۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

عملیات ساختگی گروگان گیری شهرام پهلوی نیا


بخش سوم نقد

عملیات ساختگی گروگان گیری شهرام پهلوی نیا

درصفحه 273 و274 کتاب "دردامگه حادثه " مقام امنیتی ،میخوانیم :" قبل ازجشنها (منظورجشن 2500سال شاهنشاهی است) ، اینها (مجاهدین خلق ) ، سعی کردند ، شهرام پسراشرف را ، بدزدند وبدفترش رفته ا ند تادرحالیکه بیرون میامد ، وی را درگونی بگذارند .پسراشرف هم درآنجا ، شهامت بخرج داده بودومقاومت نشانداده ودربان ساختمان هم بکمک آمده بودوخلاصه نتوانسته بودندکه اورابدزدند....).
من انتشار کتاب " دردامگه حادثه را ، به " فرصت سرنوشت " دیگری نسبت بخودم ، تعبیر وتشبیه میکنم ، زیرا مندرجات آن ، به بازسازی حافظه ام کمک ، وبازیافت موضوعات فراموش شده ام را تسهیل میکند.یکی ازاین موضوعات ، داستان گروگانگیری فرزند والاحضرت اشرف ، شهرام پهلوی نیا بود . درآنروزهای پرالتهاب قبل از 22 بهمن ،وبخصوص از روزی که پادشاه فقید ، ایران راترک و آقای شاپوربختیار نخست وزیر ، انحلال ساواک را برجسته کرده بود ، حمله به ادارات ساواک وکلانتریها ی شهرستانها وپاسگاههای ژاندارمری وسعت بیشتری یافت ، وعلاوه برآن اخبارناگواری از ترور افسران ومُثله کردن پرسنل بیگناه ارتشی وپلیس به فرمانداری نظامی میرسید. این فضای وحشتناک غیرقابل کنترل، موجبات غافلگیری ودلهره بسیاری ازمقامات کشوری ولشگری رافراهم وموج اضطراب ، حتی دولتمردان زندانی درجمشیدیه راهم افسرده ، وهم وحشت زده ساخته بود. ازآنجا که درتوجیه موضوع گروگانگیری شهرام پهلوی نیا ، لازمست تصویرروشنی ارائه شود ، ضروری میدانم ،اظهارات ارتشبدفردوست ، را درموردخودم ،تکمیل واشاره ای گذرا به چرائی انتخابم برای تحقیق ازدولتمردان رژیم سابق ، داشته باشم.

من ازنیمه دوم سال 1356 ، بعنوان وابسته ویژه نظامی به پاکستان اعزام ودرزمان تشکیل دولت ارتشبد غلامرضاازهاری ، درایران نبودم.درهمان روزهای نخستِ انتصاب تیمسارازهاری ، وی مرا به تهران فراخواند، هنگامیکه بدفتر ایشان رفتم ، اوبمن گفت : " کارهای مهمتری ازپاکستان داریم ،من الان باید شرفیاب شوم بروید سپهبد برومند(رئیس آنزمان اداره دوم ) ،شمارا درجریان ماموریتتان قرار خواهدداد.بعدبیائید مفصّل صحبت کنیم " ، من بدفتر تیمساربرومندرفتم ، ایشان گفتند : حتماً میدانید که بنا برمصالحی درست یاغلط ، به امر اعلیحضرت ،آقای هویداو عده ای ازمقامات بلندپایه توقیف شده اند ، اما وزیردادگستری( آقای دکتر حسین نجفی) بعرض شاهنشاه رسانده که دادگستری نمیتواند ازآنها تحقیق کند ، اومیگوید چون دولت نظامیست واینهارا فرماندارنظامی بازداشت کرده ، باید راه قانونی کاربررسی شود، قرارست ماموریت تحقیق بشما واگذارشود ، دردسترس باشید تا من همین امروز،ترتیب تشکیل جلسه ای را با وزیردادگستری بدهم " ، گفتم تیمسار تکلیف پرونده ها ومکاتبات بکلی سّری که درپاکستانست چه میشود، گفت : "میفرستیم باهواپیمای نظامی بیاورند".


بعدازظهرهمانروز ، درفرماندارنظامی ، دردفتر سپهبد رحیمی لاریجانی ،جلسه ای باحضور وزیردادگستری وسپهبد برومند ومن تشکیل شد.این جلسه تاساعت 2 بعدازنصف شب بدرازا کشید .آقای دکترنجفی استدلال میکرد : " تحقیق ازوزرا وسناتورها ووکلای مجلس ، درحیطه وظایف بازرسی کل کشوراست وازچندین سال قبل ، بازرسی کل کشورازدادگستری منفک ودربازرسی شاهنشاهی ادغام شده است ، بنابراین درحال حاضر،بازرسی شاهنشاهی ، قانوناً میتواند کارتحقیق راانجام دهد وبهتراست آقای انصاری بعنوان عضو بازرسی کل کشورکه تحت نظر نخست وزیراست ، واردعمل شود"وچون ایشان نظامی است ،برای رفع هرگونه شائبه ای ، تیمسارازهاری ، ایشان راکتباًورسماً ازارتش به سازمان بازرسی کل کشورماموریا منتقل نمایند "

مطالب مطروحه فوق ،همان شب صورتجلسه وبعلاوه بااستناد به موادوتبصره های قانونی ، متنی باتیتر" حکم ماموریت " وباعنوان بازپرس بازرسی کل کشورتهیه، ومقررگردید صبح روزبعد ،من شخصاً بدفترارتشبد فردوست مراجعه ومتن تهیه شده را به امضای اوبرسانم.

بدفتر ارشبد فردوست رفتم ،هنگام توضیح چگونگی ماجرا به او ، وی ازامضا خودداری وگفت : "بروید فردا بیائید " ، من چگونگی را تلفنی به سپهبدبرومند اطلاع وفردای آنروز ، هنگامیکه بدفترفردوست رفتم ، اوگفت : " کارتی بعنوان عضویت شما دربازرسی شاهنشاهی ، صادرشده ، بروید ازسرلشگرصفاپوربگیرید " ، من بلافاصله گفتم :" تیمسار من قراراست ازنخست وزیر مملکت ودیگرمقاماتی که اغلب وزیر بوده وبسیاری ازآنها دارای تحصیلات دکترای حقوق هستند ، تحقیق کنم.آنها باتوجه به موقعیت ومقام وتجربیات سابق خود، ازمن خواهندپرسید که "شما چکاره اید "، باارائه "کارت شناسائی" ممکنست مرا تحقیرکنند وبگویند : " این کارت شناسائی را آسانسورچی بازرسی هم دارد! " ، ارتشبدفردوست گفت : " همینست که هست ! "

من دفترفردوست راترک وبفرمانداری نظامی رفتم و برای گزارش نتیجه کار ،تلفنی با سپهبدبرومند تماس گرفتم ، اما قبل ازشروع صحبت ،باپرخاشگری اوروبروشدم که گفت : "من شمارا افسری متین ومودب میدانم ، این چه طرز صحبت کردن باتیمسارفردوست بوده که ایشان ازمن گله مند باشند ". من باآرامش ، چگونگی خودداری تیمسارفردوست ازامضای نامه را تشریح کردم.تیمساربرومند گفت : " بعدازظهربیائید تا به اتفاق بدفترتیمسارفردوست برویم ".
به محض ورودبدفترتیمسارفردوست ، سپهبدبرومند ضمن اشاره به سوابق گذشته من ، ازجانب من ، ازرخداد صبح آنروز ،عذرخواهی کرد .من باحالتی عصبانی ولی مودبانه ، گفتم : " تیمسار من جسارتی نکرده ام که مستلزم عذرخواهی باشم ،ارتشبد فردوست گفت : " شما میگوئید ، کارت بازرسی را آسانسورچی هم دارد ، پس خودمنهم که این کارت رادارم آسانسورچی هستم ؟ " ، وبرای تغییر مسیرگفتگو ، به سپهبد برومند گفت : " من بشرطی نامه راامضاء میکنم که روزانه گزارش کار بمن داده شود " ، من گفتم درمورد ارائه گزارش روزانه ، اجازه بدهید من ازتیمسارازهاری کسب تکلیف کنم ولی من راه حل مناسب دیگری را پیشنهاد میکنم که تیمسار فردی مورد اعتماد خودرا به پادگان جمشیدیه بفرستید تا هم برکارمن نظارت وهم روزانه پیشرفت کاررا بشما گزارش کند ، البته درهرزمانی که لازم تشخیص دادید، خودمن باید مطالبی را بعرضتان برسانم، ابلاغ بفرمائید .فردوست ،از این پیشنهاد استقبال و سرلشگر ناصرفربد راانتخاب کرد.البته سرلشگرفربد تمایلی به حضوردر صحنه تحقیقات نداشت ودردفتری که جنب دفترمن درجمشیدیه برای وی تخصیص دادشده بود ، سرگرم مطالعه کتاب یا نشریات آنزمان بود.

با استقراردرپادگان جمشیدیه ، ماموریتم را شروع ، وهرگاه ارتشبدفردوست مرا احضار میکرد ، به نزداومیرفتم.بتدریج برخورد تیمسارفردوست بامن منعطف تر شد . پس از دویاسه جلسه بازجوئی ازارتشبدنصیری ،روزی که قراربازداشت آقای ثابتی را صادرکردم ، مراتب را به اطلاع اورساندم ، وهنگامیکه اظهارات نصیری رابرای وی بازگومیکردم ، بناگاه فردوست گفت : " چشمش کور شه ، اگر در مسئله والاگهرشهرام ثابتی راانداخته بودبیرون ،امروز مملکت اینجورنمیشد ! "، گفتم تیمسار میتوانید مرادراینمورد بیشترراهنمائی کنید تا درطرح سئوالاتم ازارتشبدنصیری، توضیحات بیشتری بخواهم ؟ ، فردوست گفت : " من نمیخواهم ازگفته های من درتحقیقات استفاده شود ، به نصیری هم نگوئید من چه گفتم ، ولی میتوانید به سابقه دراداره دوم مراجعه کنید ، یا ازامینی افشاربپرسید ( منظوراو سرلشگرپرویز امینی افشارافسر سابق دفترویژه-رئیس ضداطلاعات گاردجاویدان وآخرین رئیس اداره دوم بود).گفتم:" تیمسار، پس ازبازداشت ثابتی ، ودرجلسه ای که حتماً لازمست اووتیمسارنصیری مواجهه داده شوند، ازراهنمائیهای شما وتوضیحات تیمسارامینی افشار ، استفاده خواهم کرد، ولی چون میفرمائید : " اگر ثابتی راانداخته بودبیرون " ، من رابه اهمیت خطای ثابتی کنجکاو فرمودید.فردوست جواب داد : " موضوع بطورخلاصه این بود که ثابتی چندنفر ازپرقیچی های خودش را میفرستد شهرام رابگیرند بیاندازند توی ماشین ، ودو.تا خیابان آنطرفتر، یک عده دیگر ازمامورین خودش بطور نمایشی با اولیها درگیر ومثلاً نشان بدهند شهرام را نجات داده اند ،گویا یکی ازمامورین ساواک ، همدوره درجه دارگاردمحافظ شهرام بوده وهمدیگررا میشناختند، ازصحنه فرارمیکند ودیگرانهم همینطور "

فردوست ادامه داد :"چون اعلیحضرت بگزارش ساواک که محتوائی بچه گانه واحمقانه داشت شک برده بودند ، اول شهرام رااحضار وازاوپرسشهائی کردند ، بعد مراخواستند .ایشان گفتند : فردوست ! این چریکها که یک پاسبان بیچاره ای رامیکشند وبعد اینهمه تبلیغ میکنند ، چراقبل ازفرار، شهرام رانکشتند که اهمیت تبلیغش به مراتب بیشتر باشد، ساواک که میگوید چریکها کارکشته ومجهزبه مسلسل ونارنجک هستند ،ودرکجا وکجا دوره دیده اند و...بهرجهت تحقیق کنید ببینیداین نصیری میخواهد مارابترساند "
فردوست گفت : من امینی افشاررا مامور تحقیق کردم ، او از افرادمختلف وخودشهرام ومحافظش وچندین منبع دیگر ، وافراد ساواک تحقیق وگزارشی آورد .در گزارش نتیجه گیری شده بودکه توجیهات ساواک قانع کننده نیست ، مدیرکل اداره سوم مشغول پیگیری است ولی تاکنون تلاش آنها برای شناسائی ودستگیری عاملین آدم ربائی ،هیچگونه نتیجه مثبتی نداشته است.

فردوست ادامه داد ،" امینی افشاررا احضارکردم وبه اوگفتم ازساواک نپرسیدید که ازکجا فهمیده تعدادافرادمسلح چهارنفربوده اند- وقتی کسی دستگیرنشده ، نپرسیدیدچطورفهمیده اندآدم ربایان میخواستند باگروگانشان واردباندفرودگاه شوند وهواپیمابگیرند ، بفرض هم که چنین باشد مگر برای رفتن بداخل هواپیما ، پلکان لازم نیست؟-وخیلی سئوالات دیگر...امینی افشارپاسخ داد : چرا تیمسار من هرچه شمامیگوئید سئوال کردم ، ثابتی درابتدای هرجوابش میگوید : "لابُد ، لابُد، لابُد".منهم به اوگفتم آقای ثابتی " لابد " که جواب یکدستگاه اطلاعاتی نیست شما چگونه بااطمینان به شاهنشاه گزارش داده اید ، آدم ربایان میخواستند چنین وچنان کنند ، ثابتی جواب داد : ما برمبنای شناختی که از نحوه کار خرابکاران وکارهای چریکها داریم ، مطمئنیم که آنها هدفی جزآنچه درگزارش آمده است ، نداشته اند.


فردوست گفت ، وقتی نصیری رادیدم ، گفتم :"کاری کنید که اعلیحضرت بگزارشات شما اعتبار بیشتری بدهند". تصیری گفت چه کنم ؟ :" این ثابتی سرطانست ، سرطان " .گفتم :"سرطان راتابدخیم نشده ، جراحی میکنند" ،گفت : "چه جوری جراحی کنم ، کفتم تعویضش کنید.اما نصیری عرضه اینکاررانداشت".

امروز که من پس از33سال ، درکتاب "دردامگه حادثه " به مکنونات " راه میان بُر " آقای ثابتی پی بردم ، منهم حق دارم بگویم : " لابد" ، " مقام امنیتی " تصور میکرده ، اگر برنامه ساختگی اودرگروگانگیری فرزند والاحضرت اشرف، پایان دلخواه اورا به بارمی نشاند، تمام خاندان سلطنتی ، دوام عمرخودرا مدیون نبوغ "مقام امنیتی " دانسته ودیگر نیازی هم به " راه میان بُر " ندارد .
پرویزانصاری – افسرسابق ارتش شاهنشاهی

ادامه دارد



بخش (1)نقد سرگرد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here




بخش (2)نقد سرگرد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here

هیچ نظری موجود نیست: