درعصرسرمایه داری، انقلاب تنها زمانی میتواند اتفاق بیفتد که دریک شرایط انقلابی، طبقه کارگر
قدرت سیاسی را یک سره قبضه کند واز کل جریان های منسوب به طبقه ی بورژوازی
اعم از حاکم یا حاشیه ای، خلع یدِ سیاسی- اقتصادی نماید
نوشته ی: سهراب صبح
آیا جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است؟ آیا چنین روندی امری محتمل است، ممکن و قابل پیش بینی است؟ آیا تحولات داخلی – به ویژه پس از انتخابات 22 خرداد 88 – پروسه ی فروپاشی را تسریع کرده است؟ اصولآ زمینه ها و اسباب فروپاشی دولت ها چگونه رقم می خورد؟ دراین یادداشت کوتاه خواهم کوشید به بعضی از این نکات بپردازم.مستقل از شیوه های رویاپردازانه یی که از سوی افراد و گروه های متوهم مطرح می شود و در این طرح های بی بنیاد و هپروتی راهکارهای مهمل و خیالاتی از قبیل نافرمانی مدنی، انتخابات آزاد، انقلاب انسانی (این یکی دیگر نوبر است. پنداری انقلاب حیوانی هم داریم. و تازه معلوم نیست، این انسان عامل انقلاب کیست؟ کارگر، کارفرما، یا ...! مگر نه این که همه انسانند؟...) و آلترناتیوهای بی ربط و من درآوردی نظیر حکومت انسانی – که گویا قرار است اومانیسم قرن هجده را جای گزین دیکتاتوری پرولتاریای مارکس کند و لیبرالیسم دوتوکویلی را از طریق لنین زدایی به حراج بگذارد – قدر مسلم این است که دولت ها علی العموم و به طور کلی به چند شیوه ساقط می شوند:- انقلاب (نمونه را انقلاب اکتبر)- کودتا (پینوشه و ده ها مورد دیگر)- جنگ های نیابتی و وکالتی (سقوط صدام و طالبان به دست ارتش آمریکا)- فراگیر شدن بحران اقتصادی ، سیاسی و فروپاشی درونی (سقوط شوروی)- تغییرغیرساختاری دولت ها، جا به جایی سیاستمداران به شیوه های مسالمت آمیز، مانند تحولات یوگسلاوی، گرجستان، اکراین.- انتخابات آزاد (نگارنده فقط مورد نیکاراگوئه و کنار رفتن اورته گا– به ضرب پشتوانه ی مدیای سرمایه داری – را به یاد می آورد. حتا کناره گیری نلسون ماندلا نیز به یک مفهوم تغییر ساختاری دولت نبود. جا به جایی سیاست مداران همسو بود.)اجازه بدهید در مورد هر یک از این موارد چند کلمه ئی را به اختصار بیان کنم. گو این که هر کدام از این سر فصل ها، موضوع صدها کتاب و مقاله است.* انقلاب. واضح است که در عصر سرمایه داری، انقلاب تنها زمانی می تواند اتفاق بیفتد که در یک شرایط انقلابی، طبقه ی کارگر قدرت سیاسی را یک سره قبضه کند و از کل جریان های منسوب به طبقه ی بورژوازی – اعم از حاکم یا حاشیه ای – خلع ید سیاسی اقتصادی نماید. از موهوماتی نظیر"انقلاب انسانی" و" کوبیدن پرچم وسط میدان گود استخر به یاری ده هزار شیفته ی مدونا و جنیفر لوپز" که بگذریم، مثل روز روشن است که در ایران کنونی نه شرایط انقلابی است و نه طبقه ی کارگر از تشکیلات نیرومند حزبی و شورایی برای یورش به جبهه ی سرمایه داری و دولت حاکم بهره مند است. بخشی از چپ پوپولیستی ایران که همواره کوشیده رادیکالیسم ذهنی اش را با انقلابی دانستن تمام برهه ها و فصول و ماه ها به رخ دیگران بکشد می تواند این بار به جای حمله از کوه به شهر، دستور یورش را از مدیا صادر کند. بدون در نظر گرفتن شرایط عینی داخل کشور و بدون توجه به پراکندگی طبقه ی کارگر فرمان کشف حجاب و برافراشتن تصویر این و آن را صادر فرماید. بالاخره این هم نوعی انقلابی گری ست. گیرم از نوع بلانکیستی با مواضع ضد لنینی. کسانی که تا دیروز با درک ابتر از "چه باید کرد" لنین تئوری "حزب و قدرت" را به آزمونی محکوم به شکست گذاشتند حالا آن دور از مارکسیسم خود را نیز به "انقلاب انسانی" برای برپایی "حکومت انسانی" فروخته اند.(در افزوده: ماجرای "انقلاب انسانی" توام با آنتی لنینیزم حککا به جاهای جالبی رسیده است. حمید تقوایی در آخرین سخنرانی خود در کانادا دلیل ناکامی انقلاب اکتبر را نه شکست انتقال طبقاتی، بلکه در"عدم خودآگاهی بلشویک ها به مقوله انسانیت و بی ارزش دانستن جان انسانها" خوانده و دفاع از "انقلاب انسانی" را تلویحا آلترناتیو بلشویسم، دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا جا زده است. عبدالله مهتدی نیز در مصاحبه شب بیست و نه شهریور با تلویزیون خودش، بلشویک ها را جریانی "ضد انسانی" دانسته که در یک مورد فقط بیست و دو نفر از رفقای خود را کشته اند!!؟ پیوند اعلام نشده چپ پشیمان (راست سکولار) با کمونیزم خرده بورژوایی که به تدریج در پوست اومانیزم لیبرالی می رود در آینده حول همین مسائل قوت بیشتری خواهد گرفت و برای پیروزی"انقلاب انسانی" و یارگیری، از حلقه سلطنت طلبان نیز عبور خواهد کرد. مگر نه این که رضا پهلوی به کنگره حککا دعوت شده و مگر نه این که جناب "شاهزاده" با دوستان عبدالله مهتدی – از جمله ع.نوری زاده – ارتباط تنگاتنگ دارد. از کمونیزم کارگری هیچ نمانده است. کارگریش ده سال پیش با "حزب و قدرت" پرید، انقلابی گری خرده بورژوائیش نیز در حال اضمحلال است.)نفی شرایط انقلابی به مفهوم عدم تدارک و سازمانیابی پرولتری به منظور انکشاف مبارزه طبقاتی نیست. هرچند انقلاب موش کور تاریخ است و با ولونتاریسم و آوانتوریسم چند آدم شیدا شکل نمی گیرد با این همه تلاش برای متشکل کردن کارگران بستر ساز یک انقلاب سوسیالیستی تواند بود. اهرم انقلاب در عصر سرمایه داری مطلقا در گرو به میدان آمدن طبقه کارگر (برای خود) است و بدون این پیش شرط سخن گفتن از انقلاب هذیانی بیش نیست. کسانی که گمان می زدند – و هنوز نیز می زنند – مبارزه طبقاتی منجر به انقلاب، با پیری و فرتوتی یا بازنشستگی کارگران متوقف میشود و این مبارزه قابل انتقال به نسل بعد نیست بهتر است به همان غوغا سالاری و اکسیونیزم روزمره خود در کوچه پس کوچه های غرب دل خوش کنند و شب ها به یاد عملیات گاردها و بریگادهای خود خواب خوش فتح سه کاخ ببینند، تقسیم قدرت را در همان جلسه انجمن مارکس لندن به پایان برسانند و 23 اردیبهشت کردستان را به حساب فراخوان تئوری مشوش "حزب و جامعه" بگذارند.کودتا. روشن است که بورژوازی میلیتانت حاکم سناریوی کودتائی را که در سال 1384 با عروج احمدی نژاد کلید زده بود در 22 خرداد 1388 روی صحنه برد و تکمیل کرد. در واقع کودتا در ایران طی 5 سال گدشته اتفاق افتاده است و امکان فروپاشی ج.ا از طریق یک کودتای برون مرزی با حمایت ارتش یا بخشی از سپاه سخت بعید است (به پروژه مرد نیرومند اشاره خواهم کرد). کودتای سپاه از یک طرف بورژوازی لیبرال متمایل به غرب و به یک مفهوم اصلاح طلبان دولتی و حامیانشان را پس زده و از طرف دیگر سخت ترین شرایط اجتماعی را برای شکل بستن یک نوع اقتصاد سیاسی فریدمنی - پینوشه ای آماده کرده است.جنگ های وکالتی. اینک همه کسانی که به پشتوانه چک های بی محل تحلیل های بی پایه "سناریوی سیاه سفید" خود را آماده بهره برداری از سود و ارزش اضافه حمله آمریکا به ایران می کردند و در ذهن خود شرایطی مانند عراق را شبیه سازی نموده بودند، به این شیوه "رژیم چنج" پشت پا زده اند. از قرار دیگر کسی نقش چلبی، علاوی یا مالکی را در ایران بازی نخواهد کرد. مسئولیت سرگروهبانی پاسگاه ژاندارمری بوکان - میاندواب که در فرایند پیش گفته به دوش مشترک صلاح مهتدی - عبدالله حسن زاده نهاده شده بود، تا اطلاع ثانوی فسخ گردیده است. ناسیونالیسم کرد که در رویای شیرین " مام جلال شدن" یا ارتقا به مقام رئیس دولت حریم بی تابی می کرد و برای ملاقات دیپلماتیک! با مقامات درجه دهم آمریکا از درهای پشت وزارت خارجه شرفیاب می شد، حالا به حضور در بی بی سی و صدای آمریکا و تکرار ندامت نامه و پوزش از گذشته خود رضایت داده است. عوارض جنگ دوم خلیج و سقوط دیوار برلین حضرات را تا مرداب راست ترین بخش سوسیال دموکراسی سقط نموده است. در سفاهت محاسبه سیاسی این جماعت همین بس که هرگز نفهمیدند، حمله جنگنده های اسرائیلی به نیروگاه اتمی عراق از یک سو و روابط پیدا و پنهان ج.ا با آمریکا و اتحادیه اروپا و اسرائیل و چین و روسیه و ژاپن از سوی دیگر یکی از اضلاع محور شرارت را – که ایران باشد – خیلی زود از روی میز نئوکان ها برداشته بود. رفتار و واکنش کره شمالی هسته ای نیز جنون آمیز تر از آن بود – و هست – که با چند موشک تام هاوک یا کروز آزمایش پذیر باشد.(در افزوده : رمز اصرار ج.ا در هسته ای شدن را در همین زمینه و افزایش قدرت چانه زنی بین المللی باید جست و جو کرد.)پس لاجرم تنها گزینه عراق بود. چنان که چنین نیز شد. اینک همان طور که "مام جلال" از گذشته "چپ" خود اظهار پشیمانی می کند و دست در دست عمار حکیم و مالکی تا حد نوکر گوش به فرمان آمریکا - ایران سقوط می کند، رهپویان او نیز ناگزیر چنین مسیری را پیش گرفته اند.کنگره 13 "حزب کومه له " عبدالله مهتدی مدافع همین سیاست هاست و بنا دارد تحت لوای ارتجاعی فدرالیسم در اتحاد جمهوری خواهان و سکولارها ی مشروطه جو ذوب شود. تحلیل تطبیقی سناریوی سیاه و سفید بماند تا بعد.در مواجهه با جمهوری اسلامی، ایالات متحده و بخش عمده ای از اتحادیه اروپا و1+5 به جای جنگ وکالتی سیاست تحریم را در پیش گرفته اند. اینکه تحریم ها تا چه اندازه می تواند سیر فروپاشی ج. ا را تسریع کند بستگی به فاکتورهای متعددی دارد. اولین نکته قابل تامل را باید در تلاش شدید دولت به منظور جلوگیری از صدور قطعنامه شورای امنیت رهیابی کرد. سفر احمدی نژاد به دور دنیا در 80 روز و ملاقات با روسای ارشد 9 دولت عضو شورای امنیت در نهایت به دو رای منفی برزیل و ترکیه – از 15 رای – انجامید. به عبارت دیگر ج.ا از یک سو شعار بی اثر بودن تحریم ها را عربده می کشد و از سوی دیگر برای رای خری دست به هر تشبثی می زند. آثار تخریبی تحریم ها به ویژه در حوزه حمل و نقل هوائی، سوخت، تامین قطعات برای ادامه کاری صنایع سنگین، تا عدم تحویل موشک های اس 300 روسی بر اقتصاد سیاسی ج.ا اظهر من الشمس است. برخی تحلیل گران عوارض تحریم ها را ویرانگرتر از جنگ دانسته اند و آمارهای مرتبطی ارائه داده اند که پیگیری آن از حوصله این بحث بیرون است.پیشنهاداتی نظیر نافرمانی مدنی، انتخابات آزاد، مبارزه مسالمت آمیز و... برای دست یابی به امکان فروپاشی تدریجی به قدری مضحک است که اشارتی به آن ها کافیست. نافرمانی مدنی که ظرف دو سه سال گذشته از زبان برخی اعضای قدیمی راه کارگر نیز شنیده شده، اکنون سخنگویان خود را در میان "اصلاح طلبان رادیکال"!! مانند سازگارا و شرکا یافته است. راهکار این کمپانی برای فروپاشی، از الله اکبر پشت بام شروع میشود، خیابان گردی 7 تیر را پوشش می دهد، زدن اطو برقی در ساعات پر مصرف را در برمی گیرد، تاخیر یا عدم پرداخت فیش آب و برق و گاز و تلفن را دیکته می کند و تا اسکناس نویسی انتحاری! ادامه می یابد. مثلا راهبرد این راهکار ابتدا تحدید اختیارات ولی فقیه (اصل 110) در کنار حذف احمدی نژاد و بقول رفسنجانی "هرخری به جز احمدی نژاد" است. تغییر سیاستمداران حداکثر ظرفیت مطالبه محوری این جماعت سرگردان و افتاده از اسب تروا است. حالا با بسته شدن مسیرهای چنین امکانی و به ویژه بن بست اکسیونیسم این "استادان" به جان هم افتاده اند و می خواهند با مسهل کارل پوپر، حجت الاسلام کدیور و مکلا سروش و بازرگان را به تفاهم برسانند. این حضرات با وجود پراکندگی در حال حاضر عرصه را بر سلطنت طلبان تنگ کرده اند و چنین پیداست که در جمع بندی نهائی مراکز امپریالیستی - امنیتی غرب نیز جای سلطنت طلبان را گرفته اند.(در افزوده: یکی از دلایل نزدیکی کمونیسم کارگری و سلطنت طلبان در این اواخر را باید در همین امر یافت.)اصلاح طلبان رادیکال شده از فهم این واقعیت ساده عاجزند که با وجود سپاه و بسیج و لباس شخصی ها و....نمی شود مانند یوگسلاوی یا اوکراین وارد فاز تغییر قدرت شد. زمانی هم که اوباش بسیجی دست به چماق می برند عباس عبدی و مسعود بهنودشان زوزه کشان مدعی می شوند که "جنبش مدنی سبز برای کتک خوردن آمده و از خشونت بیزار است"!! انتخابات آزاد نیز راهکار ابلهانه دیگری ست که از حداقل واقع بینی سیاسی بهره مند نیست. وقتی آرای "نخست وزیز محبوب امام راحل" شمرده نمی شود و رئیس دو دوره مجلس اسلامی و روسای چهار دولت پنجم تا هشتم "سران فتنه" خواده می شوند، سخن گفتن از انتخابات آزاد بدون فروپاشی و درهم شکستن تمام ارکان اقتصادی سیاسی و نظامی دولت کنونی بلاهت است. حل این مساله که چگونه می شود با وجود سپاه و بسیج وارد انتخابات آزاد شد مانند حل جدول کلمات متقاطعی ست که یکی از دو ستون عمودی یا افقی آن در آمده باشد!! همه علیه هم. ما در آخرین مقاله خود در "به پیش!" موضوع در گیری جناح های مختلف حکومتی را با ارائه مصادیق متعدد بر رسیدیم و از این ماجرا تحت عنوان "جمهوری اسلامی، همه علیه هم" یاد کردیم. در این 7 ماه که بیماری، فرصت قلمزنی را به کل از من ستانده بود، ماجرای "همه علیه هم" وارد مرحله تازه ای شده و شکاف های گشادی در سطوح مختلف حاکمیت ایجاد کرده است. اشاره به تمام این موارد مقاله تحلیلی ما را به نوشتاری خبری تقلیل خواهد داد. با این حال به چند نمونه می پردازم و سریع می گذرم.اختلاف مجلس با دولت در ماه های اخیر حفره های گودی را در قدرت حاکم ایجاد کرده است. امتناع احمدی نژاد از ابلاغ و اجرای قوانین مصوب مجلس و مجمع مصلحت در قضیه تخصیص بودجه 2 میلیارد دلاری به متروی تهران، سردار قالیباف را سراسیمه به دفتر رفسنجانی فرستاد که با این یاغی (احمدی نژاد) چه کنیم؟ حتا ابلاغ این قانون از سوی لاریجانی نیز مفید نیفتاد تا این که پس از چند مناقشه مشابه، علی خامنه ای همه اعضای دو قوه را فراخواند و دستور "وحدت کلمه" را به ایشان دیکته کرد و نسبت به "موازی کاری" هشدار داد. پایان دوران فصل الخطاب "آقا" که رسما از نماز جمعه 29 خرداد 1388 تهران و راهپیمائی و تظاهرات 30 خرداد آغاز شده، در تمام این مدت به وضوح نشان داده است که خامنه ای و سپاه قادر به کنترل اوضاع نیستند. سهل است ایشان از جمع کردن دعاوی جماعت اصولگرای خود ساخته زیر یک سقف نیز ناتوانند. احمدی نژاد که خود و دار و دسته اش را دولت برگزیده امام زمان و اولترا اصولگرا می داند، به دستورات "نایب برحق حضرت" تمکین نمی کند. حتی نظرات "امام فقید" را به ریشخند می گیرد و فاکت مقدس "مجلس در راس امور است" را به جماران عودت می دهد و خود را در راس امور می خواند. وزیر خارجه نزدیک به "بیت مقام معظم" را سر کار می گزارد و برای مناطق مختلف خاور میانه، اروپا، آسیای میانه و.. نماینده ویژه می گمارد. مکتب ایران را به شاخی زیر چشم روحانیت "معزز" تبدیل می کند و بر گردن کوروش چفیه بسیجی می اندازد و پرچم ناسیونالیسم سلطنت خواه را به دست می گیرد. در تمام طول مصاحبه شنبه 27 مرداد با شبکه خبر حتی یک فاکت از رهبر نمی آورد و در مقابل نیم ساعت به تمجید مدیریت کوروشی می پردازد. به خبرنگاران می گوید کیهان نمی خواند و کفر شریعتمداری را بالا می آورد. تا حد سرمقاله 29 شهریور. با وجود مخالفت های مکرر روحانیان حامی خود هر روز بر پست های اسفندیار رحیم مشایی می افزاید. کیهان اما اسفندیار محبوب رئیس جمهور"مردمی" را افراسیاب می خواند و "دکتر" را از افتادن در چاه او پرهیز می دهد. حتی فاطی رجبی – که آدم را یاد فاطی کماندو می اندازد – در سایت رجا نیوز به مخالفت با "معجزه هزاره سوم" نوحه می خواند. مداحان رسمی ولایت مانند حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان وارد گود می شوند و مشایی را به آلت تناسلی تشبیه می کنند. رجا نیوز (29 شهریور 89) از بلااثر بودن فتوای رهبر در خصوص وحدت قوا مویه سر می دهد و توکلی و نادران و مطهری برای محمد رضا رحیمی شاخ و شانه می کشند. و پرونده خیابان فاطمی را ورق می زنند. مجلس اصولگرا به سبب تصویب یک قانون به نفع وقف دانشگاه آزاد از طرف کفن پوشان به توپ باران لیاخوفی تهدید می شود. همه نسوز جا می زنند. وقف دانشگاه و مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی روی دست رفسنجانی و احمدی نژاد می ماسد. حالا به جای موسوی – که دفتر و دستکش نیز به تاراج رفته – و از خطر دیکتاتوری هراسناک است، رفسنجانی نسبت به حمله خودسرها به خانه کروبی هشدار می دهد. مجلس خبرگان به محلی برای تسویه حساب باند رفسنجانی، طبسی و مهدوی کنی از یک طرف و تیم جنتی، یزدی و مصباح از طرف دیگر تبدیل می شود. احمد خاتمی در این میانه پاانداز است. هاشمی پس از سخنرانی افتتاحیه و توپ باران دولت قهر می کند و به دفترش می خزد. جمعی نزد او می روند تا سردسته شیوخ لویی جرگه را به کرسی جلسه صبح روز بعد بیاورند. هاشمی پس از اخطار نسبت به عواقب تحریم ها خطاب به جنتی و رهبرش می گوید "کشور را تا خرخره در بحران فرو برده اید و طلب کار هم هستید." احمدی نژاد از کارلا برونی رفع حیثیت می کند. او که عاشق سفر به آمریکاست برای دلربایی از غربی ها دست به هر کاری می زند. روسای دانشگاه ها یکی پس از دیگری حذف می شوند. رشته های علوم انسانی جای خود را به بحارالانوار مجلسی می سپارند. اتاق بازرگانی در مقابل غارت های سپاه صف می بندد و از مهار شبه دولتی ها در ماجرای خصوصی سازی (خودی سازی) عربده می کشد. کسی برای نصیحت عسگراولادی و باند موتلفه تره هم خورد نمی کند. بازار به حاشیه قدرت افتاده و واردات سپاه از بنادر نامریی حرف اول را می زند. حالا دیگر سرداران نیازی به بلند کردن جت و بستن فرودگاه امام نمی بینند ... در ج.ا همه علیه هم غداره می کشند. طرح چنین مولفه یی – چنان که قبلا نیز گفتم – به منزله دل خوش داشتن به دعوای جناح ها برای تسریع فروپاشی نیست، اما واقعیت این است که با وجود این هرج و مرج سیاسی اقتصادی، بخش قابل توجهی از بورژوازی ایران نیز به صفوف ناراضیان جدید پیوسته و از ضرورت تمام و کمال حذف ولایت فقیه و ظهور مرد آهنین (نظیر رضا شاه) دفاع می کند. ناطق نوری 4 سال پیش گفته بود "ما رضا خانی می خواهیم که مسلمان هم باشد" اینک وظیفه تئوریزه کردن این راهکار به دوش صادق زیبا کلام نهاده شده است. نقش علی خامنه ای از سوی تمام مدعیان قدرت تقریبا به صفر تنزل یافته و حداد عادل از هم اکنون دامادش را در نوبت آب بندی رهبر آینده خوابانده. خامنه ای خود برضعف اتوریته اش واقف است و به همین دلیل نیز از یک جهت چاره ای جز حمایت از دولت کودتایی خود و شخص احمدی نژاد ندارد و از جهت دیگر به اخوان لاریجانی ماموریت داده در مواقع لزوم، دستی دکتر محمود را بکشند و مانع از عنان گسیختگی او شوند. اینک لاریجانی ها می کوشند جای خالی اصلاح طلبان را هم پر کنند و به فقدان و خلا ناشی از یک آلترناتیو قابل اعتماد برای رهبر و روحانیت پاسخ دهند. در این سناریو، محمد رضا باهنر – که از هیات رئیسه مجلس حذف شده – نقش دلالی در سایه را ایفا می کند.بحران اقتصادی. به جز شکاف های ترمیم ناپذیر جناح بندی های موجود، که عملا به تشتت و ضعف رژیم انجامیده، مهم ترین مساله یی که امکان فروپاشی ج.ا را به روندی عینی و واقعی پیوند زده بحران اقتصادی فزاینده است. این مساله نیز مانند هریک از سرفصل های پیش گفته نیازمند مقاله ای مستقل است، اما برای تکمیل کلیات این بحث به چند نکته بدون تقدم و تاخر اشاره می کنم.افزایش نرخ بیکاری که در 30 سال گذشته بی سابقه بوده است. یک گزارش غیر علنی می گوید در 4 ماه نخست سال جاری بیکار سازی های وسیع، نزدیک به 500 هزار کارگر زن را به نیستی و فلاکت کشیده است. به موجب همین گزارش 46 در صد زنان بیکار را جوانان 15 تا 26 سال تشکیل می دهند که ناگفته پیداست سرنوشت و آینده بخش اعظم آنان به کجا خواهد کشید. بنا بر همین گزارش در مجموع بیش از یک میلیون وسیصد هزار زن در حال حاضر بیکارند. این بیکاری شامل مشاغل خانگی، سقوط قابل پیش بینی کارگاه های کوچک زود بازده!! تن فروشی و غیره نمی شود.بدهی بانکی واحدهای تولیدی کوچک و بزرگ عملا به ورشکستگی این صنایع و بیکارسازی مضاعف – به جای " کار مضاعف "!! – و تعویق چند ماهه پرداخت دستمزدها انجامیده است. خصوصی سازی، دریافت وام های کلان توسط رانت خوارانی که مراکز تولیدی را خریده اند و هزینه کردن این وام ها در بخش دلالی های پر سود یا بالا کشیدن کل وام، یکی از دهها دلیل ورشکستگی صنایع و بیکارسازی های گسترده است. کمتر از صد نفر بیش از 75 میلیارد دلار از سیستم بانکی پول گرفته اند – بدون یک دینار وثیقه – با این پول ها مراکز صنعتی را قاپیده اند، زمین ها را فروخته اند و سخت افزار فرسوده کارخانه ها – که قرار بود وام ها صرف نوسازی آن ها شود – را به همراه کارگران بیرون ریخته اند. بخشی از این صنایع از بیخ و بن به چین منتقل شده است. بیهوده نیست که حضرت اسدالله عسگراولادی میلیاردر همزبان با نهاوندیان در جلسه اتاق بازرگانی (29 شهریور 1389) این راهکار را پیش می کشد که "ما باید رمز موفقیت چینی ها را کشف کنیم و بدانیم چگونه کالای آنان به لحاظ کیفیت از کالای ما بهتر و از نظر قیمت ارزان تر است و به همان سمت برویم" این دیگر پدر سوختگی محض است. رویکرد به ارزان سازی نیروی کار، تشدید فشار بر کارگران، استثمار فزونتر و افزایش ساعت کار ... بخشی از سیاست ضد کارگری دولت امپریالیستی چین است که از قرار می خواهد تابلوی راهنمای سرمایه داری ایران نیز بشود. حجم وادات کالاهای چینی بازارهای ایران از مشهد و قم تا بانه را انباشته است. پارچه مرغوب عبا و قبای روحانیان، مهر و جانمازو تسبیح و رکعت شمارمومنان تا تلویزیون و موتور زانتیا همه و همه مارک برادران با بصیرت چینی خورده است.بدهی کلان دولت از مرز 130 میلیارد دلار گذشته است. رکود بازار مسکن باعث حذف نزدیک به صد شغل مرتبط و بیکاری هزاران کارگر شده است. طرح کذائی و رانتی بنگاه های زود بازده جناب جهرمی پوچ از آب در آمده و به حیف و میل مقدار نامعلومی پول ختم شده. کارگران با دریافت این وام یا رهن خانه ای اجاره ای را پرداخته اند یا با خرید قسطی یک ماشین قراضه مشغول مسافر کشی هستند. کاری که با افزایش نجومی قیمت بنزین قطعا به بیکاری های جدید افزوده خواهد شد. ورود جوانان متولد نیمه اول دهه شصت به بازار کار، نرخ بیکاری فارغ التحصیلان غیر متخصص دانشگاه ها را به 68 درصد رسانده است. این بیکاری وسیع به انواع بزهکاری های اجتماعی مانند قاچاق مواد مخدر در حد خرده فروشی، روسپیگری، سرقت وغیره دامن زده و به یک فروپاشی عمیق و کاملا ملموس اجتماعی منجر گردیده.حذف سوبسیدها و پینوشه ای کردن اقتصاد – که از ابتدای به قدرت رسیدن احمدی نژاد وارد مرحله خاصی شده بود – حالا شکل تهاجمی به خود گرفته است. مساله فقط بر سر 20 میلیارد دلار صرفه جویی دولت از طریق حذف سوبسیدها نیست. مساله توزیع این پول در میان عده ای از اوباش سازماندهی شده نیز هست. اوباشی که در مواقع ضروری و ضربتی قرار است به یاری باندهای مسلح حاکم بیایند و شورش های خیابانی و اعتصابات کارگری را خفه کنند. از هم اکنون – یعنی مهر 89 – قیمت کالاهای اساسی و مورد نیاز اولیه فرودستان به نحو وحشتناکی سیر صعودی پیموده است. شیر و لبنیات از ابتدای سال جاری تحقیقا از سفره خانواده های کارگری حذف شده. حمل و نقل عمومی، نان، سوخت، برق، گاز، آب، تلفن و... با نرخ های جدید بازار آزادی مرزهای فلاکت را شکسته و در آینده نزدیک به سونامی وحشتناکی خواهد رسید. بیهوده نیست که احمد جنتی از تریبون نماز جمعه تهران (26 شهریور 1389) افاضه فرموده که: "دوران شبه ریاضت اقتصادی در پیش داریم." محمد تقی رهبر امام جمعه و نماینده اصفهان در مجلس اسلامی پیرامون توجیه اظهارات جنتی گفته: "دوران ریاضت به آن معناست که مردم الگوی مصرف را رعایت کنند و مردم را نباید در شرایط سخت قرار داد." وی در نفی نظر احمدی نژاد – که گفته بود به محض اجرای سیاست هدفمند سازی ایران بهشت خواهد شد – اضافه کرده: "بعید می دانم که از روز اول وضعیت مردم بهبود پیدا کند. چرا که حداقل 5 تا 6 ماه زمان لازم است و مردم باید تحمل کنند." تنها راهکار ج.ا برای مقابله با این ریاضت (فلاکت) همان دکترین شوک است. تقویت و آماده سازی قدرت امنیتی و تجهیز نیروی انتظامی به وسایل پیشرفته سرکوب و ضد شورش و سامان دهی جدید بسیج در نواحی مستقل تحت فرماندهی آدم کش حرفه ای محمد رضا نقدی وووو در راستای سیاست پیش گفته شکل گرفته است.اما تمام این ها به نتیجه مطلوب ج.ا نخواهد رسید. تجربه فروپاشی درونی شوروی – که بدون هر گونه انقلاب یا تعرض داخلی و خارجی صورت گرفت – اگرچه به تحولی مثبت نینجامید و از درون گلاسنوست و پرسترویکا فاسدترین الیگارشی تاریخ روسیه سر کشید، اما این تجربه تاریخی را نیز پیش روی ما نهاد که با قوی ترین ارتش ها و نیرومندترین سیستم های امنیتی برای مدت زیادی نمی توان به اریکه قدرت تکیه زد. به عبارت دیگر سرنیزه جای مناسب و راحتی برای لم دادن و نشستن سیاستمداران نیست. ج.ا نه توان سرکوبش از پلیس شوروی بیشتر است و نه قدرت نظامی اش قابل قیاس با روس های مضمحل شده، است. پایگاه مردمی ج.ا نیز اصلا قابل مقایسه با رهبران شوروی سابق نیست.تمام این ها و به یک عبارت نارضایتی و خشم عمومی نسبت به حاکمیت باز هم برای فروپاشی انقلابی ج.ا کافی نیست.ج.ا برای سامان دهی به اوضاع بحرانی اقتصاد خود و عبور موفق از یک دوره جدید انباشت سرمایه در خوش بینانه ترین تخمین ها به دست کم 900 میلیارد دلار پول نیاز دارد. در شرایطی که بانک جهانی از تخصیص 20 میلیون دلار به شهرداری تهران امتناع می ورزد تامین چنین پول هنگفتی – 8 برابر پولی که به یونان تزریق شد – از محالات است. نهادهای برتون وودز و دولت های متروپل سرمایه داری هم اکنون خود درگیر یک رکود بزرگ هستند و به فرض تمایل نیز قادر به یاری ج.ا نخواهند بود. 20 میلیارد دلار ناشی از حذف سوبسیدها اگر مردم را در تنگنای شدید اقتصادی قرار می دهد اما ج.ا را نجات نخواهد داد.امکان فروپاشی ج.ا امری واقعی و اجتناب ناپذیر است. مساله اصلی اما این نیست. شاید چنین روندی چپ غیر کارگری شتابزده را راضی کند اما از این نمد گوشه کلاهی برای کارگران و زحمتکشان به دست نخواهد آمد. در غیاب طبقه کارگر متشکل، نیرومند و انقلابی (آماده انقلاب برای خود) از حرارت فروپاشی ج.ا آب قابلمه خانه هیچ کارگر و زحمتکشی گرم نخواهد شد. مرثیه نمی خوانم. اگر طبقه کارگر نتواند در متن حوادث آینده به شکل طبقه ای برای خود به میدان بیاید و میانه میدان مبارزه علیه بورژوازی حاکم را به دست بگیرد، یحتمل سرنوشتی نطیر اندونزی یا ترکیه و مشابه در انتظار ما خواهد بود.درباره هریک از این سرفصل ها در آینده به تفصیل سخن خواهم گفت. *
منبع:به پیش شماره58نشریه سیاسی-خبریِ اتحاد سوسیالیستی کارگری
http://www.wsu-iran.org/
تناقضات لیبرالی انتخابات آزاد
نوشته ی: بهمن قهرمانی
http://www.wsu-iran.org/bepish/libarali_bgh_bp58.htm
جنگ قدرت و راه سازش
نوشته ی: احمد شقاقی
http://www.wsu-iran.org/bepish/jang_ghodrat_ash_bp58.htm
توضیح
حمید تقوایی: رهبر حزب کمونیست کارگری
عبداله مهتدی: دبیرکلِ سابق سازمان کومه له و حزب کمونیست ایران.ورهبر کنونی
جدا شدگان از کومه له - فعالیت بنام کومه له
عبداله حسن زاده: از رهبران سابق حزب دموکرات کردستان ایران
مام جلال = جلال طالبانی: رئیس جمهور عراق و رهبر حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق
حککا = حزب کمونیست کارگری ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر