۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

عباس عبدی وفضیلت کتک خوردن! - تقی روزبه



عباس عبدی وفضیلت کتک خوردن!
تقی روزبه

استراتژی وتاکتیک محکوم به آستانه تحمل رژیم

اخیرا سایت جرس گفتگوئی با عباس عبدی صورت داده که درآن وی به تخطئه مشروعیت "دفاع ازخود" درحوزه های حرکت جمعی وسیاسی پرداخته است، که جوهرآن چیزی جز موعظه به تسلیم وانقیاد مطلق دربرابرجباران حاکم،تلقی سیاهی لشکرازمردم به مثابه فرمانبرداران صرف،ارتقاء فرهنگ توسری خوری تا سرحد یک تاکتیک واستراتژی مقاومت نیست. عبدی دراین گفتگو تاآنجا پیش می رود که بامقاومت زدائی ازجنبش وتبدیل مبارزه مسالمت آمیزبه امری مهمل وبی معنا، مدعی می شودبرای آنکه اصول خودساخته مبارزه مسالمت آمیزحفظ شود،باید ازهرگونه کنش زبانی ویا عملی که مستقیم یا غیرمستقیم موجب تشدید خشم حاکمیت ویا حتی زمینه سازآن گردد پرهیزکرد. مطابق این بینش،آستانه تحمل رژیم است که سطح وچگونگی مقاومت را تعیین می کند. هم چون عیسی وارکه می گفت اگربرگونه چپ ات کشیده ای نواختند گونه راستت را جلوبیاور،می توان ازکتک خوردن یک فضیلت استراتژیکی ساخت،نوش جان کرد ودم برنیاورد تازمانی که مظلومیتمان دل چون سنگ دشمن را درهم شکند!باین می گویند استراتژی محکوم به آستانه تحمل. البته اگرزورگوئی وکتک زدن را ازمصادیق مسلم خشونت که ذاتی سلطه گران است بدانیم که هست،و اگرپای بندبه این "استراتژی" باشیم؛باید ازکاری که موجب خشم دشمن وکتک زدن ما می گردد نیزاجتناب کنیم واساسا بفکراقدامی نباشیم که منجربه کتک زدن ما می گردد! یعنی برای آنکه این درک وتعبیرمن درآوردی ازمبارزه مسالمت آمیز متحقق شود،باید فتیله مبارزه را تاتحقق این نقطه طلائی وشاید هم بدون هزینه پائین وپائین ترکشید. البته می توان ادعا کردکه داریم هزینه های مبارزه را کم می کنیم! اما درواقع آنچه که صورت می گیرد،جزتعطیل کردن اصل مبارزه باهدف دفع سلطه وبلاموضوع کردن آن نیست.باین ترتیب می توان درعالم لفاظی وسفسطه گری ازخصلت مسالمت آمیزبودن مبارزه چنان تعبیرلغوی به عمل آورد، که اصل موضوع –یعنی مبارزه -را منتفی کند.آیا مبارزه بدون هزینه اصلا می تواند وجود خارجی داشته باشد؟ اصل مبارزه یعنی ایستادن دربرابرتجاوز ودست اندازی سلطه گران برای تصاحب عرصه های گونان زندگی و برای به تباهی کشاندن انسان وبرده ساختن وی؛بدون مقابله ودفع آن وبدون تصاحب مجدد زندگی وبیرون کشیدن آن ازچنگ سلطه گران، چگونه قابل تحقق است؟ البته می توان با توسل به "استراتژی معطوف به آستانه تحمل رژیم"هزینه های مبارزه را تا سرحد نقطه صفرهم تقلیل داد ولی وصول به این نقطه درعین حال به معنی ازدست دادن تمامی عرصه های زندگی آزاد وانسانی و تسلط خشونت تعیمیم یافته برتمامی وجوه آن است . به طنرمی توان گفت آری مزیت عمده این استراتژی رساندن هزینه های مبارزه به مرز نزدیک به صفراست ولی تنها یک عیب دارد.وآن اینکه هرگز نباید اربابان قدرت ومکنت به فهمند که آستانه تحمل شما تابعی است ازآستانه تحمل آنها وگرنه چنان دماری ازروزگارتان درمی آورند که هم خشونت به مرزنهائی درجه صد میل کند و هم البته مبارزه بامیل کردن به سمت صفر بالکل تعطیل شود وخیال اربابان قدرت هم راحت!. ازهمین رواست که گوهراین موعظه را باید تسلیم مطلق دانست واشاعه آن. باین ترتیب حتی شعارها و فریادهای اعتراضی یکسال اخیر مردم اکثرا جزء مقوله خشونت ودوری ازمبارزه مسالمت آمیز صورت بندی می شود.بزعم وی قدرت جنبش سبزداشتن فضیلت کتک خوردن است!. البته اگر کسی مستقیما درکسوت عمله واکره سرکوب همین اهداف را دنبال کندجزاین هم انتظاری ازاونیست؛اما وقتی که درلباس یک مدعی همراه وهم درد جنبش مقاومت ظاهرشود، به چه کاری جزسم پراکنی درصفوف جنبش مشغول است ؟.بی گمان مصاحبه سایت جرس با او وحمایت کمابیش تلویحی ازمواضع وی که قبلا هم دربرخی سایت ها ووبلاکش درج شده بود بدون حکمت نیست ودرادامه سیر ققهرائی است که این سایت وحامیانش درپیش گرفته اند. واساسا مربوط می شود به واکنش دربرابر تعمیق مطالبات مردم و عبورآن ها ازمحدوده های مجاز اصلاح طلبان.بویژه پس ازاعتراضات حماسی روزعاشورا که به اعتراف فرمانده پلیس تهران برای ساعاتی منجربه گسست امنیتی شهرتهران گشت.گسستی که ارکان رژیم را سخت به لرزه انداخت والبته نه فقط رژیم را. درپی مطرح شدن مطالبات ساختارشکنانه ازجانب مردم مبارز و فراروی آنهابود که شماری ازولایت مدارانِ ازنوع مشروطه طلب و حاضردرصفوف جنبش دچارگیج سری شدند که مکاشفات حقوقی آقای عبدی نیزبخشی ازآن بشمارمی رود. فرازهای اصلی مشی به غایت تسلیم طلبانه وی که گویا سایت جرس را نیزخوش آمده به شرح زیراست:

نفی هرگونه مبارزه ساختارشکنانه وانکار نقش مردم دربرپائی وتداوم یک جنبش، تأکید بررهبری ونظارت ازبالابرجنبش وفعالین جنبش وضرورت تذکر درهرموردی که فعالین دست ازپا خطا کنند ولزوم تبعیت بی چون وچرای این مردن وبطریق اولی مرد ازتصمیمات مرکز.بزعم اوهرتجمع وحرکت مشروعیت سیاسی واخلاقی خود را ازسوی نخبگان ورهبران بدست می آورد. دراین رابطه، او دروبلاگش می نویسد:" شايد بتوان واكنش يك جوان را در برابر چنين رفتاری به صفت فردی درك كرد، اما قطعاً نمی ‌توان ونمی باید آن را توجيه كرد، زيرا چنين واکنشی بايد مستلزم صدور مجوز رهبری تظاهرات باشد. پيش‌فرض حضور در چنين مراسمی، تبعيت و اطاعات از رهبری سیاسی دعوت‌كننده است. شايد گفته شود كه چنين رهبری در واقعيت خارجی تظاهرات خیابانی تهران وجود ندارد، در اين حالت بايد گفت كه پس برحسب كدام مجوز اخلاقی بايد در چنین كنش سیاسی كه کنشی جمعی است حضور يافت؟ در اين صورت آيا هر فرد شركت‌كننده حق انجام هرگونه کنش و واکنشی را دارد يا خير؟ " چنانکه ملاحظه می کنید،درنزد او ابراز کنش جمعی بدون مجوز رهبری مجازنیست. معنای عملی این حکم آن است که اساسا جنبش خودجوش یک سال اخیرازبیخ وبن غیرمشروع بوده است؛چرا که بطورجمعی بسیاری ازرفتارهای خود را رأسا تعیین کرده و حتا شماری از تظاهرات خود جوش برگزارکرده و"رهبران" را واداربه شرکت وحمایت ازآن نموده است ویا اگرآنهاهم فراخوان داده اند،بابتکارخود درحین تظاهرات رأسا به انواع و اقسام کنش های جمعی پرداخته ووارد حریم ممنوعه تصمیم گیری هائی شده است که نه روح "رهبری" ازآن خبرداشته ونه حتی اگر خبرهم می داشته،بدلایل گوناگون قادربه انجام آن بوده است. باین ترتیب هرنوع جنبش خودجوش وخلاق توده ای ومبتنی برخود رهبری وخود سازمان یابی که امروزه شاخصه اکثرجنبش های جدید رهائی بخش درسطح جهانی را تشکیل می دهند، وحتا درمقاطی توسط موسوی وحامیانش تحت عنوان هرفردیک رهبروتصدیق وستایش خصلت شبکه ای و خود انگیختگی آن موردتصدیق قرارمی گرفت، ازسوی این اصلاح طلب پرمدعا ودروغین ما، بالکل مورد انکاروتخطئه قرارمی گیرد. واقعیت آن آست که اوسرشارازتبخترنخبه گرایان درمسند قدرت نشسته، نه کمترازاحمدی نژاد، مردم را خس وخاشاکی بیش نمی داند. وازهمین منظرمدتهاست که به اشکال گوناگون انتقادهائی به "رهبران نمادین" یعنی موسوی وکروبی که گویا نتوانسته اند نظارت لازم را برای کنترل جمعیت وسربفرمان کردن آنها داشته باشند به عمل آورده ودرنوشته های خود مرتبا به مردم گوشزدمی کند که اخلاقا وقانونا حق ندارند کنش و حرکتی را که رهبری ارائه نکرده و یا اجازه نداده است بکارگیرند. بنظراو منشأ تولید تاکتیک ها وسیاست ها ونیزمنشأرستگاری، نخبگان ورهبران فرهمند هستند وهمه چیزباید ازبالا به پائین رله شود. بدون دمیدن نفخه قدسی رهبران، جنبش فی نفسه، شری بیش نیست.

البته استدلال های عباس عبدی حول ادعای اصلی اش درمورد مخالفت با اصل دفاع ازخود درحوزه های جمعی وسیاست، سست ومضحک بوده و با رویدادها وتجارب تاریخی خوانائی ندارد واساسا اگر جهان براساس تصوروی پیش میرفت تحولات تاریخی بسیاری نمی بایست رقم می خورد و تاریخ به گونه ای دیگرنگاشته می شد.چنانکه حتی یک نمونه تاریخی هم نمی توان یافت که براساس بافته ها ویافته های وی پیش رفته باشد.قوانین را اساسا طبقات و قدرت های حاکم متناسب با منافع خود تدوین می کنند و برای تثبیت موقعیت برتر خود. بااین وجود آش دست پخت عبدی چنان شوراست که درخود کشورهای غربی واربابان حاکم برجهان نیز به سختی می توان تصوری مشابه او درموردتخطئه حق دفاع ازخود- درحوزه کنش های جمعی وسیاسی- دربرابرجباران ومتجاوزین به حقوق انسان ها مشاهده کرد. درواقع برعکس، این نوع کنش های جمعی وسیاسی دایما- له ویاعلیه- توسط دولتها وطبقات حاکم درعرصه های گوناگون ویا ازسوی جنبش ها، صورت می گیرد وکمابیش امری تصدیق شده است.هم چنان که در قوانین حقوق بشرجهانی، حق دفاع ازخود دربرابردیکتاتورها وکسانی که به خواست مردم تمکین نمی کنند،وتحت شرایطی حتی حق پائین کشیدن آنها ازطریق توسل به اسلحه ، به نحوی ازانحاء مورد تصدیق قرارگرفته است. محض اطلاع آقای عبدی حتی مطابق قانون اساسی آمریکا شهروندان آن دیار حق داشتن اسلحه برای دفاع ازقانون اساسی ودموکراسی دربرابر نقض آن توسط حکومت را دارند وهنوزکه هنوزاست مخالفین آن نتوانسته اند آن را ملغی کنند! بنابراین این ادعای وی که دفاع ازخود به حوزه حقوقی جزاء فردی اختصاص داشته و بکارگیری آن درحوزه سیاست وامر جمعی وجاهت حقوقی وقانونی ندارد خطاست.دلایل وی در اثبات این مدعا اساسا سفسطه آمیزاست. این سفسطه ها برپیش فرض های نادرستی استواراست که ازجمله آنها یکی آنست که گویا توافق وهم نظری حول اقدام دفاع ازخود نمی تواند ازطریق جمع بدست آید. پذیرش اصل دفاع مشروع درمورد یک جمع به معنی آن است که هرکس وهرفرد بطورخودسر هرچه دلش خواست انجام دهد و جمع را درمقابل نتایج عملی اقدامش ومحضورات آن قراربدهد.اساسا چیزی بنام خرد ووجدان جمعی درنزدوی وجود خارجی ندارد. دیگرآن که گویا جمع فاقد حقوق تجمع خیابانی است،دراصل نباید واجد چنین حقی باشد، مگرآنکه ازبالا وازسوی رهبران مجوزاخلاقی داشته باشد وبافراخوان آنها گردآمده باشد. یا این که هیچ تمایزقابل تعریفی درمورد خشونت حاکم واقدام ضدخشونتی که دفع کننده آن است وجود ندارد. هم چنانکه هیچ تمایزی بین سطوح گوناگون آن وجود ندارد.منشأ ویاعامل تشدید کننده خشونت برخاسته از سلطه انسان برانسان را عملا قربانیان خشونت ومبارزه آنان دانستن، وارونه کردن حقیقت است که ادعاهای عبدی ازجمله براین وارونه نمائی بناشده است. جایگاه حقوق وقواعد آن درنزد عبدی گوئی وحی منزل است ونه امری دست ساخت بشرودایما درحال تحول. یکی ازموتورهای اصلی و محرک این گونه تحولات درقانون خود جنبش ها وخیزش های مردمی هستند که موجب ابطال ویا تغییرو تدوین قوانین تازه می شود.ضمن آنکه قوانین موجود بویژه درجوامع استبدادی قبل ازهرکسی غالبا ازسوی خود مستبدین حاکم نقض وبی اعتبارمی شوند.چرا که قانون قدرت وسلطه برترین قانون این جوامع است.درست مثل سرنوشت قانون اساسی موجود جمهوری اسلامی که موسوی و کروبی به اجرای بی تنازل آن دل بسته اند .بنابراین توسل به تقدس ذاتی قوانین به عنوان امری مطلق وحاکم بررفتارمردم، جزنگرش آئین وار و خشک اندیشی حقوقی نیست. همانطورکه اشاره شد،چون وچرای آقای عبدی درمورد نفی مشروعیت اصل دفاع ازخود درمقابل سلطه گران، نه ناشی ازعواملی چون توازن قوا ویا امکان سوء استفاده وزیاده روی درنحوه کاربردآن ،بلکه ناظربرغیرمشروع دانستن این اصل درحوزه سیاست ونفی کامل آن است. براستی منشأ چنین تراوشات نظری-حقوقی ازکجاسرچشمه می گیرد؟واقعیت آن است که ابراز مقاومت مردم دربرابرسرکوب های رژیم ،بخصوص دراعتراضات عاشورا،همان مقاومتی که به اعتراف پلیس برای ساعاتی موجب گسست امنیتی درتهران گردید وارکان رژیم را به لرزه افکند و ثبات واستحکام نظام را به چالش گرفت ،کسانی هم چون عبدی ها را هم به تخطئه کامل جنبش سوق داد. چرا که جنبش ازخط قرمزهای آن ها عدول کرد.البته هیچ جنبش براندازی نمی تواند با سوگند خوردن به قوانین دیکته شده و تفسیرشده توسط استبداد،خود را ازقبل خلع سلاح کند وادعای نافرمانی داشته باشد.جنبش بوجود می آید که اساسا همین محدوده های تنگ واسارت آورتحمیل شده را که دیگرقوانین پاسخ گونیستند و بیش ازآن خود به بندهائی اسارت تبدیل شده اند را درهم بشکند وراه شکوفائی وپیشروی مردم اعماق را بگشاید.ازهمین روست که توده های به جان آمده وبه حرکت درآمده، درچنین مواقعی این نوع فرمایشات حکیمانه را برروی یخ نوشته ودرمقابل آفتاب تموزبی اعتنائی قرارمی دهند. نمادهای استبداد ازتصاویرتاقوانین پاسدارنظام، پایمال لگدهای آنان می شوند.

گرچه اکنون مدتی است که مطالبات جنبش ازمحدوده های مورد نظر اصلاح طلبان فراتررفته است، ولی نباید عباس عبدی را حتی درزمره این نوع اصلاح قراردارد.اوچیزی فراترازآنها بوده ودرسمت راست اشان ایستاده است. اودرزمان خاتمی پس ازدستگیری ودرزندان رژیم با اعتراف به برخی خواست های بازجویان به طرح نظراتی پرداخت که متضمن انتقاد به تندروی های یاران و دوستان اصلاح طلب خود بود والبته چیزی بیش ازمصلحت اندیشی های مقطعی دربرابر فشاربازجویان*. دراوج بحران انتخاباتی سال گذشته، وقتی هنوز جنبش باصطلاح دربورس بود، بصورت مشاورکروبی وارد کانون داغ فعالیت های سیاسی شد ولی به زودی دریافت که جاده آن طورکه او فکرمی کرد هموارنیست.ازاین رو با مشاهده مَدبیش ازاندازه جنبش وبرخی برخوردهای کروبی که تحت فشارو تأثیر جنبش ازمرزهای مورد نظراو فراتررفته بود ونیزخط ونشان هائی که جناح حاکم برای جنبش و فعالین آن می کشید، به سرعت ازآن کناره گرفت وموضع انفعالی دربرابروضعیت و سپس رفته رفته درمخالفت نسبت به آن را درپیش گرفت وعملا به انتقاد ازتندروی های جنبش وازجمله "رهبران" اصلاح طلب پرداخت که بزعم وی گویا جوزده شده و تند روی می کردند. واکنون که سرکوب رژیم اوج گرفته است، انتقادهای وی هم از صراحت وشدت بیشتری برخوردارشده است.اگراو فرصت می یافت تا با فاصله گرفتن ازمنشورنخبه گرایان پرنخوت، به مردم و مبارزات اشان-دربرابرولایت فقیه وخس وخاشاک انگاری آن ها- نگاهی بیافکند،آنگاه شاید متوجه می شد که تلاش سیاسی ونظری وی درجهت به زیرسؤال بردن حق شورش وتجمع ودفاع ازخود، تاچه اندازه دربرگیرنده توهین وتحقیرآنان است.

عبدی درعین حال مدعی است که اگر هرآینه تاکتیک های مورد پسند وی اتخاذ می شد،و ازهرگونه اقدامی که موجب برانگیختن خشم و خشونت بیشترحاکمیت می گردیداجتناب می شد(وبه عنوان نمونه لابدازافشاء جنایات وتجاوزات زندان کهریزک اجتناب می شد) ،واگر بجای تشدید مقاومت ازتاکتیک کتک خوردن استفاده می شد،اکنون دست آوردهای بیشتری دربرابرجنبش وجود داشت. البته به یک معنا می توان با آقای عبدی موافقت کرد:وقتی اساسا مقاومتی درکارنباشد،سرکوبی وخشونتی هم درکارنخواهد!چرا که دشمنان مردم پیشاپیش همه عرصه های زندگی را به تصرف خود درآورده اند ودیگرجائی برای پیشروی وجودندارد!. بااین همه همان ادعای آقای عبدی درمورد اینکه دفاع ازخود دست رژیم را برای سرکوب بیشتربازمی کند و خود منشأ تشدید خشونت میشود،نیزیک ادعای من درآوردی است وبا تجارب ومشاهدات تاریخی نمی خواند:اولا قابل تعمیم به حیطه تجربیات گوناگون بشری دراین مورد نیست. چرا که موارد فراوانی وجود دارندکه دشمن دربرابردفاع مشروع-صرفنظرازاشکال وسطوح گوناگون آن- عقب نشینی کرده ویا حتی درهم شکسته است.نمونه اخیرش همین ماجرای قرقیرستان . پس حکم کلی وآئین وارنمی توان برای تمامی موارد صادرکرد. بررسی وضعیت مشخص وازجمله توازن نیرو و دهها عامل دخیل درآن است که به چگونی مبارزه شکل می دهد. ثانیا شیوه موردپسند عبدی-البته دربهترین حالت- سالهای قبل ازبرآمدیک سال اخیربکارگرفته شده وحاصلش جزتشدید خشونت وروی کارآمدن احمدی نژاد نبود. مردم ایران بکرات این شیوه را درطی سالهای متمادی وازجمله دوران اصلاحات آزمودند وجنبش جدید خود را نیز با توجه به نتایج آن برپا کردند.

اگرخلاصه کنیم باید برسه پیشفرض نادرستی که اساس نظرات وادعاهای عبدی را تشکیل می دهد اشاره کنیم:

نخست آنکه وی درکسوت دفاع ازنظم وقانون حاکم برجامعه،جنبش ها وحرکات اعتراضی توده های مردم برای دفع تهاجم سلطه گران وتلاش برای بیرون کشیدن وتصرف مجدد حوزه های گوناگون اجتماعی واقتصادی وسیاسی را امری شروناگوارتلقی کرده ومترادف با تاریکی و ویرانگیری واستیلای بیشترسرکوب می داند. وحال آنکه تاریخا به صحنه آمدن این جنبش های مردم اعماق است که مبشرآزادی و دموکراسی ورهائی بوده اند وهستند. برآمد یاشورش آنها علیه سرکوب و فلاکت وتباهی وبردگی ونجات زندگی ازشرسلطه گران بوده است. برعکس به اندازه ای که آنها ازمطالبت وجوشش های اصیل خود جداشده وتحت کنترل وهدایت رهبران وطبقات حاکم قرارگرفته اند،به اندازه ای که متوهم شده و تمکین کرده اند،به ابزار وعوامل شروارتجاعی تبدیل شده اند. و آقای عبدی شیپور را ازسرگشادش می نوازد.

دوم آنکه مطابق ادعای ایشان

نکته سوم آنکه ایشان بکارگیری اصل دفاع ازخود را موجب گسترش فرهنگ وروحیه خشونت دردرصفوف جنبش می داند که موجب بازتولید استبداد گشته و باهدف اصلی جنبش مبنی بر استقراردموکراسی درتناقض است.

بی شک خطربازتولید درونی استبداد درجنبش ها همواره یک خطرواقعی وجدی است.اما این خطررا،مطابق تجربیات جهانی، نمی توان ذاتی جنبش که عموما وبدرجاتی برای نجات زندگی ورهائی آن ازدست اندازی طبقات ونیروهای فرادست صورت می گیرد،امری اجتناب ناپذیردانست.وازقضا بیش ازهرچیز ناشی ازفریب وتسلیم شدن به سلطه طبقات حاکم است ولاجرم حفظ استقلال جنبش وتلاش برای تکوین وبلوغ آن مهمترین عامل بازدارنده به شمارمی رود. اگرهدف ازجمله دموکراسی است که هست واگرمسیردست یابی به آن به مثابه یک فرایندهمه جانبه هست که هست، می توان با تکیه برتجارب مردم ودرسهائی که آن ها ازمبارزات خود می آموزند،گسترش آگاهی وسازمان یابی حول مطالبات، وجاری کردن مبارزه علیه روحیه وفرهنگ استبدادی که درطی قرنها مردم را به آن آموخته کرده اند،ازطریق دامن زدن به جنبش متکثرومطالباتی وتأکید برمناسبات وشیوه های دمکراتیک تصمیم گیری وزندگی اجتماعی ودریک کلام ترکیب مبارزه درونی علیه تجلیات و مظاهرآن با مبارزه علیه سلطه بیرونی می توان به مقابله با این نارسائی ها پرداخت.نباید فراموش کرد که خود مبارزه برای دفع تجاوز وبرافراشتن کارزاردفاع ازخود دربرابرآن درکنارنقد مداوم ازخود،همواره بزرگترین مکتب آموزش برای رشد وآگاهی اجتماعی است.انسانها همواره درحین تغییرجهان وشرایط حاکم بر خودقادربه تغییرخویشتن وآفرینش مجدد خویش اند.مناسبات مبتنی برزوروسلطه را البته یک شبه وبا یک ضربت نمی توان نابودکرد،وباین اعبتار تاریخی ونسبی است،اما می توان درفرایند دیالتیک مبارزه علیه وباحضورومشارکت فعال خود مردم، بسوی حذف ونابودی آن پیش رفت.

دربرابردیالتیک مبارزه علیه خشونت ودموکراسی ازطریق اعمال حق دفاع ازخود و تحقق دموکراسی دراین فرایند، وضعیتی قراردارد که درآن شاهد انواع خشونت قانونی ونهادی وغیرنهادی شده بر "شهروندانی" هستیم که تمامی حوزه های زندگی اشان توسط سوداگران سلطه انسان برانسان به تباهی کشانده شده است.یک معادله یک جانبه مبتنی برسلطه وتمکین به سلطه. برای آقای عبدی که اساسا حقی برای مردم جهت تغییراین معادله وازجمله برافکندن نظام سرکوبگروبرده پرورقائل نیست و حتی اصلاح طلبی به سبک وسیاق موسوی و کروبی وخاتمی را تندروانه می پندارد، البته با پائین کشیدن فتیله مبارزه چیزی ازدست نمی رود؛چون که قرارنیست اساسا چیزی تغییرپیداکند.تمامی این سفسطه ها وبرپاکردن گردوخاک برای پوشاندن همین حقیقت صورت می گیرد.درحالی که مردم پی برده اند تجاوزوخشونت را حدی نیست ودرچنین دریائی طوفانی باید بادبان های خود را برافرازند،آقای عبدی خواهان پائین کشیدن بادبان ها است.

2010-05-23 -02-03-89 تقی روزبه

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: