسمی آن كشور زورگو و بی ترحم بخواهد ؟ وخودش را این گونه رسوا كند كه آگاهانه از چاه به چاله ، یا به عكس ، از چاله به چاه بیندازد و ارزش های خود را به قول « ایبسن » به «دشمن بشر » بفروشد ؟ آیا در دستگاه فكری و اجتماعی احمد باطبی و گروهی كه به مزدوری ایالات متحده رفته اند ، جنایتكارانی به نام جمهوری اسلامی و ایالات متحده ، در سیاست و عمل تاریخی – اجتماعی تفاوتی با هم دارند ؟ و آیا می شود امید داشت كه این جوان از آن دام مهلك به در آید و با خواندن كتاب های « بازی شیطان » رابرت دریفوس در بیان تاریخچه و ماهیت خون آشام اسلامیست ها ، و كتاب « براندازی » استیفن كینزر در بیان تاریخ جنایات ایالات متحده علیه بشریت – دست كم از سال 1893 تا كنون – متوجه شود كه تن به رسوائی در داده است و اگر اسلامیست های حاكم خون ده ها هزار دانشجو و معلم و استاد و كارگر را ریخته اند ، ایالات متحده در سال 1898 خیزران به گلوی اسیران فیلیپینی فرو می كرده و در همین هفت سال گذشته ، چه بلائی برسر مردم افغانستان و عراق آورده است ؟ آیا احمد باطبی كه پیراهن خونین بلند كرده بوده ، نمی دانسته كه دانشجویان خط مقدم سال های 58 و 59 چه تلفات سنگینی داده اند ، بی آن كه تن به ستم جمهوری اسلامی در دهند ، با بازجویان بی ترحم و حاكمیت خونین جامعه اسلامی كنار بیایند ، یا به « معجزه ی آمریكائی » دل ببندند ، و تازه خود را سخنگوی مدافعان حقوق بشر در ایران هم معرفی كنند ؟
احمد باطبی به زبان خود در یكی از صحنه های سناریو صدای سی آی ا ( معروف به صدای آمریكا) می گوید یك بار بازجویش به او پیشنهاد كرد كه یا از زندان برود بیرون زبان در كام كشد، یا وزارت اطلاعات به او پاسپورت می دهد تا از كشور خارج شود ، اما قبول نكرد . احمد باطبی همان زمان باید فهمیده باشد كه وزارت اطلاعات می خواهد او را دو دستی تقدیم ایالات متحده كند – همان گونه كه با منوچهر محمدی چنین كرد – ، تا جنبش دانشجوئی را از اعتبار اجتماعی بیندازد و برای شدت دادن به سركوبی این جنبش و سایر جنبش های اجتماعی ، چنین وانمود و تبلیغ كند كه سرنخ جنبش دانشجوئی و سایر جنبش های اعتراضی اجتماعی ، دست آمریكائی هاست . اما بعد ، فهمیده ، یا نفهمیده ، كه دومین اش مورد سئوال است ، در فرودین همین سال 1387 كه برای معالجه به مرخصی آمده بوده ، چون دو باره به دادگاه احضار می شود ، تصمیم به فرار می گیرد . یعنی می شود قبول كرد كه وزارت اطلاعات ، همان پیشنهاد اول را به صورت غیر مستقیم در مورد او به اجرا نگذاشته تا جنبش دانشجوئی را كه اكنون چون رعد می غرد و می میرد و « ذلت نمی پذیرد»، از اعتبار بیندازد و بر آن پایه ، فشار را بر آنان و سایر جنبش های اجتماعی و كارگری ، به حد اكثر برساند ؟ كسانی كه در اتفاقی ، قهرمان شده اند و از پشت به دوستان و به مردم خود خنجر زده اند ، در تاریخ ایران و سایر نقاط جهان كم نیستند . به همین دلیل هم هست كه خود باطبی در یكی از مصاحبه های چند روز گذشته اش با فرستنده رسمی سی آی ا كه از بودجه كنگره آمریكا و بودجه های محرمانه سی آی ا تغذیه می كند ، با شرمساری می گوید كه من كسی نیستم ، صلاحیتی ندارم و برحسب اتفاق معروف شده ام .
عوامل و عناصر عملیات محرمانه ایالات متحده در ایران ، به موازات راه انداختن جریان های مسلح مرزی مثل پژاك و جندالله و گروه اهواز با هدف مخدوش كردن ضرورت مبارزه مسلحانه برای براندازی جمهوری اسلامی ، سعی می كنند با صرف هزینه های كلان ، از این كسان « معروف » و « سرشناس » – حالا می خواهد محسن سازگارا باشد ، یا احمد باطبی – عملا علیه جنبش مستقل ملی– با هر ایدئولوژی و گرایشی – استفاده كنند . آقای استیفن كینزر ، بخصوص در بخش «عملیات محرمانهCovert Operation » ، مبدا و جریان این دخالت ها را ، از 28 مرداد سال 32 (1953) علیه دولت ملی دكتر محمد مصدق ، تاگواتمالا علیه دولت ملی آربنز در سال 1954 و شیلی علیه دولت سالوادورآلنده ( 1973 ) و ... با تحقیقی جامع آشكار می كند .
بنابراین ، كاری كه سازمان سیا اكنون در ایران انجام می دهد ، در سیاست خارجی ایالات متحده سابقه و تجربه ای تاریخی دارد و بی دلیل نیست كه حشمت الله طبرزدی در برنامه ای كه احمد رضا بهارلو مامور ارشد واحد ایران در سازمان سیا با كوروش صحتی دارد ، وارد می شود و به احمد باطبی و كوروش صحتی و چند دانشجوی سرشناس دیگری كه شكار شده اند ، تبریك می گوید . و بی دلیل نیست كه آقای ضیاء ظریفی سخنگوی دیده بان حقوق بشر ، در مصاحبه ای با همین فرستنده سی آی ا ( صدای آمریكا ) علنا می گوید كه دو میلیون دلار از هفتاد و پنج دلاری كه كنگره آمریكا تصویب كرده ، برای اپوزیسیون ! داخل كشور فرستاده شده ، كه البته ایشان رقم را خیلی پائین گرفته اند .
احمد باطبی ، آگاهانه به چنین دامی افتاده و راهش را هم وزارت اطلاعات باز كرده ؛ همان گونه كه راه منوچهر محمدی را ، تا با پیوستن آنان به سازمان سیا و در آمدن صداشان از صدای آمریكا، شمشیرش را برای زدن گردن جنبش دانشجوئی تیز تركند .
احمد باطبی را ، به قول خود او در مصاحبه با فرستنده سی آی ا ، حزب دموكرات كردستان ایران به عراق برده . آیا احمد باطبی نمی دانست كه در دومین دوره ی انتخاب ! جرج بوش ، مصطفی هجری دبیر كل این حزب – كه اكنون تبدیل به دو انشعاب : حزب دموكرات كردستان و حزب دموكرات كردستان ایران شده – به منفورترین و جنگ افروزترین رئیس جمهوری ایالات متحده ؛ آن هم از طرف مردم ایران ، و بخصوص مردم كردستان ! ، تبریك می گوید و در حالی كه عراق غرق درخون است و افغانستان پرپر می شود ، از او می خواهد كه فكری هم به حال مردم ایران بكند ؟ بنابراین ، با راه گشائی و توطئه ی مستقیم وزارت اطلاعات ، یك حزب آمریكائی احمد باطبی را به عراق می برد و در حالی كه صدها ایرانی ؛ اعم از فارس و كرد و نیروهای جداشده از مجاهدین كه نخواسته اند به خدمت ارتش آمریكا در آیند ، در اربیل و سایر نقاط عراق در عمق فلاكت و سر گشتگی و وحشت روز را به شب و شب را به صبح می رسانند، آقای باطبی یك راست به وسیله این حزب سر از واشینگتن در می آورد . منوچهر محمدی هم ، منتها از طریق تركیه ، از همین موهبت اخلاق عالی ! آمریكائی برخوردار شده كه شب و روز در سازمان سیا و كاخ سفید و وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی و پنتاگون و ده ها واحد مشابه ، غم مردم ایران و دموكراسی در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان را می خورد ، و مدعی است كه بمب های آمریكائی و عملیات پنهانی سازمان سیا ، آزادی بخش اند ، نه ذلت بخش .
به هر صورت ، این تحولات كه بخشی از آن خریدن چند دانشجوی سرشناس بود ، دست پخت مایكل لدین عضو ارشد نئوكنسرواتیوها و مشاور اعظم امنیت ملی جرج بوش و حاصل سفر او به ایران است كه امیر عباس فخر آور و كوروش صحتی و حسن زارع زاده اردشیر و منوچهر محمدی و... حالا احمد باطبی از دل آن در آمده اند .
جنبش دانشجوئی ایران ، همان گونه كه متوجه شده است ابراهیم یزدی و قطب زاده ماموران «كد» دار سازمان سیا بودند و ابراهیم یزدی هنوز هم هست و اسم رمزشان هم « آمریكائی ها » بود ، باید در مورد تاثیر این عناصر ، چه آن معدودی كه خود را به رژیم اسلامی می فروشند ، یا آن معدودی كه خود را به آمریكا و بریتانیا و شركای آن ها می فروشند ، هشیارانه عمل كند و با حفظ همان شعار « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا » نگذارند وقایع 1332 ( 1953 ) و 1357 (1979) بار دیگر به وسیله سرویس های جاسوسی و عناصری كه خریداری می شوند ، در ایران تكرار شود.
من فكر می كنم توجه به دفاعیه دكتر محمد مصدق كه به صراحت خارجی های غارتگر ، و بخصوص آمریكا و انگلیس را مسبب همه بدبختی ها و تیره روزی های مردم ایران می داند ، در این دوره ی حساس باید جدی تر گرفته شود . آمریكا و انگلیس هرگز نمی خواهند جنبش های اجتماعی و كارگری و اراده توده ها سرنوشت و آینده كشور را رقم بزنند و با تكیه به این اراده ، اسلامیست ها و امپریالیست های متجاوز را به زباله دانی تاریخ بیندازند .
دهم ژوئیه 2008 مدن
اشتراک در:
پستها (Atom)