۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه


همنشین بهار 
خاطرات خانه زندگان و گزارش Хрущев خروشچف

پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ و آغاز جنگ دوم جهانی در ۱۹۳۹، گزارش محرمانه خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی Секретный доклад Н. С. Хрущева
از مهم‌ترین لحظات سرنوشت ساز قرن بیستم بود.
_________________ 
 ۲۴ بهمن سال ۱۳۳۴ (۱۴ فوریه ۱۹۵۶) کنگره مزبور افتتاح شده بود و چهارم اسفند همان سال (۲۴ فوریه ۱۹۵۶)، باید جُل و پلاس خودش را جمع می‌کرد و نمایندگان آماده رفتن می‌شدند. ناگهان پچ پچ افتاد بعد از رفتن خبرنگاران و عکاسان، نمایندگان در سالن بمانند. کمی بعد نیکیتا خروشچف اعلام نمود برای شنیدن یک گزارش محرمانه آماده باشید و هیچکس یاداشت بر ندارد و فقط سراپا گوش باشید. او گفت کلمه ای از این گزارش هم نباید به خارج درز کند...
با شنیدن آن گزارش طولانی که از نیمه شب شروع شد و بیش از چهار ساعت طول کشید. نفس‌ها در سینه حبس شده بود. سخنان خروشچف که به جاهای حساس رسید، سکوت سنگینی سالن را گرفت. بسیاری در خود فرو رفتند و حدود ۳۰ نفر غش کرده به حالت اغما افتادند.
خروشچف هم حین قرائت گزارش چهار مرتبه  بلند بلند گریست. فضای عجیبی بود.
هیئت‌های نمایندگی احزاب کمونیست و کارگری از ۵۵ کشور خارجی و در مجموع ۱۴۳۶ نفر در آن نشست حضور داشتند و من با چند نفر از آنان در روسیه، قرقیزستان و تاجیکستان صحبت کرده‌ام. ‌ای کاش پنج نفر از هموطنانم نیز که در کنگره (بیست و دوّم) حضور داشتند در قید حیات بودند و پای صحبت‌شان می‌نشستم. عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری، رضا رادمنش، فریدون کشاورز، و رضا روستا.
اگرچه من کمونیست نیستم و به لحاظ فلسفی، نظرگاه آنان را نداشته و ندارم و از نسل آنان هم نبودم اما دانش و تجربه آدمی ارجمند است و امثال آنان موی‌شان را در آسیاب سفید نکرده بودند.
شنیدم در پی کنگره بیستم گروهی از قربانیان تصفیه‌های استالینی، از اتهام خیانت مبرا شدند که البته نوشدارویی بعد از مرگ سهراب بود. یکی از آنان «احسان اللّه خان دوستدار» دومین چهره برجسته جنبش جنگل بود.
_________________ 
گزارش محرمانه و تکاندهنده خروشچف
گزارش محرمانه خروشچف همه را تکان داده و پر از پس لرزه بود. «تام راب اسمیت»Tom Rob Smith نویسنده انگلیسی، در تأثیر از آن رُمان «گزارش محرمانه» را نوشت که از قضا داستانش در شوروی رخ می‌دهد. زمانی که استالین مرده و خروشچف سعی دارد تا حدودی پرده از جنایت‌های او بردارد. در آن رُمان هم وقتی قربانیان به قدرت می‌رسند،‌‌ همان کارهایی را می‌کنند که سر خودشان آمده به شدید‌ترین نحو ممکن انتقام می‌گیرند.
یکی از شخصیت‌ها در جایی از داستان می‌گوید: «روح استالین هنوز زنده است، نه در یک شخص بلکه به شکل پراکنده در بسیار از افراد...»
انگار رُمان مزبور «گزارش محرمانه» را افشا کرده است!
_________________ 
تأثیر گزارش خروشچف در جنبش کمونیستی
در جنبش کمونیستی جهان، گزارش خروشچف (+سرکوب مردم در پراگ و بوداپست و...که نظامیان و تانکهای شوروی در آن دخیل بودند)، ایجاد تردید و تزلزل کرد و خروج جمعی و توده وار از احزاب کمونیست را در سطح بین المللی شتاب بخشید.
در بریتانیا حدود ۷۰۰۰ نفر، عطای حزب کمونیست را به لقایش بخشیدند و از آن جدا شدند. در بین آن به اصطلاح «بریدگان» نه تنها کارگران، بلکه شماری از مورّخان حزب کمونیست و امثال «ادوارد تامپسون»، «کریستوفر هیل»، «دوروتی تامپسون» و «جان سویل» هم بودند.
پَر «گزارش محرمانه خروشچف»، دامن مورخ و جامعه شناس فرانسوی «ماکسیم رودنسون» را هم گرفت. او امیدش، ناامید شد و از حزب کمونیست فرانسه برید و خط دیگری رفت. در خاطراتش با اشاره به گزارش خروشچف و عضویتش در حزب کمونیست فرانسه نوشته: «به عنوان یک جامعه‌شناس دین از خودم تعجب می‌کنم که چطور درنیافتم که وارد یک نوع دین شده بودم.
_________________ 
خیلی ها با گزارش خروشچف کنار نیآمدند.
برای زندانیان گولاگ و امثال الکساندر سولژنیتسین بد نشد. سولژنیتسین کتاب معروفش «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» را بعد از کنگره بیستم منتشر نمود.
شایع بود که ورشیلف و مولوتف و گاگانوویچ با گزارش خروشچف کنار نیآمدند. زمامداران چین، کره شمالی و آلبانی و... هم از گزارش خروشچف استقبال نکردند.
چوئن لای گفته بود موضوع اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ و ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح «ﮔﺬر ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ ﺁﻣﻴﺰ» به احزاب ﺑﺮادر هم ﻣﺮﺑﻮط ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. رهبران ﺷﻮروﯼ ﺑﺪون ﻣﺸﻮرت ﻗﺒﻠﯽ ﺑﺎ اﺣﺰاب ﺑﺮادر، ﺧﻮد ﺳﺮاﻧﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﻴﺮﯼ ﮐﺮد. اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻮرد اﻧﺘﻘﺎد ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. وﻟﯽ نباید همه اشتباهات را به گردن او انداخت.
«بولس‌لاو یه‌روت» Bolesław Bierut رهبر حزب کمونیست لهستان یک ماه بعد از شرکت در کنگره بیستم دق کرد و مرد.
جمعیت عظیمی در گرجستان خواستار خلع خروشچف از قدرت و احیاء خاطره همولایتی‌شان استالین شدند.
«ماتیاش راکوشی» دبیر حزب کمونیست مجارستان که بد و بیراه به استالین برایش سنگین بود سه چهار ماه بعد از آن گزارش، تحت فشاری که از سوی دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی وارد ‌شد از دبیر کلی عزل شد و پی کارش رفت!
ﻣﺎﺋﻮﺗﺴﻪدون که معتقد بود ﺧﺪﻣﺎت اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ از اﺷﺘﺒﺎهات او است می‌گفت ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺠﺰﻳﻪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺁورد و ارزﻳﺎﺑﯽ همه ﺟﺎﻧﺒﻪ ﮐﺮد. مائو به «میکویان» گفته بود رهنمود اﺻﻠﯽ و ﺧﻂ ﻣﺸﯽ دوراﻧﯽ ﮐﻪاﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﻮد ﺻﺤﻴﺢ ﺑﻮدﻩ و نمی‌توان در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑا رﻓﻴﻖ ﺧﻮد ﺷﻴﻮۀ ﺑﺮﺧﻮرد با دﺷﻤﻦ را اﺗﺨﺎذ ﮐﺮد.
در آلبانی «انورخوچه» نیز مضمون گزارش خروشچف را زیر سؤال برد و علیه آن مقاله بلندی نوشت.
_________________ 
تأثیر گزارش خروشچف در ایران
در واکنش به گزارش مورد بحث در حزب توده ایران هم شکاف افتاد و احمد قاسمی و عبدالحسین فروتن و عباس سغایی سفره خودشان را جدا کردند. گزارش خروشچف و پیامدهای آشکار و پنهان آن باعث شد بعد‌ها فدائیان هم خط خودشان را از حزب توده جدا کنند.
البته آزادی زندانیان گولاگ کلید خورد. لهستانی‌ها در طلب نظام کمونیستی با چهره انسانی تری برآمدند و مجارستانی‌ها پس از تلاش‌های «ایمره ناگی» برای ایجاد اصلاحات در نظام کمونیستی و تیرباران او، دیگر به مسکو اعتماد نکردند.
در قزل قلعه و زندان دو زرهی، زندانیانی چون پرویز شهریاری و شاهرح مسکوب وقتی با مضمون گزارش خروشچف آشنا شدند (همچون بابک امیر خسروی و دوستانش که در اروپا آن را مطالعه کردند)، پاک بهم ریختند و متأثر شدند.
در زندان شاه شمار زیادی از زندانیان اصلاً باور نمی‌کردند که در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، خروشچف به سیم آخر زده است. کم نبودند زندانیانی که رازهای برملاشده را به شایعه سازمان سیا و دوز و کلک سرهنگ زیبایی و سرگرد سیاحتگر نسبت می‌دادند.
از سوی دیگر در یوگسلاوی مارشال ﺗﻴﺘﻮ و دوستانش ﺑﺎ ﺷﻌﺎر «ﻣﺒﺎرزﻩ ﻋﻠﻴﻪاﺳﺘﺎﻟﻴﻨﻴﺰم» دﻳﮑﺘﺎﺗﻮرﯼ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﻳﺎ را زیر سؤال بردند. گفته می‌شد کنگره بیستم جریانی را آغاز کرده که پایان خودکامگی شوروی را نوید می‌دهد.
هواداران «بین الملل ﭼﻬﺎرم» تبلیغ کردند گزارش خروشچف اگرچه بار‌ها تروتسکی را در شمار ضد انقلابیون آورده اما پیامد‌های آن بر ادعّای تروتسکی در کتاب «انقلاب خیانت شده» که سال ۱۹۳۵نوشته، صحه گذاشت. تروتسکی در بررسی ماهیت انقلاب شوروی گفته بود: «جریانی بوروکراتیک از قدرت سربرآورده و در جهت منافع‌اش تمامی امتیازات را ـ با حذف طبقهٔ کارگر و اعمال سیاست ترس بر آن ـ در دست خود خواهد گرفت.»
گزارش خروشچف «گردباد»ی پُر گرد و غبار
آیا گزارش محرمانه خروشچف در کنگره بیستم (فوریه ۱۹۵۶)، با وقایع اوت ۱۹۹۱رابطه داشت و سرچشمه آنچه در دوران گورباچف و یلتسین گذشت، در آن آب گل آلود ریشه داشت؟
آیا قدرت گرفتن خروشچف و همدستان او را باید نقطه عطفی در احیای سرمایه داری در شوروی تفسیر نمود؟
واقعش این است که گزارش خروشچف یک «گردباد» پُر گرد و غبار بود و درهم ﺑﺮهمی عجیبی در ﺻﻔﻮف ﺟﻨﺒﺶ ﺑﻴﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨت. جانشینی «دولت تمام خلقی» به جای دیکتاتوری پرولتاریا، جانشینی «حزب تمام خلقی» به جای حزب پرولتاریا و تجدید نظرطلبی (روﻳﺰﻳﻮﻧﻴﺰم) و گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم را (گزارش خروشچف) بر سر زبان‌ها انداخت.
پنج سال پس از کنگره بیستم، گزارش محرمانه خروشچف برای تمامی رهبران کشورهای سوسیالیستی ارسال شد و در سراسر اتحاد شوروی در جلسه‌های حزبی قرائت گردید. اما تا سال ۱۹۸۹ (۳۳ سال بعد از آن نشست) عموم مردم به ریز سخنان خروشچف دسترسی نداشتند هرچند ۵ ژوئن ۱۹۵۶(چهار ماه بعد از گزارش مزبور) به غرب و به «نیویورک تایمز» و...درز کرده بود و بخش اصلی آن به دست امثال تیمور بختیار و شکنجه گران زندان دو زرهی در ایران هم رسید.
_________________ 
گزارش خروشچف و کیش شخصیت культ личности
یادآوری کنم که ﮔﺰارش ﺑﻴﺮوﻧﯽ ﺧﺮوﺷﭽﻒ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ هرﮔﺰ در ﻧﮑﻮهش اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﻧﺒﻮد و ﺑﺎ «ﮔﺰارش ﻣﺨﻔﯽ» وی ﻓﺮق داﺷﺖ. در گزارش بیرونی مسائلی چون از دور خارج کردن لوکوموتیوهای قدیمی، بحث در مورد لوکومتوهای دیزلی و کششی، همچنین برنامه برای حل مسائل مربوط به مزارع اشتراکی و... طرح شده بود.
گزارش مخفی که کیش شخصیت و پیامدهای آنرا بحث می‌کرد و با استالین زدایی همراه بود، نباید علنی می‌شد و در نشست هم نباید کسی یاداشت برمی داشت....
...
خروشچف در کتگرهٔ بیستم حزب کمونست شوروی ۲۷۸ بار نام استالین را برد و اصطلاح «کولت لیچ‌ناستی» (کیش شخصیت) را بیش از جهل مرتبه (با گوشه زدن به استالین) تکرار نمود.
یادآوری کنم که برخی معتقدند «ﮐﻴﺶ ﺷﺨﺼﻴﺖ» ﻣﺤﺼﻮل ﺑﻮروﮐﺮاﺳﯽ ﺑﻮد نه اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ. بورکراسی و نظام پوسیده‌ای ﮐﻪ از دوران ﮔﺬشته ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪى ﻣﺼﻴﺒﺘﯽ در جاﻣﻌﻪى ﻋﻘﺐ ﻣﺎندﻩى روﺳﻴﻪ ﺑﻪ ارث رﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮد. بگذریم که ﻋﻠﻞ ﺑﺮوز اﻳﻦ ﻳﺎ ﺁن ﺧﺼﻮصیات اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ را نباید از وﻳﮋﮔﯽ ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﺎرﻳﺨﯽ ﻣﺸﺨﺺ جدا کرد و صرفاً ﻣﺤﺼﻮل «ارادﻩى ﺷﺨﺼﯽ» و «ﺧﺼﻮصیات اﺧﻼﻗﯽ» وی جلوه داد و ﺗﺎرﻳﺦ را ﺑﺮ اﺳﺎس «ارادﻩى ﺷﺨﺼﯽ» اﻓﺮاد تحلیل نمود.
هشت سال بعد (۱۹۶۴) که امثال برژنف و کاسیگین خروشچف را پی نخود سیاه فرستادند، و او دَک شد، «کیش شخصیت» علیه خودش هم به کار برده شد.
_________________ 
سیستم‌های‌ توتالیتر نمی‌توانند تحول پذیر گردند.
اضداد ﺧﺮوﺷﭽﻒ گفته‌اند وی مأموریت گماشته امپریالیست‌ها بود و می‌خواست ﻣﺎهیت ﺣﺰب ﻃﺒﻘﻪى ﮐﺎرﮔﺮ و دﻳﮑﺘﺎﺗﻮری ﭘﺮوﻟﺘﺎرﻳﺎ را زﻳﺮ ﺳﺌﻮال ببرد و ﺑﺮد. استالین هم مثل لنین یا مارکس و انگلس از چاپلوسی بیزار بود و از او دو نامه در همین رابطه موجود است. او هم نمی‌خواست کسی مدحش کند! در اجلاس ۱۶ اکتبر ۱۹۵۲ در پاسخ به مولوتف که از استالین به عنوان معلم خود یاد کرد به او توپید و گفت مزخرف نگو، معلم همه لنین است و بس. خروشچف که پیش‌تر دنبال استالین راه می‌افتاد و هورا می‌کشید حالا که او زنده نیست، «ﮐﻴﺶ ﺷﺨﺼﻴﺖ» اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ را ﻋـَﻠـَﻢﮐﺮده ﺗﺎ روﻳﺰﻳﻮﻧﻴﺴﻢ را واردﮐﻨﺪ، اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ را می‌کوبد ﺗﺎ دﻳﮑﺘﺎﺗﻮری ﭘﺮوﻟﺘﺎرﻳﺎ را ﺑﮑﻮﺑﺪ و اﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﻢ ﭘﺮوﻟﺘﺮی را ﺑﻪ ﻧﻮﮐﺮﻣﻨﺸﯽ ﺑﺪل ﮔﺮداﻧﺪ.
او برای تحقق افکار ضد مارکسیستی و ضد سوسیالیستی خود لازم می‌دید قبل از هر چیز استالین را از اعتبار بیندازد و تصویر او را که وقتی درگذشت بیشتر مردم روسیه (از جمله خود خروشچف) می‌گریستند، سیاه کند.
...
خروشچف بد را بد‌تر می‌بیند. برای مثال چه بسا پیشنهاد استالین پس از کنگره نوزدهم مبنی بر انتحاب ۲۵ نفر برای عضویت هیئت رئیسه کمیته مرکزی، برای جانشین کردن نیروهای جوان‌تر بود. بخصوص که استالین در آغاز گفت بالاخره ما می‌میریم و پیر می‌شویم. باید نیروهای جوان‌تر به عضویت هیئت رئیسه درآیند. چه بسا پیشنهاد وی برای جانشین کردن نیروهای جوان‌تر بود نه آنطور که خروشچف گفت برای دَک کردن اعضای قدیمی و جانشین کردن افراد بی‌تجربه‌ای بود که از او تملق بگویند.
خروشچف اصلاً ربطی به مارکسیسم نداشت. «حداقل نسبت به آن روحی از مارکس، که می‌توان همواره با آن همراه بود و در چالشی فکری و عملی قرار داشت که با نظم سلطه‌گرا، از جمله دولتی و سیستمی، سر سازگاری ندارد..»
نمی‌توان به آمار و ارقامی که می‌دهد اعتماد کرد. در مورد «وصیتنامه لنین» هم که در گزارش آمده، ﮐﻨﮕﺮﻩ ﺳﻴﺰدهم در مورد آن صحبت کرده (...) و ابهاماتی در این رابطه وجود دارد که از آن می‌گذرم.
تجارب تاریخی نشان داده که سیستم‌های‌ توتالیتر نمی‌توانند تحول پذیر گردند. روی این حساب باید گفت خروشچف، «دوبچک» شوروی نبود. در زمان او، سیستم توتالیتر در تمامی ابعاد و جهاتش باقی ‌ماند و همانطور که پیشتر گفتمقیام مردم مجارستان توسط ارتش شوروی سرکوب شد.
_________________ 
خروشچف، پرانتزی که بسته نشد.
خبر زیر گرچه جعلی است اما چون زمینه عینی دارد، واقعی جلوه می‌کند.
آن را سرهم بندی کرده‌اند. شبی که خروشچف گزارش را خواند، کسی در سالن با وی سؤال و جواب نکرد. همه منگ بودند.
«خروشچف در حالیکه با آب و تاب فراوان در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در حال انتقاد از استالین بود، ناگهان یکی از اعضای حزب از میان جمع با کنایه پرسید، رفیق خروشچف شما آن زمان خودت کجا بودی؟ خروشچف که غافلگیر شده بود، به جمع نگریست و پرسید چه کسی بود؟ صدایی نیامد، مجددا پرسید چه کسی بود؟ باز هیچ صدایی از ترس در نیامد. سپس خروشچف پاسخ داد من در‌‌‌ همان جایی بودم که تو اکنون هستی.»
بگذریم.
...
آیا خود خروشچف در پیش آمدن اوضاعی که محکوم می‌کرد، مقصر نبود؟ وی در ژاﻧﻮﻳﻪ ١٩٣٧ در ﺗﻈﺎهرات ﻣﺴﮑﻮ کسانی را ﮐﻪ ﺑﻪ اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ حمله ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، دشمن خطاب کرد و ‌گفت: «ﺿﺎﻣﻦ رهبری اﺳﺘﻮار ﮐﻤﻴﺘﻪى ﻣﺮﮐﺰی حزب ﻣﺎ، رهبری ﭘﺎﻳﺪار ﭘﻴﺸﻮای ﻣﺎ رﻓﻴﻖ اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ و حمله ﺑﻪ رﻓﻴﻖ اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﻪﻣﻌﻨﺎی حمله ﺑﻪ ﻣﺎرﮐﺲ و اﻧﮕﻠﺲ و ﻟﻨﻴﻦ اﺳﺖ.»
خروشچف اواخر عمرش وقتی مثل یک پرانتز بسته می‌شد، نوشت:
«دستان من به خون آلوده بودند. من همهٔ آنچه را انجام دادم که دیگران نیز انجام می‌دادند.. اما حتی همین امروز اگر قرار باشد به آن جایگاه برای سخنرانی جهت گزارش در بارهٔ استالین بروم دوباره‌‌‌ همان سخنان را بر زبان خواهم آورد. باید بالاخره روزی می‌رسید تا همهٔ این‌ها پشت سر گذارده می‌شد.»
_________________ 
استالین ها را خروشچف ها باد می کنند.
خروشچف که در کنگره هجدهم... به دلیل اهمیت شرکتش در نابودی به اصطلاح «دشمنان خلق» در سال‌های ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ مورد تحسین و تمجید قرار می‌گیرد، واقعش این است که استالین‌ها را خروشچف‌ها باد می‌کنند.
خروشچف در گزارش مخفی‌اش مدام از جنایات استالین دم می‌زند اما خودش کلمه‌ای از قتلعام کاتین The Katyn massacre که مانند استالین و بریا و دیگران، در جریان آن بود و می‌دانست نقش دولت شوروی در آن تردید برنمی‌دارد حرف نمی‌زند.
در سند بسیار مهم زیر مسؤول اول کا گ ب (کمیته امنیت دولتی) به خروشچف پیشنهاد از بین بردن بخشی از اوراق بازجویی و اسناد کاتین را می‌دهد و در نامه‌اش می‌نویسد نقشه ما مبنی بر معرفی فاشیست‌ها به عنوان مقّصر کاتین، گرفته است و همه باور کرده‌اند...
‌_________________ 
گزارش محرمانه خروشچف در وب فارسی
در «خاطرات خانه زندگان» که تا کنون بیست قسمت آنرا همراه با ویدیو ارائه داده‌ام، علاوه بر زندان «قصر» و «کمیته مشترک» و...به زندان لشکر دو زرهی و باغشاه و دژبان و قزل قلعه، و به بگیر و ببندهای بعد از کودتا پرداختم.
وقتی از تیرباران افسران توده‌ای و اسارت امثال ثمین باغچه‌بان و مرتضی راوندی تعریف می‌کردم، دو واقعه مهم که به زندانیان سیاسی آن دوران مربوط می‌شود جلب نظرم کرد.
اوّل: حضور تانک‌ها و نیروی نظامی ارتش شوروی زمان خروشچف (سال ۱۹۵۶) در بوداپست (مجارستان) که بسیار ناخوشایند بود و زندانیان شریف ایران را به شدت آزرد.
دوم: گزارش محرمانه خروشچف
این گزارش سرّی که در دوران تیمور بختیار، شکنجه گران جار می‌زدند و توی بوق می‌گذاشتند، زندانیان زیادی را از «راه» به در کرد.
...
گویا در «مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی» نمونه‌ای از آن موجود است، همچنین دکتر عنایت الله رضا به آن پرداخته، اما دست من کوتاه است و خرما بر نخیل.
از بابت اسناد و کتاب من براستی در مضیقه ام.
بهرحال، چون در وب فارسی (جز یکی دو جمله از) گزارش مزبور ثبت نشده است، من مثل کسانی که کلاس اکابر می‌روند شب و روز روی آن کار کردم و از هرکه و هر جا دستم می‌رسید کمک گرفتم و اکنون همه آن که حدود ۲۳۰۰۰ کلمه و حدود ۱۰۰ صفحه است آماده شده که بتدریج ارائه خواهم داد و شما را به تأمل در آن دعوت می‌کنم.
این گزارش، به نوعی ادامه خاطرات خانه زندگان است. به آن مربوط است.
همانطور که پیش‌تر گفته‌ام نمی‌توان از سالهای ۳۴-۳۵ و زندانیان سیاسی آن دوران که در قزل قلعه و لشکر دو زرهی بودند سخن گفت و به آن گزارش محرمانه (کنگره بیستم) اشاره نکرد. آن گزارش قثط به شوروی (سابق) مربوط نیست.
_________________ 
مضمون گزارش خروشچف «بت شکنی» است.
توجه کنیم که «لب کلام» خروشچف اهمیت دارد نه صرفاً آنچه در باره استالین می‌گوید. نه استالین آنقدرها هم که آن گزارش جلوه داده، سیاه سیاه بود، نه خروشچف خودش گل بی‌عیب و سفید سفید.
وﻋﺪۀ ﺧﺮوشچف ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ «ﻧﺸﺎن دادن ﺁﺧﺮﻳﻦ ﭘﺎپ از ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن» ﻳﺎ به اصطلاح «قانع کننده ﺗﺮﻳﻦ» دﻟﻴﻞ ﺁﺗﺌﻴﺴﺘﯽ‌اش که ﮔﻔﺖ: «اوﻟﻴﻦ ﻓﻀﺎﻧﻮردان ﺷﻮروی، ﺧﺪا را در ﻓﻀﺎ ﻧﺪﻳﺪﻧﺪ!»، افق دید او را نشان می‌دهد. او بیشتر ضدمذهبی بود تا مارکسیست.
...
مضمون و جوهر گزارش خروشچف «بت شکنی» است. نشان کردن کیش شخصیت культ личности و «خودخدابینی» است.

نیت من نیز از پرداختن به گزارش خروشچف، «استالین» ی که رفته است، نیست. «استالین‌ها»یی است که آمده‌اند.
آنچه باید نشانه بگیریم به قول خروشچف «کولت لیچ‌ناستی» یعنی ستایش فرد است.
خودخدابینی و بت‌های جدید است که باید با تَبر توکل و خِرد، خُرد و خمیر کنیم و جز او که در جایی جز همه جا نیست، به احدالناسی امید و هراس نداشته باشیم.
شکستن بت‌هایی که بوی گند نمرود می‌دهند، نیایش است. نیایشی ابراهیمی. نیایشی اهورایی.
...
...
سایت همنشین بهار

هیچ نظری موجود نیست: