فراز امواج
" گسست " از محور نظام جهانی.( بخش اول )
يونس پارسابناب
" گسست " از محور نظام جهانی.( بخش اول )
يونس پارسابناب
عروج امواج تلاطمات در سراسر جهان و اوجگيری جنبش های بيداری و رهائی عليه صاحبان ثروت ( اوليگوپولی های انحصاری – مالی شده جهان ) و دولتمردان فرمانبر آنها ( اوليگارشی های چند حزبی ، دوحزبی ، تک حزبی و بدون حزبی ) در سراسر جهان عمدتا منبعث از فراز و نشيب های بحران بزرگ ساختاری است که برای دومين بار در تاريخ صد و سی ساله سرمايه داری انحصاری ، گريبان نظام جهانی را گرفته است . موج اول رهائی در دهه های آغازين قرن بيستم با وقوع انقلاب اکتبر 1917 گسترش يافته و سپس با رشد جنبش های عظيم ضد استعماری و رهائيبخش ملی تا اوايل دهه 1970 ادامه يافت . اين موج عظيم بنا به عللی که در اين جا مجال بحث اش نيست با محدوديت های تاريخی خود روبرو گشته و ( همراه با جنبش ها و دولت های برآمده از آنها ) ازنفس افتاده و به پايان عمر خود رسيد . موج فعلی که در تقابل با بحران دوم ساختاری در عصر سرمايه داری انحصاری مالی شده جهانی هر روز گسترده تر و فراگيرتر بويژه در کشورهای پيرامونی در بند ( جنوب ) در جريان است ، تلاش ميکند که اين دفعه اصل رهائی از يوغ اوليگوپولی های انحصاری را از طريق پروسه گسست از کليت نظام جهانی سرمايه ( امپرياليسم = سرمايه داری واقعاً موجود ) کسب کند . اگر علائم شکلگيری و گسترش پروسه گسست را ديروز ( 2010 – 1995 ) در آمريکای لاتين ( ونزوئلا ، بوليوی و....) و آسيای جنوبی ( نپال ) ديديم امروز ( 2012 – 2011 ) پيشرفت فراگير آن را در کشورهای خاورميانه و آفريقای شمالی می بينيم . اوضاع متحول و تشديد تلاطمات اجتماعی نشان ميدهند که اين موج رهائی بتدريج فردا ( دهه دوم قرن بيست و يکم ) به ديگر نقاط جهان و حتی به سواحل اقيانوس آتلانتيک قاره شمال آمريکا نيز خواهد رسيد .
در بخش اول اين نوشتار بعد از توضيح مختصر پيشينه رشد نظام جهانی در مرحله سرمايه داری انحصاری ( از ربع آخر قرن نوزدهم به اين سو ) و بررسی اجمالی دو فاز مشخص تاريخی آن ، به چند و چون " دو مدل انباشت "
در دوره انحصاری و تبعات ناشی از آنها – با تأکيد بر تقسيم جهان به دو بخش مکمل و لازم و ملزوم کشورهای توسعه يافته مسلط مرکز و کشورهای توسعه نيافته در بند پيرامونی – ميپردازيم . در بخش دوم و پايانی اين نوشتار شکلگيری و گسترش پديده گسست به عنوان راه رهائی از يوغ اوليگوپولی های انحصاری ( يک در صدی ها = صاحبان ثروت و قدرت ) را در کشورهای در بند پيرامونی مورد بررسی قرار ميدهيم .
پيشينه سرمايه داری انحصاری
و دو فاز عمده تاريخی آن
- سرمايه داری با اين که در ربع آخر قرن نوزدهم وارد مرحله انحصاری امپرياليستی خود گشت ولی از اول پيدايش خود به عنوان يک شيوه توليدی متمايل به انباشت اضافی از طريق کسب ارزش اضافی ( سود ) بود . نفی و نابودی رقابت آزاد به خاطر رشد سرمايه داری انحصاری ( که در اواخر قرن نوزدهم نمايان تر گشت ) در واقع به رقابت بين انحصارات بر سر کنترل اوليگارشی های حاکم بر دولت – ملت ها در جهت داشتن دسترسی به منابع طبيعی در کره خاکی دامن زد .
- رقابت های عموماً خونين بين انحصارات چه در گستره تمرکز و تجمع بيشتر سرمايه در کشورهای توسعه يافته مرکز و چه در حيطه گسترش روند استعمار و تاراج کشورهای توسعه نيافته پيرامونی در سه قاره ( آفريقا ، آسيا و آمريکای لاتين – کارائيب ) به اضافه اقيانوسيه به رشد چشمگير اقتصاد سرمايه داری جهانی در دوره 1971-1945 که به عهد طلائی معروف گشت ، منجر شد . بدون ترديد اين شکوفائی که عمدتا منبعث از جنگ جهانی دوم و سپس اشاعه جنگ سرد از سوی سرمايه داری انحصاری بود ، نميتوانست ادامه يابد . در نتيجه تمرکز روی مالی ساختن بيشتر انحصارات از يک سو و تشديد جهانی گرائی سرمايه ( با اشاعه قوانين حاکم بر بازار آزاد نئوليبراليستی ) از سوی ديگر به سياست های استراتژيکی نظامی و ميليتاريستی نظام جهانی منجر گشت .
- در پرتو اين تغييرات در طول نزديک به صد و بيست و پنج سال گذشته از سال 1885 ميلادی تاکنون ، ميتوان مسير رشد سرمايه داری انحصاری را به دو فاز مهم تاريخی تقسيم کرد . فاز اول از عنفوان و بحبوحه عروج انحصارات در دو دهه آخر قرن نوزدهم شروع گشته و تا سال 1945 ادامه داشت . فاز دوم که با تشديد جهانی گرائی سرمايه انحصاری مالی در سال 1971 آغاز گشته و تا کنون ( 2011 ) دادمه دارد .
- در فاز اول رشد سرمايه داری انحصاری ( از 1885 – 1945 ) جهان به حوزه نفوذ بين امپرياليست ها تقسيم گشته و تلاقی ها عموماً بين امپرياليست های متعدد به وقوع می پيوست . بعد از پايان جنگ جهانی دوم در سال 1945 تحولی در شکل و شمايل امپرياليسم به وقوع پيوست و فاز دوم در رشد سرمايه داری انحصاری آغاز گشت .
- از سال 1945 تا پايان جنگ سرد آمريکا با کسب موقعيت هژمونيکی در جهان امپرياليستی به دوره " حوزه های نفوذ " و تلاقی های خشونت آميز و جنگ بين امپرياليست های متعدد و متکثر خاتمه داد . با سقوط و تجزيه شوروی و بلوک شرق ، افول جنبش های رهائيبخش ملی در سه قاره و تضعيف و " اخته سازی " جنبش کارگری در اروپای آتلانتيک ، شکل و شمايل امپرياليسم به صورت سه سره ( دسته جمعی ) به سرکردگی آمريکا درآمد که تاکنون ادامه دارد .
ابزارهای سرمايه انحصاری برای
برون رفت از بحران
در هريک از اين فازهای تاريخی ، سرمايه انحصاری قادر گشته خود را با شرايط الزامات دو بحران طولانی مطابقت دهد . بحران اول در 1873 آغاز گشته و با افت و خيزهای مشخص تا سال 1945 ادامه داشت . بحران دوم از 1971 شروع گشته و تاکنون ( 2011 ) ادامه دارد ابزارهای استراتژيکی که سرمايه انحصاری از آنها استفاده کرده که از اين بحران ها بيرون آيد ، عبارتند از :
1 – تمرکز و تجمع ( ادغام ) سرمايه در سطح جهانی از طريق مالی سازی .
2 – تعميق جهانی گرائی از طريق استعمار و تقسيم مجدد جهان عمدتا از طريق جنگ و نظاميگری .
با استفاده از اين ابزارهای استراتژيکی صاحبان و حاميان سرمايه انحصاری ( مالی شده و جهانی گرا ) موفق گشتند که دو مدل انباشت را در سطح جهانی رايج سازند که اين دو مدل عبارتند از: 1 – مدل " خود مختار " ( اتو سنتريک ) در کشورهای مسلط مرکز,
2 – مدل " صدور محور " در کشورهای دربند پيرامونی
رشد اين دو مدل انباشت که به تعميق نابرابری بين مرکز و پيرامونی ها در سطح جهانی شدت بخشيده به ظهور يک تضاد عمده ای در درون نظام دامن زده که بطور نمايان در فورماسيون وقوع يک رشته انقلابات سوسياليستی در کشورهای نيمه پيرامونی ( مثل روسيه 1917 ) و عروج جنبش های ضد استعماری و رهائيبخش ملی در کشورهای پيرامونی سه قاره ،انعکاس يافته است . در اين دوره طولانی ( 1976 – 1917 ) است که سرمايه داری انحصاری به عنوان يک شيوه توليدی حاکم و متوفق به يک نظام جهانی و قوانين حاکم بر بازار آزاد آن منجمله " قانون ارزش " آن به قوانين حاکم در اقتصاد جهانی تبديل گشته اند . کارکرد قانون " ارزش جهانی " بر اساس تبادل نابرابر با اعمال سياست های امپرياليستی رانت خوار دنيای کنونی ما را بيش از هر زمانی در گذشته به دو بخش مکمل و لازم و ملزوم کشورهای مسلط مرکز ( شمال گلوبال ) و کشورهای دربند پيرامونی ( جنوب گلوبال ) تقسيم کرده است .
اگر روزگاری در گذشته اين تقسيم بندی توسط سرمايه انحصاری آن چنانکه شايد و بايد برای حتی بخشی از چالشگران ضد نظام ( منجمله مارکسيست ها ) مبرهن و برملا نگشته بود ، در حال حاضر در فاز فعلی حرکت سرمايه يعنی گلوباليزاسيون ( گسترش بازار آزاد نئوليبراليسم ) اين پديده بطور گسترده ای برملاتر و حتی رسانه ای تر گشته است . امروز ادغام ، فشردگی و تمرکز سرمايه به روشنی در رشد سرمايه انحصاری در سطح جهانی و بين المللی محرز و روشن است . در اين پروسه سرمايه با کنترل بر " انحصارات پنج گانه " منجمله تکنولوژی روزانه متحرک تر گشته و به موازات آن شرکت های غول پيکر به سرعت جهانی تر و مالی تر ميگردند .
عليرغم اين جهانی گرائی سريع و گسترده تقسيم جهان از نظر سياسی به ملت – دولت های متفاوت به قوت خود باقی مانده و اوليگارشی های حاکم بر اين کشورها برای تامين و رشد منافع شرکت های غول پيکر خودی در مقابل شرکت های غول پيکر غير خودی تلاش ميکنند و پيوسته بر عليه آزادی حرکت و مهاجرت کارگران و ديگر زحمتکشان از کشور و منطقه ای به کشور و منطقه ديگر موانع بوجود آورده و قوانين وضع ميکنند . نتيجتاَ نظمی از تبادل نابرابر در سطح جهان بوجود آمده که در آن تفاوت در دستمزدها بين نيروهای کار در کشورهای متفاوت بزرگتر از تفاوت بين کارآئی آن نيروها است . البته اين تبادل نابرابر بين مرکز و پيرامونی فقط به نيروهای کار بين آنها محدود نمی گردد بلکه در ديگر گسترده ها منجمله در حيطه پهناور منابع و معادن طبيعی نيز به نفع مرکزها و به ضرر پيرامونی ها عمل ميکند . اين نابرابری ها بخوبی نمايان می سازد که ابر استثمار نيروی کار در کشورهای پيرامونی دستمزد کارگر در کشورهای مرکز را بطور چشمگيری بيشتر و بالاتر از دستمزد کارگر در کشورهای پيرامونی ميسازد . علت اين امر که در ارتباط نزديک با جهانی گرائی سرمايه انحصاری است ، جوهر اصلی نظام جهانی سرمايه داری امپرياليستی کنونی را تشکيل می دهد . بر اين اساس به نظر اين نگارنده نيز وجود در صد پائين تر استثمار کار در کشورهای مسلط مرکز در مقام مقايسه با در صد بالاتر استثمار کار در کشورهای در بند پيرامونی يکی از موانع اصلی رشد همبستگی و اتحاد طبقه کارگر در سطح جهانی و بين المللی ( بين کارگران کشورهای مرکز و کشورهای پيرامونی ) می باشد .
پديده ابر استثمار و سرنوشت
کشورهای در بند پيرامونی
عروج سرمايه داری انحصاری ( امپرياليسم ) از اواخر قرن نوزدهم به اين سو نظامی بوجود آورد که جهان را بين کشورهای ثروتمند مرکز و کشورهای فقير پيرامونی تقسيم کرد . در طول صد و سی اندی سال که از عمر اين مرحله از سرمايه داری جهانی ميگذرد ، کشورهای دربند پيرامونی شاهد يک دوره ای از سرنوشت خود گشتند که در آن يک پروسه طولانی " توسعه ی توسعه نيافتگی " بر زندگی و صورتبندی های اجتماعی آنها اعمال گرديد . از تمام کشورهای متعلق به سه قاره به اضافه اقيانوسيه تنها کشوری که از چنگ اين سرنوشت فلاکت بار گريخت و توسعه " اتو سنتريک " ( خود گردان ) خود را بطور نورمال طی کرد ، ژاپن بود . بقيه اين کشورها با گذشت زمان يکی بعد از ديگری به کشورهای مرکز وابسته گشتند . با اين که تعدادی از کشورهای پيرامونی در آسيا ( مثل کره جنوبی ) و در آمريکای لاتين ( مثل آرژانتين ) توانستند خود را در دهه های آخر قرن بيستم حداقل صنعتی سازند ولی تعداد بسيار چشمگيری از اين کشورها در همين دوره بقدری دچار پروسه فلاکت بار " توسعه ی توسعه نيافتگی " گشتند که به نام " جهان چهارم " معروف گشته و به کشورهای درمانده و همواره فقير تبديل گشتند . مضافاَ حتی آن کشورهائی هم که ظاهرا به نظر ميرسد که رشد و توسعه يافته و به "کشورهای نو ظهور اقتصادی " ( مثل هندوستان ، برزيل ، اندونزی و.. ) معروف شده اند در اکثر مواقع و موارد و در گستره های متعدد وابسته به کشورهای مسلط مرکز ( حی 8 ) بويژه کشورهای امپرياليستی سه سره ( آمريکا ، ژاپن و اتحاديه اروپا ) هستند . البته بايد اذعان کرد که چين به خاطر وسعت و موقعيت استراتژيکی اش از يک سو و ارثيه انقلابی عهد مائو تسه دون ااز سوی ديگر بالقوه مهمترين استثناء در بين کشورهای " نوظهور و نوخاسته " در دهه های آغازين قرن بيست و يکم محسوب ميگردد . ولی آن عاملی که در آينده در سرنوشت نه تنها کشورهای دربند پيرامونی بلکه کشورهای مسلط مرکز نيز نقش کليدی ايفاء خواهد کرد تحول و دگرديسی در ساختار طبقاتی در درون نظام ( در جهت شکلگيری و رشد همبستگی طبقه کار و زحمت در سطح جهانی ) در کارزار عليه صاحبان ثروت و قدرت خواهد بود . در پرتو اين عامل تحول و دگرديسی ، در حال حاضر ميتوان جهانيان را به شش طبقه بزرگ و فراگير تقسيم کرد . اين طبقات که امکان ظهور و اعتلای همبستگی و وحدت طبقه کارگر در سطح جهانی ( وحدت گلوبال کار ) در تقابل و مبارزه عليه نظام ( گلوبال سرمايه ) در درون آنها قرار دارد ، عبارتند از :
1 – طبقه کلان بورژوازی امپرياليستی : اين طبقه که امروز در بحبوحه " جنبش فتح وال استريت " به نام " يک در صدی ها " توسط اشغالگران معروف شده است ، عمدتا صاحبان کلان اوليگوپولی های جهانی انحصاری " مالی شده " را در بر ميگيرد . اين صاحبان که دولتمردان کشورهای مرکز را بيش از پيش فرمانبر خود ساخته اند با استفاده از نيروهای نظامی – جنگی و بنيادهای مالی بيشترين ارزش اضافی ( سود ) را در جهان بطور متمرکز و فشرده در اختيار خود قرار داده اند .
2 – پرولتاريای کشورهای مرکز : اين طبقه تا دهه های آخر قرن بيستم از مزايای ازدياد دستمزدهای واقعی در ارتباط با افزايش کارآئی توليدی کارگر برخوردار بود . ولی اين مزايا در دوره فاز فعلی حرکت سرمايه در بيست سال گذشته به تدريج از کارگران پس گرفته شد و امروز کارگران بيکار و نيمه وقت که روزانه برتعداد ميليونی آنها اضافه ميگردد ، به خيل جوانان و دانشجويان و معلمين که عزم کرده اند که با ايجاد جنبش عظيم " فتح وال استريت " جهان بهتری را بسازند ، می پيوندند .
3 – طبقه بورژوازی کشورهای دربند پيرامونی : اين ظبقه که بخشی از آن روزگاری در گذشته با عنوان " بورژوازی ملی " جنبش های رهائيبخش ملی در کشورهای پيرامونی ( جهان سوم ) را رهبری ميکرد ، امروز در کليت خود به کمپرادورهای نظام سرمايه تبديل گشته و دربست در خدمت اوليگوپولی های انحصاری قرار گرفته است.
4 – پرولتاريای کشورهای دربند پيرامونی : اين طبقه به خاطر " عدم تعادل " بين کارآئی توليدی و دستمزدی که دريافت ميکند ، به شدت مورد ابر استثمار نظام سرمايه قرار گرفته است . امروز بر جمعيت اين طبقه به جهت پروسه متنوع و متعدد صنعتی سازی در کشورهای سه قاره بطور روزافزونی اضافه گشته و اندازه ارتش ذخيره کار ارزان بزرگ را برای نظام سرمايه بطور قابل ملاحظه ای افزايش داده است .
5 – اقشار متعدد روستائی – دهقانی کشورهای دربند : اين طبقه که هنوز هم تحت استثمار دو گانه شيوه توليدی پيشاسرمايه داری و شيوه توليد سرمايه داری واقعاً موجود شديدا مورد ستم طبقاتی قرار دارد در کشورهای پيرامونی مناطق بزرگی از آفريقا ، آسيا و آمريکای لاتين هنوز هم در صد قابل توجهی از جمعيت و نيروی کار اين کشورها را تشکيل ميدهد .
6 – اقشار مختلف حاشيه نشينان ( ستمديدگان ساکن گتوها ، زاغه ها ، کوخ ها و...) : اين اقشار در کليت خود که تعدادشان متجاوز از نيم ميليارد جمعيت کنونی جهان هستند ، عمدتا در شهرهای بزرگ کشورهای سه قاره و متروپل کشورهای مرکز سکونت دارند و توسط بعضی از جامعه شناسان سياسی به نام جمعيت " فرو طبقاتی " ( underclass ) معروفند .
حضور اين طبقات که به تدريج در پانصد سال گذشته تاريخی سرمايه داری شکل گرفته و در مرحله سرمايه داری انحصاری جهانی شده ، در صد سال گذشته در سراسر جهان رشد و گسترش يافته اند , امروز شرايط و اوضاع پيچيده و کمپلکسی را در حيطه های مبارزاتی ، استراتژيکی و فورماسيون های انواع و اقسام اتحادها ، همبستگی ها به وجود آورده اند که محتاج بررسی هستند . در اين راستا نظری اجمالی به کيفيت ساختارهای سياسی در کشورهای پيرامونی که در برگيرنده اکثريت عظيمی از مردم به اين طبقات می باشند ، ميتواند به تفهيم و دانش ما در مورد پيچيده گی های اوضاع و شرايط بويژه درباره نيروهای اجتماعی و سياسی اين جوامع کمک کند .
- نفوذ و دخول امپرياليسم و اعمال ابر استثمار بر کارگران و ديگر زحمتکشان در کشورهای پيرامونی باعث گشته که ساختارهای سياسی – دولت ها و نيروهای اجتماعی و سياسی و.... شديدا دستخوش دگرديسی قرار گيرند . دولت ها همراه با دولتمردان به شکل های متعدد و متفاوتی " دژنره " و يا " اخته " شده و به اوليگارشی های اتوکراتيک ( مستبد ) که شديدا ضعيف و پراکنده هستند ، تبديل گشته اند . به عبارت ديگر اين دولت ها که عمدتا فاقد پايگاههای توده ای در کشورهای خود هستند فقط با ادامه موقعيت کمپرادوری خود در درون نظام ميتوانند با تکيه به حمايت نظامی کشورهای مسلط مرکز بويژه آمريکا به عمر حاکميت ضد مردمی خود ادامه دهند .
- اوليگارشی های حاکم در کشورهای مسلط مرکز و در راس آنها آمريکا برای اين که کنترل خود در کشورهای پيرامونی تامين سازند پيوسته تلاش ميکنند که با تبليغ و ترويج مستقيم و غير مستقيم انديشه های تاريک و عقب مانده شووينستی – پانيستی از يک سو و بنيادگرائی دينی – مذهبی از سوی ديگر در جوامع پيرامونی دولت های آن ها را بطور دائم در وضع ضعيف و ناتوان قرار داده و آنها را برای هميشه در موقعيت کمپرادوری وابسته به محور نظام جهانی نگاه دارند . بر خلاف خيلی از سکولاريست های طرفدار " بازار آزاد " ، پست مدرنيست ها و اسلاميست ها ( بنيادگرايان ) ، نگارنده برآن هستم که هم انديشه ها و جنبش های بنيادگرائی و هم انديشه ها و جنبش های شووينستی – پانيستی پديده های مستقل از حرکت و گردش سرمايه در فاز فعلی گلوباليزاسيون ( گسترش بازار آزاد نئوليبراليستی ) نبوده و عمدتا معلول و مخلوق نظام جهانی سرمايه داری امپرياليستی هستند . مضافاَ نگارنده اعتقاد دارم که ترويج و رونق دموکراسی در کشورهای سه قاره جنوب کشورهای پيرامونی ، بدون رهائی از يوغ امپرياليسم از طريق پروسه گسست از محور نظام جهانی سرمايه دموکراسی دُم بريده و ناپيگير بوده و عوض اين که درخدمت عدالت اجتماعی قرار گيرد مثل کشورهای مسلط مرکز در خدمت سرمايه داری انحصاری مالی شده قرار گرفته و به شکاف های عظيم طبقاتی شدت خواهد بخشيد .
- آرزو و خواست جنبش های رهائيبخش در کشورهای سه قاره جنوب نزديک به شصت سال پيش در کنفرانس باندونگ در سال 1955 در جنبش غير متعهد ها در عصر جنگ سرد نمودار گشته و به ظهور رسيدند . اماّ آن تلاش ها با گرفتاری در محدوديت های تاريخی خود و سپس با فرو رفتن در توهم " رسيدن به آنها " در باتلاق منطق حرکت سرمايه افتاده و در آغاز دهه 1970 از نفس افتادند . مضافا با فروپاشی و تجزيه شوروی و بلوک شرق کشورهای پيرامونی جنوب بيش از پيش فرصت هر نوع بلند پروازی را در مقابل تهاجم نيروهای امپرياليستی در دوره بعد از پايان جنگ سرد از 1990 به اين سو از دست دادند .
- در نتيجه امروز آن چه که به عنوان بديل رهائی برای ملت – دولت ها و توده های مردم در کشورهای دربند پيرامونی جنوب وجود دارد پديده ای غير از انقلابات اصيل نيستند که مسلماَ به شکل های متنوعی در اين کشورها به وقوع خواهند پيوست . بدون ترديد برای مردم کشورهای دربند پيرامونی تنها راه واقعی که آنها را ميتواند به هدف خود يعنی رهائی از فلاکت و بی امنی برساند همانا در جهت گسست از محور نظام جهانی سرمايه است . از هم اکنون علائم زيادی از عروج امواج رهائی برای گسست از نظام جهانی سرمايه در کشورهای آسيا مثل نپال و آمريکای لاتين همچون کشورهای عضو " آلبا " و در آفريقا و خاورميانه مانند مصر و تونس و... به روشنی ديده ميشوند . در شماره آينده اين نشريه به چند و چون پروسه گسست از محور نظام و ويژگی های مشخص آن در قرن بيست و يکم خواهيم پرداخت
منابع و مآخذ
جان بلامی فاستر ، " معرفی نقطه نظرات سميرامين " ، در مجله 'نتلی ريويو" سال 63، شماره 5 ، اکتبر 2011 صفحات 7 – 1 .
2 – سميرامين ، " قانون ارزش جهانی " ، نيويورک ،" مانتلی ريويوپرس" ، 2010 .
3 – سميرامين ، " کلاه برداری دموکراتيک و بديل جهانی " ، در مجله "مانتلی ريويو"'سال 63 ، شماره 5 ، اکتبر 2011 .
4 – يونس پارسا بناب ،" بنيادگرائی اسلامی در خدمت نظام جهانی سرمايه "، و " رابطه نظام جهانی سرمايه با بنيادگرائی " در کتاب " جهان در عصر تشديد جهانی شدن سرمايه : 2009- 1991 " ، چاپ آمازون دات کام ، 2010 .
5 – مارتين ولف ( wolf ) " سرمايه مالی لجام گسيخته اقتصاد جهانی را بازسازی ميکند " در روزنامه "فايننشيال تايمز "، 18 ژوئن 2007.
YOUNES PARSA BENAB
24 فروردین 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر