۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

جنایت در گاپیلون :نگاهی به اسناد و تاریخ 31 سال گذشته

جنایت در گاپیلون
نگاهی به اسناد و تاریخ 31 سال گذشته


منبع: سايت ديدگاه


منبع: سايت ديدگاه


 [تاریخ ارسال: 30 Mar 2010] [ارسال‌کننده: nima] [ ]

با درود به رفیق اگاه و مبارز سیامک دهقانی برای تشریح درست گذشته جریان اقلیت . فقط میخواست در ادامه مطلب تان بگویم که: مستوره احمد زاده خواهر چریک فدائی مسعود احمد زاده حال رهبر هسته اقلیت می باشد که اخیرا نام مستوره در بیانیه سبزالهی ها در کنار توده ای اکثریتی های حمایت کننده از پاسداراکبر گنجی امده بود که او واقعا با این کار ضربه بزرگی به گذشته سیاسی نداشته خود زد!. و دیگر اینکه یدی یکی دیگر از رهبران اقلیت در سالهای ۶۰حال رهبر گروه اتحاد فدائیان کمونیست می باشد . در ضمن در جواب رفیق مان که پرسیده بودند مسعود فتحی اداره کننده سایت عصر نو است؟ باید بگویم بله این همان مسعود فتحی است. شاد و موفق باشید
[تاریخ ارسال: 30 Mar 2010] [ارسال‌کننده: سیامک دهقانی] [ ]
در جواب صابر گرامی باید بگویم که آری مسعود فتحی همان گردانندۀ عصر نو است که شدیدا به انجام اصلاحاتی در درون جمهوری اسلامی اعتقاد و باور دارد. واما, در بارۀ نظر آقای آرش که از موضع بالا و با زبانی طلبکارانه از عبدالرحمان قاسلمو دفاع می کند,بد نیست در این رابطه چند نکته ای را متذکر شویم. آقای قاسلمو رهبر حزب دمکرات کردستان ایران قربانی توهمات و خط و مشی ضد انقلابی و رژیم پسندانۀ خود شد, و ایراد تو آرش عصبانی هم به آقای مسعود رجوی یا بقول شما «رهبر انقلاب نوین» از بیخ و بن غلط و نادرست است. در آنزمان اکثر سازمان انقلابی و مبارز به قاسلمو و سیاستهایش به دیدۀ شک و تردید می نگریستند. پس لطفا, شما هم فقط به مسعود رجوی گیر مده,چون چنین برخوردی به دور از انصاف و مروت است!عرضم بحضور جنابعالی! قاسلمو در همان سال 1362 یعنی زمانیکه عضو شورای ملی مقاومت بود,مخفیانه با اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تماس و ارتباط داشت, و حتی سچفخا(اقلیت) درآن زمان گوشه ای از رابطۀ مخفیانۀ قاسلموی محبوب شما را با جمهوری برملاء کرد که بیان همین واقعییت تلخ, باعث شد تا تعدادی از لات و لوتهای حزب دمکرات کردستان با سلاحهای سبک و نیمه سنگین مثل آر پ جی 7 جلوی مقر اقلیت جمع شوند و آنها را به مرگ و نیستی تهدید کنند. در ضمن, همین حزب دمکرات کردستان ایران در سال 1358 در یک عملیات جنایتکارانه 13 تن از بچه های سازمان پیکار را بقتل رساند تا دل مرتجعین اسلامی را شاد نماید.
تازه, همین دکتر قاسلمو در سال 1363 و در بند وبست کامل با مقامات جمهوری اسلامی, در آبان 1363 به یکی از مقرهای سازمان زحمتکشان کردستان(کومله) حمله کرد و تعدادی از پیشمرگان زن و مرد خوابیده در آنجا را در راستای منافع جمهوری اسلامی؛ بطرز فجیعی کشتار نمود, والبته کومله هم پاسخ این گستاخی حزب دکتر قاسلمو را داد و در یک عملیات نظامی تعدادی از نیروهای حزب دمکرات را کشت, و بدینسان, جنگ میان کومله و حزب دمکرات که باعث و بانی اصلی آن سیاستهای مماشات جویانۀ حزب دمکرات و صد البته دادن چراغ سبز از سوی رژیم اسلامی به این جریان بود, شروع شد, بمدت چهار سال ادامه یافت که نتیجه و ثمرۀ آن نیز, از بین رفتن صدها تن از پیشمرگان دو طرف بود. در آنموقع خیلی از پیشمرگان حزب دمکرات کردستان از تماس محرمانۀ آقای قاسلمو با مقامات جمهوری خبر نداشتند.البته, شورای ملی مقاومت در یک اقدام درست و انسانی و متأسفانه دیر هنگام قاسلمو را از صفوف خود طرد کردند تا بدینوسیه از دست او خلاص شوند.
نکتۀ دیگر اینکه, قاسلمو در اوج کشتارهای هزاران زندانی سیاسی در سال 1367 که بفرمان خمینی پلید صورت گرفت, در حال مغازله و گفتگوی تسلیم طلبانه با سربازان بدنام امام زمان برای به حراج گذاشتن حزب دمکرات کردستان بود, ولی سران رژیم؛ بویژه رئیس جمهور تروریست وقت علی اکبر هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای ولی وقیح جمهوری اسلامی در یک فرصت مناسب قاسملو و یکی از همراهانش را بسال 1368 در سفارت جمهوری اسلامی,واقع در وین پایتخت اتریش بقتل رساندند و از این طریق, جایزۀ همکاری دکتر قاسملو با مخوفترین و جنایتکارین رژیم تاریخ ایران را در کف دستان مبارکش گذاشتند. جالب اینجاست, که اگر در آنزمان کسی در رابطه با مذاکرات مخفی و پنهانی قاسملو با سردمداران حکومت اسلامی حاکم صحبت می کرد, فورا از سوی حزب دمکرات و همدستان مرتجعش,انگ دیکتاتور و دروغگو و مستبد می خورد و متهم به تندوری و چپ روی می گردید. فقط وقتی جنازۀ قاسلمو و همراهش در صفحات رسانه های بین المللی چاپ شد, معلوم شد که دروغگو و خالی بند واقعی کیست! بنایراین, بهتر است آرش و امثال او بجای گرفتن تصویری که علیرضا نوری زادۀ رژیم پرست و خمینی صفت از قاسلمو ارائه می دهد که در اکثر اوقات نیز بجز مشتی خالی بندی و دروغهای شاخدار نیست؛ سعی کند با کمی زحمت و تلاش به حقیقت درونی این شخصیتها و رهبران خود شیفته و متوهم دست پیدا کند,تا چنین ناشیانه از قاسلمو تعریف نکند. واسلام مقاله تمام! [تاریخ ارسال: 30 Mar 2010] [ارسال‌کننده: -] [ ]
موضوع خود کشی ایرانیان تبعیدی، ابعادی وسیع دارد و تنها امثال حسن هنرمندی و اسلام کاظمیه و مجتبی میرباران و منصور خوش خبری و ژاله (مرضیه، پ) در پاریس ... و منصور خاکسار را شامل نمی شود. بگذریم از خودکشی های بسیاری که خوشبختانه به سرانجام نرسید و نمی رسد. فاطمه توکلی در ترکیه و خیلی های دیگر در اروپا و آمریکا (...) زنگها را به صدا در آورد اما کسی نشنید.
درست است که شرایط زندگی در خارج کشور ابتلائات خاص خودش را دارد و آثار آن اینگونه نیز بروز می یابد. اما همه داستان این نیست.
***
«خلیل رحمتی» (کاک خلیل) از فعالین سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) که از سال ۱۳۶۴، زیر فشار مناسبات محفلی حاکم، از سازمانش فاصله گرفته بود و از اوایل دهه ۹۰ به عنوان تبعیدی سیاسی در شمال آلمان، زندگی می کرد، روز ۲۷ اسفند سال ۸۴، خودسوزی و خودکشی می کند، او برادر « مسعود رحمتی» مسئول نظامی کمیته کردستان سازمان فدایی بود که سال ۱۳۶۱در جریان یک درگیری مسلحانه با پاسداران در جاده بوکان ــ سقز، جان باخت.
به نظر من خودکشی «خلیل رحمتی» به صف آرايی جناح عباس توکل ــ حسین زهری (بهرام)، و جناح مصطفی مدنی ــ حماد شیبانی و، در یک کلام به «تفنگ کِشی و برادرکُشی» در «روستای گاپیلون» مربوط است.
در فاجعه گاپیلون رفقا و برادران دیروز، به چشمهای هم خیره شده، به روی یکدیگر اسلحه کشیدند. در این حادثه پُر مکر و ننگ، اسکندر، کاوه، حسن از مقر رادیو، و عباس و هادی از جناح معترضین در خون خویش غلطیدند و جسم ۶ نفر دیگر از طرفین زخم برداشت و البته زخم های ناپیدایی را هم در روح و روان دیگران باقی گذاشت.
خودکشی حسن ( لر)، نیز، که پس از فاجعه گاپیلون (واقعه ۴ بهمن سال ۶۴)، برای ادامه مبارزه، به اتحادیه میهنی کردستان عراق (یه که تی) و سپس به کومه له، پیوست به اینگونه برادرکشی ها مربوط است.
سال ۱۳۶۶ حسن ( لر)، تحت فشار شرایط ناامیدی و سرگردانی، با شلیک گلوله به خود، فریاد اعتراض سر داد.
اگر بر لبان «نیوشا فرهی» غنچه لبخند پژمرده شد به فجایعی چون گاپیلون هم مربوط است.خود سوزی «نیوشا فرهی» ، (در مقابل دفتر سازمان ملل در نیویورک در سال ۱۳۶۶) ، فقط اعتراض به سخنرانی سید علی خامنه ای، نبود.
جان باختن مبارز فدایی (مریم) [فرشته...] که در عراق خودکشی کرد و جان سپرد نیز بی ارتباط با فاجعه گاپیلون نیست. فرشته بوزچلو...
همچنین خودکشی «حسین جامعی» از فعالین اولیه سازمان فدایی، عنصر تأثیر گذار در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان، قابل تأمل است. او از پایه گذاران نشریه ۱۹ بهمن در شرایط پیش از انقلاب و از مروجین دیدگاههای بیژن جزنی در این نشریه بود. حسین جامعی در سال ۲۰۰۲، خود را در انگلیس حلق آویز کرد.
«کامران فرمانده»، نیز پس از چندین سال تحمل شرایط دشوار زندگی در ترکیه، تحت شرایط روحی تخریب شده ای، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲، از طریق استفاده از مواد سمی خود را سر به نیست کرد.
آیا تکه تکه شدن سازمان فدایی و وقایعی چون فاجعه گاپیلون که بخشی از نیروی سازمان فدایی را به سوی یأس و سرخورده گی سوق داد، در این مرگ و میرهای جانسوز نقشی نداشته است؟
[تاریخ ارسال: 29 Mar 2010] [ارسال‌کننده: صابر] [ ]
وجداناصادقانه و درست بنویسید
سئوالی که هنوز برای من روشن نشده است چه کسانی حمله کردند وکشته شدگان از حمله کنندگان بودند یا از گروه مقابل یعنی از کدام جناح کشته شدند
ودعوای اینها بر سر چه چیزی بود
ایا فتحی منظور همان کسی است که عصرنو را اداراه میکند ودرس حقوق بشر وعدم خشونت هم میدهداینها دنباله اکثریت شده اند [تاریخ ارسال: 29 Mar 2010] [ارسال‌کننده: آرش] [ ]
با درج گوشه ای از تاریخ اسفبار احزاب سیاسی در ایران, در حقیقت می کوشیم روش و متدی را به محاکمه بکشیم, که رهبران این سازمانها با بکاربست روش های سکتاریستی سعی در بر کرسی نشاندن نظرات خود را دارند.
ولی آیا واقعه گاپیلون یک واقعه ایزوله ای در تاریخ احزاب سیاسی ایران بوده است؟
« رهبر انقلاب نوین مردم ایران» چه پاسخی برای اعمال ضرب و شتم افراد, خود کشی ها, و قتل های, انجام شده دارد.
آنکه زنده یاد, قاسملو را به این متهم می کرد که, وقتی کسی را برای ماموریت به خارج می فرستاد, خانواده وی را به گروگان میگرفت ,
می تواند به این سُوال پاسخ بدهد, که شخص وی از چه روش های کثیفی استفاده کرده است تا افراد را از انتقاد نسبت به روش های سیاسی وی دور کند.
اگر روز پاسخگویی فرا برسد, فکر می کنم که نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان.

[تاریخ ارسال: 28 Mar 2010] [ارسال‌کننده: سیامک دهقانی] [ ]

فاجعۀ چهار بهمن 1364 که طی آن پنج نفر از نیروهای سچفخا(اقلیت),در یک درگیری درون تشکیلاتی کشته شدند,لکۀ ننگی است بر دامن کسانی که با رد مبارزۀ زندۀ چریکی و تبدیل سچفخا به یک سکت و فرقۀ در خود, از بام تا شام صحبت از سازماندهی کارگران توسط کمیته های کارخانه و محلات می زدند,بی آنکه عملا در راستای آن کاری انجام دهند. البته, سازمان فداییان(اقلیت), با انتشار اسناد مربوط به فاجعۀ چهاربهمن تحت عنوان:«اسنادکمیسیون تحقیق و بررسی,سازمان چریکهای فدایی خلق ایران(اقلیت),هستۀ اقلیت و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران(شورایعالی) در مورد 4 بهمن» جزئیات این فاجعه را درمعرض دید علاقمندان گذاشته اند. این کتاب 500 صفحه ای از طرف «انتشارات سازمان فداییان(اقلیت) در مهر ماه 1382» منشتر شده است. اما بد نیست!در اینجا بطور خیلی مختصر به سرنوشت جریانات بازمانده از اقلیت در فردای 4 بهمن 1364 اشاره کنم.بعد از کشته شدن پنج نفر از اقلیتها توسط یکدیگر که اسامی آنها عبارتند از:کیکاووس درودی(عباس پرولتر),اسکندر,کاوه, سعادت محمدی(هادی) و محمد پیرزادۀ جهرمی(محمدفرانسه),اقلیت عملا آش و لاش شد. شورایعالی در سال 1992 منحل شد و تعدادی از مر کزیت آن از جمله مصطفی مدنی و حماد شیبانی و مسعود فتحی به سازمان فدایی پیوستند و جریان سازمان اتحادفداییان خلق ایران بوجودآوردند. این جریان بعدا با اکثریتی ها نزدیک شد و عملا به دستگاه تبلیغاتی دارودستۀ خاتمی در خارج کشور تبدیل شد. تاجاییکه مصطفی مدنی یکی از سرکردگان این جریان در زمان ریاست جمهوری خاتمی برای او نامه نوشت و بطور چندش آوری برای او چابلوسسی و تملق گویی کرد. نشریۀ این جریان اتحادکار نام دارد. بخشی دیگری از بازماندگان شورایعالی در سال 1375 سازمان اتحادفداییان کمونیست را بوجود آورند و با نقد گذشتۀ خود,خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری فدراتیو شورایی شدند. نشریۀ این سازمان کار کمونیستی نام دارد.
بخش دیگر سچفخا(اقلیت) که به کمیتۀ اجرایی سازمان معروف بود و تحت رهبری عباس توکل, حسین زهری و مستورۀ احمد زاده(خواهر چریک فدایی خلق مسعود احمد زاده)به سه گروه تقسیم شد. در سال 1366 توکل از حسین زهری جدا شد و به همراه تعدادی از هوداران خارج کشوری,سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را تشکیل داد. بعدا,این سازمان در کنفرانس ششم خود, با حذف سه واژه چریکها, خلق و ایران به سازمان فداییان (اقلیت) تغییر نام داد و در نهایت آرم و شعار اصلی سازمان چریکها را تغییر دادند و بجای شعار جمهوری دمکراتیک خلق, عبارت برقراری حکومت شورایی را نهادند.
در سال 1367 نیز چند نفر دیگر از حسین زهری(بهرام) جدا شدند و هستۀ اقلیت را بنیان نهادند. نشریۀ این جریان چند نفره سوسیالیسم نام داشت و بیشتر شامل مقداری نقد و ترجمۀ نوشته های این و آن بود. هسته اقلیت در حال حاضر وجود خارجی ندارد.
جریان حسین زهری هم تحت عنوان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در سایتهای اینترنی, وجود هر از گاهی دارد و در عمل هیچ نقش و تأثیری در معادلات سیاسی ایران ندارد.
بدبختانه, تمامی این اعمال فرقه گرایانه و سکتاریستی تحت عنوان خدمت به طبقۀ کارگر و تکامل کمونیسم و سوسیالیسم انجام گرفته و می گیرد! البته,زمانیکه جریانی بجای درک جوهر انقلابی و تحول طلب تئوری مارکسیتی از آن یک مذهب و دین جدید بسازد, آخر عاقبتی بهتر از این در انتظارش نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: