۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه


آنی را که «پرداتور» نامیده اند
در آسمان لیبی به پرواز درآمد
پرنده ای مرگبار که به نام حقوق بشر
آتش جهنم را تقسیم می کند

نوشتۀ مالینو دینوچی
ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوی
Mondialisation.ca, Le 26 avril 2011


رئیس جمهور اوباما کاربرد «پرداتور» های مسلح را درلیبی تأیید کرده است. «پرداتور» ازنوع هواپیماهای هدایت شونده از را ه دور هستند («تله کومانده»). «پرداتورهای» بسیج شده در بمباران لیبی از نوع «هانتر/ کیلر» (شکاری/ کشنده) : این خبر از جانب وزیر دفاع رابرت گیتس اعلام شد. «پرداتور» هایی که در عملیات «پروتکتور یونیفیه» (اتحادیۀ پشتیبان) به کار گرفته شده اند از آخرین نسل این نوع هواپیماها می باشد (مترجم : موضوعی که به روشنی نشان می دهد که این جنگ تا چه اندازه برای آزمایشات نظامی فرصت مناسبی بوده است) :
MQ-9 Reaper
شکاری کشنده با آتش جهنم، آخرین محصول ایالات متحدۀ آمریکا




«ام-کیو – ریپرز» برای نخستین بار به سال 2007 در افغانستان به کار برده شد. «ریپرز» (دروکننده) –  بی شک دروکنندۀ زندگی انسان ها – قادر به پرواز در ارتفاع 15 هزار متری، با حمل یک تن و نیم (1500 کیلوگرم) می باشد، که غالبا موشک های «هلفایر»(آتش جهنم) است


«ریپرز» می تواند 14 موشک هلفایر حمل کند، در صورتی که مدل های قدیمی تر تنها دو فروند موشک حمل می کردند.
«ریپرز» ها احتمالا از پایگاه سیونلا (درسیسیل) پرواز می کنند یعنی پایگاهی که نظامیان برای تدارکات و هدایت در آن جا مستقر شده اند، ولی در واقع این هواپیماها  توسط یک خلبان و یک متخصص دیدبان فضایی هدایت می شود که جلوی صفحۀ کامپیوترشان در پایگاه هوایی «کریچ» در نوادا نشسته اند. هواپیما نیز به دیدبانی هوایی ماورای قرمز و دوربین ویدئو که از راه شبکۀ ماهواره ای به هدایت کنندگانی که در پایگاه هوایی مستقر هستند اجازه می دهد که اهدافشان را شناسایی کنند.
کشتن به وسیلۀ هواپیما با یک اهرمک از فاصلۀ 10 هزار کیلومتری آخرین سر حدات فن آوری نظامی را به نمایش می گذارد.
کاپیتان مت دین یکی از خلبانان پایگاه کریچ در نوادا، طی مصاحبه ای با [س ان ان] چنین اظهار نظر کرد و گفت :«شناسایی اهداف روی صفحۀ رایانه و ارسال آنها به جهان دیگر، و سپس رفتن به «فست فود» برای صرف نهار، تجربۀ ای فراتر از واقعیت است. با این وجود مشکل همیشه تشخیص اهداف است»، تشخیص اهدافی که باید مورد جمله قرار بگیرند و چیز هایی که نباید : کاربرد «پرداتور/ ریپر» در افغانستان، پاکستان و یمن بی وقفه هم راه با «اشتباه» بوده است، و اشتباه در این جا یعنی کشتار غیر نظامیانی که به عنوان «تروریست» یا «شورشی» شناسایی کرده بودند. دو روز پیش، در افغانستان، با پرتاب یک موشک «هیلفایر» از روی پرداتو نظامیان آمریکایی را به جای تروریست ها هدف گرفت و موجب مرگ آنها شد.


در مورد لیبی، ژنرال جیمز کارترایت در جلسه ای با حضور خبرنگاران در پنتاگون مشخصا توضیح داد که نیروهای وفادار به قذافی برای این که هدف هواپیماهای ناتو قرار نگیرند، در درون مناطق مسکونی حرکت می کنند. به همین علت است که در حال حاضر از «پرداتورها استفاده می شود که قابلیت بی بدیلی در تشخیص اهداف در درون مناطق شهری برای اجتناب از خسارات جانبی دارند، یعنی مأموریتی که از عهدۀ بمب افکن های سنتی ساخته نیست».
ولی ژنرال توضیح نمی دهد که چگونه می توان با به کار بستن پراداتور/ ریپر» از «خسارات جانبی» جلوگیری کرد، در حالی که موشک های «هیلفایر» به سه نوع کلاهک جنگی مسلح هستند که عبارت است از : ضد تانک، خوشه ای و «ترموباریک» (با تأثیرات شوک موجی و حرارتی)

کلاهک ترموباریک
Agm-114N Metal Augmented Charge
برای نخستین بار به سال 2005  در عراق مورد استفاده قرار گرفت، ویژکی این سلاح در این نکات است که وقتی به هدف اصابت می کند ابری از غبار آلومینیوم تولید و منتشر می کند که متعاقبا به انفجار ثانوی می انجامد. این انفجار ثانوی با فشاری که وارد می سازد موجب فضایی خالی از هوا می شود، و در نتیجه آنهایی که در منطقۀ انفجاری به سر می برند در اثر خفگی می میرند، حتی آنهایی که در ساختمان ها و یا پناه گاه ها به سر می برند دچار همین سرنوشت خواهند شد. سازمان دیدبان حقوق بشر این سلاح را به عنوان سلاحی قویا خشونت بار ارزیابی کرده، زیرا برای غیر نظامیان هیچ پناه گاهی باقی نمی گذارد. با چنین شیوه هایی است که قطعنامۀ شورای امنیت را برای حفاظت از جان شهروندان به اجرا گذاشته اند.


 
Edition de samedi 23 avril 2011 de il manifesto,
منبع:
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=24500


+ نوشته شده در 14 May 2011ساعت 5:21 بعد از ظهر توسط گاهنامۀ هنر و مبارزه | نظر بدهید

گاهنامۀ هنر و مبارزه
14 می 2011


تجزیۀ لیبی :
طرح ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو برای تغییر شکل بخشیدن به لیبی
مصاحبۀ زوجینگینگ با مهدی داریوش ناظم رعایا
ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوی

par Mahdi Darius Nazemroaya


mondialisation.ca, Le 2 mai 2011
Life Week Magazine (Chine)
یاد داشت ناشر
مهدی داریوش ناظم رعایا به پرسش ها ی زو جینگینگ در مورد جنگ در لیبی، برای مجلۀ  «لایف ویک» پاسخ می گوید. «لایف ویک» یکی از مهمترین مجله هایی است که در پکن منتشر می شود. این مصاحبه بن بست جنگ درلیبی را به عنوان شیوۀ راه بردی پنتاگون و ناتو برای تجزیۀ لیبی توضیح می دهد. در این گفتگو در عین حال نقش ترکیه و آلمان و موضوع گسیل نیروی حافظ صلح توسط اتحادیۀ اروپا مورد بررسی قرار گرفته است. دربارۀ اهمیت اقتصادی مصراته نیز مطالبی مطرح شده. مصاحبه به تاریخ 26 آوریل و به زبان انگلیسی انجام گرفته و سپس به ز بان فرانسه ترجمه شده است.

زوجینگینگ :
این گونه  به نظر می رسد که در این سه هفتۀ گذشته، از فعالیت های اتحادیۀ غرب  کاسته شده، به نظر شما علت این بن بست چیست؟

ناظم رعایا :
بن بست در لیبی، در اصل حساب شده است. به این معنا که ایالات متحده و ناتو این وضعیت «بن بست»  بین دولت لیبی در طرابلس و شورای موقت در بنغازی را به عنوان شیوۀ راه بردی انتخاب کرده اند. مزیت کار بست این استراتژی، در نقطۀ بن بست، به آنها اجازه می دهد که طرابلس و بنغازی، هر دو را با هم در چنگ داشته باشند. هر چه بیشتر از دو جناح خسته و تضعیف شوند، شانس این که هر دو برای پایان بخشیدن به جنگ به طرف ایالات متحده و کشورهای عضو پیمانان ناتو باز گردند، بیشتر خواهد شد. و در عین حال شورای موقت بیشتر با ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا داد و ستد خواهد کرد، و رژیم لیبی در طرابلس نیز از ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا درخواست خواهد کرد که به جنگ پایان داده شود و امتیازات بیشتری خواهد داد. ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا می خواهند که هر دو جناح هر چه بیشتر به واشینگتن و بروکسل (یعنی ناتو) وابسته شوند و  داوری در مورد وضعیت لیبی را به آنها بسپارند. فرجام کار برای لیبی همان خواهد شد که ایالات متحدۀ آمریکا و اروپای غربی در پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 برای این کشور در نظر گرفته بودند.
هدف آنها این است که لیبی به دو قسمت تقسیم شود. یعنی کاری که کارشناسی غرب در آن از مهارت زیادی برخوردار است. آنها در تحریک مردم علیه یکدیگر و تخریب ملت ها از کارشناسی بالایی برخوردار هستند.
آنها اعراب را که می بایستی کشور واحدی را تشکیل دهند، و در بدترین حالت به پنج کشور تقسیم می شدند، به کشورهای کوچک تقسیم کردند. مردم هند را تجزیه کردند. اسلاوهای جنوبی را در بالکان تجزیه کردند. مردم آسیای جنوب شرقی را تجزیه کردند. دائما سعی کردند تایوان را از چین جدا کنند. تلاش کردند تا اوکرائین را به جان روسیه بیاندازند. با اسرائیل و عربستان سعودی، از دیدگاه سیاسی لبنان و فلسطین را جدا کردند. در حال حاضر نیز ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا در پی تقسیم مجدد عرب ها هستند، و باید دانست که این تنها مورد نیست، بلکه می خواهند در قارۀ آفریقا و در آمریکای جنوبی به تقسیم بندی های جدیدی دست بزنند. علاوه بر این در جهان اسلام دائما در پی جدا سازی شیعه و سنی هستند و در عین حال طرح تجزیۀ روسیه، ایران و چین را نیز پی گیری می کنند.
پیش از 1951، ایالات متحدۀ آمریکا، فرانسه، ایتالیا و بریتانیا بین خودشان به توافق رسیده بودند که لیبی به مناطق تحت نفوذ تبدیل شود، و پیش بینی کرده بودند که این کشور به آزادی و استقلال و یکپارچگی نرسد.
این قدرت های امپریالیستی حتی می خواستند لیبی را به سه بخش تقسیم کنند، سه کشور مختلف. ولی لیبیایی ها قاطعانه با این طرح مخالفت کردند. واشینگتن، لندن و پاریس حتی در آن دوران با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی دربارۀ سه قطعنامه از سازمان ملل متحد با عنوان «تحت قیومیت گرفتن لیبی» مذاکره کردند. یکی از قطعنامه ها سیرنیاک را به بریتانیایی ها واگذار می کرد، دیگری فزان را به فرانسه و سومی طرابس را تحت کنترل ایتالیا قرار می داد، و ایالات متحده نیز این مجموعه را تحت نظارت می گرفت. ولی شوروی ها نظریات دیگری دربارۀ این مسئله داشتند و کنترل طرابلس و یا بخشی از سهم ایتالیا را درخواست می کردند. سرانجام هیچ قراردادی در مورد لیبی به نتیجه نرسید و پس از بحث و جدل در سازمان ملل متحد، لیبی به کشوری مستقل تبدیل شد.
وقتی ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و ایتالیا با استقلال لیبی موافقت کردند، تصمیم گرفتند که لیبی به شکل دولت فدرال به رهبری شاه ادریس اداره شود. ادریس توسط بریتانیایی ها و  قدرت های استعماری به مقام پادشاه در این دولت فدرال برگزیده شود و امیران کوچک دیگر در این نظام فدرالی در سیرنیاک و فزان مستقر شوند و نمایندگان غیر انتخابی این دو منطقه باشند.
در طرابلس، جایی که اکثر مردم لیبی در آن جا تمرکز یافته اند، نمایندگان لیبی می بایستی توسط مردم انتخاب شوند، ولی در یک نظام فدرالی که برای هر سه بخش یعنی طرابلس، سیرنیاک و فزان اهمیت برابر قائل می شود.
نمایندگان انتخابی مردم لیبی در برابر امیران و شیخ های دیگر می بایستی در اقلیت قرار بگیرند. در نظام فدرالی که واشینگتن برای لیبی در نظر داشت، امیران غیر انتخابی نمایندگان مردم کم جمعیت سیرنیاک و فزان در مجلس ملی لیبی باید در اکثریت قرار می گرفتند. آن چه که ایالات متحده و هم پیمانانش در پی حذف آن بودند، حق تعیین سرنوشت لیبی به دست مردم لیبی بود.
ایالات متحدۀ آمریکا و هم پیمانانش می خواستند لیبی را به کشوری مانند امیر نشین بحرین، قطر، کویت یا امارات متحدۀ عربی تبدیل سازند.
امروز ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا دوباره به راه افتاده اند که نظام فدرالی در لیبی به وجود بیاورند و کشور را دست کم به دو دولت مختلف تقسیم کنند، یعنی دولت طرابلس و بنغازی.  این کشورها نیز همان نیروهایی هستند که به جنگ قبیله ای دامن می زنند یعنی جریانی که لیبی را به یوگوسلاوی دوم تبدیل می سازد. جنگ های قبیله ای به فراتر از مرزهای لیبی در تمام آفریقا و در آفریقای غربی و شرقی و مرکزی سرایت خواهد کرد.
زوجینگینگ :
آیا مذاکرات سیاسی در بن بست بوده و یا این که فراتر رفته است؟ شما جنگ اجباری این مناطق با یکدیگر و منافع آنها را پس از جنگ چگونه ارزیابی می کنید؟


ناظم رعایا :
بریتانیایی ها طرحی ارائه داده اند که بر اساس آن کشورهای عربی هم پیمان که علیه لیبی بسیج شده اند، یگان های نظامی شان را مستقر کنند و یا تأمین مالی یک ارتش مزدور متشکل از خارجیان را به عهده بگیرند. تهاجمی که تا حدودی خصوصی خواهد بود در لیبی به وقوع خواهد پیوست. در این مورد، بریتانیایی ها می خواهند که کشورهای عربی مانند قطر و امارات متحدۀ عربی تأمین مالی ارتشی متشکل از سربازان مزدور (مرسونر) آمریکایی و انگلیسی را به عهده بگیرند. همان گونه که چند سال پیش از این در عمان همین شیوه را به اجرا گذاشتند، لندن حتی اجازه داده است که اعضای ارتش بریتانیا موقتا ارتش را ترک کنند و به عنوان سرباز مزدور به لیبی بروند.
و به همین علت بود که هنگام انعقاد منشور 1973 در سازمان ملل متحد، ایالات متحدۀ آمریکا کاری کرد که کاربرد مزدوران خارجی مانع قانونی پیدا نکند و موجب پی گرد قانونی آنها نشود.
در حالی که ایالات متحدۀ آمریکا به لیبی حمله می برد، اروپای غربی عهده دار اشغال آن خواهد شد. اکنون اتحادیۀ اروپا می خواهد لیبی را اشغال کند و این کار را زیر پوشش قانونی نیروی حافظ صلح انجام خواهد داد. دو دولت طرابلس و بنغازی به شکل اجتناب ناپذیری زیر چشم نیروهای اشغالگر از یکدیگر فاصله خواهند گرفت و از این پس لیبی به شکل جداگانه با نظام فدرالی اداره خواهد شد.
به مدد ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا  بانک مرکزی جدید و یک شرکت نفت جدید دربنغازی ایجاد شده است. بی گمان ایالات متحدۀ آمریکا می خواهد نیروهای نظامی اش را در لیبی مستقر سازد و بعدا مرکزی فرماندهی «آفریکوم» را به آن جا منتقل سازد. وال استریت و بانک های مهم اروپایی به امور مالی لیبی رسیدگی خواهند کرد. بخش انرژی بین ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا تقسیم خواهد شد، به انضمام قطر به پاس خدمات امیر قطر. امیر قطر از هم اکنون موجب توافق نامۀ جدیدی بین شرکت ملی نفت بنغازی و الجزیره بوده و در عین حال به ایجاد مراکز رسانه ای برای شورای ملی موقت کمک کرده است.

زوجینگینگ :
آیا بین کشورهای هم پیمان که علیه قذافی می جنگند اختلافی مشاهده می کنید؟ آیا اهداف مختلف و منافع ملی خاصی دارند؟  
ناظم رعایا :
اختلاف نظری بین ایالات متحدۀ آمریکا و هم پیمانانش نمی بینم. اگر اختلافی وجود داشته باشد، احتمالا بین انگلیس- و-آمریکا از یک سو و فرانسه – و-آلمان از سوی دیگر است. یعنی دو ستون فقرات ناتو. همه در ناتو یکی از این دو جبهه پی روی می کنند. گفتند که نظریات آلمان و ترکیه با ایالات متحده و بریتانیا اختلافاتی دارد و فرانسه و ایتالیا در برخی موارد با یکدیگر موافق نیستند. ولی حرکات این کشورها و محافل رسمی آنها فراتر از چیزی است که می گویند. دولت آلمان (با این که قطعنامۀ  شورای امنیت را تأیید نکرد) از همان آغاز از جنگ علیه لیبی پشتیبانی کرد. از آن جایی که مردم آلمان اجازه نمی دادند که آلمان در حمله به لیبی شرکت کند، برلن نتوانست مستقیما وارد عمل شود. ولی از سوی دیگر حضور نظامی اش را درافغانستان تقویت کرد تا امکانات لوژیستیک ناتو بیشتر بتواند در مداخلات نظامی علیه لیبی بسیج شود.
ترکیه و آلمان اگر واقعا مخالف این جنگ بودند، در توانشان بود که از کار بست ناتو در حمله به لیبی جلوگیری کنند. یکی از مراکز فرماندهی عملیات در ترکیه مستقر است. ترکیه در عین حال ادارۀ فرودگاه  بنغازی را به عهده دارد و عملیات دریایی علیه لیبی را پشتیبانی می کند.
بله البته، بین جبهۀ آمریکایی ها و بریتانیایی ها از یک سو و جبهۀ آلمان و فرانسه از سوی دیگر اختلاف نظر وجود دارد، به ویژه در مورد کنترل منابع انرژی لیبی و آفریقای شمالی. بر خلاف ایالات متحدۀ آمریکا، اتحادیۀ اروپا به انرژی لیبی نیازمند است، به ویژه ایتالیا. کنترل منابع نفت و گاز آفریقای شمالی از جمله منافع اروپایی ها بوده و در صورتی که واشینگتن و لندن کنترل بخش مهمی از این منابع را در اختیار بگیرند، امنیت اقتصادی اتحادیۀ اروپا را نیز کنترل خواهند کرد.
ولی فکر می کنم که ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا در آفریقای شمالی با یکدیگر همکاری می کنند و علیه چین و هم پیمانان آن در آفریقا عملیات مشترکی را  سامان می دهند.
زوجینگینگ :
در حال حاضر نبرد در شهر مصراته تمام توجهات را به خود جلب کرده، نظر شما دربارۀ اهمیت این شهر چیست؟ نتیجۀ این نبردها چگونه می تواند جریان های مخالف قذافی را در لیبی متأثر سازد؟

ناظم رعایا :
شهر مصراته را باید به عنوان شانگهای لیبی تلقی کرد. برای شورای موقت یک پیروزی اقتصادی بسیار پر اهمیتی خواهد بود. مصراته یکی از مراکز مهم بازرگانی، صنعت و مراودات لیبی با آفریقا به شمار می آید. بزرگترین شرکت های آفریقایی  و علاوه بر این مهمترین شرکت های آهن و فولاد لیبی در شهر مصراته مستقر شده است. مراکز بسیاری از شرکت ها و صنایع لیبی در مصراته و مناطق اطراف آن بنا شده است.
به همین علت است که آلمان و اتحادیۀ اروپا می خواهند زیر پوشش عملیات بشر دوستانه در مصراته نیرو پیاده کنند.
اتحادیۀ اروپا می خواهد به آن جا نیرو گسیل کند و این موضوع کاملا استراتژیک بوده و به هیچ عنوان بشر دوستانه نیست. نیروهای اتحادیۀ اروپا از همان نیروهایی تشکیل شده است که نیروهای ناتو را تشکیل می دهد، تنها از یک نام دیگر استفاده می کنند. تفاوت بین نیروهای اروپایی و ناتو را می توانیم صرفا یک تفاوت فنی بدانیم.
موضوعی که بیش از همه مضحک به نظر می رسد، این است که کشورهایی که می خواهند نیروی حافظ صلح به لیبی بفرستند، همانهایی هستند که در حال حاضر علیه لیبی می جنگند. در نتیجه، به این علت که ناتو به شکل جمعی اعلان جنگ کرده است، به این ترتیب تمام ملت های عضو وارد جنگ شده اند و آلمان نیز جزئی از همین کشورها می باشد. چنین رابطه ای تمام ملت های اروپایی را به عنوان نیروی حافظ صلح در لیبی مردود و بی اعتبار می سازد. تنها کشورهای بی طرف می توانند به عنوان نیروی حافظ صلح چنین مأموریتی را به عهده بگیرند. کشورهایی مانند روسیه، چین، الجزایر، قزاقستان، اوکرائین، ایران، بلاروس، برزیل، مالزی و ونزوئلا هستند که باید نیروی حافظ صلح بفرستند. حتی سازمان اتحادیۀ شانگهای و روسیه و هم پیمانان قدیمی او در جبهۀ شرقی باید در این جا نقش بازی کنند. برای چین از دیدگاه استراتژیک و هم پیمانانش ضروری خواهد بود که در مورد لیبی اطمینان حاصل کنند که مانند افغانستان توسط نیروهای ناتو به اشغال استعمارگرانه در نخواهد آمد.
رویدادهای لیبی درواقع گامی به پیش برای غرب است تا ایران، روسیه ، چین و اوراسیا را بیش از پیش منزوی سازد.


نقشۀ اوراسیا
زوجینگینگ :
فکر می کنید که ایالات متحدۀ آمریکا هم چنان بازیگر اصلی صحنه است و چرا؟
ناظم رعایا :
بله، در این مورد هیچ سایۀ تردیدی وجود ندارد. برای پاسخ به این پرسش، پیش از همه باید به چگونگی کشورهای هم پیمان بپردازیم که در جنگ علیه لیبی بسیج شده اند.
پس از چند روز پنتاگون عملیات نظامی را به ناتو واگذار کرد، به این ترتیب از این پس سکان هدایت جنگ رسما به دست ناتو سپرده شد. چند کشور دیگر نیز مانند قطر، اردن، امارات متحدۀ عربی، سوئد تحت فرماندهی ناتو هستند، حال کمی با دقت بیشتری پیمان نظامی دیگری را ببینیم که به دوران جنگ سرد باز می گردد که پیمان ورشو نامیده می شد.
واشینگتن و اروپای غربی بر حسب عادت شوروی سابق را به خاطر پیمان ورشو مورد انتقاد قرار می دادند و می گفتند که چنین سازمانی محذوف است زیرا تنها ارتش سرخ شوروی پایۀ اصلی آن را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر بلغارستان، رومانی، آلمان شرقی، لهستان، چکوسلاواکی، مجارستان و آلبانی نیروهای واقعی پیمان ورشو نبوده و تنها اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی است که پشت سپر به اصطلاح اتحاد چند ملیتی در اروپای شرقی عمل می کند.
در این مورد حرفی نخواهم داشت. ولی ناتو پیچیده تر از پیمان ورشو به نظر می رسد و تنها توسط یک کشور اداره نمی شود. ایالات متحده، انگلستان، فرانسه و آلمان ستون های این نیرو هستند و هر یک از آنها در بروکسل قدرت تصمیم گیری دارند. ترکیه نیز به دلیل میراث کمال آتاترک در بطن ناتو از استقلال نسبی برخوردار است. تمام کشورهای دیگر یا از جبهۀ آمریکا و انگلیس پیروی می کنند و یا از جبهۀ آلمان و فرانسه.
ولی فراسوی چنین وضعیتی، ناتو مو به مو یک پیمان ورشو ولی با پیچیدگی بیشتر است، ایالات متحدۀ آمریکا باید خودش را در آینه نگاه کند. انتقادی را که به پیمان ورشو وارد می دانستند کاملا در مورد خودشان و ناتو تطبیق می کند.
امروز ناتو با آن چه که ایالات متحده پیمان ورشو می نامید تفاوت چندانی ندارد، به این معنا که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی زیر پرچم چند ملیتی عمل می کرد. خود ناتو و فرماندهان پنتاگون می گویند که ناتو تنها از ارتش ایالات متحده تشکیل شده، به عبارت دیگر ناتو یعنی ارتش آمریکا که انگلستان، فرانسه، آلمان، ترکیه، کانادا، ایتالیا و چند کشور اروپایی به عنوان نیروی کمکی آن را تقویت می کنند. ایالات متحدۀ آمریکا می جنگد، سپس این کشورها را برای ا شغال سرزمینی که در هم شکسته شده می فرستد که اقتصاد آن را زیر کنترل خارجی بگیرند. در نتیجه، ناتو در واقع یعنی ارتش آمریکا به انضمام پشتیبانی سیاسی و مالی کشورهای دیگر.
سناتور مک کین و سنای ایالات متحدۀ آمریکا، چند هفتۀ پیش از بقیۀ کشورهای عضو ناتو در خواست کردند که برای جنگ علیه لیبی هزینۀ مالی ایالات متحدۀ آمریکا را به عهده بگیرند. اغلب کشورهای عضو ناتو، در واقع اقمار ایالات متحدۀ آمریکا هستند. بدون ایالات متحدۀ آمریکا، جنگ علیه یوگوسلاوی و افغانستان هرگز امکان پذیر نمی بود، در مورد جنگ علیه لیبی دیگر نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم. تنها به نقش ایالات متحدۀ آمریکا در بمباران لیبی توجه کنید که بیشترین بمباران ها را به عهده داشته است. در واقع، ایالات متحدۀ آمریکا خود را پشت پرچم چند ملیتی که ناتو آن را نمایندگی می کند پنهان می سازد، زیرا نمی خواهد به عنوان مسئول اصلی تمام این رویدادها معرفی شود و از افکار عمومی بیم دارد.
به همین علت بود که اوباما، کلینتون و گیتس رسما مدعی شدند که دولت آمریکا با حکم منطقۀ ممنوعۀ پرواز در آسمان لیبی مخالف هستند، و تا آخرین لحظه ای که هدف اصلی آمریکا آشکار شد بر این ادعا پافشاری کردند. ولی در حالی که اوباما اعلام می کرد که با برقراری منطقۀ ممنوعۀ پرواز مخالف است، ارتش آمریکا در حال تدارک جنگ علیه لیبی بود. پاریس و لندن تنها در صحنۀ رسانه ای و برای فریب افکار عمومی نقش پیشگام را بازی کردند.
در پایان می خواهم به نکتۀ مهم اشاره کنم. رئیس جمهور اوباما، نخست وزیر کامرون، رئیس جمهور سرکوزی خود را پشت پردۀ ناتو پنهان می کنند، زیرا ناتو یک سازمان بین المللی بوده که از هر گونه مسئولیت سیاسی مبرا می باشد.
ناتو در مقابل نهادهای رسمی که دارای حق رأی هستند، مصونیت دارد و نمی توانند آن را به عنوان مسئول محاکمه کنند. ایالات متحده و بریتانیا می توانند طی ماه ها لیبی را بمباران کنند و مدعی شوند که تمام امور به دست ناتو بوده و این ناتو است که هدایت جنگ را به عهده دارد. به همین علت اوباما، کامرون و سرکوزی تلاش می کنند که هر گونه مسئولیت سیاسی را به عنوان فرد سیاسی در مقابل افکار عمومی از خود دور سازند و دست ناتو را در جنگ باز می گذارند که کار را تمام کند، و به این ترتیب همه پشت ناتو برای حفظ موقعیت خود پنهان می شوند.

منبع :
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=24593

مهدی داریوش ناظم رعایا متخصص خاور میانه و آسیای مرکزی است و با مرکز پژوهشی جهانی سازی همکاری می کند.

هیچ نظری موجود نیست: