۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

فرهنگ ایرانی و لکه ننگ جمهوری اسلامی



میلاد مختوم



بیش از سی سال است که وصله ناجور و ناچسب "جمهوری اسلامی" پیشوند نام میهن عزیزمان ایران شده است. متأسفانه اما جمهوری اسلامی تنها یک عنوان رسمی نیست که در مجامع بین المللی و رسانه های رسمی کشورهای دنیا برای معرفی سیستم حکومتی کشور ایران کاربرد می یابد، بلکه بختکی است که در آستانه سال های پایانی هزاره دوم میلادی بر میهن ما چنگ انداخت و بر جان مردم ایران افتاد و از هر دریچه ای که نگاه کنیم برای ایران و ایرانی ستم و ماتم به ارمغان آورد. نطفه کثیف این هیولای ضد بشری در قعر قرون وسطی، در زمانی که قشری موسوم به "روحانیت شیعه اثنی عشری" به عنوان ستونی برای استوار کردن پایه های پوسیده کاخ های سلطنت و ابزاری برای اظهار وجود در برابر خلفا، زیر سایه و تحت حمایت پادشاهان ستم پیشه رسمیت یافت، بسته شد. این بختک در تار و پود تاریخ این مرز و بوم و در درازنای سده های بسیار با زر و زور و تزویر ریشه دوانیده است.

آن شعبده ای که ایرانیان به تنگ آمده از ستم سلسله پهلوی را همچون موجودات مسخ شده ای به روی پشت بام ها فرستاد تا نیمرخ کریه دجال را در بازتاب آفتاب بر تن ماه تصور کنند و فریاد الله اکبر سر دهند، آن فریب بزرگی که زمینه اعتماد خالصانه میلیون ها انسان ایرانی را به خمینی، به عنوان رهبر مذهبی پیری که سودای حکومت کردن در سر ندارد، برای رهایی از سیستم ستم شاهی فراهم کرد، همان ترفندی که در فروردین 1358 دستان میلیون ها ایرانی دچار توهم را برای انگشت زدن پای کلمه "آری" به جمهوری اسلامی، کورکورانه به حرکت درآورد، تنها جلوه هایی از ید طولانی قشر آخوند در پهنه تزویر و ریا هستند.

اکنون سی سال از زمانی که ننگ جمهوری اسلامی دامان مام میهن را آلوده کرد، می گذرد؛ سی سالی که هر ساعت و هر روزش چیزی به جز سرکوب و اختناق و کشتار و ویرانی و بینوایی و فلاکت برای ایران و ایرانی نداشته است. اما گذر سال های بسیار ذهن بسیاری از ما را به وجود این جرثومه جهل و جنایت و جنون عادت داد، آنچنان که از تشخیص چاله ها و چاه های جور وا جور و کوچک و بزرگی که دست اندرکاران مکار جمهوری اسلامی بر سر راهمان می گذارند، عاجز شدیم. دستگاه زر و زور و تزویر آخوندی در تمام طول این سی سال حکومت جمهوری اسلامی پیوسته در کنار جنایت های بیشمار در حق مردم اسیر ایران، در کار تولید و پخش شعبده و فریب و ترفند و توهم در ایران و در میان جوامع ایرانیان پراکنده در سراسر جهان بوده است.

میلیون ها ایرانی گریخته از جهنم جمهوری اسلامی، که در کشورها و قاره های مختلف پناهگاهی یافته بودند تا به دور از دستگاه سرکوب و اختناق آخوندی ادامه حیات دهند، در فرصت های مختلف و کم یا بیش فریاد اعتراض شان را بر علیه رژیم جنایت پیشه بلند می کردند و این خاری بود در چشم سران جنایتکار رژیم آخوندی. وجود این همه پناهنده سیاسی معترض به جمهوری اسلامی، از یک سو تا حدودی گوشه هایی از جنایت های رژیم را در چشم جهانیان بر ملا می کرد و از سوی دیگری خواب راحت را از چشمان سفیران و نمایندگان و فرستادگان رژیم در خارج از کشور می ربود. هر جا پای وابستگان و دست اندرکاران رژیم به خارج از کشور باز می شد، ایرانیان تجمع های اعتراضی بر پا می کردند، افشاگری می کردند و با تخم مرغ ها و گوجه های گندیده به استقبال مزدوران رژیم می رفتند. پتانسیل عظیم اعتراضی موجود در جامعه ایرانیان خارج از کشور، توان احزاب، سازمان ها و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی را در جذب هوادار و سازماندهی فعالیت های افشاگرانه و راهپیمایی ها و تجمعات اعتراضی بزرگ دوچندان کرده بود. مرز بندی ها بسیار روشن و پر رنگ بود و دریایی از خون، حاصل جنایت های بیشمار رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی، بین مردم و رژیم وجود داشت که هیچ چیز مشترکی میان میلیون ها پناهنده سیاسی ایرانی در اقصی نقاط جهان و رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی باقی نمی گذاشت.

در کنار سیاست تهدید و ارعاب و ترور، که از همان ابتدا در لانه های جاسوسی رژیم با به استخدام در آوردن مزدوران ایرانی و غیر ایرانی در خارج کشور برای ضربه زدن به نیروهای اپوزیسیون و پناهندگان ایرانی طراحی و اجرا می شد، سیاست فریبکارانه رخنه و نفوذ در جامعه ایرانیان نیز در دستور کار وزارت اطلاعات رژیم قرار گرفت. وزارت اطلاعات رژیم حتی تعدادی از مزدوران خود را به طور سازماندهی شده به عنوان متقاضی پناهندگی به خارج کشور منتقل کرد و در یک همکاری رسوا با سازمان های اطلاعاتی برخی از کشورهای اروپایی با سابقه تراشی دروغین و جعل مدرک برای آنها به راحتی پناهندگی گرفت. در پی یکی از همین ترفندها و زد و بند های سیاسی با حامیان استعماری رژیم جمهوری اسلامی بود، که پای اولین پناهندگان سیاسی گریخته از ستم آخوندی به سفارتخانه های رژیم ضد بشری برای ابراز ندامت و درخواست جواز رفت و آمد به زیر خیمه ولایت باز شد. جمهوری اسلامی توانست با فریب و تطمیع و تهدید، بخشی از جمعیت پناهنده ایرانی را در دام خود گرفتار سازد. به مرور زمان تعداد پناهندگان سیاسی سابق، که اظهار ندامت کرده و پاسپورت های پناهندگی را با پاسپورت های ننگین جمهوری اسلامی تعویض می کردند و به تابعیت نظام آخوندی در می آمدند، بیشتر شد. بدین ترتیب سیاست "تواب سازی" که در سیاهچال های قرون وسطایی رژیم ضد بشری با زور شلاق و شکنجه در میان زندانیان اسیر به اجرا در آمده بود، به شکلی دیگر و با ابزارهایی متفاوت در میان پناهندگان سیاسی کاربرد یافت. اگر در ابتدای این موج تسلیم و کرنش، اندک کسانی که تن به این سازش با دژخیم می دادند، تلاش می کردند تا موضوع را پنهان نگهدارند و یا برای توجیه عمل زشت خویش شرمگینانه متوسل به بهانه های مختلف عاطفی و خانوادگی می شدند، با گذشت زمان و افزایش تعداد مسافران تور های سیاحتی و زیارتی دو سره ولایت، شرم ها بر زمین ریخت و گستاخی و وقاحت سر به آسمان کشید و تعدادی از این به زیر عبای ملا خزیدگان به بلندگو های تبلیغاتی رژیم تبدیل شدند و در شیپور های بازگشت به زیر خیمه ولایت فقیه دمیدند. برخی از آنها حتی با وقاحت تمام به پناهندگان و سایر ایرانیانی که طعمه تور آخوندها نشدند و رنج زندگی در غربت را به ننگ سازش با دژخیم خون آشام ترجیح دادند و پرچم مبارزه با رژیم ضد بشری را برافراشته نگهداشتند، خرده می گرفتند که:

"آقا کجای کاری شما! اوضاع عوض شده و حالا دیگر به راحتی می توان به ایران سفر کرد و در کنار تجدید دیدار و معاملات سود آور، هم از توبره خورد و هم از آخور و کباب کوبیده های یک متری هم نوش جان کرد!"

خلاصه اینکه بخش بزرگی از پتانسیل عظیم پناهندگان ایرانی، که می توانست در مسیر مبارزه با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی و در جهت سرنگونی این رژیم ضد مردمی به کار گرفته شود، در دام رژیم افتاد و هدر رفت. مرزها مخدوش و کم رنگ شدند و نوعی همزیستی مسالمت آمیز میان پناهنده سیاسی سابق که حالا دیگر تبعه جمهوری اسلامی است، و سفارتخانه ها و سایر مؤسسات وابسته به رژیم در خارج از ایران برقرار شد. اولین پیامد این روند، به زیر سئوال رفتن و بی اعتبار شدن درخواست های پناهندگی متقاضیان ایرانی بود، به طوری که میزان پذیرش تقاضاهای پناهندگی ایرانیان که زمانی بسیار بالا بود، به حداقل کاهش یافت.

بزک ناشیانه چهره کریه رژیم

سیاست پردازان روباه صفت رژیم ولایت فقیه همواره تلاش کرده اند تا چهره کریه و ضد بشری جمهوری اسلامی را پشت نقاب "فرهنگ ایرانی" مخفی کنند. از آنجا که اجرای برنامه های باصطلاح فرهنگی و هنری از طرف سفارتخانه ها و یا مؤسسات رسمی وابسته به رژیم توجه کسی را به خود جلب نمی کند، رژیم در سال های اخیر هزینه های زیادی صرف راه اندازی رادیو ها و تلویزیون های ماهواره ای، انجمن ها و بنیاد های فرهنگی و هنری به ظاهر مستقل کرده است. اینگونه انجمن ها و بنیادها به طور معمول فعالیت های خود را با کمک و همکاری همان ایرانیانی که به ایران رفت و آمد دارند و بدون اینکه خم به ابروی شان وارد شود از دریای خون میان مردم و رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی گذر کرده اند و می کنند، به انجام می رسانند. از آنجا که شعار اغلب این برنامه ها و گردهمایی ها ارائه "چهره ای مثبت از ایران" به جهانیان است، از یک سو چهره جنایتکار رژیم حاکم بر ایران به بهانه غیر سیاسی بودن برنامه در خفا می ماند، و از سوی دیگر در اکثر این گردهمایی ها بر علیه تحریم ها و افزایش انزوای رژیم آخوندی به بهانه "فشار تحریم ها بر مردم" تبلیغ می شود و آب به آسیاب رژیم ریخته می شود.

واقعیت این است که حامیان استعماری رژیم جمهوری اسلامی برای توجیه روابط سیاسی و اقتصادی خویش با رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی، تا آنجا که می توانند از افشای جنایات این رژیم در رسانه های رسمی خود جلوگیری می کنند و تنها برای خالی نبودن عریضه به اجبار و هر از گاهی به گوشه هایی از جنایات رژیم به طور جانبی اشاره می کنند. به همین دلیل چهره کریه رژیم هنوز آنچنان که باید به جهانیان شناسانده نشده است. در چنین شرایطی تنها راه برای زدودن لکه ننگ جمهوری اسلامی افشای بی چون و چرای جنایات بیشمار رژیم در حق مردم ایران در تمامی زمینه ها و طرد هر آنچه تحت هر عنوانی به ننگ رژیم آخوندی آلوده است، می باشد.

با نشان دادن دریایی خونی که بین مردم ایران و رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی وجود دارد و تأکید بر مقاومت مردم ایران در برابر این رژیم ستمگر و مبارزه آنها برای سرنگونی تمام عیار جمهوری اسلامی در تمامیت ضد بشری آن، می توان از ایران و فرهنگ ایرانی به بهترین نحو تجلیل کرد. پیش شرط لازم برای ارائه چهره ای مثبت از ایران و مردم ایران، فاصله گرفتن از رژیم و کنار زدن نقاب دروغین فرهنگ ایرانی از چهره این رژیم فرهنگ کش است. تنها چهره مثبتی که می توان در حال حاضر از ایران و مردم ایران به جهانیان ارائه داد، تصویر مقاومت و مبارزه گسترده و بی امان مردم دلیر ایران بر علیه این رژیم ضد بشری است. افتخار ایران و ایرانی، "نه" گفتن به تمامیت جمهوری اسلامی است.

میلاد مختوم

7 اوت 2010

منبع: سايت ديدگاه


هیچ نظری موجود نیست: