سيماي خانوادگي و زندگينامه جرج کندي يانگ
طرّاح و فرمانده کودتاي 28 مرداد 1332
قسمت اوّل
متن کامل مقاله به همراه مآخذ به صورت فايلPDF
مقاله حاضر گزيدهاي است از پژوهش مفصلي در بيش از يکصد صفحه که درباره زندگي جرج کندي يانگ انجام داده ام. تاکنون مورخين ايراني با نام جرج کندي يانگ، به عنوان طرّاح و فرمانده اصلي کودتاي 28 مرداد 1332، آشنا نبودهاند و اين نخستين بار است که مطلبي درباره اين شخصيت مرموز و متنفذ تاريخ معاصر بريتانيا و پيوندهاي او با ايران مطرح ميشود. مقاله جرج کندي يانگ به همراه مقاله شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 تصويري جامع از کودتا و طراحان و عاملان آن به دست ميدهد. ارزيابي و نقد خود بر تاريخچه عمليات کودتا، نوشته دونالد ويلبر، را در ضمن مقاله «شاپور ريپورتر» بهطور مشروح عرضه کردهام. در مقاله معماي دکتر مظفر بقايي کرماني نيز به نقش دکتر بقايي و حزب زحمتکشان ملت ايران در کودتا پرداخته؛ و در مقاله «شاپور ريپورتر» بحثي را با عنوان «قتل افشارطوس و جايگاه مفقود آن» ارائه داده ام که، برخلاف مندرجات بولتن دکتر ويلبر، قتل افشارطوس را به عنوان شروع عمليات کودتا ميشناساند.
آغاز سخن
تاکنون نقش جرج کندي يانگ (1911- 1990) در کودتاي 28 مرداد 1332 و پيوندهاي او با حکومت محمدرضا پهلوي در سالهاي پس از کودتا مورد توجه مورخين ايراني قرار نگرفته است.
جرج کندي يانگ از چهره هاي سرشناس سياسي و اطلاعاتي تاريخ معاصر بريتانياست که به دليل جايگاه برجسته اش در حوادث معروف به "توطئه عليه دولت ويلسون" و نقش او در ايجاد شبکه هاي سرّي پيمان ناتو در دوران جنگ سرد، بهويژه شبکه گلاديو در ايتاليا، مورد توجه جدّي پژوهشگران بريتانيا و ساير کشورهاي غربي است. مورخين اطلاعاتي از يانگ بهعنوان طرّاح عمليات کودتاي 28 مرداد 1332 نام ميبرند زيرا او در سال 1332 قائممقام اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) بود و در اين سمت طراحي و فرماندهي "عمليات چکمه" را بهدست داشت.
يانگ در سالهاي پسين با محمدرضا پهلوي و سِر شاپور ريپورتر رابطه نزديک داشت و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم در خريدهاي نظامي ايران از انگليس و هم در فعاليتهاي بهغايت مخفي شبکههاي اطلاعاتي بريتانيا و پيمان ناتو در ايران مؤثر بود.
جرج کندي يانگ کيست؟
بررسي خود را از زندگينامه رسمي جرج کندي يانگ، مندرج در هو ايز هو، آغاز ميکنيم. يانگ در اين زندگينامه مختصر، خود را چنين معرفي کرده است:
جرج کندي يانگ، متولد 8 آوريل 1911، پسر مرحوم جرج استوارت يانگ و مارگارت کندي. تحصيلات دانشگاهي خود را در سال 1936 در دانشگاه ييل با مدرک کارشناسي ارشد در رشته علوم سياسي به پايان برد و در سالهاي 1936- 1938 عضو هيئت تحريريه گلاسکو هرالد و در سال 1939 در خبرگزاري انگليسي يونايتدپرس شاغل بود. در دوران جنگ جهاني دوّم، در سالهاي 1939- 1945 در شرق آفريقا، ايتاليا و اروپاي غربي خدمت کرد. در سال 1946 بهعنوان خبرنگار خبرگزاري انگليسي يونايتدپرس در برلين مستقر شد و در همين سال به عضويت وزارت خارجه بريتانيا در آمد. از سال 1949 در دپارتمان روابط اقتصادي وزارت خارجه و از سال 1951 در دفتر خاورميانه شاغل بود. در سالهاي 1953- 1961 در وزارت دفاع خدمت کرد و در سال 1960 معاون وزير شد. در سالهاي 1961- 1976 در کمپاني کلينورت بنسون شاغل بود.
چنانکه ميبينيم، در اين زندگينامه کمترين اشارهاي به مناصب و فعاليتهاي اطلاعاتي جرج کندي يانگ مندرج نيست.
در سال 1993، يعني دو سال پس از مرگ جرج کندي يانگ، انتشارات فيبر در لندن کتابي منتشر کرد با عنوان کتاب جاسوسي فيبر. ويراستار اين اثر يکي از سرشناسترين مورخين اطلاعاتي بريتانياست که از نام مستعار "نيجل وست" استفاده ميکند. نام واقعي او روپرت الاسون و از اعضاي فعال حزب محافظهکار است. الاسون ده سال نماينده مجلس عوام بود و هماکنون سردبيري بخش اروپايي فصلنامه اطلاعاتي را بهعهده دارد. "نيجل وست" مؤلف کتب فراواني دربارۀ تاريخ سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي بريتانياست. بررسي آثار "نيجل وست" بيانگر پيوندهاي او با سرويسهاي مخفي بريتانياست و شيوه تحليل و سبک نگارش وي بهگونهاي است که بايد او را مورخ نيمه رسمي اين سرويسها بهشمار آورد. "نيجل وست" نخستين مورخي است که بهطور مشروح دربارۀ نقش جرج کندي يانگ در کودتاي 28 مرداد 1332 سخن گفت.
خاندان يانگ و شبکه زرسالاري جهاني
پيوندهاي خاندان يانگ با شبکه جهانشمول و به هم بافته زرسالاري جهاني براي ترسيم سيماي واقعي جرج کندي يانگ و شناخت علل و اهداف اقدامات مهم و جنجالي او- اعم از کودتاي 28 مرداد 1332، تأسيس شبکههاي سرّي ناتو در بخش مهمي از جهان، ايجاد و تقويت گروههاي فاشيستي و تروريستي در بريتانيا و ايتاليا و آلمان و ساير کشورها، و ماجراي موسوم به توطئه عليه دولت ويلسون- از اهميت اساسي برخوردار است.
اگر اين پيوندهاي ديرين و عميق شناخته نشود، جرج کندي يانگ تنها بهعنوان يک افسر اطلاعاتي ماجراجو و در برخي موارد خودسر جلوهگر خواهد شد که گويا تنها بهدليل مختصات شخصيتي و ساختار فکري خود به افراطيگري تمايل داشت. اين گرايشي است که در کتب و مقالات منتشر شده دربارۀ يانگ مشاهده ميشود. در اين منابع، از جرج کندي يانگ بهعنوان "فاشيست" و "نژادپرست" سخن ميرود ولي به پيوندهاي او فراتر از سرويس اطلاعاتي بريتانيا و گروههاي افراطي راستگرا اشارهاي مندرج نيست. در واقع، پيوندهاي استوار و ريشهدار با شبکه زرسالاري جهاني چهره پنهانتر جرج کندي يانگ است که بايد اهميت آن را فراتر از پيوندهاي او با سرويس اطلاعاتي و گروههاي افراطي بريتانيا ارزيابي کرد.
در بررسي زير اين چهره ناشناخته جرج کندي يانگ مورد توجه قرار گرفته است. يانگ عضوي از يک شبکه به هم پيوسته و کهن جهانوطن بود و اقدامات او در چارچوب منافع و برنامههاي پيچيده اين شبکه انجام گرفت. او به خانداني تعلق دارد که در سده هيجدهم فراماسونري را در اسکاتلند و آمريکاي شمالي بنياد نهادند و در سدههاي نوزدهم و بيستم از پيوندهاي استوار با بنيادهاي نامدار يهودي- صهيونيستي چون روچيلد و واربورگ و هامبرو و لازارد و غيره برخوردار بودند. بنابراين، زمانيکه نگارنده از نقش بزرگ و ناشناخته شبکه صهيونيستي در حوادث سالهاي 1320-1332 ايران سخن ميگويد، که در پيوند تنگاتنگ با سرويسهاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده عمل ميکرد ولي بهدنبال اهداف و منافع خاص خود بود، از جمله و بهويژه بهدليل جايگاه و نقش جرج کندي يانگ است. در اين بررسي با نام برخي از کمپانيها و مؤسسات مقتدري که در دوران پهلوي با ايران و سرنوشت تاريخي ما پيوند مستقيم داشتند آشنا خواهيم شد.
جرج کندي يانگ در اصل به کلان (طايفه يا عشيره) اسکاتلندي يانگ تعلق دارد. پيشينه اقامت اين خاندان در اسکاتلند به اوائل سده شانزدهم ميلادي ميرسد. در کهنترين سندي که مؤيد حضور آنان در اين سرزمين است از فردي بهنام پيتر يانگ بهعنوان «رئيس خانواده يانگ» ياد شده که در حوالي سال 1507 م. در اسکاتلند اقامت داشت.
در طول سدههاي اخير، اعضاي اين خانواده در تکاپوهاي استعماري و تجارت برده و ترياک فعال و از پيوندهاي گسترده و عميق با زرسالاران يهودي برخوردار بودند. امروزه دودمان يانگ بسيار پرجمعيت و گسترده است و اعضاي ثروتمند و متنفذ آن در ردههاي بالاي اليگارشي انگلوساکسون حضور دارند. بررسي زندگينامه و مشاغل اعضاي سرشناس کنوني اين خاندان بيانگر تداوم سنن ديرين گذشته و پيوندهاي گسترده آنان با زرسالاران يهودي است.
لرد يانگ گرافام مقتدرترين چهره خاندان يانگ در اواخر سده بيستم ميلادي است:
اگر اين پيوندهاي ديرين و عميق شناخته نشود، جرج کندي يانگ تنها بهعنوان يک افسر اطلاعاتي ماجراجو و در برخي موارد خودسر جلوهگر خواهد شد که گويا تنها بهدليل مختصات شخصيتي و ساختار فکري خود به افراطيگري تمايل داشت. اين گرايشي است که در کتب و مقالات منتشر شده دربارۀ يانگ مشاهده ميشود. در اين منابع، از جرج کندي يانگ بهعنوان "فاشيست" و "نژادپرست" سخن ميرود ولي به پيوندهاي او فراتر از سرويس اطلاعاتي بريتانيا و گروههاي افراطي راستگرا اشارهاي مندرج نيست. در واقع، پيوندهاي استوار و ريشهدار با شبکه زرسالاري جهاني چهره پنهانتر جرج کندي يانگ است که بايد اهميت آن را فراتر از پيوندهاي او با سرويس اطلاعاتي و گروههاي افراطي بريتانيا ارزيابي کرد.
در بررسي زير اين چهره ناشناخته جرج کندي يانگ مورد توجه قرار گرفته است. يانگ عضوي از يک شبکه به هم پيوسته و کهن جهانوطن بود و اقدامات او در چارچوب منافع و برنامههاي پيچيده اين شبکه انجام گرفت. او به خانداني تعلق دارد که در سده هيجدهم فراماسونري را در اسکاتلند و آمريکاي شمالي بنياد نهادند و در سدههاي نوزدهم و بيستم از پيوندهاي استوار با بنيادهاي نامدار يهودي- صهيونيستي چون روچيلد و واربورگ و هامبرو و لازارد و غيره برخوردار بودند. بنابراين، زمانيکه نگارنده از نقش بزرگ و ناشناخته شبکه صهيونيستي در حوادث سالهاي 1320-1332 ايران سخن ميگويد، که در پيوند تنگاتنگ با سرويسهاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده عمل ميکرد ولي بهدنبال اهداف و منافع خاص خود بود، از جمله و بهويژه بهدليل جايگاه و نقش جرج کندي يانگ است. در اين بررسي با نام برخي از کمپانيها و مؤسسات مقتدري که در دوران پهلوي با ايران و سرنوشت تاريخي ما پيوند مستقيم داشتند آشنا خواهيم شد.
جرج کندي يانگ در اصل به کلان (طايفه يا عشيره) اسکاتلندي يانگ تعلق دارد. پيشينه اقامت اين خاندان در اسکاتلند به اوائل سده شانزدهم ميلادي ميرسد. در کهنترين سندي که مؤيد حضور آنان در اين سرزمين است از فردي بهنام پيتر يانگ بهعنوان «رئيس خانواده يانگ» ياد شده که در حوالي سال 1507 م. در اسکاتلند اقامت داشت.
در طول سدههاي اخير، اعضاي اين خانواده در تکاپوهاي استعماري و تجارت برده و ترياک فعال و از پيوندهاي گسترده و عميق با زرسالاران يهودي برخوردار بودند. امروزه دودمان يانگ بسيار پرجمعيت و گسترده است و اعضاي ثروتمند و متنفذ آن در ردههاي بالاي اليگارشي انگلوساکسون حضور دارند. بررسي زندگينامه و مشاغل اعضاي سرشناس کنوني اين خاندان بيانگر تداوم سنن ديرين گذشته و پيوندهاي گسترده آنان با زرسالاران يهودي است.
لرد يانگ گرافام مقتدرترين چهره خاندان يانگ در اواخر سده بيستم ميلادي است:
ديويد يانگ، که در سال 1984 به مقام باروني دست يافت و "لرد يانگ گرافام" لقب گرفت، در سالهاي 1979-1982 از گردانندگان مرکز مطالعات سياستگذاري بود که يکي از مهمترين نهادهاي سياستگذاري بريتانيا بهشمار ميرود. ديويد يانگ در سالهاي 1981-1984 رياست شوراي بينالمللي خدمات اجتماعي و رفاهي يهوديان را بهدست داشت و از سال 1990 رئيس سازمان حمايت از يهوديان بود که از ثروتمندترين مؤسسات خيريه بريتانياست که ساليانه حدود 40 ميليون پوند هزينه ميکند. وي در سال 1992 رياست سازمان فوق را به لرد مايکل لوي، دوست صميمي تونلي بلر (نخستوزير کنوني بريتانيا)، واگذار کرد.
لرد مايکل لوي
لرد يانگ عضو هيئت مديره مؤسسه مطالعات عبري دانشگاه آکسفورد نيز هست و بهعنوان يکي از دوستان نزديک لرد ويکتور روچيلد (متوفي 1990) و پسرش لرد ياکوب روچيلد و خانم تاچر شناخته ميشود.
لرد ويکتور روچيلد در اواخر عمر
ديويد يانگ از مشاوران اصلي مارگارت تاچر بود و در دولت او (1979-1990) مشاغل مهمي چون مشاورت صنعتي و سپس مشاورت ويژه نخستوزير (1979 -1982)، رياست کميسيون نيروي انساني (1982-1984)، وزارت اشتغال وزارت تجارت و صنعت (1987-1989) را بهدست داشت و در سالهاي 1989-1990 نايبرئيس حزب محافظهکار بود. از لرد يانگ بهعنوان يکي از طراحان اصلي سياست خصوصيسازي دولت تاچر نام ميبرند. مارگارت تاچر زماني گفته بود: «ديگران براي من معضل ميآورند و ديويد راه حل.»
لرد يانگ گرافام در کنار يهوديان سرشناسي چون لرد ياکوب روچيلد، لرد ديويد سيف و کِنِت مارکس (مالکين کمپاني مارکس و اسپنسر)، نيکلاس سفير، کالين لهمن، بريان کوهن و سِر ديويد آليانس (يهودي ايراني) عضو هيئت مديره اتاق بازرگاني بريتانيا- اسرائيل است. لرد يانگ در شوراي مشاوران خصوصي ملکه اليزابت دوّم نيز عضويت دارد. او از سال 1990 رياست کمپاني کابل اند وايرلس را بهدست دارد.
لرد ياکوب روچيلد
بارونس يانگ فرد نامدار ديگر اين خاندان در سالهاي اخير است. او در اصل به خاندان بيکر تعلق دارد که بهدليل ازدواج با جئوفري يانگ به خاندان يانگ ملحق شد. ژانت يانگ به اولين نسل لردهاي مؤنث بريتانيا تعلق دارد. ليدي يانگ دو دهه پيش از خانم مارگارت تاچر، در سال 1971 به مقام لردي دست يافت و به "بارونس" ملقب شد. (خانم تاچر در سال 1992 بارونس شد.)
بارونس يانگ
بارونس يانگ در سالهاي 1967 -1972 رهبري جناح حزب محافظهکار در مجلس لردها را بهدست داشت و در دوران نخستوزيري خانم تاچر در يک اقدام نمايشي طي سالهاي 1981-1983 در مقام رئيس مجلس لردها جاي گرفت. پس از کنارهگيري از فعاليت پارلماني، بارونس يانگ در سال 1987 عضو هيئت مديره دو کمپاني سرشناس متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شد: مارکس و اسپنسر و بانک وستمينستر.
از ساير اعضاي کنوني کلان يانگ، که پيوند آنان با شبکه جهاني زرسالاري يهودي کاملاً آشکار است، بايد به رابرت يانگ (تاجر اسلحه) اشاره کرد. رابرت يانگ در سالهاي 1971- 1986 در کمپاني رولزرويس اشتغال داشت و در سالهاي 1977- 1979 رئيس بخش توليدات نظامي آن بود. وي در سالهاي 1981- 1985 از مديران بخش تجاري مجتمع تسليحاتي ويکرز بود و از سال 1983 عضو ستاد بررسيهاي سياست مرکزي. رابرت يانگ از سال 1990 مدير کمپاني بيوفورد است.
کمپانيهاي رولزرويس و ويکرز بهعنوان مهمترين مؤسسات تسليحاتي متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شناخته ميشوند. دو مجتمع ويکرز آرمسترانگ و رولزرويس کاملاً به هم پيوند خورده و بههمراه ساير کمپانيهاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان مجموعهاي همبسته و واحد را رقم ميزنند. اين پيوند را در مشاغل رؤسا و اعضاي هيئت مديره مجتمع رولزرويس بهروشني ميتوان ديد.
براي مثال، سِر جيمز فريزر، که در اوج خريدهاي نظامي حکومت پهلوي تا اندکي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يعني در سالهاي 1971-1980، رياست مجتمع رولزرويس را بهدست داشت، پيشتر (1956-1969) از مديران يکي از بزرگترين مجتمعهاي مالي يهودي يعني بانک واربورگ بود. او پس از کنارهگيري از رياست رولزرويس، در سالهاي 1980- 1985 رياست بانک مُعظَم يهودي ديگر، بانک برادران لازارد، را بهدست گرفت و سپس نايب رئيس مجتمع تسليحاتي ويکرز شد.
سِر رالف رابينز، رئيس کنوني مجتمع رولزرويس (از 1992)، همزمان رئيس غيراجرايي کمپاني کابل اند وايرلس است که، چنانکه گفتيم، لرد يانگ گرافام رئيس و سهامدار بزرگ آن ميباشد. رابينز عضو هيئت مديره کمپانيهاي مارکس و اسپنسر، شرودر و استاندارد چارتر نيز هست.
بارونس يانگ در سالهاي 1967 -1972 رهبري جناح حزب محافظهکار در مجلس لردها را بهدست داشت و در دوران نخستوزيري خانم تاچر در يک اقدام نمايشي طي سالهاي 1981-1983 در مقام رئيس مجلس لردها جاي گرفت. پس از کنارهگيري از فعاليت پارلماني، بارونس يانگ در سال 1987 عضو هيئت مديره دو کمپاني سرشناس متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شد: مارکس و اسپنسر و بانک وستمينستر.
از ساير اعضاي کنوني کلان يانگ، که پيوند آنان با شبکه جهاني زرسالاري يهودي کاملاً آشکار است، بايد به رابرت يانگ (تاجر اسلحه) اشاره کرد. رابرت يانگ در سالهاي 1971- 1986 در کمپاني رولزرويس اشتغال داشت و در سالهاي 1977- 1979 رئيس بخش توليدات نظامي آن بود. وي در سالهاي 1981- 1985 از مديران بخش تجاري مجتمع تسليحاتي ويکرز بود و از سال 1983 عضو ستاد بررسيهاي سياست مرکزي. رابرت يانگ از سال 1990 مدير کمپاني بيوفورد است.
کمپانيهاي رولزرويس و ويکرز بهعنوان مهمترين مؤسسات تسليحاتي متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شناخته ميشوند. دو مجتمع ويکرز آرمسترانگ و رولزرويس کاملاً به هم پيوند خورده و بههمراه ساير کمپانيهاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان مجموعهاي همبسته و واحد را رقم ميزنند. اين پيوند را در مشاغل رؤسا و اعضاي هيئت مديره مجتمع رولزرويس بهروشني ميتوان ديد.
براي مثال، سِر جيمز فريزر، که در اوج خريدهاي نظامي حکومت پهلوي تا اندکي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يعني در سالهاي 1971-1980، رياست مجتمع رولزرويس را بهدست داشت، پيشتر (1956-1969) از مديران يکي از بزرگترين مجتمعهاي مالي يهودي يعني بانک واربورگ بود. او پس از کنارهگيري از رياست رولزرويس، در سالهاي 1980- 1985 رياست بانک مُعظَم يهودي ديگر، بانک برادران لازارد، را بهدست گرفت و سپس نايب رئيس مجتمع تسليحاتي ويکرز شد.
سِر رالف رابينز، رئيس کنوني مجتمع رولزرويس (از 1992)، همزمان رئيس غيراجرايي کمپاني کابل اند وايرلس است که، چنانکه گفتيم، لرد يانگ گرافام رئيس و سهامدار بزرگ آن ميباشد. رابينز عضو هيئت مديره کمپانيهاي مارکس و اسپنسر، شرودر و استاندارد چارتر نيز هست.
سر رالف رابينز
پيوند خاندان يانگ با شبکه کمپانيهاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان به رابرت يانگ محدود نيست. کنت يانگ در سالهاي 1959-1964 از مديران کمپاني مسي فرگوسن و در سالهاي 1966-1971 از گردانندگان اصلي کمپاني جنرال الکتريک بود. بايد بيفزايم که، طبق اسناد شخصي بهجاي مانده از شاپور ريپورتر، در دوران متأخر سلطنت محمدرضا پهلوي دفتر مرکزي کمپاني جنرال الکتريک در تهران، که مالکيت ساختمان آن به شاپور تعلق داشت (واقع در خيابان زرتشت، جنب خانه شخصي شاپور ريپورتر) مقر مرکزي اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) در ايران بود.
سِر لزلي يانگ يکي ديگر از اعضاي خاندان يانگ است که در سالهاي 1986-1990 عضو هيئت مديره بانک وستمينستر و به تبع آن عضو هيئت مديره بانک انگلستان (بانک مرکزي بريتانيا) بود. او در سالهاي 1979-1984 از گردانندگان اصلي تلويزيون گرانادا بود؛ همان شبکه تلويزيوني که برنامه ويژهاي دربارۀ کودتاي 28 مرداد 1332 پخش کرد (نوشته بريان لپينگ) که در ايران انعکاس وسيع يافت ولي نقش اصليترين گردانندگان کودتا، بهويژه جرج کندي يانگ و شاپور ريپورتر، را بهکلي مسکوت گذارد.
عضو ديگر اين خاندان، سِر راجر (ويليام) يانگ، نيز از سال 1978 از گردانندگان اصلي بنگاه سخنپراکني بريتانيا (بي. بي. سي.) و عضو شورايعالي اين سازمان بود.
کمپاني کلينورت بنسون، اينتليجنس سرويس بريتانيا و ايران
ارتباطات خاندان يانگ با مؤسسه عظيم تجاري- مالي کلينورت بنسون در بررسي ما از اهميت اساسي برخوردار است. زيرا، چنانکه خواهيم ديد، جرج کندي يانگ طي سالهاي پس از کنارهگيري ظاهري از ام. آي. 6 بهعنوان عضو هيئت مديره اين مؤسسه دلالي و بانک تجاري عمل ميکرد. او در اين رابطه بارها به ايران سفر کرد و با محمدرضا پهلوي ملاقات نمود. کلينورت بنسون همان مؤسسهاي است که در سالهاي اخير سفرهاي هيئتهاي بزرگ تجاري بريتانيا به ايران را سازمان داد. کلينورت بنسون، همانند مؤسسات مالي شرودر، مورگان گرنفل و والپول گرينول از مراکز اصلي سرمايهگذاري زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان بهشمار ميرود. کلينورت بنسون از پيوندهاي گسترده و عميق با سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي. 6) برخوردار است تا بدان حد که ميتوان آن را يکي از اصليترين کمپانيهاي پوششي ام. آي. 6 دانست. کلينورت بنسون امروزه، در مشارکت با بانک درسدنر، مؤسسه درسدنر کلينورت بنسون را پديد آورده است که بهعنوان يکي از بزرگترين مؤسسات سرمايهگذاري جهان شناخته ميشود.
مؤسسه کلينورت بنسون حاصل پيوند مالي دو خاندان بنسون و کلينورت است. خاندان بنسون ثروت اوليه خود را در کوران ماجراجوييهاي استعماري در آفريقاي جنوبي اندوخت. مهمترين چهره اين خاندان سِر رکس بنسون است که پسرخاله و دوست صميمي سرلشگر سِر استوارت منزيس، رئيس اينتليجنس سرويس بريتانيا در سالهاي 1939- 1952، بود. مورخين از منزيس بهعنوان «سرجاسوس وينستون چرچيل» ياد ميکنند. بنسون در سالهاي 1941- 1944 آتاشه نظامي بريتانيا در واشنگتن بود که در آن زمان مقام حساس و مهمي بهشمار ميرفت. وي از اعضاي بلندپايه ام. آي. 6 بود و در چنان موقعيت حساسي جاي داشت که حتي تا به امروز نيز نامش بهندرت در کتب و مطبوعات درج ميشود. اهميت سِر رکس بنسون را از فهرست اسامي کساني که آگهي ترحيم او را در زمان وفاتش (1968) امضاء کردند ميتوان دريافت.
پسر سِر رکس، بهنام ديويد بنسون، فعاليت خود را از سال 1957 در کمپاني حملونقل و بازرگاني شل، وابسته به مجتمع عظيم رويال داچ شل، آغاز کرد. مجتمع شل بهعنوان مرکز اصلي سرمايهگذاري نفتي شبکه زرسالاري يهودي و شرکاي ايشان شناخته ميشود. ديويد در سال 1963 به گروه کلينورت بنسون پيوست و از سال 1992 نايبرئيس و سپس رئيس تراست سرمايهگذاري کلينورت چارتر بود. همسر او، ليدي اليزابت چارتريس، دختر ارل وميس و مارچ، از بزرگترين زمينداران و اشراف اسکاتلند، است. خانواده بنسون از اينطريق با خاندان سلطنتي بريتانيا و خاندانهايي چون دوکهاي ولينگتون و خانواده اوجيلوي خويشاوند است زيرا مادر ملکه اليزابت دوّم دختر ارل چهارم استراتمور بود و خاله و ساير خويشان ملکه اليزابت با اعضاي خاندانهاي اشرافي اسکاتلند وصلت کردهاند.
پيوند خاندان يانگ با شبکه کمپانيهاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان به رابرت يانگ محدود نيست. کنت يانگ در سالهاي 1959-1964 از مديران کمپاني مسي فرگوسن و در سالهاي 1966-1971 از گردانندگان اصلي کمپاني جنرال الکتريک بود. بايد بيفزايم که، طبق اسناد شخصي بهجاي مانده از شاپور ريپورتر، در دوران متأخر سلطنت محمدرضا پهلوي دفتر مرکزي کمپاني جنرال الکتريک در تهران، که مالکيت ساختمان آن به شاپور تعلق داشت (واقع در خيابان زرتشت، جنب خانه شخصي شاپور ريپورتر) مقر مرکزي اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) در ايران بود.
سِر لزلي يانگ يکي ديگر از اعضاي خاندان يانگ است که در سالهاي 1986-1990 عضو هيئت مديره بانک وستمينستر و به تبع آن عضو هيئت مديره بانک انگلستان (بانک مرکزي بريتانيا) بود. او در سالهاي 1979-1984 از گردانندگان اصلي تلويزيون گرانادا بود؛ همان شبکه تلويزيوني که برنامه ويژهاي دربارۀ کودتاي 28 مرداد 1332 پخش کرد (نوشته بريان لپينگ) که در ايران انعکاس وسيع يافت ولي نقش اصليترين گردانندگان کودتا، بهويژه جرج کندي يانگ و شاپور ريپورتر، را بهکلي مسکوت گذارد.
عضو ديگر اين خاندان، سِر راجر (ويليام) يانگ، نيز از سال 1978 از گردانندگان اصلي بنگاه سخنپراکني بريتانيا (بي. بي. سي.) و عضو شورايعالي اين سازمان بود.
کمپاني کلينورت بنسون، اينتليجنس سرويس بريتانيا و ايران
ارتباطات خاندان يانگ با مؤسسه عظيم تجاري- مالي کلينورت بنسون در بررسي ما از اهميت اساسي برخوردار است. زيرا، چنانکه خواهيم ديد، جرج کندي يانگ طي سالهاي پس از کنارهگيري ظاهري از ام. آي. 6 بهعنوان عضو هيئت مديره اين مؤسسه دلالي و بانک تجاري عمل ميکرد. او در اين رابطه بارها به ايران سفر کرد و با محمدرضا پهلوي ملاقات نمود. کلينورت بنسون همان مؤسسهاي است که در سالهاي اخير سفرهاي هيئتهاي بزرگ تجاري بريتانيا به ايران را سازمان داد. کلينورت بنسون، همانند مؤسسات مالي شرودر، مورگان گرنفل و والپول گرينول از مراکز اصلي سرمايهگذاري زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان بهشمار ميرود. کلينورت بنسون از پيوندهاي گسترده و عميق با سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي. 6) برخوردار است تا بدان حد که ميتوان آن را يکي از اصليترين کمپانيهاي پوششي ام. آي. 6 دانست. کلينورت بنسون امروزه، در مشارکت با بانک درسدنر، مؤسسه درسدنر کلينورت بنسون را پديد آورده است که بهعنوان يکي از بزرگترين مؤسسات سرمايهگذاري جهان شناخته ميشود.
مؤسسه کلينورت بنسون حاصل پيوند مالي دو خاندان بنسون و کلينورت است. خاندان بنسون ثروت اوليه خود را در کوران ماجراجوييهاي استعماري در آفريقاي جنوبي اندوخت. مهمترين چهره اين خاندان سِر رکس بنسون است که پسرخاله و دوست صميمي سرلشگر سِر استوارت منزيس، رئيس اينتليجنس سرويس بريتانيا در سالهاي 1939- 1952، بود. مورخين از منزيس بهعنوان «سرجاسوس وينستون چرچيل» ياد ميکنند. بنسون در سالهاي 1941- 1944 آتاشه نظامي بريتانيا در واشنگتن بود که در آن زمان مقام حساس و مهمي بهشمار ميرفت. وي از اعضاي بلندپايه ام. آي. 6 بود و در چنان موقعيت حساسي جاي داشت که حتي تا به امروز نيز نامش بهندرت در کتب و مطبوعات درج ميشود. اهميت سِر رکس بنسون را از فهرست اسامي کساني که آگهي ترحيم او را در زمان وفاتش (1968) امضاء کردند ميتوان دريافت.
پسر سِر رکس، بهنام ديويد بنسون، فعاليت خود را از سال 1957 در کمپاني حملونقل و بازرگاني شل، وابسته به مجتمع عظيم رويال داچ شل، آغاز کرد. مجتمع شل بهعنوان مرکز اصلي سرمايهگذاري نفتي شبکه زرسالاري يهودي و شرکاي ايشان شناخته ميشود. ديويد در سال 1963 به گروه کلينورت بنسون پيوست و از سال 1992 نايبرئيس و سپس رئيس تراست سرمايهگذاري کلينورت چارتر بود. همسر او، ليدي اليزابت چارتريس، دختر ارل وميس و مارچ، از بزرگترين زمينداران و اشراف اسکاتلند، است. خانواده بنسون از اينطريق با خاندان سلطنتي بريتانيا و خاندانهايي چون دوکهاي ولينگتون و خانواده اوجيلوي خويشاوند است زيرا مادر ملکه اليزابت دوّم دختر ارل چهارم استراتمور بود و خاله و ساير خويشان ملکه اليزابت با اعضاي خاندانهاي اشرافي اسکاتلند وصلت کردهاند.
ديويد بنسون
ديويد بنسون تنها حلقهاي نيست که مجتمع کلينورت بنسون را با خاندان سلطنتي بريتانيا پيوند ميدهد. لرد راکلي، نايبرئيس (1988- 1992) و رئيس (1993- 1996) مجتمع کلينورت بنسون از طريق همسرش، دختر ارل هفتم کادوگان، با خاندان سلطنتي خويشاوند است. ريچارد اوجيلوي ونابلس، از اعضاي خاندان اوجيلوي و خويشاوند نزديک خاندان سلطنتي نيز از گردانندگان مجتمع کلينورت بنسون است. سِر انگوس اوجيلوي همسر پرنسس آلکساندرا دخترعموي ملکه اليزابت است که در غياب ملکه جانشين او بهشمار ميرود. انگوس و برخي ديگر از اعضاي خاندان اوجيلوي هدايت سهام شخصي خاندان سلطنتي را در کمپانيهاي بزرگ بهعهده دارند. براي نمونه، سِر انگوس اوجيلوي رئيس هيئت مديره کمپاني لونرهو است که انحصار معادن کرم زيمبابوه را بهدست دارد و لرد ديويد اوجيلوي از گردانندگان مجتمع شرودر است.
سر انگوس اوجيلوي و پرنسس آلکساندرا
ريچارد اوجيلوي ونابلس ابتدا مدير کمپاني اموال خاندان سلطنتي بريتانيا بهنام ماتر اند کراوتر بود. اين کمپاني در سال 1975 حداقل به دو کمپاني اوجيلوي اند ماتر اينترنشنال و اوجيلوي بنسون اند ماتر تقسيم شد. ريچارد در سالهاي 1978-1981 رياست کمپاني اخير را بهعهده داشت.
مجتمع کلينورت بنسون از طريق جيمز بنسون نيز با مجتمع اوجيلوي و خاندان سلطنتي بريتانيا پيوند ميخورد:
جيمز بنسون در سالهاي 1948- 1958 رئيس گروه مطبوعاتي کمزلي، در سالهاي 1959- 1965 عضو هيئت مديره ماتر اند کراوتر، در سالهاي 1970-1971 و 1975-1978 رئيس کمپاني اوجيلوي اند ماتر و سپس در سالهاي 1971-1987 نايبرئيس مجتمع اوجيلوي بود.
مادر جيمز بنسون از خاندان هاتچينسون است و خاندان بنسون از اين طريق با خاندان روچيلد خويشاوند ميشود. (همسر اوّل لرد ويکتور روچيلد و مادر لرد ياکوب روچيلد از خاندان هاتچينسون بود.)
يکي ديگر از اعضاي نامدار خاندان بنسون، لرد هنري آلکساندر بنسون است. او، که در 1964 شهسوار و درسال 1981 لرد (بارون) شد، در سالهاي پس از جنگ دوّم جهاني از کارگزاران فعال دولت بريتانيا بود و حوزه فعاليتش از آفريقاي جنوبي تا زلاندنو و استراليا و کانادا و ايالات متحده امتداد داشت. بنسون از سال 1953 عضو هيئت مديره و در سالهاي 1955-1962 نايبرئيس کمپاني خليج هودسن بود. مناصب مهم وي در کمپانيهاي بزرگ متعلق به شبکه زرسالاري جهاني ادامه يافت و در سالهاي 1975-1981، يعني در دوران خريدهاي نظامي کلان محمدرضا پهلوي از بريتانيا، عضو هيئت مديره مجتمع عظيم تسليحاتي هاوکر سيدلي بود.
ريچارد اوجيلوي ونابلس ابتدا مدير کمپاني اموال خاندان سلطنتي بريتانيا بهنام ماتر اند کراوتر بود. اين کمپاني در سال 1975 حداقل به دو کمپاني اوجيلوي اند ماتر اينترنشنال و اوجيلوي بنسون اند ماتر تقسيم شد. ريچارد در سالهاي 1978-1981 رياست کمپاني اخير را بهعهده داشت.
مجتمع کلينورت بنسون از طريق جيمز بنسون نيز با مجتمع اوجيلوي و خاندان سلطنتي بريتانيا پيوند ميخورد:
جيمز بنسون در سالهاي 1948- 1958 رئيس گروه مطبوعاتي کمزلي، در سالهاي 1959- 1965 عضو هيئت مديره ماتر اند کراوتر، در سالهاي 1970-1971 و 1975-1978 رئيس کمپاني اوجيلوي اند ماتر و سپس در سالهاي 1971-1987 نايبرئيس مجتمع اوجيلوي بود.
مادر جيمز بنسون از خاندان هاتچينسون است و خاندان بنسون از اين طريق با خاندان روچيلد خويشاوند ميشود. (همسر اوّل لرد ويکتور روچيلد و مادر لرد ياکوب روچيلد از خاندان هاتچينسون بود.)
يکي ديگر از اعضاي نامدار خاندان بنسون، لرد هنري آلکساندر بنسون است. او، که در 1964 شهسوار و درسال 1981 لرد (بارون) شد، در سالهاي پس از جنگ دوّم جهاني از کارگزاران فعال دولت بريتانيا بود و حوزه فعاليتش از آفريقاي جنوبي تا زلاندنو و استراليا و کانادا و ايالات متحده امتداد داشت. بنسون از سال 1953 عضو هيئت مديره و در سالهاي 1955-1962 نايبرئيس کمپاني خليج هودسن بود. مناصب مهم وي در کمپانيهاي بزرگ متعلق به شبکه زرسالاري جهاني ادامه يافت و در سالهاي 1975-1981، يعني در دوران خريدهاي نظامي کلان محمدرضا پهلوي از بريتانيا، عضو هيئت مديره مجتمع عظيم تسليحاتي هاوکر سيدلي بود.
عضو ديگر اين خاندان سِر کريستوفر بنسون است که از سال 1988 عضو هيئت مديره و از سال 1992 نايبرئيس مجتمع سان آليانس بود. سان آليانس از مهمترين و سرشناسترين مؤسسات مالي متعلق به خاندان روچيلد و ساير خاندانهاي زرسالار يهودي و شرکاي ايشان است.
پيتر بنسون در سالهاي 1948- 1951 در کمپاني جان مولم حضور داشت. جان مولم همان شرکت مقاطعهکاري است که در سالهاي پس از جنگ دوّم جهاني و بهويژه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 بهعنوان يکي از پيمانکاران اصلي سازمان برنامه در ايران حضور فعال داشت و در سال 1336 قرارداد احداث 2350 کيلومتر از راههاي اصلي کشور را با دولت ايران منعقد نمود. پيتر بنسون پس از تصدي مشاغل متعدد و رياست تعدادي از کمپانيهاي بزرگ متعلق به اين شبکه، در سالهاي 1971-1980 عضو هيئت مديره مجتمع رولزرويس و در سالهاي 1980-1982 عضو هيئت مديره مجتمع تسليحاتي ويکرز و در سالهاي 1982-1985 رئيس کورپوراسيون داوي شد. وي از جانب همسر با خاندان يانگ خويشاوند است.
جرج کندي يانگ تنها عضو خاندان يانگ نيست که در هيئت مديره کلينورت بنسون حضور داشت:
نيل (رودريک) يانگ در سالهاي 1971-1988 از مديران کمپاني کلينورت بنسون بود و از سال 1988 عضو هيئت مديره کمپاني نفتي ابردين. سِِر ويليام نيل يانگ نيز در سالهاي 1982- 1987 از مديران کمپاني بينالمللي سرمايهگذاري کلينورت بنسون بود. او در سالهاي 1987- 1991 رياست بخش سرمايهگذاريهاي بانک بينالمللي سعودي (متعلق به خاندان آلسعود) را بهدست داشت.
در تصوير اجمالي که از مجتمع کلينورت بنسون بهدست دادم، از پيوندهاي عميق آن با سرويس اطلاعاتي بريتانيا سخن گفتم. اين پيوندها با سِر رکس بنسون و جرج کندي يانگ، دو چهره مقتدر ام. آي. 6، به اوج خود ميرسد ولي اين دو تنها مقامات اطلاعاتي مرتبط با کلينورت بنسون نيستند. يک نمونه شناخته شده ديگر فرانک استيله است. استيله در سالهاي 1948- 1950 در اوگاندا خدمت کرد. او در سال 1951 نايب کنسول انگليس در بصره شد و تا سال 1953 که به طرابلس عزيمت کرد در جنوب عراق فعال بود. اين سالها مقارن با جنبش ملّي شدن صنعت نفت است و بنابراين نقش استيله در تحولات آن روز ايران و کودتاي 28 مرداد 1332 و ارتباطات او با شاپور ريپورتر قابل بررسي است. استيله در سال 1958 بهعنوان دبير دوّم و سپس دبير اوّل سفارت انگليس در بيروت مستقر شد و در سال 1965 به اردن رفت. او پس از انجام مأموريتي در نايروبي به بلفاست عزيمت کرد و و در مقام رابط سرويس اطلاعاتي بريتانيا با عوامل نفوذي در ارتش جمهوريخواه ايرلند جاي گرفت. او در سال 1975 به کلينورت بنسون پيوست و در سالهاي 1978-1987 عضو اتاق بازرگاني بريتانيا- عربستان بود. استيله در سالهاي 1988-1990 رياست انجمن سلطنتي آسيايي را بهدست داشت.
استفن دوريل، که بهعنوان يکي از برجستهترين کارشناسان تاريخ 50 ساله اخير اينتليجنس سرويس بريتانيا شناخته ميشود، بر پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با شبکه زرسالاري جهاني تأکيد ميکند. دوريل معتقد است که ام. آي. 5 (سازمان امنيت داخلي بريتانيا) در مجموع نماينده منافع طبقات متوسط صنعتي و تجاري بريتانياست و کارمندان آن پس از بازنشستگي بهعنوان مشاور امنيتي به استخدام کارخانهها و مؤسسات داخلي در ميآيند؛ در حاليکه ام. آي. 6 (اينتليجنس سرويس يا سازمان اطلاعات خارجي بريتانيا) از پيوند تنگاتنگ با بازار لندن و کمپانيهاي ماوراءبحار برخوردار است و کارمندان آن پس از بازنشستگي به اينگونه مؤسسات ميپيوندند. بدينسان، در حاليکه ام. آي. 5 در حد يک سازمان امنيت داخلي در جا زده، پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با محافل عالي قدرت و ثروت در بريتانيا هماره رو به تزايد بوده است.
پيتر بنسون در سالهاي 1948- 1951 در کمپاني جان مولم حضور داشت. جان مولم همان شرکت مقاطعهکاري است که در سالهاي پس از جنگ دوّم جهاني و بهويژه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 بهعنوان يکي از پيمانکاران اصلي سازمان برنامه در ايران حضور فعال داشت و در سال 1336 قرارداد احداث 2350 کيلومتر از راههاي اصلي کشور را با دولت ايران منعقد نمود. پيتر بنسون پس از تصدي مشاغل متعدد و رياست تعدادي از کمپانيهاي بزرگ متعلق به اين شبکه، در سالهاي 1971-1980 عضو هيئت مديره مجتمع رولزرويس و در سالهاي 1980-1982 عضو هيئت مديره مجتمع تسليحاتي ويکرز و در سالهاي 1982-1985 رئيس کورپوراسيون داوي شد. وي از جانب همسر با خاندان يانگ خويشاوند است.
جرج کندي يانگ تنها عضو خاندان يانگ نيست که در هيئت مديره کلينورت بنسون حضور داشت:
نيل (رودريک) يانگ در سالهاي 1971-1988 از مديران کمپاني کلينورت بنسون بود و از سال 1988 عضو هيئت مديره کمپاني نفتي ابردين. سِِر ويليام نيل يانگ نيز در سالهاي 1982- 1987 از مديران کمپاني بينالمللي سرمايهگذاري کلينورت بنسون بود. او در سالهاي 1987- 1991 رياست بخش سرمايهگذاريهاي بانک بينالمللي سعودي (متعلق به خاندان آلسعود) را بهدست داشت.
در تصوير اجمالي که از مجتمع کلينورت بنسون بهدست دادم، از پيوندهاي عميق آن با سرويس اطلاعاتي بريتانيا سخن گفتم. اين پيوندها با سِر رکس بنسون و جرج کندي يانگ، دو چهره مقتدر ام. آي. 6، به اوج خود ميرسد ولي اين دو تنها مقامات اطلاعاتي مرتبط با کلينورت بنسون نيستند. يک نمونه شناخته شده ديگر فرانک استيله است. استيله در سالهاي 1948- 1950 در اوگاندا خدمت کرد. او در سال 1951 نايب کنسول انگليس در بصره شد و تا سال 1953 که به طرابلس عزيمت کرد در جنوب عراق فعال بود. اين سالها مقارن با جنبش ملّي شدن صنعت نفت است و بنابراين نقش استيله در تحولات آن روز ايران و کودتاي 28 مرداد 1332 و ارتباطات او با شاپور ريپورتر قابل بررسي است. استيله در سال 1958 بهعنوان دبير دوّم و سپس دبير اوّل سفارت انگليس در بيروت مستقر شد و در سال 1965 به اردن رفت. او پس از انجام مأموريتي در نايروبي به بلفاست عزيمت کرد و و در مقام رابط سرويس اطلاعاتي بريتانيا با عوامل نفوذي در ارتش جمهوريخواه ايرلند جاي گرفت. او در سال 1975 به کلينورت بنسون پيوست و در سالهاي 1978-1987 عضو اتاق بازرگاني بريتانيا- عربستان بود. استيله در سالهاي 1988-1990 رياست انجمن سلطنتي آسيايي را بهدست داشت.
استفن دوريل، که بهعنوان يکي از برجستهترين کارشناسان تاريخ 50 ساله اخير اينتليجنس سرويس بريتانيا شناخته ميشود، بر پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با شبکه زرسالاري جهاني تأکيد ميکند. دوريل معتقد است که ام. آي. 5 (سازمان امنيت داخلي بريتانيا) در مجموع نماينده منافع طبقات متوسط صنعتي و تجاري بريتانياست و کارمندان آن پس از بازنشستگي بهعنوان مشاور امنيتي به استخدام کارخانهها و مؤسسات داخلي در ميآيند؛ در حاليکه ام. آي. 6 (اينتليجنس سرويس يا سازمان اطلاعات خارجي بريتانيا) از پيوند تنگاتنگ با بازار لندن و کمپانيهاي ماوراءبحار برخوردار است و کارمندان آن پس از بازنشستگي به اينگونه مؤسسات ميپيوندند. بدينسان، در حاليکه ام. آي. 5 در حد يک سازمان امنيت داخلي در جا زده، پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با محافل عالي قدرت و ثروت در بريتانيا هماره رو به تزايد بوده است.
استفن دوريل بانک هامبرو را نمونهاي برجسته از پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با شبکه زرسالاري جهاني مييابد. او مينويسد:
در دوران پس از جنگ دوّم جهاني، بانک هامبرو عميقاً با ام. آي. 6 پيوند داشت. رياست اين بانک با سِر چارلز هامبرو بود که مانند [سر رابرت] کلارک مدير بانک انگلستان بود. سِر چارلز هامبرو زماني رئيس سازمان اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا در زمان جنگ (اس. او. اي.) بود و سپس مدتي عضو ام. آي. 6. مدير عامل بانک هامبرو بهنام هنري اسپاربورگ نيز زماني قائممقام اس. او. اي. بود. او در اين مقام عمليات در کشورهاي اسکانديناوي را سازماندهي ميکرد جايي که هامبروها بهطور سنتي داراي پيوندهاي نيرومند بودند. پيتر فاليس نماينده بانک هامبرو در نيويورک بود. او در زمان جنگ و پس از آن مديريت آموزشگاههاي اس. او. اي. و ام. آي. ِ 6 را بهدست داشت. جان مککافري، افسر ام. اي. 6، که در زمان تسليم آلمان در سويس و ايتاليا با آلن دالس [رئيس بعدي سيا] کار ميکرد، نماينده بانک در ايتاليا بود.
در سالهاي جنگ، سر چارلز هامبرو بههمراه لرد ويکتور روچيلد، هنري اسپاربورگ و لئو مارکس گردانندگان واقعي سرويس اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا بودند و پس از جنگ نيز عملاً مشي و عملکرد ام. آي. 6 را هدايت ميکردند.
در دوران پس از جنگ دوّم جهاني، بانک هامبرو عميقاً با ام. آي. 6 پيوند داشت. رياست اين بانک با سِر چارلز هامبرو بود که مانند [سر رابرت] کلارک مدير بانک انگلستان بود. سِر چارلز هامبرو زماني رئيس سازمان اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا در زمان جنگ (اس. او. اي.) بود و سپس مدتي عضو ام. آي. 6. مدير عامل بانک هامبرو بهنام هنري اسپاربورگ نيز زماني قائممقام اس. او. اي. بود. او در اين مقام عمليات در کشورهاي اسکانديناوي را سازماندهي ميکرد جايي که هامبروها بهطور سنتي داراي پيوندهاي نيرومند بودند. پيتر فاليس نماينده بانک هامبرو در نيويورک بود. او در زمان جنگ و پس از آن مديريت آموزشگاههاي اس. او. اي. و ام. آي. ِ 6 را بهدست داشت. جان مککافري، افسر ام. اي. 6، که در زمان تسليم آلمان در سويس و ايتاليا با آلن دالس [رئيس بعدي سيا] کار ميکرد، نماينده بانک در ايتاليا بود.
در سالهاي جنگ، سر چارلز هامبرو بههمراه لرد ويکتور روچيلد، هنري اسپاربورگ و لئو مارکس گردانندگان واقعي سرويس اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا بودند و پس از جنگ نيز عملاً مشي و عملکرد ام. آي. 6 را هدايت ميکردند.
لرد هامبرو از برجسته ترين زرسالاران يهودي معاصر
استفن دوريل درباره کمپاني کلينورت بنسون چنين مينويسد:
کلينورت بنسون بانک ديگري است که از طريق سِر رکس بنسون با ام. آي. 6 مربوط است. بنسون خالهزاده و همکار سِر استوارت منزيس، رئيس ام. آي. 6، و جرج کندي يانگ، قائممقام سابق اين سازمان و عضو هيئت مديره بانک، بود. آنتوني کاونديش، دوست يانگ و افسر سابق ام. آي. 6، نيز بهعنوان مدير روابط بينالمللي به بانک برانت پيوست. او بعداً سه تن از همکاران سابق خود را به اين بانک وارد کرد. کاونديش رئيس اين بانک تجاري، لرد الدينگتون، را به موريس اولدفيلد، رئيس جديد ام. اي. 6، معرفي کرد و از آن پس اولدفيلد اغلب ناهار را در
اين بانک صرف ميکرد
********************************************************************************************
Iran was our puppet statePaul FootTuesday May 2, 2000
The Guardian
Who runs the country? In a healthy democracy like ours, everyone knows the answer. The elected government runs the country, without fear of or favour to undemocratic pressure groups.
But that's not true everywhere. Iran, for example, a huge country in the Middle East, has just held the first round of elections. The results were absolutely disastrous for the reactionary clerical clique that has run Iran for years. Even before the second round of the elections can be held, the result has inspired a furiously confident display of power from the conservatives who lost the first round. No less than 16 newspapers and magazines which support the reforms of the newly elected government have been closed down as a result of what is normally known as the rule of law.
The idea of the rule of law is usually associated with that of democracy. But in Iran the rule of law is the rule of rightwing bigots who have seized control of the judiciary, and are now closing down newspapers simply because a group of fanatics have asked them to do so. To such people the freedom of the press must be strenuously upheld only as long as the press continues to support the religious right. When newspapers and magazines fail to do so even for a moment, even if the language they use is that of the elected government, they must be suppressed.
Reading such reports, many people in Britain probably feel comfortable that such deplorable interference with basic freedoms is confined to countries a long way away whose people are prone to all sorts of religious fanaticism. But wait a moment. What is this report a few weeks ago about another change of government in Iran nearly half a century ago?
In 1951 elections returned a popular nationalist government under Mohammed Mossadegh. His most controversial commitment was to nationalise the Anglo-Iranian oil company. It went ahead to great popular acclaim, but in August 1953 Mossadegh's government was violently overthrown and replaced by a dictator called the Shah, and, with the assistance of economic aid from America and a brutal secret service, ruled roughshod over Iran for 26 years.
Who was behind the coup? Until very recently most people blamed the US State Department and the CIA which, then as always, were determined to keep their puppets in control everywhere on earth.
But now comes a book and a report of another conspirator in the coup: the British government, led by that doughty champion of democracy, Winston Churchill. A newly released secret CIA document backs the claim in Stephen Dorril's recent book about MI6 that the Foreign Office and its "intelligence" arm played a crucial role in stirring up the disturbances which toppled Mossadegh.
The reason was simple. Until then British companies had established what they regarded as a God-given right to make profits from Iranian oil, a right that Mossadegh dared to threaten. Leading the charge against the popular Iranian government on behalf of the very unpopular oil companies was MI6 loony GK Young who later became a merchant banker in London and a racist campaigner of the most virulent variety. Until he ran out of money and had to go begging for more from the CIA, Young concentrated on subverting the Iranian media, planting false stories, bribing editors, and playing all the other dirty tricks necessary to uphold the principle of the freedom of the press.
All this happened a long time ago, of course, and a long way away. But the theme - that profits and dividends are fundamentally more important than democratic decisions - seems to be just as relevant to Britain as to Iran. The British Labour government that we elected three years ago with an overall parliamentary majority of 179 is planning to renege on one of its own published tax plans. Last year, Treasury ministers announced a modest proposal to impose a 12.2% national insurance tax on companies' share options for employees.
Now ministers are worried, not because the proposed tax is unfair or unpopular with the electorate (it is exactly the opposite) but because of a tremendous din from something called the Computing Services and Software Association. The CSSA, which is dominated by companies like Cisco, Microsoft and Oracle, among the richest, greediest and most monopolistic in the world, has been shrieking for months in agony at the pain the new tax will cause them.
Gordon Brown and his Treasury team are reportedly "deeply impressed" by the arguments, and have contemplated transferring their new tax from the companies to the employees. But even this upsets the hardy paupers from the CSSA so much that it looks as though the tax will be scrapped altogethe
Who runs the country? In a healthy democracy like ours, everyone knows the answer. The elected government runs the country, without fear of or favour to undemocratic pressure groups.
But that's not true everywhere. Iran, for example, a huge country in the Middle East, has just held the first round of elections. The results were absolutely disastrous for the reactionary clerical clique that has run Iran for years. Even before the second round of the elections can be held, the result has inspired a furiously confident display of power from the conservatives who lost the first round. No less than 16 newspapers and magazines which support the reforms of the newly elected government have been closed down as a result of what is normally known as the rule of law.
The idea of the rule of law is usually associated with that of democracy. But in Iran the rule of law is the rule of rightwing bigots who have seized control of the judiciary, and are now closing down newspapers simply because a group of fanatics have asked them to do so. To such people the freedom of the press must be strenuously upheld only as long as the press continues to support the religious right. When newspapers and magazines fail to do so even for a moment, even if the language they use is that of the elected government, they must be suppressed.
Reading such reports, many people in Britain probably feel comfortable that such deplorable interference with basic freedoms is confined to countries a long way away whose people are prone to all sorts of religious fanaticism. But wait a moment. What is this report a few weeks ago about another change of government in Iran nearly half a century ago?
In 1951 elections returned a popular nationalist government under Mohammed Mossadegh. His most controversial commitment was to nationalise the Anglo-Iranian oil company. It went ahead to great popular acclaim, but in August 1953 Mossadegh's government was violently overthrown and replaced by a dictator called the Shah, and, with the assistance of economic aid from America and a brutal secret service, ruled roughshod over Iran for 26 years.
Who was behind the coup? Until very recently most people blamed the US State Department and the CIA which, then as always, were determined to keep their puppets in control everywhere on earth.
But now comes a book and a report of another conspirator in the coup: the British government, led by that doughty champion of democracy, Winston Churchill. A newly released secret CIA document backs the claim in Stephen Dorril's recent book about MI6 that the Foreign Office and its "intelligence" arm played a crucial role in stirring up the disturbances which toppled Mossadegh.
The reason was simple. Until then British companies had established what they regarded as a God-given right to make profits from Iranian oil, a right that Mossadegh dared to threaten. Leading the charge against the popular Iranian government on behalf of the very unpopular oil companies was MI6 loony GK Young who later became a merchant banker in London and a racist campaigner of the most virulent variety. Until he ran out of money and had to go begging for more from the CIA, Young concentrated on subverting the Iranian media, planting false stories, bribing editors, and playing all the other dirty tricks necessary to uphold the principle of the freedom of the press.
All this happened a long time ago, of course, and a long way away. But the theme - that profits and dividends are fundamentally more important than democratic decisions - seems to be just as relevant to Britain as to Iran. The British Labour government that we elected three years ago with an overall parliamentary majority of 179 is planning to renege on one of its own published tax plans. Last year, Treasury ministers announced a modest proposal to impose a 12.2% national insurance tax on companies' share options for employees.
Now ministers are worried, not because the proposed tax is unfair or unpopular with the electorate (it is exactly the opposite) but because of a tremendous din from something called the Computing Services and Software Association. The CSSA, which is dominated by companies like Cisco, Microsoft and Oracle, among the richest, greediest and most monopolistic in the world, has been shrieking for months in agony at the pain the new tax will cause them.
Gordon Brown and his Treasury team are reportedly "deeply impressed" by the arguments, and have contemplated transferring their new tax from the companies to the employees. But even this upsets the hardy paupers from the CSSA so much that it looks as though the tax will be scrapped altogethe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر