۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

حالانوبت کيست؟


تقی روزبه


بالأخره شترحذف دم خانه رفسنجانی يعنی مهمترين کارگزارمورداعتماد خمينی وازبينان گذاران اصلی نظام جمهوری اسلامی وکسی که درافکندن ردای ولايت فقيه بردوش خامنه ای وبالاکشيدن وی نقش تعيين کننده داشت، و پست های دهان پرکنی چون رياست مجلس خبرگان ومجمع تشخيص مصلحت را هم يدک می کشيد(ومی کشد)، فرا رسيد.بی شک بدون اجازه وتوافق ضمنی خامنه ای کيش مات کردن وی توسط مهره ای هم چون مهدوی کنی- يک جسدسياسی- ناممکن بود. رقبای ِرند وی هم که پيشاپيش بوی الرحمن را شنيده بودند،سرازپا نشناخته وبرآن شدند تا با توسل به بدترين تحقيرها و اهانت ها باو وخانواده اش به پيشوازخلع يد ازعناوين پرطمطراقش بروند.آنها پيش ازاين هم با حمله به خانه او و پخش شعارهای مرگ برهاشمی درسيمای جمهوری اسلامی ،افول ستاره اقبال او را باطلاع همگان رسانده بودند.بدون آنکه ازبابت چنين اهانتی به يارمورد اعتماد خمينی آب ازآب تکان بخورد ولبی توسط خامنه ای دردفاع ولوظاهری ازهمدم ديرين خود جنبانده شود. گواينکه وقتی او خائفانه و و"محترمانه" تسليم سرنوشت خود شد،تشکرخامنه ای ازاحساس مسئوليت وی وگزک ندادن بدشمنان نظام بدرقه راهش گرديد،هم چنانکه دلجوئی ازوی با برخورد به اهانت کنندگان به دخترش نيز پس ديرکردی قابل فهم،نوشداروی پس ازمرگ سهراب بود .ازقديم گفته اند "سياست" پدرومادرندارد،اما درندگی واوج بی اخلاقی آن را بايد درحکومت اسلامی به تماشا نشست.
اززمان حذف اصلاح طلبان ازساختارقدرت ومغضوب شدنشان، جايگاه رفسنجانی ( به عنوان تجسم رويکرد پراگماتيستی با الزامات ومقتضيات سرمايه جهانی) که درساختار قدرت برسکوئی درمنتها عليه طيف اصول گرايان و درنزديک ترين نقطه به اصلاح طلبان ايستاده بود وموقعيت خويش را مديون مانوربين بخش اصول گرايان و اصلاح طلبان نظام بود، بطوراجتناب ناپذيردرمعرض تهديدهای روزافزون قرارداشت.هم چنانکه درهمان موج اول دستگيری ها کسانی چون عطريانفرها (کارگزاران) نيزدستگير وبرای اعترافات به پشت تلويزيون آورده شدند. اوازمدتها پيش وزش بادهای سمی بسوی خود را حس کرده بود وحتی فرزندش را برای دورماندن ازچشم زخم مخالفين به لندن فرستاده بود.تلاش های های مذبوحانه او برای حفظ موقعيت خود برسطح امواج پرافت وخيز قدرت، عليرغم برخ کشيدن عشقش به رهبری ورفاقت وخدمات چندين دهه اش وديدارهای هفتگي، برای اوافاقه ای نکرد.چراکه قدرتی که امروزه رهبری برآن تکيه زده است ازجائی ديگرسيراب می شود که با منافع خاندان رفسنجانی وامثال وی ميانه ای ندارد.
درکناررفتن(گذاشتن) رفسنجانی ازمنصب مجلس خبرگان، اگرچه مخالفت خوانی های بی وقفه احمدی نژاد وحاميانش دخيل بود،اما اين به تنهائی کافی نبود اگرهرآينه اصول گرايان سنتی نيزدردامن زدن به آن با دولت به رقابت بر نه خاسته بودند. اين بخش ازاصول گرايان باسودای خيزبرداشتن به سوی تسخير قدرت،لازم ديدند که دراين برهه زمانی خرده حساب های ديرينه خود را بارفسنجانی تصفيه کنند. پس ازآنکه رفسنجانی اتمام حجت آنها را درمرزبندی قاطع ومحکوم ساختن "فتنه"- درحدتسليم شدن کامل،آنهم در مهلتی چند روزه- برآورده نساخت،آنها برآن شدند تا با گرفتن ابتکارعمل ازدست دولت درمخالفت با رفسنجاني، تکليف خود را با اين برادرناتنی خود روشن سازند وآنگاه بادستی بازتر به مصاف رقيب اصلی وخطرناک خود بروند.دراصل تسخيررياست قوه خبرگان توسط سنت گرايان ودبير کل جامعه روحانيت مبارز، تسخيرعرصه کيفا جديدی ازقدرت نبود، بلکه تنها يک دست کردن بيشتر نهادی بود که ازقبل هم عمدتا درچنگ همين اصول گرايان قرارداشت. ضمن آنکه آنها با به روی صحنه آوردن کنی ولو باويلچر، ازدست اندازی عناصرتندروئی چون مصباح يزدی ويا جنتی به اين پست حساس ممانعت به عمل آوردند. ازهمين رو خلع يد رفسنجانی ازمقامی که بيشترنمادين بود تاواقعي، تنها نشانه ای بود قاطع ازواقعيت تغيير توازن قوائی که ازمدتها پيش درساختارقدرت صورت گرفته بود وبهمين دليل عليرغم سروصدای توجه برانگيزخودماهيتا جزبه پايان بردن يک نبرد موضعی وحاشيه ای نبود.جنگ اصلی درجای ديگری قرارداشت:
احمد توکلی( ودارودسته اش) که نقش ديده بان(استراتژيک)اصول گرايان سنتی را بازی می کنند،گرچه خود ازتهيه کنندگان آتش حمله به رفسنجانی بودند،اما خيلی زوددريافتند که نبايد اين نبردموضعی بيش ازحد لازم اهميت پيداکند ونبرداصلی را تحت الشعاع خود قراردهد. ازهمين رو برای ايجاد تمرکز روی صحنه اصلی منازعات در اين مرحله، سايت الف ضمن دادن هشدارنسبت به زياده روی دربرخورد با رفسنجانی به نوعی خواهان ايجاد آتش بس باوی گرديد. دراين رويکرد (اتئلاف با رفسنجانی تضعيف شده) رفسنجانی به عنوان بخش معينی ازاصول گرايان سنتی ودارای نفوذمعينی درجامعه وروحانيت معرفی شده است.درهرحال اين واقعيت دارد که ثقل اصلی نبرد به نقطه ديگری دربين باندها وجناح های حاکميت منتقل شده است ونه پيرامون کنارگذاشته شدن يک شيربی يال ودم واشکم.نامه توکلی به احمدی نژاد وموردپرسش قراردادن وی پيرامون مفاهيمی چون مکتب ايرانی و يا برگزاری جشن مراسم نوروزی باحضور12 رئيس جمهور وهواکردن فيل منشورنوروروکورش درتخت جمسيد که يادآورجشنهای 2500 ساله شاهنشاهی قلمدادمی شود(که ظاهرا تحت فشارروحانيت وخامنه ای تلاش می شود که درتهران برگذارشود)،وتهديد به طرح سؤال درمجلس درصورت عقب نشينی کردن احمدی نژاد،طرح مجددعدم تمکين دولت به مصوبات مجلس درپی ناکامی کميسيون حل اختلاف مجلس ودولت و... جملگی نشانه هائی هستند از انتقال بحران به کانون اصلی خود درفازجديد. بی شک اين بحران تازه شروع نشده است ومدتهاست که سربازکرده است، اما هنوزتحت الشعاع تضادهای ديگرقرارداشت.ولی تحولات جديد ازجمله دستگيری موسوی وکروبی و مرزبندی قاطع با"فتنه" وباصطلاح فرونشستن غبارابهام و خشکاندن عقبه آنها درميان صفوف اصول گرايان و حذف رفسنجانی ازرياست مجلس خبرگان و... وحتی تحولات منطقه موجب حادترشدن آن گرديده است. علاوه برآنها، مساله ديگری که دردورقبلی اصول گرايان را درتهاجم به رقيب محتاط می کرد،مرحله اجرائی شدن آزادسازی قيمتها و سياست حذف يارانه ها بود که باتوجه به نگرانی از خيزش های محتمل توده اي،دامن زده شدن بيش ازحدبه اين شکاف ها را به مصلحت نظام نمی ديدند.اما با گذشت زمان وخاطرجمع شدن(نسبی) خيالشان ازآن،مصلحت انديشی فوق نيزکمرنگ گرديد.علاوه براين، تحولات منطقه هم به نوبه خود عامل مضاعفی بود درتشديد تضادهای درونی محافظه کاران ونومحافظه کاران.چراکه عَلم کردن مکتب ايرانی وتأکيد برناسيوناليسم ايرانی درشرايطی که بيش ازهرزمانی لازم است برالگوی اسلامی جهت تأثيرگذاری برتحولات منطقه وگسترش دامنه نفوذاسلام پافشاری شود،به معنای نواختن شپيورازسرگشادش می باشدکه حاصلی جز فرصت سوزی ندارد.
باين ترتيب صف آرائی اصلی بين مکتب اسلام،روحانيت وباشعارتمرکزقدرت دربيت رهبری واطاعت محض ازاو دريکسو، وگفتمان مکتب اسلامی- ايرانی وحاميانش ازسوی ديگر،ويژگی اصلی اين مرحله ازرشدتضادهای درونی حاکميت را تشکيل می دهد. اين صف آرائی ها رامی توان هم چنين درنهادهای تحت نفوذ آنها يعنی مجلس اسلامی وقوه قضائيه ومجلس خبرگان ومجمع تشخيص مصلحت که عمدتا دردستان اصول گرايان سنتی قراردارد دربرابرقوه مجريه وزيرمجموعه ها وحاميان دولت مشاهده کرد. اگردردورقبلی اصول گرايان سنتی دربرابررقبائی چون موسوی وکروبی وخاتمی ويا رفسنجانی حاضرشده بودند که درکناراحمدی نژاد ودرائتلاف با او قرارگيرند،اکنون اوضاع بالکل تغييرکرده است. اکنون هم آن رقبا حذف شده و اکثرا ديگربخشی ازساختارقدرت محسوب نمی شوند وهم احمدی نژاد با تصفيه عناصروابسته به اصول گرايان درکابينه باين ائتلاف پايان داده است وهم بزعم آنها پوست اندازی جديدی دراحمدی نژاد صورت گرفته واو ديگر خود را ازجنس اصول گرايان نمی داند ولاجرم خطراستحاله نظام جدی ترشده است.
نقش سپاه
آنچه که اوضاع جديد وصف آرائی های آن را پيچيده ومبهم می کند نقش سپاه پاسداران وتشکل های اقماری آن( بسيج و...) است. تاکنون اين نيروتلاش کرده است که بطورپوشيده،غيرمستقيم وازمجاری وکانال های رسمی اعمال نفوذکند.اما جايگاه وتوقعات اکنون وی گسترش يافته است، به ويژه پس ازبرکشيدن احمدی نژاد به رياست جمهوری دردوره قبل(باهمراهی بيت رهبری)، ونفوذ آنها دردولت ومجلس و... وذی نفع بودنش درجابجائی های آينده بسود مهره های مورد نظرخود.
واقعيت آن است که اکنون سپاه پاسداران به عنوان بخش مهمی ازساختارقدرت سياسي،درمقايسه باگذشته بطورملموس ترومستقيم تری نقش آفرينی می کند. آنها ديگرصرفا به عنوان نيروی نظامی تحت فرمان عمل نمی کنند،بلکه خود به عنوان يک نيروی اقتصادي،سياسی ونظامی(وهم چنين امنيتی) خودبسنده و مؤثر عمل می کنند.بخش مهی هستند ازواقعيت بوروکراسی موجود وادغام شده درآن (جه مستقيم وچه غيرمستقيم ازطريق کادرهای مرخص شده ازسپاه وقرارگرفته درپست های مهم ) که نسبت به تحولات وجهت گيری های نظام حساس هستند.بياد داريم آنها حتی زمانی که نفوذکنونی را نداشتند،به اصلاح طلبان ودولت خاتمی اولتيماتوم می دادند.واين درحالی است که درطی اين مدت بر دامنه نفوذ آنها درساختارنظام افزوده شده است. پس از حمله بوش به عراق وافغانستان وتهديد مداوم ايران که موجب گسترش اهميت ونقش سپاه و حضورونفوذ آن گرديد، دردوره بعد بخصوص باگسترش نارضايتی ها وخطرشورش های داخلي،سپاه استراتژی جديد خود را ازمقابله صرف با تهديدهای خارجی به مقابله با خطرات وشورش های مردمی بسط داد و برهمين اساس به تجديد آرايش و سازماندهی خود پرداخت وبدليل افزايش نيازنظام به آن بيش ازپيش با سياست ومسائل جاری عجين شد. دردوران رياست احمدی نژاد که به نحومحسوسی ازجانب سپاه حمايت می شد،متقابلا پشتيبانی های بی دريغ دولت ازسپاه،بطورروزافزونی برفربه شدن ونقش آفرينی آن درحوزه ها ونهادهای گوناگون سياسی واقتصادی وفرهنگی افزود. نبايد ناديده گرفت که علاوبرنقش تهديدات خارجی درافزايش وزن سپاه درکل حيات سياسي،عامل داخلی حتی به مراتب مؤثرترازآن هم دراين امردخيل بوده است:به موازات ازدست رفتن پايگاه اجتماعی حکومت اسلامی درداخل وحجيم شدن صفوف مخالفين جمهوری اسلامي، نياز به سپاه به عنوان تکيه گاهی مهم وسراسری درعرصه های نظامی- سياسی- اقتصادی درحفظ شالوده حکومت اسلامی افزوده می شد. خمينی-درشرايط وتوازن قوای معينی- البته مخالف دخالت سپاه درسياست بود وآن را خطرناک می دانست.اصلاح طلبان نيزمخالف بودند ونوه خمينی نيزمخالفت خود را با مداخله سپاه اعلام کرد. اما روشن بود که اين وصايای خمينی بود که بايد دربرابر ضرورت های تازه بی اعتبارمی شدند. مگرنه اين است که برترين ميراث بجا مانده ازخمينی اصل همه چيزدرخدمت مصلحت حفظ بود؟ خلأ حاصل ازريزش شتابان پايگاه اجتماعی نظام ومنزوی شدنش وتهديدهائی که ازرهگذرنظام با آن مواجه شده بود، بايد سريعا پرمی شد(روحانيت وبازارونيروهای متعلق به آن خود درميان مردم منزوی ومنفوربودند) وبنابراين نيروئی آماده تروحريص ترازحزب-نهادنظامی سپاه پاسداران برای پرکردن آن وجود داشت؟.درواقع نيازنظام برای بقاء خود با فربه شدن وپيشروی اين نيروی پراشتهای چندوجهی انطباق داشت. باين ترتيب بودکه مسيرنقش آفرينی اين نيرو هموارگرديد. نيروئی تازه به دوران رسيده وبلند پرواز که ازقضا منافع ويژه اش هم چندان با منافع بازارو روحانيت و اصول گرايان هم خوانی نداشته وندارد .بی شک عرض اندام يک نيروی سياسی واقتصادی مسلح نه فقط درتصاحب يک جانبه معاملات پرچرب وچيل اقتصادی حاوی رانت ويژه ای است، وسبب نارضايتی رقبای خود می شود،بلکه هم چنين درتصاحب پست های سياسی چنين است وبخصوص رقابت دراين عرصه را می تواند به منطقه ای خطرخيز تبديل کند.بی جهت نيست که اخيرا يکی ازفرماندهان مهم �فرمانده سپاه قزوين- ناپرهيزی کرده و با روکردن مقاصد ونيات پشت پرده،که بخاطرآن ظاهرا ازسوی همقطاران خود اخطارهم گرفت، معلوم گشت که سپاه دارد ازهم اکنون باخط ونشان کشيدن بطورضمنی حريف خود درانتخابات بعدی را به خونريزی هم تهديد می کند!.
اصول گرايان سنتی نيزبه سهم خود با درک اهميت سپاه تلاشهائی را برای جلب رضايت سپاه ازطريق رشوه دادن وتعريف وتمجيدازآن به عمل می آورند، اما سپاه صرفنطرازاصطکاک منافع اخص خود با منافع اين بخش ازاصول گرايان وداشتن حساسيت ديرينه به آنها وروحانيت،اکنون نيرومندترازآن است که بخواهد ازاصول گرايان دستورالعملی درافت کند.البته اميد اصلی اصول گرايان برای بيطرف کردن سپاه دل بستن به فرماندهی کل قوای ولی فقيه است واينکه بتوانند حمايت کامل ولی فقيه ازخود را بدست آورند.
انتقال تضادها به کانون های تازه نشاندهنده آن است که حذف وجراحی نه فقط موجب يکدستی ساختارقدرت نمی شودبلکه به منزله شروع فازجديد وشديدتری ازکشمکش های درونی است که هم چون خوره ای به جان حکومت اسلامی افتاده وپايانی برآن متصورنيست. خون ريزی درونی و خود ويرانگری بخشی ازروند فروپاشی است که ظاهرا مأموريت اصلی پيشبردآن به عهده خود جمهوری اسلامی نهاده شده است.دامنه اين ويرانگری اکنون به نزديک ترين خوديها و قطع اندامهای خود رسيده است. حتی می توان گفت که با حذف رفسنجاني،يکی ازمهمترين کارگردانان نسل اول،به نحوی غيرمستقيم زيرپای خود ولی فقيه هم لغزنده می شود.چراکه نظام ولی فقيه برای حفظ وماندگاری خود دربرابرآفت استحاله ويا حتی حذف، قبل ازهرچيز به حداقلی از پايگاه اجتماعی نيازمنداست. اين پايگاه اجتماعی متناظربا ولايت فقيه، هم شامل بخش ها ولايه های سنتی جامعه يعنی توده های تهيدست با آگاهی سياسی پائين دربرخی روستاها وشهرهای کوچک ونقاط سنتی شهرهای بزرگ است که اکنون مدتی است چنين پايگاهی باخطر فروريزی ويا منفعل شدن مواجه شده است، وهم شامل لايه های مرفه و متنفع بازارروحانيت وامثال آن است .بديهی است که عروج نيروهائی چون احمدی نژاد ويا سپاه دربافت قدرت به معنی تضعيف مقام وموقعيت نيروی سنتی فوق است که اين خود به معنی خالی شدن زيرپای پايگاه اجتماعی ولايت فقيه است. نيروی سرکوب يعنی سپاه وبسيج وحتی بوروکرات های برخاسته ازآن نمی تواند جايگزين مناسبی برای پايگاه اجتماعی مناسب وبسنده برای ولايت فقيه باشد.
براستی اکنون نوبت کيست وقراراست کدام بخش ازاندام حکومت اسلامی برای نجات بيمار قطع شود؟!
سوالات مهم وجديدی باشروع فازجديد بحران درون حکومتی دربرابرما قرارگرفته است: آيا زمان مداخله مستقيم سپاه درسياست فرارسيده است يا هم چنان سپاه به صورت غيرمستقيم وتحت پوشش نهادهای رسمی عمل خواهد کرد؟ دست بالا را دراين دورازنبردهای درون حکومتی کدام طرف خواهد داشت؟دولت وسپاه ويا اصول گرايان وروحانيت ؟ موضع نهائی ولی فقيه دراين کشاکش چه خواهد بود وآيا اين شتربه درخانه ولی فقيه هم خواهد رسيد؟ آيا نبردهای آتي،هم چون تاکنون درقالب سياسی خواهد ماند يا آنکه باظهوريک قدرت وحزب مسلح و ذينفع درتحولات سياسی می تواند فراتررفته وچه بسا خونين هم بشود؟ وآيا نيروی سپاه پاسداران قادرخواهد دراين کشاکش ها به صورت نيروی يک پارچه عمل کند ويا آنکه خود می تواند-باتوجه بازتوليد سريع "بورژواهای سپاه وپرولتارهای سپاه" دچارانشقاق گردد؟ نه فقط شقه شدن بدليل موضع گيری های متفاوت دربرابررقبا بلکه هم چنين بين مقامات وفرماندهان وبوروکرات-بورژوا وبدنه محروم مانده آن.
دريافتن پاسخ به اين سؤالات يک نکته را نبايد ناديده گرفت. اين درست است که محتوای مطالبات وواقعيت های جامعه دستخوش دگرگونی شده است و مخالفت عليه روحانيت ومذهب ونهادی سياسی موجود وجه غالب را تشکيل می دهد وباين اعتبارضرورت تغييروجهت گيری عمومی بطورکلی اجتناب ناپذيراست. اما اين رانيزآموخته ايم که تحولات تاريخی الزاما خطی پيش نمی روند و باتوجه به توازن قوا وصف آرائی مشخص وميزان آمادگی های بالفعل وبالقوه، وقوع جهش های منفی ولوآنکه آينده ای هم نداشته باشند، همواره متحمل است. واقعيت ديگرآن است، هم چنانکه شاهديم،احمدی نژاد وتيم او درجهت بهره برداری ازاين نارضايتی عمومی ازروحانيت ومذهب،درتکاپوهستند و باطرح ايده هائی چون مکتب ايرانی ودستاويزقراردادن باستان گرائی وناسيوناليسم،وباتکيه برمانورهای پوپوليستی چون يارانه ها وسهميه های نقدی وچرخش تبليغاتی درشهرها ودادن وعده وعيدها، بخصوص با توجه با تأثيرمعين اين مانورها درمناطق روستائی وشهرهای کوچک،تلاش دارندکه درروند اوضاع تأثيرگذارباشند.
بی ترديد درمتن چنين بستری پيچيده پاسخ به اين سؤالات آسان نخواهد بود.اما ناگزيريم که با خيره شدن درروند تحولات ورصدکردن توازن قوا به تدريج پاسخ های بسنده ولازم رابدست آوريم.بخصوص باتوجه به آنکه يکی ازدلايل مهم پوست اندازی احمدی نژاد و"لبخند زدن" به ايرانی وناسيوناليسم ايرانی مصادره باصطلاح طبقه متوسط وجلب آراء آن چهارده ميليون نفری است که با روحانيت وحاکميت مذهی واپسگرايان مسأله دارند.همانطورکه آشفته شدن صفوف بالائی ها بی تأثيرازجنبش وصفوف مردم نيست،متقابلا تاکتيک ها ومانورهای بالائی ها نيزنمی تواند درآشفتن صفوف پائينی ها بی تأثيرباشد.ازاين رو تنها با شناخت دقيق ترمسائل مرحله تازه وشناسائی نقاط آسيب پذير ومانورها وتاکتيک های آنهاست که می توان هم بردامنه وعمق مطالبات جنبش افزود وهم مانورهای رژيم را خنثی ساخت و برشدت منازعات درونی آنها افزود.

21 اسفند 1389

هیچ نظری موجود نیست: