تحریف کدام اندیشه ها، کدام ارزش ها؟ |
توضیحاتی در رابطه با سخنرانی آقای خاتمی در جمع اعضای شورای مركزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان
سیدمحمد خاتمی در روز جمعه 13 اردیبهشت 1387 در جمع اعضای شورای مركزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان در مورد تحریف اندیشههای آقای خمینی اعلام خطر کرده است. او این بار با کاربرد زبانی نسبتاً تهدیدآمیز که چندان هم با سابقه و لاحقه رفتاری خود او سازگار نیست تاكید كرده است كه باید «شجاعانه در مقابل این جریان ایستاد» خاتمی با بیان اینكه «معتقدم اندیشه امام و نظام اسلامی از چند جهت مورد تهاجم قرار گرفته است» خود را ارادتمند آقای خمینی معرفی کرده و تصریح می كند: «ما به عنوان ارادتمندان امام و كسانی كه سعی كردهایم به اصل اندیشههای امام و معیارهایی كه در انقلاب اسلامی مورد خواست مردم بود و فادار بمانیم و خالی از هوس و منافع این را درست بفهمیم و این را برای خود افتخار میدانیم كه در خط امام حركت كنیم، از ارزشهایی دفاع میكنیم كه در متن انقلاب اسلامی تجلی یافته، امام بیان كردهاند و در قانون اساسی ما تحقق یافته است.» و یا اینکه «.... امام به عنوان یك فقیه و فیلسوف و عارف با توجه به ارزشها و تفكراتی كه به آن پایبند بود» ( متن کامل سخنرانی آقای خاتمی را در پایان مطلب آمده است)
همین جا باید از آقای خاتمی همچون دیگر یاران اصلاح طلبش در درون نظام مافیائی آخوندها پرسید از کدام اندیشه و ارزشها و تفكراتی صحبت می کنند كه معتقدند اقای خمینی به آن پایبند بوده است؟ از این اندیشه ی اقای خمینی که بعد از رسیدن به اریکه قدرت سیاسی که شاید توی خواب و خیال هم نمی دید، به سادگی زیر همه قول و قرارها و تعهدات خود که در پاریس به ملت ایران و جهان داده بود، زد؟ و سپس هم به سادگی جام زهر را سرکشید و بطور آشکار گفت چون قصدم پیاده کردن اسلام است «پس در این رابطه ممکن است من دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرف باقی بمانم (1) و یا در 25 خرداد 60 گفت:« 3 میلیون نفر بگویند بله، من میگویم نه. » (2 ) آیا منظور آقای خاتمی ارزشی به نام وفای به عهد است که آموزه قرآن است یا چیز دیگری؟ اگر وفای به عهد منظور است که می بینیم این چنین که نیست و بلکه گفتار و رفتار آقای خمینی گاه 180 درجه مغایر آن است.
شاید آقای خاتمی می داند که ریشه اندیشه مرادش در کجاست. اگر نمی داند جز این که به کسی که خودش را یکی از" نظریه پردازان اسلام سیاسی "می داند و در دانشگاه های کشور درس اندیشه سیاسی در اسلام تدریس می کند باید چند نکته را گوشزد کرد:
1. آقای خمینی در اندیشه ی سیاسی پیرو آقایان کاشانی و بهبهانی بوده است. یعنی دو روحانی ای که یکی از آنها در تاریخ معاصر ایران به طرفداری از منافع انگلیس در ایران مشهوراست . نقل شده که آقای کاشانی اظهار داشته است «تنها کسی که بعد از من امید است بدرد ملت ایران بخورد آقای خمینی است.» متاسفانه قبل از انقلاب خیلی از کسانی که از ایشان حمایت می کردند این اطلاعات را نداشتند. بنا بر اسناد بسیار تاریخی آقای مظفر بقائی، یعنی سرسپرده انگلیس، قبل و بعد از پیروزی انقلاب با روحانیون طرفدار آیتالله کاشانی، آیتالله بهبهانی و سیدضیاءالدین طباطبایی رابطه دوستی و همکاری داشته است. آقای مهندس محمد جعفری در کتاب «تقابل دو خط یا کودتای خرداد 1360، ص 130» روایت خواندنی دست اولی از سیر اندیشه اقای خمینی از زبان برادر بزرگ ایشان بیان می کند: «روزی چند نفر از دوستان و همکاران آقای بنیصدر برای کمک و مساعدت در حل مشکلی از آیتالله پسندیده، در منزل پسرش آقا رضا در نیاوران خدمت ایشان رسیدند و بعد از بحث و طرح مسئله، آیتالله پسندیده به عکسی از دکترمصدق که در پیشخوان اطاق بود نگاه کرد و گفت: من چه بگویم، من همان زمان هم پیرو این مرد مصدق بودم و برادرم پیرو سید کاشی (منظور آیتالله کاشانی. ن) بود. وی قریب به این مضمون ادامه داد گویا قرار بر این است و یا بنابراین است که هر عزتمندی هست خوار و خفیف بشود، هر ریشهای هست کنده شود، هر عمران و آبادی هست خراب شود، هر مال و ثروتی هست غارت شود و هر زبانی هست بریده شود. بله مثل اینکه چنین است.»(3 )
2. مرحوم مهدی حائری یزدی نیز نکته دیگری را در مورد رابطه آقای خمینی میگوید که بسی عبرتانگیز است. به نقل از کتاب آقای جعفری وی چنین می گوید: «آقای خمینی با آقای بهبهانی هم مربوط بود و خیلی معتقد به عقل سیاسی آقای بهبهانی بود و معتقد بود که آقای بهبهانی در عقل سیاسیاش قابل مقایسه با آقای کاشانی نیست. در روشهای سیاسی آقای بهبهانی، آقای خمینی همانطور که بنده یادم است، کاملاً پشتیبان آقای بهبهانی بود، خیلی بیشتر از اینکه با کاشانی قابل مقایسه باشد. تا جائی که اصلاً به افکار سیاسی آقای کاشانی وقعی نمیگذاشت. از این جهت، از نقطه نظر مشی سیاسی، در خط مشی سیاسی مرحوم بهبهانی، یعنی همان خطی که آقای بههبانی با دربار و صمیمیت با دولت وقت و اینها داشت. نظرات کلّی سیاسی آقای خمینی هم تقریباً در همان خط بود.» (4)
3. روایت مستقیم دیگری محمد جعفری در«تقابل دو خط یا کودتای خرداد 1360» سیمای واقعی تری از آقای خمینی را ترسیم می کند که کاشکی اقای خاتمی و اصلاح طلبانی که همچنان آقای خمینی را در ماه می بیینند چشمهایشان را باز می کردند و این قدر مردم را نادان و ناآگاه فرض نمی کردند «برای صاحب این قلم، مسأله بزرگی شده بود که چرا و بچه دلیل آقای محمد منتظری چنین دروغ بزرگی را در انظار مردم ایران بر زبان جاری کرد. مسأله شکنجه در زندانهای جمهوریاسلامی و در بازداشتگاههای کمیتهها و سپاه اظهر منالشمس بود. سرانجام بعد از اینکه، دستگیر و زندانی شدم، در زندان جمهوریاسلامی این راز بر من برملا گردید. در سال 61 هنگامی که در زندان اوین واحد 325 به سر میبردم، روزی از روزها دیدم که آقای محمد آخوندان، معروف به محمد منتظر که یکی از یاران نزدیک محمد منتظری بود را به زندان آوردند. چون ما از قبل همدیگر را میشناختیم با هم سلام و علیک و احوالپرسی کردیم. موقعی که من او را دیدم، او را شکنجه کرده بودند و وی خودش را در زندان به دیوانگی زده بود. بعدها از وی پرسیدم چرا خودت را به دیوانگی زده بودی؟ پاسخ داد، اگر به این کار دست نمیزدم لاجوردی مرا اعدام میکرد. علت دستگیری وی و چگونگی آن را در کتاب «اوین، ج اول، گاهنامه پنج سال و اندی» آوردهام به آنجا مراجعه کنید. از وی پرسیدم محمد دلم میخواهد که یک چیزی را راست و روشن برایم تعریف کنی. گفت موضوع چیست؟ گفتم محمد تو که خودت در اینجا کیسه لاجوردی خوب به تنت خورده است و اینهمه شکنجههای دیگران را دیدهای. و تو که با آقای محمد منتظری دوست و همراه بودی، آیا اطلاع داری که چرا محمد حاضر به گفتن چنین دروغ بزرگی در انظار ملت ایران شد؟
به من چنین پاسخ داد: آقای خمینی بدنبال محمد فرستاد که برود جماران و آقای خمینی را ملاقات بکند.
روزیکه به ملاقات آقای خمینی رفت من هم، همراه وی بودم. آقای خمینی به محمد توصیه کرد که برود و اعلام کند که شکنجه وجود نداشته است. محمد پاسخ داد من خودم شکنجه را در زندانها مشاهده کردهام. آقا گفتند فعلاً جمهوریاسلامی در خطر گروههای ملحد و ضد انقلاب است. فعلاً تو برو و اعلام کن که شکنجه وجود نداشته و شایعهای بیش نبوده است. بعد که وضعیت کشور آرام شد و قدرت ما تثبیت گشت و گروههای ضد انقلاب و ضد جمهوریاسلامی از بین رفتند، به همه امور رسیدگی میشود و جلو اینگونه مسائل گرفته میشود. محمد هم با فشار و اصرار آقای خمینی چاره دیگری نداشت و به خواست آقای خمینی آمد و اعلام کرد. (5)
4. باز برای آنکه به عمق این اندیشه های والای مراد اقای خاتمی در باره حرمت جان انسان ها پی ببریم به گوشه ای از روایت اعدام هایی که بدستور شخص آقای خمینی انجام می گرفته است توجه کنیم:
«آنها از همخطان خود هر گونه جرم و جنایت و فسادی را نادیده میگرفتند. این قبیل موارد الی ماشاءالله بیحد و حصر است من فقط از باب مثال به دو نمونه برای ضبط در تاریخ اشاره میکنم: الف ـ نمونه اول اعدام چهارده نفر، در تاریخ 12/4/1359 در شیراز بوسیله آقای خلخالی در کمتر از 10 ساعت به قول خودش، میباشد. صاحب این قلم، درهمان زمان و بعد از تحقیق و رسیدن فتوکپی بعضی از نامهها و خلاصهای از پروندهها و نامه آیتالله محلاتی به آقای خمینی و پاسخ آقای خمینی به ایشان، در سر مقاله سهشنبه 4 شهریور 1359، تحت عنوان «آیا راست است که...؟» از جمله نوشتم:
«آیا راست است که 14 نفر در مدتی کمتر از 10 ساعت محاکمه و محکوم و اعدام کردهاند؟
آیا راست است که اجازه ملاقات به خانوادههای آنان نیز ندادهاند؟
آیا راست که زندانیانی را که حکم شرعی قطعی برایشان صادر شده و مجرمین محکومیت قطعی خود را میگذرانیدهاند وسیله دادگاهی دیگر محاکمه و اعدام شدهاند؟
آیا راست است که شخصی را که سه سال پیش قاچاق فروشی را ترک کرده، چون پروندهاش در زندان قصر بوده بدون پرسوجو او را گرفته و اعدام کرده و حکم مصادره اموال او را نیز صادر کردهاند و وقتی مأمورین برای اجرای حکم مصادره اموال و تخلیه خانه میروند، مشاهده میکنند که اولاً خانه اجارهای است و ثانیاً میبینند که 11 فرزند وی در زیر چادر خانمش خواب هستند و هم اکنون چند نفر خیّر تعهد کردهاند تا زمانی که بچههایش بزرگ شوند امرار معاش آنها را تقبل کنند؟»
در این رابطه آقای بنیصدر در روزها بر رئیسجمهور چه میگذرد در پنجشنبه 12 تیر ماه 1359 گفت:
«نزدیک ساعت 12 شب به منزل بازگشتم و حدود ساعت یک بعد از نیمه شب آیتاللهزاده ربّانی شیرزای تلفن کرد که حال پدرم از اینکه 14 نفر در فاصله کوتاهی محکوم به اعدام شدهاند بهم خورده است و عدهای در معرض اعدام هستند. گفتم از فارس توضیح بخواهید و در جواب شنیده شد که سه ربع پیش حکم اجراء شده است.»
توضیح اینکه: آقای شیخ اسدالله عندلیب بنابه حکم آقای خمینی ریاست دادگاه انقلاب و حاکمیت شرع شیراز را برعهده داشت و هیچ یک از زندانیان سیاسی محکومیت مرگ نداشتند. سر لشکر ده پناه به یک سال زندان محکوم شده بود، سرهنگ غضنفر بهمنپور به شش ماه زندان محکوم شده بود و از سوی آقای ربّانی شیرازی وسیله شیخ عبدالرحیمی به برادر زنش دکتر فاتحنژاد پیغام داده شده بود که اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد. مبلغ مزبور به حساب آقای خمینی ریخته شد و قرار بود دو سه روز دیگر آزاد شود. سرگرد طوطیان به پنج سال زندان محکوم بود، وزندان به یک سال و مابقی به همین منوال داشتند زندانی خود را میگذراندند که آقای سیدعبدالحسین دستغیب امام جمعه شیراز (که می گفت من اطاع الخمینی فقی اطاع الله...) از اینکه در شیراز کسی را به جرمهای فرضی و... نکشته بودند بسیار عصبانی بود. به شیخ صادق خلخالی، که از سوی آقای خمینی حکم داشت تلگراف کرد که ای آقای خلخالی تاکنون در شیراز هیچکس اعدام انقلابی نشده واین ننگ بر پیشانی شیراز است. لطفاً شما بیائید و به پروندهها رسیدگی کنید.
در پی این تلگراف آقای خلخالی بعد از ظهر پنجشنبه به شیراز رفت و مستقیماً به محل سپاه پاسداران رفت و با تعداد تفنگچی عازم زندان عادل آباد شیراز شده و آنها را از زندان بیرون کشید و تا ساعت 11 شب کار همه را ساخت و تا ساعت حدود 12 شب همه را اعدام کردند.
در میان این چهارده نفر اعدام شده خانمی یهودی بنام بانو نصرت گوئل بود که وی سه ماهه آبستن و دارای 4 فرزند و کارگر آرایشگاه بود که بیگناه اعدام شد.
جریان اعدام وی بنابه اطلاع آقای مهندس رجبعلی طاهری چنین است:
آقا مهندس طاهری قبلاً فرمانده سپاه شیراز بود و در تاریخ 12/4/59 وکیل مجلس و نماینده کازرون بود. بعد از اعدام این چهارده نفر و اعدام این زن بیگناه برای تحقیق به سپاه میرود و از بچههای سپاه میپرسد جریان از چه قرار بوده است و چرا این زن اعدام شده است. نظر به اینکه وی خودش فرمانده سپاه آنجا بوده و همه را میشناخته بوی میگویند: فاحشهای بنام زهرا در شیراز دستگیر شده بود و یک میلیون پول داده و آزاد گردیده بود. بچههای سپاه به خلخالی میگویند که زهرا یک میلیون داده و آزاد شده است. خلخالی میگوید بروید و او را بیاورید. بچهها میروند که زهرا را بیاورند. زهرا که مخفی شده و یا به جائی رفته بود، وی را پیدا نمیکنند. بچهها میگویند اینکه بد شد که او را پیدا نکردیم و خوب نیست که دست خالی برگردیم. به آرایشگاهی میروند و این زن را با خود میبرند پیش خلخالی و میگویند این زهرا است. خلخالی میگوید زهرا. خانم گوئل میگوید، من زهرا نیستم و نصرت گوئل هستم و زهرا کیست؟ آقای خلخالی میگوید برو. زن بیچاره موقعیکه حرکت میکند که برود، یکی از بچههای سپاه در گوشی به خلخالی میگوید که خود این زن هم دختر تلفنی دارد. خلخالی هم فوراً میگوید برگرد و بلافاصله وی را اعدام میکند. 0
به هر حال پس از اعدام این 14 نفر، خانوادههای مقتول به اینطرف و آنطرف شکایت و دادخواهی کردند ولی صدایشان بجایی نرسید. روحالله سلیم همسر بانو نصرت گوئل و فرزندان وی شکوائیهای تنظیم و جهت حمایت و کمک به آیتالله محلاتی تقدیم کردند.
آیتالله محلاتی نیز در رابطه با اعدامهای برقآسای خلخالی در شیراز و مشکلات و مسایل دیگر در تاریخ 25/4/1359 برابر چهارم رمضانالمبارک 1400 نامهای به آقای خمینی نوشته است که فرازهایی از آن به قرار زیر است:
«نمیدانم حضرتعالی از کیفیت احکام صادره از سوی حاکم شرع دادگاههای ویژه مطلعید، آیا میدانید که این آقا چگونه 14 نفر را در مدتی کمتر از 10 ساعت بقول خودش بدون محاکمه و بدون مطالعه پروندهها کشتار کرد و در حالیکه حتی اجازۀ ملاقات به خانوادههای آنها نیز نداد؟ و بسیار بعید است انسانی که اینطور دست خود را بخون مردم آلوده میکند در گزارش خود دروغ نگوید و به شما خلاف نرساند.
آیا چگونه میتوان احکام متناقض حکّام دادگاههای انقلاب اسلامی را توجیه و تفسیر کرد؟ متهمی اوّل به یکسال زندان و پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد (بطور غیررسمی بلکه سرّی و بنام هدیه به بنیاد مستضعفان) محکوم میشود و تنها پس از چند ماه که از محکومیتش میگذرد به ناگهان توسط حاکم شرع دیگری تیرباران میشود؟ عجبا! چه دادگاهی، چه احکامی و چه مجازتهایی؟
حضرت آیتالله خمینی، مگر نه اینست که میخواهیم انقلاب خود را به جهان صادر نمائیم و بشریت را از ظلم و تباهی برهانیم، آیا با این چهرۀ کریه و خشنی که از اسلام ساختهایم؟ آیا با خشنوت و زور میتوان اسلام را جهانگیر ساخت یا با منطق و عطوفت و عدالت؟ اگر نشود که نظام واحد و مسئولیت مشخص را در این جامعه حکمفرما نمود، با این تعدد مراکز قدرت به کجا میرویم؟» آقای خمینی در تاریخ بیستم رمضان المبارک 1400 برابر 10/5/59 به نامه آقای محلاتی پاسخ گفته است که فرازی از پاسخ آقای خمینی چنین است:
«راجع به مسائلی که در کشور میگذرد و بعضی از آنها موجب نگرانی جنابعالی شده است باید عرض کنم که این نگرانی برای اینجانب نیز هست ولی خاطر شریف مستحضر است که این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهائی است که در جهان بوده است و دنیا بی انقلاب نمیشود و معقول نیست همه چیز موافق دلخواه باشد.»
پسر آیتالله محلاتی برایمان نقل کرد، هنگامی که پدرم نامه مورخ 25/4/59 را برای آقای خمینی نوشت و بمن داد که نامه را بدست ایشان برسانم. نامه را گرفته و به بیت آقای خمینی بردم. موقعیکه خدمت آقای خمینی رسیدم آقای خلخالی و دو آخوند دیگر نزد وی بودند، آقای خمینی به خلخالی گفت: اگر صد نفر باشند و به سه تای آنها مشکوک باشید، هر صد نفر را بکشید.
بعد از اینکه نامه را به آقا دادم و آقا نامه را خواند گفت این که همهاش کنایه و فحش است و چنان نهیبی به من زد که از ترس یک مقدار عقب نشستم. امّا اصرار کردم که جواب نامه را بدهید برای پدرم ببرم. آقای خمینی هم نامه بیستم رمضان المبارک 1400 را در پاسخ به پدرم نوشت و بمن داد: آیتالله محلاتی در اعتراض به اوضاع کشور بیانیه اعتراضآمیز دیگری که حاوی نظراتشان از اوضاع اسفناک کشور بود، در تاریخ 20 بهمن 1359، انتشار داد.(6)
5. مهدی صادقی، فرزند صادق خلخالی از قول پدرش این حقیقت را نقل کرده است که: « محاكمات آقاي خلخالي با انعكاس داخلي و خارجي شديدي ادامه داشت حتي يكبار آقاي خلخالي چنانكه خودشان گفتند درمورد اعتراض به محاكمات با آقاي خميني ملاقات خصوصي داشتند و ايشان گفته بودند كه ما حرف خودمان را ميزنيم شما با قاطعيت كار خودتان را ادامه بدهيد. »(7)
گویای این واقعیت است که خمینی در مقام پیرو ماکیاول ، در ظاهر قیافه بی اطلاع و مخالف به خود می داده است و، در باطن ، دستور می داده است از خشونت و اعدام کردنها هیچ فروگذار نکنند !
با این توصیفات، و با این توضیح که اقای خاتمی رئیس روزنامه کیهان در سال 60 و وزیر ارشاد از سال ۱۳۶۱ درکابینه میرحسین موسوی و از سال ۱۳۶۸ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه هاشمی رفسنجانی بوده است و لذا در بدترین دوران کشتار و اعدام های دستجمعی سالهای دهه 60 بعد از کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران در متن صحنه حضور داسته است باید بگوییم به احتمال زیاد او می داند اقای خمینی چه اندیشه و چه ارزش هایی در سر داشته است و بنابراین این حرف هایی که امروز بیان می کند یک بازی سیاسی است. او را هم باید پیرو صادق همین آقای خمینی بدانیم که بخشی از کردارهای قدرت مدارانه و زورمدارانه اش را در بالا ذکر کردیم.
مثل اینکه آقای خاتمی در پی سانسور کردن حافظه تاریخ است که از آقای خمینی «عارفی می سازد که به بالاترین ارزشها و تفكراتی انسانی پایبند بوده است»! او به جعل تاریخ نزدیک ایران دست می زند و گویی عامدانه تلاش دارد آن را وارونه جلوه دهد. بیاد او می آورم که اقای خمینی در قالب یک دیکتاتور تمام عیار می گوید:
«اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم، به طور انقلابي عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات فاسد را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و روساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم ... اين زحمتها پيش نميآمد. ...دادستان انقلاب موظف است مجلاتي كه بر ضد مسير ملت است و توطئهگر است تمام را توقيف كند و نويسندگان آنها را دعوت كند به دادگاه و محاكمه كند.»( 8)
آقای خاتمی خوب می داند که آقای خمینی در سال 67 در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی اسیر دستور داد که : " سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد". گرچه می دانم او این واقعیات تکان دهنده را می داند ولی با کمال جسارت و ظاهراً با فرض احمق دانستن مردم چیزهایی نسبت به آقای خمینی ابراز می کند که دروغ است به عنوان یاد آوری اسنادی از جنایتهای اقای خمینی رادر اینجا می آورم: ( 9)
نامه احمد خمینی و جواب نامه توسط پدرشان راجع به قتل عام تابستان ۶۷
متن نامه نامه بدون تاریخ اقای خمیتی که دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را صادر می کند از این قرار است:
" بسم الله الرحمن الرحيم
از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهاند، و با توجه به محارببودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام مىباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجهالاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى ) دادستان تهران) و نمايندهاى از وزارت اطلاعات مىباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازمالاتباع مىباشد، رحم بر محاربين سادهانديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مىباشد. والسلام.
روحالله الموسوى الخمينى "
در پشت نامه بالا، احمد خمینی نوشته است :
" پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالى
پس از عرض سلام، آيت الله موسوىاردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى درباره منافقين ابهاماتى داشتهاند كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:
۱- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولى تغيير موضع ندادهاند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايى كه حتى محاكمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟
۲- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده اند و مقدارى از زندانشان را هم كشيده اند ولى بر سرموضع نفاق مىباشند محكوم به اعدام مىباشند؟
۳- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پروندههاى منافقينى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مىتوانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد "
زير اين نامه آقای خمینی حاشیه زده است:
" بسمه تعالى
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روحالله الموسوى "
البته از اقای خاتمی که پس از گذران نزدیک هشت سال عمر در کاخ ریاست جمهوری تازه پی برده بود نقش «تدارکاتچی» مقام ولایت را بازی کرده است سخنان جالبی از این مدل قبلا هم شنیده شده است. جایی که او با جسارت تمام لاجوردی جلاد اوین را «سرباز سخت کوش انقلاب» ملقب کرد که گویی شهید انقلاب شده است!
حال باز برگردیم به درس اخلاق این معلم اخلاق که از جلاد اوین نیز شهید انقلاب ساخته است. آقای خاتمی می گوید: «مهمترین اصل در دعوت پیامبران اخلاق است و اتفاقا اخلاق حاكمان بسیار مهم است. اگر در جامعهای بداخلاقی، تحقیر و توهین نسبت به دیگران، نسبتهای ناروا دادن به دیگران و پروندهسازی رایج شود و بخواهند با این كارها دیگران را از عرصه خارج و اینها را به عنوان اصول انقلاب معرفی كنند، دو كار اشتباه انجام میدهند؛ یكی اینكه اینها بداخلاقی و خلاف معیارهای اسلامی و انقلابی ماست، دوم اینكه متاسفانه انقلاب ما كه برای تحقق اخلاق آمده است، با این كار بدنام میشود.»
اقای خاتمی محترم! این بداخلاقی را چه کسی در جامعه بسط و گسترش داده است؟ بغیر از مراد و پیر شما که بنام مرجع تقلید مذهبی که می بایستی "تالی تلو معصوم" باشد به «امید مردم خیانت» می کند و «نظام ولایت مطلقه فقیه» را بنیاد گذاری می کند که در ذات آن تحقیر مردم ایران نهفته است. نظامی که نطفه منحط آن از مجلس خبرگان قانون اساسی و در روند یک کودتای خزنده بر علیه ارزش ها و خواست های به حق مردم در انقلاب 57 به وسیله کسانی چون حسن آیت سر سیرده بقائی و انگلیس و آقای بهشتی و البته با آلت فعل کردن آقای منتظری بر جان و مال مردم کشور تحمیل شده است. به یمن این نظام استبدادی و فاسد آنچه را هم که در حوزه های دینی "بنام دین و اخلاق و ارزش ها " باقی بود به توده ای مطیع قدرت وعده ای سرکوب شده بدل کرده است. درجامعه خرافات زده ایران گروه سودمند از اندیشه ولایت فقیه، بنام دین ، دین فروشی و خرافات و اوهام و بداخلاقی را رواج داده و می دهند. براستی کارنامه سیاه نظام مافیائی موجود بجز فساد، جنایت و خیانت، غارت و تاراج اموال عمومی مردم کشورو پیش خور کردن منابع و ثروت ملی وادامه دادن برنامه وابستگی فراماسون های دوران پهلوی و رزیم دست نشانده شاه سابق چیز دیگری می باشد؟! خداوند ایران و ایرانی را از شر دروغ و استبداد و خیانت مصون دارد!
--------------------------------------------------------------------------------
1- سخنرانی آقای خمینی در تاريخ بيستم آذر ۶۲در جمع فقها و حقوقدانان شوراي نگهبان
2 - سخنرانی اقای خمینی در 25 خرداد 60
3 - محمد جعفری« تقابل دو خط یا کودتای خرداد 1360»- انتشارات برزاوند – چاپ خارج از کشور- 1387- ص 130
4- همانجا ص 133
5 – همانجا ص 366
6 – همانجا ص 144 تا 148
7 – مصاحبه سایت انتخاب در 25 خرداد1385 ، با مهدی صادقی ، فرزند صادق خلخالی
8 - صحيفه نور- جلد 8- صفحه 251 تا 252
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر