۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

لوموند دیپلماتیک - مارس ٢٠١١/ برگردان: بهروز عارفی//







هرچند که هراس از مهاجرت گسترده از طریق لیبی، اتحادیه اروپا را فراگرفته، توجه ایالات متحده عمدتا به تاثیرات بیداری اعراب بر نظم منطقه ای معطوف شده است. آمریکائیان از پیامدهای سقوط حسنی مبارک، رکن سیاست آنان در منطقه نگرانند ، خواه در باره پرونده ایران باشد و خواه درباره کشمکش اسرائیل-اعراب. اما، شاید فوران افکار عمومی که نسبت به فاجعه فلسطینیان حساس است، کلیه این محاسبات را برهم بزند .






چندهفته است که اعتصاب و تظاهرات این کشور بزرگ مسلمان را فرا گرفته است. بحران اجتماعی، چپاول کشور بدست خانواده رئیس جمهور و خودکامگی بی اندازه، این ستون سیاست آمریکا در منطقه را به لرزه در آورده است. به رغم همه، واشنگتن، متفق قدیمی اش را رها می کند. وزیرخارجه آمریکا ازدیکتاتور می خواهد برای «گشایش راه حل گذار به دموکراسی» استعفا دهد.






ما، نه در مصر و در فوریه ٢٠١١، بلکه در اندونزی هستیم و درماه مه سال ١٩٩٨. وزیر خارجه یادشده در بالا نیز نه خانم هیلاری کلینتون، بلکه خانم مادلن آلبرایت بود. سوهارتو که در سال ١٩٦٥ با کمک سازمان سیا و پس از کشتار نیم میلیون کمونیست ( یا مظنون به کمونیست بودن) به قدرت رسیده بود، مجبور به کناره گیری شد. پس از فروریختن دیوار برلین (١٩٨٩) و فروپاشی اتخاد شوروی (١٩٩١)، اندونزی جایگاه گذشته اش را در مبارزه با کمونیسم از دست داد و در واشنگتن ترجیح دادند تا با جنبش دموکراسی خواهی همراه شده، آن را در مسیر دلخواه منافع آمریکا هدایت کنند. به ویژه که پرزیدنت ویلیام (بیل) کلینتون مصمم بود تا تصویر بازتری از آمریکا به جهانیان عرضه کند. سرانجام، این انتخاب ماهرانه بود و حکومت جاکارتا روابط خوب با امریکا را ادامه داد. حتی اگر، اندونزی عضو سازمان کنفرانس اسلامی، استقلال خود را حفظ کرد که نمونه آن را در مورد پرونده هسته ای ایران می بینیم.






چه درس هائی می توان از این مثال گرفت؟ ابتدا، باید یادآوری کنیم که هیچ دیکتاتوری ابدی نیست. حتی اگر در پرجمعیت ترین کشور اسلامی بیداد به راه انداخته باشد. سپس، هرچند که تغییرات داخلی بر سیاست خارجی تاثیر می گذارد اما ابعاد تحول تابعی از موقعیت است. برای مثال، مصر، اندونزی نیست و خاورمیانه با آسیای جنوب شرقی تفاوت دارد.






در گوشه و کنار کاخ الیزه و نیز در راهروهای کاخ های صدارت غرب، تمسخر «کوچه وخیابان های کشورهای عرب» امری پیش پا افتاده بود. آیا واقعا نیازی بود که به خواست و فکر چند صد میلیون نفر توجه شود، در جائی که در بهترین حالت انتظار می رفت که شعار های اسلامی یا ضد غربی بدهند، به ویژه که این حکومت های غربی با رهبران این کشور ها که نظمی سودمند برقرار کرده بودند، بهترین روابط را داشتند؟ در حالی که پادشاهان و روسای جمهوری این کشورها، با مهمان نوازی شرقی از حکمرانان غربی و حتی روشنفکران غرب استقبال می کردند؛ برای مثال، بین سالهای ١٩٩٥ و ٢٠٠١، چهار صد سفر خصوصی وزیران فرانسه در مراکش گزارش شده است؛ در حالی که این رهبران خودکامه در خیال «روند صلح» به سر می بردند، ساختن شهرک های استعماری اسرائیلی هم چنان گسترش می یافت؟










افسانه عدم تحرک اعراب و بی لیاقتی آنان برای دستیابی به دموکراسی در چند هفته در هم شکست. شورش های تونس و مصر، جنبش هائی که از الجزایر تا بحرین، از یمن تا لیبی، این منطقه را می لرزانند و همچنین، ایران غیر عرب را نیز در بر می گیرد، فقط به انتخاب نوع جامعه و توسعه محدود نشده، بلکه سیاست منطقه ای را نیز شامل می شود. برای نخستین بار پس از سال های دهه ١٩٧٠، نمیتوان بدون در نظر گرفتن، دست کم به طور نسبی، آرمان های مردم و کشورهایی که سرنوشت خود را دردست گرفته اند، به تحلیل ژئوپولیتیکی منطقه پرداخت.










پیمان های کمپ دیوید، دستان اسرائیل را باز گذاشت.










استدلال بالا، پیش از هر نقطه ای در مورد مصر صادق است. اگر هنوز برای پیش بینی وضعیت آینده سیاست خارجی مصر زود است، همه تحلیلگران در این اتفاق نظر دارند که کاخ سفید متفقی وفادار و دوست صادقی را از دست داده است که از سی سال پیش، استراتژی منطقه ای آمریکا بر دوش او و اسرائیل بود. یادآوری کنیم که مصر در جنگ با عراق نیز شرکت کرد (١٩٩١-١٩٩٠). در سال های اخیر، حسنی مبارک پرچم مبارزه با «خطر ایران» را در دست گرفته بود. او موفق شده بود توهم «روند صلح» را با فشار آوردن به تشکیلات خودگردان فلسطین جهت ادامه مذاکرات زنده نگهدارد. مبارک مرتبا با رهبران اسرائیل در شرم الشیخ دیدار می کرد و آنان هر بار تاکید می کردند که خواهان امضای هیچ پیمان صلحی نیستند. او در محاصره غزه شرکت کرده و ازهر اقدامی برای سازش بین حماس و الفتح جلوگیری کرده بود. حتی یکی از این کوشش ها به ابتکار عربستان سعودی، دیگر کشور«میانه رو»، صورت گرفته بود (قرارداد مکه، فوریه ٢٠٠٧). در قیام های زمستان جاری، چند نفر در تظاهراتی شعاری را به دست گرفته بودند که به عبری نوشته شده بود: زبانی که مبارک می فهمد، زبان رهبران اسرائیل است.










شورای عالی نیروهای ارتش که اکنون قدرت را در قاهره در دست دارد، به واشنگتن و اسرائیل درباره احترام به تعهدات بین المللی مصر اطمینان خاطر داده است. این امر، به پیمان های کمپ دیوید (١٩٧٨) و قرارداد صلح اسرائیل-مصر (١٩٧٩) اشاره می کند. اما، احتمال کمی وجود دارد که مردم مصر خواهان بازگشت به وضعیت جنگی باشند. آنان این قراردادها را عاملی برای صلح و ثبات منطقه نمی دانند. بلکه بر عکس آن فکر می کنند. همان طوری که استیو کوک از شورای روابط خارجی (نیویورک) می نویسد: «به عقیده شماری از مصری ها، این قراردادها به قدرت مداخله مصر آسیب رسانده و به ایالات متحده و اسرائیل اجازه می دهد بدون دردسر از منافع شان در منطقه دفاع کنند. اسرائیل که از خطر جنگ با مصر رهائی یافته بود، توانست صدها هزار مهاجر را در شهرک های مستعمراتی در کرانه باختری و غزه ساکن کند، دو بار به لبنان تجاوز کند [در سال ١٩٨٢ و ٢٠٠٦]، بیت المقدس را پایتخت دولت اعلام کرده و عراق و سوریه را بمباران کند. (١)».










مردم مصر، هر بار که امکان یافتند، همبستگی خود را با فلسطین و لبنان نشان دادند. به هنگام جنگ در تابستان ٢٠٠٦، تصویر حسن نصرالله، رهبر حزب الله در مغازه های قاهره به چشم می خورد، در حالی که رژیم مصرماجراجوئی حزب الله را محکوم کرد. شرکت کنندگان در تظاهرات که برای کثرت گرائی و دموکراسی مبارزه می کردند، علاقه بارزی به ایران ندارند، کشور غیر عرب و شیعه که از نگاه تاریخی رقیب مصر به حساب می آید و انحرافات سرکوبگرانه اش هر روز بیش از روز پیش محرز می شود. اما برعکس، ممانعت ایران را از تسلیم شدن به امر و نهی امریکا و اسرائیل تحسین می کنند.










هراس از احتضار امریکا در منطقه، رهبران «میانه رو» عرب را آزار می دهد.










اگر دولت نماینده ی مردم در آینده در مصر تشکیل شود، موظف است که افکار مردم را، خواه در رفتار با نوار غزه و خواه در رابطه با اسرائیل در نظر بگیرد. این دولت، به یقین در قبال تلاش های آمریکا برای ایجاد جبهه مشترکی (اعلام نشده) از کشورهای عرب و اسرائیل علیه حکومت تهران، سیاستی خویشتن دارانه اتخاذ خواهد کرد.










آزادی عمل قاهره، همچنین به استواری اقتصادی آن بستگی خواهد داشت که در سال های «آزاد سازی اقتصادی» متزلزل شده بود. کشور به کمک نظامی و غذائی آمریکا و اعتبارات مالی اتحادیه اروپا وابسته است. برخی بر این عقیده اند که این کشور قادر به اتخاذ سیاستی مستقل شبیه به ترکیه خواهد شد. اما، آزادی عمل ترکیه به پویائی اقتصادی آن، تولید ناخالص ملی سه برابر مصر (با جمعیتی تقریبا برابر) متکی است.










تحول انقلابی پیش آمده در مصر کشورهای عربی دیگر را که به «میانه روی» مشهورند، نگران کرده است. در راس آن ها عربستان سعودی قرار دارد. ملک عبدالله از مبارک، پیش اوباما وساطت کرد. هراس از احتضار امریکا در منطقه، این رهبران عرب را می ترساند. توان آمریکا در ایجاد جبهه وسیعی علیه برنامه هسته ای ایران و برقراری تحریم ها، نه شکست آنان در عراق را محو کرده و نه درگل ماندن آن ها را در افغانستان (نیروهای آمریکا قاعدتا پیش از پایان سال ٢٠١١ عراق را ترک خواهند کرد وکشور دستخوش اعتراضاتی است که منطقه را غوطه ور کرده است) و همچنین، نه ناتوانی ایالات متحده را در واداشتن اسرائیل به توقف شهرک سازی ها.






استعفای دولت سعد حریری در ماه ژانویه ٢٠١١ در لبنان و رها ساختن مبارک به حال خود، بر هراس اعراب «میانه رو» افزود. آنان از گسترش جنبش دموکراسی خواهی در یمن و بحرین به وحشت افتاده اند. زیرا نسل جوان کشورهای خلیج فارس به رویدادهای تونس و مصر بی تفاوت نیستند.



روزنامه سعودی الوطن (١٦ فوریه) در هشدارباشی نه چندان پوشده، از رهبران کشور می خواست که آرمان های نسل جوانی را در مد نظر بگیرند که «نسبت به برنامه های توسعه علاقمند بوده، پیاده شدن آن هارا دنبال کرده، سرعت اجراوهزینه آن ها را محاسبه می کند و در باره بهره مندان و محرومان از این برنامه ها تبادل نظر می کند». این مطلب کنایه به فسادی است که برنامه های زیادی را در کشور سعودی به آفت کشیده است. اما، عربستان سعودی، پیش از رویدادهای اخیر نیز در بستر نزدیکی به سوریه، مشی مستقل تری را در منطقه دنبال می کرد. عربستان همچنین، در ماه ژانویه ٢٠١١ به پیام گشایش علی اکبر صالحی، وزیر خارجه جدید ایران پاسخ مثبت داد.




اما تشکیلات خود مختار فلسطین، با سقوط مبارک متفق باوفائی را ازدست داد که با سازش با حماس مخالف و ضامن خوبی بود برای سیاست آن تشکیلات در مذاکره با اسرائیل . مقامات فلسطینی مجبورند، این وضعیت را در مد نظر داشته باشند. آنان در نیمه های فوریه، قطعنامه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهاد کردند که ادامه مستعمره سازی های اسرائیل را محکوم می کرد.


اوباما، تلفنی از محمود عباس خواست تا متن پیشنهادی را پس بگیرد. باوجود فشارهای شدید رئیس جمهوری آمریکا، عباس نپذیرفت و استراتژی خود را نسبت به پدرخوانده آمریکائی سخت تر کرد. آیا بن بست، جوانان فلسطینی را در کرانه باختری و همین طور در غزه، به سوی جنبش مطالباتی و خواست آزادی ها و منزلت بیشتر سوق خواهد داد؟ آیا آنان را به مبارزه در چارچوب دفاع از حقوق انسانی و برابری گسیل خواهد داشت؟ آیا آنان را برای اتحاد نیروهای فلسطینی و علیه اشغال به خیابان ها خواهد کشاند؟ بنا بر نوشته روزنامه «جروزالم پست» (٢)، ارتش اسرائیل با هراس از چنین تظاهراتی، با ایجاد نیروی واکنش سریع خود را آماده می سازد.




دولت نتانیاهو که حتی بیش از متفقین عربی واشنگتن نگران است، از هر فرصتی برای اعلام پشتیبانی از مبارک استفاده کرد. دانیل لوی، از اعضای بانفوذ بنیاد نیو آمریکا ، یک کانون اندیشه Think Tank، توضیح می دهد که این واکنش به خوبی روشن می سازد که مراجعه دائمی تل آویو به این مسئله است که «گویا اسرائیل تنها دموکراسی خاورمیانه» می باشد. این جمله به معنی ترس از منزوی بودن و در محاصره دیکتاتور ها بودن نیست، بلکه برعکس، بیان این آرزوست که اسرائیل «تنها» [دموکراسی] باشد. (٣) در تل آویو، رهبران متوالی اسرائیل چنان از وجود رژیم های خودکامه طرفدار غرب شادمان بودند که نمی توانستند از احساسات همبستگی خلق های کشورهای عربی با فلسطینیان نا آگاه باشند.






در زمان حال، حکومت اسرائیل از تغییرات کنونی،کلافه شده و در نقش اسلامگرایان اغراق می کند و وضع را با اوضاع انقلاب اسلامی در ١٩٧٩ مقایسه کرده، مرتبا درباره «تهدید ایران» لاف و گزاف می زند که گویا دنیا نمی فهمد و یا به سربازان اسرائیل علام می کند، همان طوری که ایهود باراک، وزیر دفاع در جریان بازدید از جبهه شمال کشور انجام داد، ممکن است اسرائیل مجددا به لبنان تجاوز کند (٤).




اگر «غرب باخته است»، آیا میتوان گفت که محور دمشق-تهران و متحدین شان حماس یا حزب الله برنده شده اند؟ بدون تردید؛ اما نقاط ضعف آنان مسلم و نمایان است. حماس در غزه در محاصره است، در حالی که اتهام احتمالی رهبران حزب الله در دادگاه ویژه برای لبنان، سازمان نصرالله را تضعیف می کند. (٥). اگر چه رهبری ایران از انقلاب مصر استقبال کرده، اینان خود تظاهراتی را که مطالبات مشابه داشتند، بی رحمانه سرکوب کرده اند.


اما در مورد بشار اسد می توان گفت که او دو برگ برنده دارد: هراس مردم سوریه از این که تنش ها به بی ثباتی ای مانند وضع عراق بیانجامد، به علاوه ی رودرروئی های مذهبی ؛ و موضع قاطع این کشور در مقابل اسرائیل، که بی تردید طرفداران زیادی دارد. باوجود این، کشور با ازدیاد جمعیتی شدید روبرو است و به خاطر برنامه های لیبرالیزاسیون با مشکلات شدید اقتصادی و اجتماعی درگیر است. البته باید آرمان خواهی جوانان سوریه را برای کسب آزادی، هم چون دیگر اعراب، به آن افزود.




اگر شرکت کنندگان در تظاهرات، ابتدا مبارک را هدف قرار دادند، اما فلسطین را فراموش نکرده اند.




در بالا از اندونزی و روشی که ایالات متحده در قبال سقوط دیکتاتوراین کشور اختیار کرد، سخن راندیم.اختلاف اساسی با خاورمیانه امروزی به فلسطین مربوط می شود. تعدادی از ناظران به نادرست می پندارند که برای تظاهرکنندگان، مسئله فلسطین در درجه دوم اهمیت قرار دارد. در قاهره، سازمان دهندگان، آگاهانه ، از دادن شعارهای ضدآمریکائی و ضداسرائیلی خودداری کردند، چرا که تصمیم گرفته بودند بر یک دشمن متمرکز شوند: و آن هم رژیم مبارک بود. خواستی که همه درک کردند. اما، پس از سقوط مبارک، در جریان بزرگداشت عظیم پیروزی در روز ١٨ فوریه در قاهره، تظاهرکنندگان به طور گسترده برای آزادی بیت المقدس شعار دادند.




ایالات متحده، به مدت ده ها سال، تقریبا بدون قید و شرط از اسرائیل پشتیبانی کرده، بدون این که بهای آن را بپردازد. البته این امر موجب نامحبوبی آن کشور در نگاه «خیابان عرب» بود و البته این امر برای آمریکا اهمیتی نداشت. رهبران عرب هم چنان متحدان وفاداری بودند. این دوران، به سر رسیده است. به یاد بیاوریم که در ماه مارس ٢٠١٠، ژنرال دیوید پترئوس، فرمانده وقت فرماندهی مرکزی نیروهای امریکا تاکید می کرد: «خشم اعراب درباره مسئله فلسطین، قدرت و ژرفای روابط ما را با دولت ها و مردم این منطقه محدود کرده و حقانیت رژیم های میانه رو را در جهان عرب ضعیف تر می کند.(٦)». وضعیت جدید ژئوپولیتیکی، دولت آمریکا را وادار خواهد کرد تا دست به انتخاب های مشکلی بزند. ولی، آیا چنین خواهد کرد؟ آیا می تواند چنین بکند؟






می توان این پرسش را درباره اتحادیه اروپا نیز کرد. این اتحادیه نیز با آسودگی خاطر با بن علی و مبارک همدستی و همکاری می کرد. اتحادیه اروپا که قادر به فاصله گرفتن، حتی مختصر، از رژیم های دیکتاتوری نبود و پشت سرهم با دولت اسرائیل که با هر صلحی مخالف است، قرار داد امضا کرده، سیاست های نئو لیبرال را تبلیغ کرده و موجب فقر و فساد گسترده در کشورهای جنوب مدیترانه شده، آیا سرانجام خواهد توانست «خیابان عرب» را هم به حساب آورد؟ خیابانی، که شگفتا، از افراد متعصب ریشو و زنان برقع پوش تشکیل نشده است؟ یا شاید، همان طوری که ژرژ کورم روشنفکر لبنانی پیشنهاد می کند، می بایست که جامعه مدنی شمال از این «خیابان عرب» درس بگیرد، «این جامعه به نوبه خود، سطح اعتراض به الیگارشی نئو لیبرال را که اقتصاد اروپا را به قهقرا کشانده، در این قاره به حد نیاز ایجاد شغل نکرده و هر سال بیش از پیش، شمار زیادی از اروپائیان را با هر ملیتی که دارند، در دامن فقر سرازیر می کند،بالا برد. این تحول منفی نیز به سود لایه کوچکی از «مدیران» تمام می شود که حقوق سالیانه شان سهم بیشتری از ثروت ملی را به خود اختصاص می دهد (٧)».




جهان در عرض چند سال، چند مرکزی شده است و هر کشور بزرگ، از برزیل تا چین، از هند تا آفریقای جنوبی، به جستجوی جایگاه خویش است، اما نه در مقابل غرب، نه در خدمت آن، بلکه در کنار آن با خواست دفاع از منافع خاص خود. بدین سان، ترکیه، عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و متحد آمریکا ایفای نقش منطقه ای فزاینده ای را به عهده گرفته، در حالی که در مورد پرونده هسته ای ایران و مسئله فلسطین، استقلال خود را حفظ کرده است (٨). کشورهای مغرب و خاورمیانه به سهم خود، به دنبال پیوستن به این جنبش جهانی هستند. گراهام ای فولر، عضو سابق سیا و نویسنده کتاب «آینده اسلام سیاسی» تحلیل می کند که: «آن چه مردم منطقه می خواهند، توانائی کنترل زندگی و سرنوشت خویش است. (...) در کوتاه مدت، این کار مستلزم درمان جدی است: بدین صورت که واشنگتن عقب گرد کرده و جامعه ها را به حال خود بگذارد، به سیاست طولانی کودک انگاری مردم خاورمیانه پایان دهد(...) که در بینشی کوتاه بینانه از «منافع آمریکا» ریشه دارد. (٩).»




در سال ١٩٧٩، تظاهرکنندگان ایرانی شعار می دادند: «نه شرقی، نه غربی». آنان با این شعار، تمایل خود را با رودرروئی، هم با آمریکا و هم با اتحاد شوروی نشان می دادند. امروز، تظاهر کنندگان در سراسر کشورهای عربی می توانستند شعار بدهند که «نه با غرب ، نه علیه غرب»، که ترجمان آرزوی استقلال وحاکمیت مستقل در دنیائی است که می دانند چندقطبی است. قضاوت اینان درباره غرب، به توانائی غرب در دفاع از اصول عدالت و حقوق بین المللی در سراسر جهان و از جمله در فلسطین بستگی دارد. اما این تظاهرکنندگان، استفاده حکومت هایشان را از مبارزه مردم علیه غرب برای تحمیل دیکتاتوری نخواهند پذیرفت.




La fin d’un ordre régional Ce que change le réveil arabe, par ALAIN GRESH


پاورقی ها:




١- Steven A. Cook, « The U.S.-Egyptian Breakup », site de Foreign Affairs, ۲ février ۲۰۱۱, www.foreignaffairs.com




٢- Yaakov Katz, « IDF prepares over fears of Egypt-style W. Bank demos », The Jerusalem Post, ۱۸ février ۲۰۱۱.


٣- Daniel Levy, « Israel’s option after Mubarak » ۱۳ février,http://english.aljazeera.net


٤- Haaretz, Tel-Aviv, ۱۵ février ۲۰۱۱.




٥- به مقاله «بیروت در دام دادگاه ویژه» مراجغه کنید: لوموند دیپلماتیک، فوریه ٢٠١١http://ir.mondediplo.com/article۱۶۵۷.html






٦- Georges Corm, « Quand la “rue arabe” sert de modèle au Nord », ۱۱ février ۲۰۱۱, www.lemonde.fr






٧- Georges Corm, « Quand la “rue arabe” sert de modèle au Nord », ۱۱ février ۲۰۱۱, www.lemonde.fr




٨- به مقاله «نه شرقی، نه غربی، گزینش های بی باکانه آنکارا»، لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۱۰ مراجعه کنید: http://ir.mondediplo.com/article۱۵۲۵.html




٩- Graham Fuller, « Revolution in Egypt », Christian Science Monitor, Boston, ۴ février ۲۰۱۱.


*


Alain GRESH

مسئول هیئت تحریریه لوموند دیپلماتیک و مؤلف کتاب اسراییل و فلسطین، انتشارات فایارد، پاریس ٢٠٠٢ این کتاب به ترجمه آقای بهروز عارفی توسط انتشارات خاوران در پاریس به چاپ رسیده است.

هیچ نظری موجود نیست: