- خسرو شاکری (زند)
تـاريـخ
نامه ی ماکسيم گورکی به کميته ی ايران (لندن)
به مناسبت تجاوز روسيه به ايران در سال 1290 خورشيدی (1911)
يکی از گروه های انيرانی مدافع انقلاب مشروطيت در غرب کميته ی ايران (Persia Committee) بود که به همت خاورشناس ايراندوست انگليسی و استاد دانشگاه کمبريج پروفسور ادوارد برآ ُن تشکيل شده بود. اين کميته با ايرانيان مقيم انيران، بويژه انجمن سعادت ايرانيان در استانبول، در تماس بود. گروه ی ديگری که در آن زمان از انقلاب ايران دفاع می کرد عبارت بود از احزاب سوسيال دموکرات اروپايي، که نوه ی دختری کارل مارکس ژان لانگه (Jean Longuet) سر دبير ارگان حزب سوسياليست فرانسه (Humanit�)، در ميان کوشندگان آن شخصيت برجسته ای بود. وی به هنگام تجاوز روسيه ی تزاری در پائيز 1290، که زير فشار آن مجلس دوم با دستياری وزرای مرتجعی چون برادران وثوق الدوله و قوام السلطنه تعطيل شد، نشست مهمی در شهر پاريس برپاداشت که در آن نمايندگان احزاب سوسيال دموکرات اروپايي، از حزب آلمان و فرانسه گرفته تا حزب سوسيال دموکرات کارگری روسيه و برخی ديگر گروه های انقلابی آن کشور در آن شرکت جستند و با سخنرانی ها و قطعنامه ی پشتيبانی خود را از آزادي، دموکراسي، و مشروطيت ايران اعلام داشتند.1 اين کنفرانس در شهر پاريس (در ساختمانی در ضلع غربی ميدان سن ژرمن ده پره،2 روبروی کليسا، برگذار شد. پس ازين کنفرانس بود که نويسنده ی شهير روس متمايل به بلشويک ها، ماکسيم گورکي، نامه ای پيرامون سياست روسيه ی تزاری به کميته ی ايران در لندن ارسال داشت که در مارس 1912 انتشار يافت.3 اين نامه اخيراً در نخستين شماره ی ويژه ی فصلنامه ی مارکسيستی انگليسی به نام تاريخ انقلابی (Revolutionary History)،4 همراه با مقالات پژوهشی و اسناد تاريخی تازه ای از سوسيال دموکراسي، حزب کمونيست ايران، و گروه ارانی (1905-1940)، به چاپ رسيده است. اينک، ترجمه ی فارسی آن نامه.
بر آن ام که، صرفنظر از اين واقعيت که اقدامات [دولت روسيه] عليه ملت ايران ضدانسانی اند، اين اقدامات از نظر داخلی برای مردم روسيه خسران بار اند. ترديد دارم که ممکن باشد که از طريق محاکمات صحرائی و اعدام بتوان بازارهای تجاری ايران را به سود سرمايه های روسی در اختيار گرفت، و بر آن ام که دولت روسيه با اين خشونت عاری از معنايش دست اندر کار ايجاد دشمن آشتی ناپذيری در ايران است. افزون بر اين، رفتار نيروهای روسيه در ايران در خدمت تحکيم و گسترش پان اسلاميسم متعصبانه است، که اصول خلاقانه ی پرورانده در اروپا را مردود می شمارد، و بدين سان، اقدام دولت روسيه موجبات لطمه به علاقه به فرهنگ اروپايی را فراهم می آورد.
ديگر اينکه، در حالی که سياست استعماری اروپا، تا آنجا که آرمانخواهانه و انساندوستانه نيست، بدون ترديد، موجبات تأخير در ريشه دواندن آرمان های انساندوستانه می گردد؛ در عين حال، انگلستان، حتی هنگامی که ترياک به چين وارد می کند، همراه با آن زهر، انديشه های حکومت قانون و آزادی های فردی را هم با خود به آن کشور می بَرَد.
امروز، ما شاهد آنيم که چين، در حالی که با اعتياد به ترياک نابود نشده است، از سوی ديگر، نيرومندی تازه ای در آن پديد آمده است و تحت تأثير انديشه های سالم و خلاق غرب انقلابی را از سر می گذراند، و اکنون دست اندر کار اين است که مورچه-لانه های خود را بازبسازد و به فرهنگ آريايی بگرود. ازين نمونه، که يکی از بسيار نمونه هاست، به اين متقاعد می شويم که نيروی حياتی مثبتی که در سرشت نظرات خلاق اروپايی است ظرفيت پيشبرد آن نظرات را در مستعمرات دارند.
ما همچنين می بينيم، در حالی که سرمايه های انگليسی به زور راه خود را در ايران باز می کنند، افکار عمومی انگلستان ضرورت تشکيل کميته ی ايران برای حفاظت از ايران را تشخيص می دهد، و در آن کشور، نه تنها انجمنی برای مطالعه ی فرهنگ های خاورزمين وجوددارد، بل همچنين انجمن ويژه ای برای شناخت فرهنگ ايران ايجاد شده است.
از خود می پرسم چه چيزهای گرانقميتي، چه اصولی از فرهنگ اروپايی از سوی دولت روسيه به ممالک آسيای مرکزی �خيوه و بخارا � که روسيه به آن ها دست انداخته است، برده شده اند. چه تأثيرات خلاق گرانقدری را حکومت روسيه می تواند در ايران کهن به کار برد؟ اکنون دولت روسيه در اروپا چون تنها حامی اصول قدرت استبداد دولتی بر افراد برجسته می شود، و خاورزمين ويرانگری آن اصول را پيشاپيش تشخيص داده است. روسيه مقادير زيادی وُدکا را به بازارهای ايران وارد خواهد کرد، اما من نمی توانم ببينم ديوانسالاری روسيه چه نظرات سودمندی را می تواند به ايرانيان بشناساند.
دست آخر، به نظر من، دست اندازی به ايران، نه چندان به سود سرمايه های روسي، که به نفع سلسله ی روُمانُف ها بوده است تا با توسعه طلبی سرزمين ديگری را به روسيان اهدا کند، و ازين طريق سده ی سوم تأسيس خود را در روسيه جشن بگيرد. اين سده ی سوم، چنانکه به نيکی دانسته است، افسانه ای بيش نيست، و اين هديه [به ملت روسيه] به تحول نگونبختی مردم خواهد انجاميد، چه باورنکردنی است که ايران به بردگی ای که وی را تهديد می کند تن بدهد.
ماکسيم گورکی
پانوشت ها:
1) برای اسناد اين دوره بنگريد به اسناد تاريخی: جنبش کارگري، سوسيال دموکراسي، و کمونيستی ايران (به همت خسرو شاکري،) فلورانس و تهران، 23 جلد، 1969-1992، جلد نوزدهم و نسخه ی تارنمايی اين جلد در (www.aratta-iran.com)
( 2Place Saint Germain-des-Pr�s
(3Letter by Maxim Gorki to Persia Committee, original printed in New Age, 7 March 1912.
4) شماره ی ويژه ی ديگری که به جريان های چپ در دهه های پس از شهريور 1320 اختصاص دارد در دست انتشار است.
13 خرداد 1389
نظر شما
نام: |
ای-میل: |
19:27 15 خرداد 1389 |
دوست گرامی آقا یا خانم گذار به چند نمونه از استعمار توجه کنید ببنید آیا ایران هیجگاه مستعمره بوده است؟ چه درکی از استعمار دارید؟ در شبه جزيره مالايا تا سال 1874 قدرت هاي استعماري پرتغال و هلند حاكم بودند. از اين سال نفوذ و قدرت انگليس بر شبه جزيره حاكم شد و تدريجاقوانين انگليسي حاكم شد. در سال هاي آخر قرن 19 دولت مستعمره انگليس تشكيل شد و تا سال 1914 تسلط انگليس بر كل شبه جزيره كامل شد و اين وضعيت استعماري تا سال 1957 ادامه يافت. استقلال مالزي برخلاف اندونزي به دنبال يك توافق مسالمت آميز ميان حاكمان محلي و دولت انگليس محقق شد. انگليس بخش شبه جزيره برونئي را از اين سرزمين به عنوان مستعمره حفظ كرد تا 27 سال بعد درسال 1984 به استقلال برسد. درسال 1963 نيز سنگاپور از فدراسيون مالزي جدا و مستقل شد و مالزي از اين سال به كنوني تثبيت شد بندر عباس از سال 1507 تا 1622 تحت حاكمیت استعماری پرتغال بود و حاکمیت ایران هیچ نقشی در اداره منطقه نداشت دوره استعمار انگلستان در هند حدود یک قرن ونیم از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۷ میلادی طول کشید. هلند از 1924 تا 1968 اداره کامل تایوان را بعهده داشت 1638 تا 1710 جزیره موریوتیوس( شرق افریقا) مستعمره هلند بود هلند از 1652 تا 1806 افریقای جنوبی را در مستعمره خود داشت پس از آن بریتانیا جایگزین آن شد دهها مثال می توان زد و نشان داد که ایران هیچگاه مستعمره نبوده. نه اینکه قدرت بوده باشد. بلکه از آنجائیکه میان دوقدرت روسیه و بریتانیا قرار داشت هیچ کدام به آباد سازی آن و تسری دادن مناسبات اقتصادی و اجتماعی خود نپرداخته( معنی استعمار) بلکه تقویت کننده عوامل عقب مانندگی شدند. مذهب روضه و عزاداری .... در مورد ملی کردن، دوست گرامی یک سیاست اقتصادی که به اجرا در می آید می تواند د رعمل درست باشد می تواند غلط از آب در آید. بعد از 60 سال حاصل سیاست های اقتصاد نفتی را ملاحظه می کنیم که چگونه به فلاکت افتاده ایم. این درست نیست این توهم را اشاعه دهیم اگر می گذاشتند، اگر قدرتهای خارجی اجازه می دادند اگر اگر . مرثیه خوانی بر گذشته در ما نهادی شده است. من بعنوان کسی که می خواهد ببنید چرا اینگونه شدیم گذشته را بررسی می کنم می بینم که از دوسیاست پیشنهادی: دولتی کردن نفت - مصدق افزایش سهم نفت- رزم آرا دولتی کردن نفت غلط بوده است . افزایش سهم نفت راه حلی بود که می توانست ما را به اقتصاد یک پایه ایی وابسته نکند و دولتی قدر قدرت چماق مانند بالای سر خود نمی داشتیم و سرمایه داری به رشد طبیعی خود ادامه میداد. بعد از دونمونه حاکمیت شاه و شیخ می بایستی باز به دولت رانت خوار دخیل بندیم. حال هموطنان طرفدار سلطنت برای نسل جدید سئوال طرح می کنند آیا نظام قبل بهتر نبود؟ نه هموطنان شایق قدرت هر دو نظام همانند اند. تا زمانی که ما تنها بفکر کسب قدرت و نعمات تبعی آن هستیم وضعمان همین است که هست خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است |
نام: فرزين خوشچين |
ای-میل: |
10:56 14 خرداد 1389 |
تاريخ را بايد مطالعه کرد و از آن درس آموخت. مردان سياسی در تاريخ کشورمان کم اشتباه نکرده اند. دکتر مصدق جنبشی براه انداخت، که زمينه هايش وجود داشتند، اما خود آن جنبش را مصدق مانند فنی از فنون کشتی گيران به کار برده بود، بدون اينکه به فکر خاک کردن حريف باشد. مصدق می خواست از مثلا زير يک خم گرفتن دو امتياز بگيرد و بس. اين يعنی توفان در فنجان. در حاليکه هر کشتی گير برای ضربه فنی کردن حريف تلاش می کند، نه برای امتياز گرفتن. دکتر مصدق در رشتۀ حقوق درس خوانده بود، اما از دانش خودش در اصلی ترين مساله نتوانست استفاده کند، و شايد خودش هم حدس نمی زد، که سوراخ دعا را اشتباه گرفته است. در آن دوره ای، که پس از ناتمام ماندن انقلاب مشروطه و سرکوب انقلابيان اصيل انديشۀ جمهوريخواهی در ايران رواج می گرفت و قاجاريه پايگاه اجتماعی و قانونيت خود را از دست می دادند، انگليس رضاخان را علم کرد و او ابتدا مانند خمينی کمی ناز می کرد و خودش را يکباره شاه نناميد. خمينی هم در پاريس و سپس در روزهای اول ناز می کرد و جرات امام شدن را به جرات ولی فقيه مطلقه و رهبر مسلمين جهان شدن پيوند نزده بود. بله، ما از تاريخ درس نمی گيريم: رضاخان ميرپنج را می شد به خدمت رژيم جمهوری درآورد و روی دست کودتای انگليسی بلند شد. در آنصورت بقيۀ مسائل هم قابل حل می بودند. در همان دورۀ کوتاه آمادگی و توان درک اين مساله وجود نداشت، در نتيجه مصدق که دکتر در حقوق بود نتوانست به اين نکتۀ گرهی در حقوق فکر کند، که اصولا جکومت مشروطه قراردادی بوده است، که در پی انقلابی خونين به رژيم مستبدانۀ قاجاريه تحميل شده است. آنانکه حقوق خوانده اند می دانند که بحث معامله و قرارداد می گويد، که با از بين رفتن يکطرف قرارداد، کل آن قرارداد فسخ و غيرقابل اجرا می باشد، مگر اينکه وارثی در ميان باشد. رضاخان و انگليس عملا با کودتای خودشان روی کل اين قرارداد اجتماعی (مشروطۀ سلطنتی) خط بطلان کشيدند. با سرنگونی سلسلۀ قاجار، عملا مردم ايران از قيد اجرای حکومت مشروطه و گردن نهادن به قانون اساسی و مقررات آن رژيم گذشته آزاد شده بودند. اين نکتۀ حقوقی را می بايست حقوقدانی مانند مصدق متوجه شده و به مردم معرفی کند. اما مصدق و ديگران به چنين مسائلی توجه نداشتند. جالب اينجاست، که دکتر حقوقدان خواسته بود قرارداد عملا فسخ شده و از کار افتاده ای را به کسی تحميل کند، که خودش آنرا عملا فسخ و نابود کرده بود. رضاخان با کودتای خودش و سرنگون کردن قاجاريه، قرارداد جامعه با آن سلسله را نيز باطل کرده بود. در اين حالت، هيچکس از نظر حقوقی مجبور نبود جکومت مشروطه (قرارداد فسخ شده ای را، که يکی از طرفينش از بين رفته بود) به ناقض و باطل کنندۀ آن قرارداد تقديم کند. اما مصدق خواهان حکومت مشروطه بود و می پنداشت اساس مساله انجام يافته است و تنها بايد به شاخ و برگ بپردازد. در صورتيکه اساس مشروطيت لنگ می زد و اين بوضوح ديده می شد. اگر مصدق می خواست و برای برپايی جمهوری تلاش می کرد، مسالۀ نفت و دمکراسی و همۀ مسائل ديگر نيز تقريبا حل می شدند و کشور در موضع دمکراتيک قرار می گرفت و می توانست مشکلاتش را بهتر حل کند. |
نام: گذار |
ای-میل: |
10:53 14 خرداد 1389 |
کامنت گذار شماره 2 آیا مصدق ایران را از مستعمره بودن درآورد یا خیر؟ آیا ملی کردن نفت به نفع مردم ایران بوده است یا خیر؟ کامنت گذار محترم همین دو دلیل برای اثبات دکتر محمد مصدق کافی است. البته شما به نمونه های دیگری هم اشاره داشته اید. و از دوران طلایی کوتاه مدت ایشان نمونه های بیشتری هستند . |
نام: |
ای-میل: |
10:52 14 خرداد 1389 |
ولی مصدق قادر بود نفت را استخراچ و صادر کند اما انگلستان نیروی نظامی بکار برد و کشتیهای نفت کش را از کار واداشت |
نام: |
ای-میل: |
02:11 14 خرداد 1389 |
جناب اقای بوطاریان شما در بکار گیری واژه هایی که سرشار از عصبیت اند -در نتیجه فاقد واحد های اطلاعاتی - بسیار دست و دل بازید. تاریخ نشان داد که قوام و وثوق که گل سرسبد سیاست جامعه عقب افتاده ما بودند چه می توانستند بکنند و چه کردند که ما اینجا قرار داریم. شصت سال هم گذشته است و سیاست مدار دیگری که از همین جامعه عقب افتاده بود را بر سر گذاشته و در وصفش مرثیه ها می خوانیم . نفی وثوق و قوام دلیل بر اثبات مصدق نیست. به درستی به بی سوادی اشاره کرده اید. امیدوارم نیاز به 60 سال دیگر نداشته باشیم که دریابیم مصدق هم به لحاظ اقتصادی سیاست اشتباهی را پیش گرفته بود. که حاصل آن در این شصت سال مشخص شده است دولتهای رانت خوار شاه و شیخ نتایج سیاست های تدوینی از قبل بوده است (قدرتها عقل رمیده نبودند ). ببینید چند دهه است با افتخار می گوئیم: مصدق پوزه استعمار پیر را به خاک مالید صنعت نفت ما ملی شد ما د ردوره حکومت وی مستقل بودیم. و دهها توصیف دیگر حاصل آن چه بود آن شاهش و این سیدعلی گدایش یک نظر سنجی خانوادگی انجام دهید ببینید چند نفر در خانواده تان در باره این توصیفات ، تاریخ نفت ایران قبل از مصدق بعد از مصدق را می دانند؟. Anglo-Persian Oil Company«»APOC Anglo-Iranian Oil Company«»AIOC اینها چکاره بودند؟ سهم ایران چقدر بود ؟ اولین تقاضای ارتقا سهم توسط چه دولتی بود؟ چرا تمام کسانی که روش مصدق را د ررابطه با ملی کردن نفت نمی پذیرفتند نقاب در خاک کشیده و بعنوان همکار شاه شده و خائن و از دور خارج شدند؟ رزم آرا با ملی کردن مخالف بود چه می گفت؟ چرا فدائیان اسلام دست ساز قدرتها (امروزه بهتر می توان پذیرفت ) او و دیگران را از صحنه خارج می کردند؟ هزاران تحلیل ارائه شده است. بجای انکه ماوقع رویداد تکرار و تکرار شود تا عقل مخاطب را نشانه گرفته شود مرثیه خوانی می شود تا قلب اورا نشانه روند. 1950 کمپانی آرامکو با عربستان سعودی قرار داد 50 پنجاه در مورد نفت استخراجی امضاء کرد Arabian-American Oil Company (ARAMCO) در ایران هم در سال 1329(1950) دو دیدگاه در مورد نفت استخراجی بوجود آمده بود یکی علی رزم ارا نخست وزیر وقت یکی مصدق رزم آرا می گفت ما قادر به اداره یک کارخانه سمت سازی نیستیم و نمی توانیم با کمپانی نفت انگلیس در افتیم نفت ما خریده نخواهد شد تحریم می شویم. قبل از ارزیابی نطق رزم آرا لازم است یکبارآن دوره مطالعه کنیم بعد بگوئیم که خیانت کرد( خیانت که پسر خاله این سرزمین شده است): 7مارس 1951مجلس شورای ملی: من بطور روشن می گویم، کسی که امکانات و منابع سرزمینمان را به خطر اندازد به مردمان خیانت می کند. ما همانند گذشته باید سهم خود از استخراج افزایش دهیم ( اشاره به قرار داد 1933) مصدق در پاسخ وی را تهدید کرده می گوید:تنها راه ما ملی کردن است. ما می جنگیم شاید هم کشته شویم و شما را خواهیم کشت. در همان روز رزم ارا با فتوای کاشانی توسط خلیل طهماسبی بقتل می رسد. دستگیر می شود سپس آزاد عجبا تمام کسانی که از صحنه خارج شدند وطن فروش بودند مصدق که نتایج سیاستش امروزه معلوم شده انقلابی مادام العمر شده است. . رومن رولان از زبان گالیله گفته بود : بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان داشته باشد. حال 60 ساله بر سر هم می کوبیم که مصدق مردمی بود یا نبود. غور بعد از ظهور امام زمان!!! |
نام: حمید - بوطاریان |
ای-میل: |
13:38 13 خرداد 1389 |
جناب شاکری ( زند ) ضمن سپاس از پژوهش و ترجمه خوب اتان . چه اشاره ی زیبا و دُزستی کرده اید به نقش مُخرب آن دوبرادر - عمله ی اجانب - و قوام السلطنه مرتجع و نوکر . در کمال تاسف من کسانی را می شناسم که منتسب به جبهه ی ملی اند و خود را از رهروان صدیق و شیفته گان مصدق یزرگ تعریف میکنند . در حالی که از فرط بیسوادی و جهل به تاریخ وطن خود از افراطی گری در تعریف و تمجید این سه یار مرتجع دبستانی بدلیل داشتن یک بوق - رادیوی محلی - ابائی ندارند که هیچ بلکه اینان را قهرمانان نجات بخش ایران میدانند . جای شگفتی اینکه مصدقی اند ولی برادران وطنفروشی چون وثوق و مرتجعی چون قوام برایشان در حکم خداست . چگونه آنان قادرند این دو متضاد را در گنار یکدیگر بنشانند! نمیدانم و اما با خوشبینانه می توان گفت دلیلی جز بیسوادی نمی تواند داشته باشد . و گرنه می توان آنان را از قماش همان برادران خوشنام بحساب آورد که با مغالطه در صدد گمراهی دیگرانند . ایکاش لااقل این ترجمه و مقدمه آن را در بوقشان بخوانند و کمتر سبب گمراهی خلقی بشوند . |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر