۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

گزیدۀ کارنامۀ آخوند حسن روحانی و پیش بینی خلاصه ای از روند کار او - بخش اول-

گزیدۀ کارنامۀ آخوند حسن روحانی و پیش بینی خلاصه ای از روند کار او - بخش اول-
مار بهتر است یا عقرب!
مایکل مبشری

بخش بزرگی ازایرانیان متأسفانه انتصاب شیخ حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران را امری خوشحال کننده می شمارند و از اینکه این بار تقلبهای گستردۀ انتخاباتی رژیم اسلامی به ظاهر صورت نگرفته است به خود می بالند و آنرا دلیل شادمانی و جشن گرفتن می دانند. ولی «رهبر محترم انقلاب» نیز برای جشن و سرور از این انتصاب دارای حداقل سه دلیل واضح برای شادمانی و جشن گرفتن هستند:
1-    قیام، خیزش و اعتراضات عمومی در کشور براه نیافتاد،
2-    مشارکت مردم ایران در انتخابات نمایشی رژیم -که البته نام انتصابات بیشتر بر آن برازنده است- به هر حال قابل ملاحظه بود،
3-    سر آخر مهره ای به مقام ریاست جمهوری کشور منتصب شد که مورد اعتماد رهبر نیز است- هرچند که عزیزدُردانۀ او نیست.
شیخ حسن اما دارای کارنامه ای قابل توجه است: او به ادعای خودش در سن هفده سالگی  در کنار آیت الله خمینی  مبارزه می کرده و از ایران فرار کرد و با خمینی، این ملای فرا رادیکال و نمایندۀ قرون وسطا در عصر مدرن، به هنگام پیروزی«انقلاب شکوهمند» از پاریس به ایران بازگشت.[1]  با وجود اینکه شیخ حسن روحانی دیدگاههای افراطی و اعتقاد بیمارگونۀ مهدویت احمدی نژاد را ممکن است به ظاهر نداشته باشد و بسیاری از روشنفکرنماهای ایرانی –چه در برون مرز و چه در درون مرز- نیز درمورد اشک تمساح ریختنها و مهمل بافیهای تبلیغاتی روحانی ابراز احساسات می کنند و مدعی هستند که به این آواهای حیله گرانۀ او می توان امید بست، دکتر ماتیاس کونتزل، پژوهشگر و استاد علوم سیاسی از دانشگاه هامبورگ، کارشناس امور ایران و مسایل خاورمیانه و نویسندۀ کتاب«آلمانیها و ایران- تاریخ گذشته و معاصر یک دوستی بدفرجام» که ترجمۀ پارسی آن در سال 2012 منتشر شد، با یادآوری برخی نکات، از جمله سابقۀ فعالیتها و ارتباطهای آخوند روحانی، اظهار می دارد که در حال حاضر امکان انجام برخی پیش بینیها در مورد رفتار آیندۀ رییس جمهوری جدید ایران و کنش او در صحنۀ سیاسی وجود دارد:

روحانی و ماجرای ترور میکونوس در آلمان  
آپریل 1993 کلائوز کینکلKlaus Kinkel  وزیر امورخارجۀ وقت وهلموت کُهلHelmut Kohl صدراعظم وقت آلمان با آخوند روحانی دیدار و گفتگو کردند. این ملاقات بسیار دارای اهمیت بود، زیرا چند ماه پیش از آن، ماموران اطلاعاتی و تروریستهای رژیم ایران به انجام ترور میکونوسMikonus در شهر برلین مبادرت کرده بودند. پارلمان آلمانDer Bundestag از آخوند روحانی به عنوان«معاون مجلس شورای اسلامی» رژیم تهران برای این سفر و ملاقات دعوت به عمل آورده بود. چنانکه در متن یک تز دکترا در رشتۀ علوم سیاسی خاطرنشان شده است، روحانی در آن زمان  مقام «دبیر کل شورای عالی مصلحت نظام» را عهده دار بود و در جریان این محاکمه یکی ازعوامل اصلی طرح و پیشبرد این ترور شناخته شد.[2]
در این ملاقات با مقامات بلندپایۀ آلمانی، این موضوع البته نقش مهمی را دارا بود: "هر دو طرف مذاکره اشاره کردند مایلند تهران و بُن ماجرای میکونوس را شانه به شانه حمل کنند و با هم از پس آن برآیند.[3] البته دست آخوند روحانی فقط در رابطه با ترور و سرکوب در خارج از ایران به خون آغشته نیست، بلکه پیکر او همچنین تا گلوگاه به خون مخالفان و آزادیخواهان داخلی نیزغرق است؛  به عنوان نمونه می توان از میان موارد گوناگون از سرکوبی وحشیانۀ دانشجویان در سال 1999 میلادی در ایران نام برد که از جمله زیر نظارت و به رژی او انجام شد.  آخوند روحانی پیش از حملۀ چماقداران رژیم به خوابگاه دانشجویان، به لباس شخصیها، لمپنهای بسیجی و وابستگان فرومایۀ رژیم اظهار داشته بود:" از این لحظه به بعد ملت ما باید بداند ما چگونه با این عناصر برخورد خواهیم کرد اگر آنها حتا اندک جرأتی کنند که صورت ضد انقلابی خود را حتا کمی نمایان سازند..."؛ پس از این سخنان او اوباش رژیم به دانشجویان حمله کردند و تعدادی را پس از ضرب وشتم اسیر کرده و به دست شکنجه گران رژیم سپردند. تعدادی از بچه های ایران زمین در این ماجرا به قتل رسیدند.[4]

روحانی و موضع او در مورد اسراییل 
شیخ حسن سال 1993 اواخر یک سفر پنج روزه به آلمان در مصاحبه با جمعی از نمایندگان رسانه ها به آنان گفت:" آمریکا و اسراییل مسوول اصلی تبلیغات منفی علیه ایران هستند و تقصیر همۀ این مشکلات بر گردن آنها است."[5] این جهان بینی ضد اسراییلی البته یکی از شرایط لازم و ملزوم برای همۀ سردمداران و خودفروختگان رژیم اسلامی است و جای تعجبی نیست که این دیدگاه ضد اسراییلی پس از سالیان، هنوز هم در روح و جان و افکار آخوند روحانی  دارای برجستگی است. من این نکته را بر پایۀ اظهارات اخیر روحانی در مصاحبه با روزنامۀ « الشــرق العـوصــت» که چند روز پیش از انتخابات ایران در ژوئن 2013 انجام شد و در لندن به چاپ رسید بیان می دارم که گفت:" اسراییل بحث ماجرای اتمی ایران را داغ کرده و آنرا هدایت می کند... تا نه تنها توجه جامعۀ بین المللی را  از برنامه های اتمی بومی و خطرناک خود دور کند بلکه همزمان توجه جهان را از سیاستهای غیرانسانی بر علیه مردم مظلوم فلسطین و نیز سیاستهای نا امن سازی عمدی در منطقه  دور سازد... شورای امنیت سازمان ملل متأسفانه رسمیت خود را زیر سوال برد هنگامی که به آمریکا اجازه داد از برنامه های هسته ای اسراییل همچنان پشتیبانی کند."[6]   وی همچنین اظهار داشته است: " ... ایران طبیعتاً و از صمیم قلب وکیل و مدافع حقوق فلسطینیان خواهد بود... وتنها  راه حل مسألۀ فلسطین هنگامی بدست می آید که آنها به حقوق کامل خویش دست یابند و آرزوی ملی خود را احراز نمایند."[7]
دکتر کونتزل می نویسد:"البته گفتن «دست یافتن فلسطینیها  به حقوق کامل خود» قدری ملایمتر از بیان واژه هایی است که احمدی نژاد در مورد مسألۀ فلسطین و فحاشی آشکار برضد  کشور اسراییل بیان داشته است، ولی در عمق همان اندیشۀ ضد یهودی و ضد اسراییلی است که از بایدهای رژیم جمهوری اسلامی  به شمار می رود.» 

روحانی و پروندۀ اتمی ایران
سال 2003 پروندۀ اتمی ایران  در آستانۀ ارجاع به شورای امنیت سازمان ملل بود. وزرای خارجۀ وقت آلمان، فرانسه و بریتانیا به ابتکار و به زعم تمهیدات و پیش قدمی آخوند روحانی که آنزمان رییس مذاکرات رژیم ایران با غرب بود، قرارداد« اظهارنامۀ تهران » را امضا کردند. تنها دو روز بعد از امضای این قرارداد، روحانی با لحن تمسخرآمیز بینش نحیفانۀ غربیها را مورد استهزا قرار داده و گفت«حتا فکرش را هم نباید کرد که تهران خیال دارد پروتکل جداگانه‍ی آژانس اتمی را به اجرا بگذارد» و با نیشخندی رضایتمندانه افزود:" معلق‍سازیِ موقتی در پی توافق با گروه E-3 حتا یک ماه هم طول نکشید."[8] بی تردید یکی از دلایل اصلی پذیرش روحانی در کادر قدرت جمهوری اسلامی، اینگونه اندیشه و برخوردهای حیله گرانۀ آخوندی او است که از ویژگیهای اکتسابی و مبانی اصلی آموزشی حرفۀ ملایی نیز به شمار می رود!
این آخوند روحانی بود که اندکی پس از این ماجرا مدعی شد باید « سر غربیها را فعلاً با تظاهر به دست کشیدن از برنامۀ اتمی گرم کرد تا به سود نظام مقدار بیشتری وقت خریداری شود» و افزود: " به لطف قرارداد «اظهارنامۀ تهران» با غرب بود که توانستیم وقت بخریم و برنامۀ نیروگاه اصفهان را –برای غنی سازی اورانیوم در درصد بالا- به پیش ببریم و آنرا به اتمام برسانیم...!" [9]
 دکتر کونتزل می نویسد« چنین الگوی فکری و رفتاری را می باید برای آیندۀ مذاکرات هسته ای ایران با غرب از سوی این رییس جمهوری«منتخب» ایران انتظار داشت و می گوید در بازی شطرنج  معمول است که یک یا چند مهرۀ پیاده را قربانی کرد تا در قبال آن امتیازات بزرگتر و پراهمیت بدست آورد. روحانی  در سال 2003 هنگام مذاکرات اتمی با غرب  بسیار ماهرانه با غربیهای ساده لوح که وزیرخارجۀ وقت آلمان یوشکا فیشرJoschka Fischer در آن ماجرا اصرار داشت خودشیرینی کند و با ملایان تهران مماشات نماید، شطرنج بازی کرد وآنها را اُستادانه فریب داد و در ظاهر همگان پرده ای درست کرد که پشت آن پرده به ویژه بخش بزرگ و قابل ملاحظه ای از فعالیتهای غیرقانونی اتمی ایران پیش برده می شد و می توانست تکمیل سازی شود.» همزمان وی اروپا را در برابر آمریکا به بازی گرفت. وی  اظهار داشت:" هنگامی که قرار شود پروندۀ اتمی ایران به شورای امنیت سازمان ملل فرستاده شود اروپا در کنار ایران قرار دارد و از آن ممانعت می نماید."[10]
   


[1] Rohani`s Autobiographie in Wikipedia-Plattform

[2] Norbert Siegmund, Der Mykonos-Prozess, Münster 2001, S. 124

[3] Siegmund, a.a.O., S. 128

[4] Sohrab Ahmari, Behind Iran’s ,Moderate’ New Leader. Hassan Rohani unleashed attacks on pro-democracy
student protesters in 1999, in: Wall Street Journal, June 16, 2013

[5] (AdG)Archiv der Gegenwart, 30. April 1993, S. 37870

[6+ 7] Ali. M. Pedram, In conversation with Hassan Rouhani, in: al-Sharq al-Awsat, June 13, 2013. http://enmaktoob.
news.yahoo.com/conversation-hassan-rouhani-182743986.html

[8] Elaine Sciolino, A Change of Heart in Tehran? Is It Time to Talk?, in: New York Times, 29. Oktober 2003

[9] Ali. M. Pedram, In conversation with Hassan Rouhani, in: al-Sharq al-Awsat, June 13, 2013. http://enmaktoob.
news.yahoo.com/conversation-hassan-rouhani-182743986.html

[10] Secretary of Iran’s Supreme National Security Council, Hassan Rohani: The World Must Accept Iran’s
Membership in the World Nuclear Club, in: MEMRI, Special Dispatch Series – No. 678, March 11, 2004

دو مجلس کوچک، دو شرم بزرگ

دو مجلس کوچک، دو شرم بزرگ
محمد نوری‌زاد
مجلس نخست: امروز ساعت پنج ونيم عصر رفتم منزل مرحوم "افشين اسانلو" درمجيديه ی جنوبی. سرخيابان، حجله ای روشن کرده بودند. با عکسی که نه به مرحوم اسانلو تعلق داشت ونه اسمش اسانلو بود. احتمالاً عکس ومشخصات يکی ديگررا برای رد گم کردن کليشه کرده بودند. برای چه؟ برای اين که اينجا ايران است. جايی که فرزند ما اگربه هزاردليل درزندان ازپا درآمد و با هزارارفاق اگر جنازه اش را تحويلمان دادند، تأکيدمان می کنند: نه مجلسی نه شيونی نه مصاحبه ای نه مطلبی!
دراطراف منزل دوکپه ازمأموران اطلاعات را ديدم. که ايستاده بودند ورفت وآمد مراجعين را زير نظر داشتند. برای يکی از کپه هايشان دست تکان دادم و داخل منزل محقری شدم که زنان ومردان درفضايی کوچک، درهم فشرده شده بودند. دوتن ازبرادران مرحوم به استقبالم آمدند. مرا به ديدن مادرسياهپوششان بردند. عجبا که مادرمرا شناخت. با سوز ولبخندی مادرانه به من روکرد و گفت: ازديشب من چشم به راه شمايم. آقای نوری زاد، می بينی چه راحت ما را سياهپوش می کنند؟
يکی ازبرادران افشين نشست وبرايم ازابتدای زندانی شدن افشين گفت، تا روزی که جنازه اش را روی دستشان گذاردند. که: افشين راننده ی اتوبوس بين شهری بوده. سال هشتادوهشت، پيش ازماجرای جنبش سبز، تلاش می کند سنديکايی برای استيفای حقوق رانندگان به راه اندازد. اما پيش ازآنکه قدمی برای تأسيس آن سنديکا بردارد، دستگيرش می کنند ويک راست می برندش اوين. با ضرب وشتمی سنگين ازاو می خواهند به خائن بودنش اعتراف کند. به اين که عضوشبکه ای تروريستی بوده. شبکه ای که می خواسته دانشمندان هسته ای را شکاروترور کند. افشين که ايستادگی می کند، يک ضرب می فرستندش به زندان سنندج. تا ربطش بدهند به: پ ک ک.
نهايتاً او را به اوين بازمی گردانند. بدون ملاقات وخبری. شش هفت سال زندان برايش می برند و بعد از چندی اورا به بند سياسی ها می فرستند. به بند ۳۵۰. درآنجا با جوانان ومردان جنبش سبزآشنا ودوست می شود. بويژه با هدی صابر. ووقتی هدی صابربه شهادت می رسد، با سايرزندانيان بيانيه يا شهادتنامه ای تنظيم می کنند که هدی صابردرزندان بخاطرتعلل زندانبانان کشته شده است. ونه اين که خودش ازپا درآمده باشد.
يک سالی می گذرد. تا اين که افشين وبعضی از زندانيان برای هدی صابردرهمان زندان مجلس ترحيم بپا می کنند. اين کارظاهراً حرکتی ضد نظام تلقی می شود وارکان نظام مقدس را به لرزه درمی آورد. جوری که عده ای را به انفرادی وافشين وچند نفرديگررا به زندان رجايی شهرمی فرستند. به جايی که زندانيانش فراوان وامکاناتش بسيارضعيف است. افشين اعتراض می کند. نه برای خودش. برای زندانيانی که ازنگاه زندانبانان گوسفندی بيش نيستند. مدتها دريک سلول کوچک انفرادی اما با سه نفرديگرزندانی اش می کنند. پنجشنبه ی گذشته حالش بد می شود. می برندش بهداری. به سلول که برش می گردانند ازپا درمی آيد. فردايش که جمعه باشد جنازه اش را به بيمارستانی دربيرون زندان منتقل می کنند. به ما که خبرندادند، ما خودمان ازطريق سايت ها خبردارشديم وپرسان پرسان پيدايش کرديم و رفتيم بالای سرجنازه اش. پرستارش می گفت: وقتی او را به اينجا آوردند، هيچگونه علائم حياتی دراومشاهده نمی شد. اودرهمان زندان وپيش ازاعزام به بيمارستان درگذشته بود.
ازبرادرمرحوم افشين اسانلومی پرسم: چرا اين مجلس را درخانه بپا کرده ايد؟ جايی تنگ وکم ظرفيت. گفت: مأموران امنيتی اجازه ندادند مجلس را درمسجد دايرکنيم. با هرمسجد صحبت می کرديم، پيشاپيش منصرفشان می کردند وما نيز ناگزيربه همين خانه بسنده کرديم.
بسياردوست می داشتم درآن مجلس محقرانه که برای تسلیِ دل بازماندگان يک کارگربی نشان برپاشده بود، نماينده ی بيت مکرم می آمد ويک تسليتی می گفت ومی رفت. زياداست؟ باشد، نماينده ی آقای روحانی می آمد وتسليتی می گفت ومی رفت. بازهم زياداست؟ نماينده ی رييس دستگاه قضا می آمد ومی گفت: ما را ببخشيد که فرزندشما را سالم تحويل گرفتيم وجنازه اش را تحويل شما داديم. زياداست؟ نماينده ای ازنمايندگان مجلس می آمد ومی گفت: گرچه ما سوگند ياد کرده ايم ازحقوق آحاد مردم ايران صيانت کنيم، اما صيانت ازحقوق محرومان وبی نشانان ومستضعفان درحوزه ی کاری ما نمی گنجد. يا نه، نماينده ای ازاصولگرايان می آمد. نماينده ای ازاصلاح طلبان می آمد. نه، انگاراينجا ارزش ومنفعتی که درکارنيست، هراس نيزهست. نماينده ی آقای روحانی دراين مجلس اگرديده شود، سوژه ای بدست جناب شريعتمداری کيهان می افتد که حالا حالاها مگررهايش می کند؟ پس همان بهترکه کارگری بی نشان درهمان بی نشانی بميرد ودرهمان بی نشانی نيزسروته مجلسش بهم بيايد وبه سرعت باد ازخاطره ها محوشود.
درراه بازگشت، به اين فکرکردم که: نظام مقدسی که مدعی است دست به گلوی آمريکا واسراييل واستکبارجهانی فشرده است، چرا بايد ازاعتراض و رفتارمدنیِ يک کارگر، يک راننده، يک خانواده ی معمولی هراس کند؟ وقدرتش را دراين بداند که بهرقيمت، راه را برهرگونه نقد وحرکت جمعی ببندد؟ البته به آن کپه کپه مأموران اطلاعات نيزدلم سوخت. که درچند جای خيابان ايستاده بودند وچشم به منزل محقريک کارگر ازدست رفته داشتند تا رفت وآمد امثال ما را به بالاتری ها گزارش دهند. نيزدلم برای آرزوهای خودم ومردمی مثل خودم سوخت. که يک وقت هايی فکرمی کرديم انقلابی علم کرده ايم برترازهمه ی انقلابهای تاريخ. انقلابی که حامی مستضعفان است واستخوانبندی برقراری اش، جهت گيری درمسيرآه مظلومان است. وازاينجورخزعبلات وفريب های چندش آور.
مجلس دوم: ازهمانجا رفتم منزل خانم ژيلا بنی يعقوب. که اخيراً اززندان آزاد شده است. همو که همسرش بهمن آمويی اکنون درزندان است. پيشترنيز به ديدن اين بانوی فهيم رفته بودم. وبه افق نگاهش دريک کنش سالم اجتماعی دل سپرده بودم. اما اين باراو را بسياربزرگتريافتم. هم اورا هم همسرش را. که بيش از آنکه نگران خود وحقوق تباه شده ی خود باشند، نگران ديگرزندانيان بودند. چه مسلمان وچه بهايی وچه زنان ومردان وخانواده هايی که بی دليل به مجاهدين ومعارضين ربطشان داده اند وبهمين دليل برای آنان زندانهای طويل دستورفرموده اند.
يادم هست چندی پيش بعدازسه سال به همسرش بهمن مرخصی دادند تا برای مدتی اززندان بيرون باشد. اما بلافاصله وهمزمان ژيلا را بزندان فراخواندند تا اين دو يک روزويک شب درکنارهم نباشند. احساس کردم ما با بيمارانی طرف هستيم که ازآزردن مردم منتقد ومعترض لذت می برند وازاين که قدرت خود را به رخ بکشند درپوست نمی گنجند.
ژيلاامروزبه رجايی شهررفته بود. به ملاقات همسرش بهمن. اکنون ژيلا اززندان خلاص شده است و خود بايد چهارشنبه به چهارشنبه به رجايی شهربرود. به ملاقات همسرش که حتماً يکی ازبی گناه ترين زندانيان اين سالهای تباهی است. درست مثل خودش. که پاک بانويی فهيم وخيرخواه ودوستداروطن خويش است. يک بانو درمقياس بزرگی به اسم انسان وانسانيت. همان شأن وخصلتی که شوربختانه حاکمان ما ازآن بهره ی چندانی ندارند.
محمد نوری زاد پنجم تيرماه سال نود ودو - تهران
منبع:وبلاگ محمد نوری‌زاد

تخصص ارتجاع ويرانگری ميهنمان است


يک انتصاب برای چهارسال ديگر


حسن روحانى (فريدون) شايد، فرصتى ديگر (قسمت اول) - عباس رحمتى

حسن روحانى ( فريدون) شايد ،فرصتى ديگر (قسمت اول)

ترميم زخمهاى عميق جمهورى اسلامى!

عباس رحمتى

روحانى كيست ؟
رييس جمهورى جديد ايران كه از خودى هاست و خود را نه اصولگرا مى داند و نه اصلاح طلب ، او كه خود را اعتدال گر و ميانه رو ميداند بعد از انقلاب تقريبا مستمراً در مسؤوليتهاى مختلف سياسى و امنتيى و نظامى ، حضور علنى و غير علنى داشته است ، در سال ١٣٦٥ روحانى در ماجراى مك فارلين معروف به ايران گيت ( كيك و كلت) يكى از مذاكره كننده هاى اصلى بوده است ، دو نفر ديگرى كه همراه وى بوده اند فريدون وردى نژاد ( يا مهدى نژاد ) و محمد على هادى نجف آبادى بود اند .اخیرا واشنگتن تمايز نوشت «به محض اينكه نتايج انتخابات اخير ايران اعلام شد، رسانه هاى جهان اعلام كردند ، كه يك آخوند ميانه رو رييس جمهور رژيم تهران خواهد بود ، اين منبع نوشت : اين طور نيست ، آخوند حسن روحانى به همان اندازه كه حكومت اسلامى دهها سال است با جنايت پيشگى مردم ايران را سركوب مى كند، بيرحم وحيله گر است . و روحانى در اين سياستهاى جنايتكارانه و فريبكارانه دست داشته است . »
روحانى به مدت ١٦ سال رييس شوراى امنيت ملى رژيم بوده است و از مؤسسان تشكيلات وابسته به خامنه اى بنام باصطلاح " جامعه روحانيت مبارز" است ، او از سال ١٣٦٨ نماينده ولايت فقيه در شوراى عالى امنيت ملى كشور بوده است . او همچنين عضو مجمع تشخيص مصلحت و نماينده خبرگان رهبرى و رييس مركز تحقيقات استراتژيك نيز بوده است .
نقش روحانى در سركوب كشتار ١٣٧٨ دانشجويان تهران :
حسن روحانى در روز ٢٣ تير ٧٨ در بحبوحه قيام دانشجويان گفت : " اهانت به خامنه اى ( رهبرى ) اهانت به اسلام و ايران و مسلمانان و قانون اساسى و كسانى است كه ايران را ام القراى جهان اسلام ميدانند . در كدام كشور اين حركتهاى آشوب طلبانه تحمل مى شود ؟ تظاهر كنندگان حقير تر از آنند كه به آنها برانداز بگوئيم ... ديروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هرگونه حركت اين عناصر با شدت سركوب شوند ..." [1]
دستور شكنجه از طرف حسن روحانى در زندان :
شيخ روحانى ،از نفرات امنيتى رژيم بوده است و يكى از سمتهايش كه هيج كجا شنيده نشده و سخنى از آن به ميان نيامده است ، مأموريت او در زندان اوين بوده است ، يكى از دوستان كه هم اكنون در شهر خودمان زندگى مى كند تعريف مى كرد ،" در سال ١٣٦٠، زمانى كه من و عده ى زيادى از جوانان را دستگير كرده بودند ، ما را به اوين بردند در اوين عده زيادى را جمع كرده بودند ، ما را در برزخ ( بازداشتگاه موقت ) نگه داشته بودند و وقتى سوال كرديم ، چرا تكليف ما را مشخص نمى كنيد ؟ گفتند بايد مننتظر بمانيد تا " دكتر روحانى " بيايد ، من كه تا آن زمان اسمش را نشنيده بودم فكر مى كردم حالا با چه شخصيت بزرگی روبرو خواهم شد ، بعد از مدتى ديديم يك آخوندى كلت به كمر آمد و با توپ و تشر چند تا درى ورى نثارمان كرد و دستور زدن ما را صادر كرد وگفت ببريتشان و... " از تاريخ شكنجه و سركوب شروع شد .
روحانى و يك دروغ دیگر، پیشنهاد لقب امام از طرف دانشجویان بود :
موضوعى كه در زير مى آيد براى من زياد اهميت چندانى ندارد كه روحانى براى خود آنرا يك افتخار مى داند ، قصدم فقط افشاى يك دروغ است و آن اين است كه شيخ روحانى مى گويد : براى اولين بار من خمينى را با عنوان و لقب امام مطرح كردم ، كه باز هم در اين مورد دروغ مى گويد ، در آن سال (١٣٥٦) يكى از دوستان من بنام ، على گلستانه(معروف به على كنكورى ) كه در آن زمان دانشجو بود مى گفت ما عده اى دانشجو جمع شديم و به او گفتيم چرا به خمينى لقب امام را نمى دهيد روحانى كه در آن زمان كمى فكر كرد و گفت خوب اين را مطرح مى كنم و اولين بار او در مسجد ارك در مراسم ختم مصطفى خمينى با پيشنهاد دانشجويان دانشگاه تهران او جرأت كرد خمينى را با لقب امام مطرح كند و در واقع حالا ٣٤ سال است نان آن پيشنهاد دانشجويان را مى خورد و آخرينش هم همين انتخابات رياست جمهورى بود كه در كليپ هاى تبليغاتى اش اين موضوع را گنجانده بود . و همين مسير را تا ذوب در ولايت پيش رفته است ولى در لقب دادن ِ امام براى خامنه اى عقب ماند و ديگرى از او پيشى گرفت . كافى است كمى به ليست مناصبات روحانى توجه كنيم تا به عمق ثمرات آن يك پيشنهاد ناقابل از طرف دانشجويان را بهتر بدانيم .
ديگر مناصبات پيشين حسن روحانى در ج. اسلامى :
١- دبير شوراى عالى امنيت ملى ١٦ سال ( از سال ١٣٦٨ تا ٨٤ )؛
٢- مشاور امنيت ملى رييس جمهور به مدت ١٣ سال ( سالهاى ٦٨ تا ٧٦ و از ٧٩ تا ١٣٨٤) ؛
٣- معاون جانشين فرماندهى كل قوا (از سال ٦٧ تا ٦٨ ) ؛
٤- عضو شوراى عالى دفاع ( از سال ١٣٦١ تا ٦٧ )؛
٥- عضو شوراى پشتيبانى ستاد جنگ ( از سال ١٣٦٥ تا ٦٧ ) ؛
٦- فرماندهى پدافند هوايى كل كشور ( از سال ١٣٦٤ تا ٧٠ )؛
٧- رييس كميسيون اجرايى شوراى عالى پشتيبانى جنگ ( از سال ١٣٦٥ تا ٦٧ )؛
٨- رييس ستاد مركزى ستاد خاتم الانبيا ( ١٣٦٤ تا ٦٦)؛
٩- نماينده پنج دوره مجلس رژيم ( از سال ١٣٥٩ تا ٧٩ ) ؛
١٠- رييس كميسيون دفاع ( دوره اول و دوم ) ؛
١١-نايب رييس اول مجلس و رييس كميسيون سياست خارجى ( دور چهارم وپنجم ) ؛
١٢- عضو هيًأت امناى دانشگاههاى تهران و منطقه شمال (از ١٣٧٤ تا ٧٨ )؛
عضو شوراى سرپرستى راديو و تلويزيون رژيم ( از سال از سال ١٣٥٩ تا ٦٢ ) ؛
روحانى و بحث فراجناحى :
روحانى ، خود نظر رهبرى در مورد مسلمانان و نيروهاى وفا دار به رژيم را چنين توصيف ميكند : مسلمانا ن مؤمن و متعهد و ... و نيروهاى وفادار در چار چوب نظام ( رهبرى )بايد در مصدر كار باشند( يعنى بقيه را كار نداريم) و اجازه فعاليت به كسى نمى دهيم ، شیخ روحانی با اين همه سمت هاى مهم و جور واجور بايد از رهبرى اش چنين تعريف هايى بكند ! او ، خوبى را از رهبرش مشمول تر ميداند با اين تعريف خودبهتر می داند که مى خواهد با همين رهبرى كاركند . از بحثمان دور نشويم با يك نگاه كلى متوجه ميشويم كه رييس جمهور منتجب از همان روزهاى اول به مسائل امنيتى و جنگ علاقه خاصى داشته و عشق مى ورزيده است ولى در مناظراتش مى گفت من سرهنگ نيستم و حقوق خوانده ام ، البته درحال حاضر سرهنگ نيست ، شايد هم نمى داند يك سرهنگ منصف مى تواند خيلى كاراتر از يك قاضى خود فروخته باشد ! جناب شيخ حقوق دان در جريان حمله به كوى دانشگاه در سال ٧٨ نه تنها از دانشجويان دفاع نكرد كه برعكس از چماقداران لباس شخصى حمايت كرد ، در تاريخ ٢٣ تير ماه ٨٨ خبرگزارى فارس از قول روحانى مى نويسد : " اگر منع مسئوليتى نبود ، جوانان غيور و انقلابى ما يعنى لباس شخصى ها با اين عناصر اوباش ( يعنى دانشجويان ) برخورد ميكردند و آنها را به سزاى اعمالشان مى رساندند !
روحانى با چنين ديدگاهى مى خواهد دولتى بسازد كه فراجناحى باشد ، او مى گويد : دولتى مى تواند موفق باشد كه فراجناحى باشد ، مگر مى توان كشور را با يك جناح اداره كرد اگر مى توان پس لابد از اين روزگاران در اين سالها بايد راضى باشند ، كشور را ملت اداره مى كند و نه يك حزب يا جناح همه قوميت ها و همه انسانها ى كارآمد را به كار بگيريم و هركس آماده پذيرايى اين نظام است وهركس قوانين اين نظام و قانون اساسى را قبول دارد از او بهره بردارى مى نمائيم . روحانى پا را فراتر گذاشته و مى گويد: اگر ديگران بگذارند، من منشور حقوق شهروندى را تدوين مى كنم با وجود ولايت فقيه شهروند ايرانى حقوقى جز اطاعت كورانه ندارد و اين حرف يك شعارى بيش نيست ، كسى كه ولايت فقيه را مهمترين ركن اساسى كشور مى داندو اهانت به او را اهانت به قانون اساسى مى داند ( ٢٣ تير ٧٨ ) و اين معنى همان حرفى است كه مصباح يزدى مى زند او مى گويد : " اگر كسى همه چيز يك رييس جمهور را قبول دارد ، اون حق حكومت كردند بر مردم را ندارد ! مگر خودشان چنين حقى را دارند ؟! اين حكومت بايد بر اساس اسلام باشد و از نوع ولايت فقيه ! ولى امر مسلمين معصوم كه به فقها داده شده ،بايد تشكيل شود! "
روحانى، مطيع بى برو برگرد ولايت فقيه !
روحانى كه خود عضو جامعه روحانيت است و هيچگاه مستقل عمل نكرده است و هميشه مطيع بى برو برگرد رهبرى ولايت فقيه بوده است ، در حاليكه جامعه روحانيت منشور اصول حزبى دارد بازهم وابسته به رهبرى است ! روحانى كه خود نماينده رهبرى در شوراى عالى امنيت است ولى وقتى مى بيند ولايت فقيه خود را قيم مردم مى داند و كمر به نابودى تمام گروه ها بسته است باز هم صدايش در نمى آيد و باز سخن از فراجناحى عمل كردن مى راند . او در سال ٨٨ با سركوبهايى كه صورت گرفت هيچگاه بر خورد نكرد ، از كنار دستگيرى موسوى و كروبى به آرامی عبور كرد و لام تا كام حرفى نزد و هنوز هم مشخص نيست آیا با آزادى آنها موافقت خواهد کرد يا نه ؟!
خصوصيات رييس جمهور ، از ديد روحانى (تمام صفات عاليه را داراست ):
در ايران رييس جمهور تا كجا مى تواند بيش برود آيا مى تواند كارهاى اساسى انجام دهد و يا واقعا فقط يك تداركاتچى است ؟ آيا او مستقلا مى تواند زمينه هاى تغيير در ايران را فراهم كند؟ آيا او مى تواند آزادى هاى مطبوعات را فراهم كند ؟ آيا دولت هاى سايه ديگر موانعى براى او و يارانش فراهم نمى كنند؟ و هزاران سوال ديگر ! روحانى خصوصيات يك رييس جمهور خوب را چنين تعريف مى كند ، ١- مستقل باشد ٢- معتدل باشد ٣- كارآمد باشد ٤- بين الملل نگر باشد ٥- برنامه محور باشد ٦- مشورت پذير باشد ٧- مسئوليت پذير باشد... و تمامى خصلت هاى يك رييس جمهور را چنين رديف مى كند ولى وقتى كسى چنان ذوب شده در ولايت فقيه باشد چگونه مى تواند اين خصوصيات را داشته باشد و درحاليكه رهبرى اش مى گويد رييس جمهور بايد پايبند به رهبرى و اسلام باشد و... آيا روحانى از اين مانع بزرگ مى تواند عبور كند ؟ به نظر نگارنده بعيد به نظر مى رسد و اين دوره هم فرصت ديگرى است براى رژيمى فاشيستى مذهبى ،اگر به عقب برگرديم و سالهاى گذشته را مرور كنيم به اين واقعيت بهتر پى مى بريم و با اين صفاتى كه روحانى نام مى برد هم كار درست نمى شود اولا روحانى داراى چنين صفاتى نيست ، دوماً خانه از پايبند ويرانه است و شيخ در نقش ايوان است !
اگر او از نظر قانونى بخواهد همچون " خاتمى " عمل كند بايد بگويم يك " تداركاتچى " بيش نيست ، و باز اگر بخواهد مثل خاتمى توجه اى به خواسته هاى مردم نداشته باشد همان خواهد شد كه در زمان خاتمى شد و مجدداً فرصتى دوباره براى رژيم فاشيستى مذهبى خواهد خريد تا بتواند چند صباحى ديگر به حكومت ضد انسانى ، نفس تازه اى بدمد و شاید فرصتى ديگر براى اين رژيم بخرد.
شيخ روحانى چگونه رييس جمهور شد ؟
در بحث هاى " انتخابات و ابتذال "كه در چهار شماره آمده است توضيح دادم كه روحانى فردى است كه انگليسىى ها روى آن خيلى حساب باز كرده اند در آنجا نوشتم : خامنه اى در طول اين سالها از روحانى زياد تعريف كرده است در مستند شماره ٢ در رابطه به او ( روحانی ) مى گويد " آقاى روحانى يكى از افرادى است كه سياست هاى هسته اى ايران را باپختگى اش جلو برده است " و در جاى ديگر نوشتم كه انگليسى ها اگر بتوانند خامنه اى را راضى كنند روحانى يكى از نفراتى است كه يا مستقيم از صندوق آراء بيرون مى آيد ويا با جليلى/قاليباف به مرحله دوم خواهند رفت ، كه اولى شد ! [2]و روحانى خود در جايى ديگر گفته بود كه امسال مثل سال ٨٨ نخواهد شد و وقايع آن سال تكرار نخواهد شد در رابطه با اين گفته ها هم نوشتم : حال از دو حالت خارج نيست يا روحانى با اين حرف مى خواهد مردم را بفريبد تا به پاى صندوقها بكشاند و استفاده اش را ببرد ويا اينكه قطعاً به او قولهايى داده اند و همچون دولتهاى نهم و دهم ، دولت فخيمه ، همه چيز را پيش بينى كرده و او ( روحانى ) و كل رژيم را قانع كرده اند و لذا بايد منتظر مى مانديم و ديديم همان شد كه نوشته بوديم !
٣تير ١٣٩٢


[2] http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=27395
[1] http://www.iranpressnews.com/source/151408.htm نظر روحانی درسال
78

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

جهانیان بدانند... من؛ افشین اسانلو…

جهانیان بدانند...

من؛ افشین اسانلو…

osanloo afshin
نامه افشین اسانلو زندانی تاره درگذشته (فعال کارگرى و یکى از اعضاى سندیکاى شرکت واحد تهران)
جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان شکنجه و اذیت و آزار براى خودمان و خانواده هایمان همراه است.

من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج ( رجایى شهر) بسر می برم . در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافرى توسط افراد مسلح که همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوىی و شکنجه قرار گرفتم. شکنجه هاى نظیر زدن کابل به کف پا , وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده , بازجویی های طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهای رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همینطور دندانهایم شد. در طى این پنج ماه خانواده ام هیچگونه خبرى از من نداشته و پیگیریهایشان هم به جایى نرسید به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجکشیده که غم زندانى شدن پسر دیگرش آقاى منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد تهران را هم بر دوش میکشید را هم ندادند.
من متاهل و داراى دو فرزند پسر میباشم و همان آغاز تشکیل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبیا سپاه مشغول به کار شدم و به بعنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستانهاى محروم و جنگزده در جنوب کشور در پروژه هاى مهم از قبیل ساخت خط خاکى کرخه و اسکله سنگى بندر ماهشهر, کانال کشى آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دورى از خانواده را تحمل کنم و به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانى که استخدامیشان قرردادى و موقت بود تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم.
در سال ١٣٧۶ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم , در شلوغترین خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزى با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت راسانی به مردم کشورم شدم. در مدت ۴ سالى که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارامد تر شدن سیستم مدیریتى و جلوگیرى از فساد خیلى از مدیران و مسئولین بخشها و مناطق مختلف به شرکت و حتى خود نمایندگان شوراى اسلامى کار و پیگیرى معوقه های عیدى و پاداش و بن هاى کارگرى , لباس کار و یا قرارگرفتن شرکت جزو مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت , که در بعضى از موارد به ۴ الی ۵ سال هم میرسید تلاش میکردم .
بااینکه در خیلى موارد موفق هم نمیشدیم ولى خارى بودیم در چشم زیاده خواهان, آنها تلاش میکردند به هر نحوى که شده ما را از میدان بدر کنند. ما دائما از سوى مدیرت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجایى مسافر در یکى از خطوط شرکت واحد با فردى تصادف کردم که موجب فوت وى شد. در این رابطه از مدیریت شرکت طلب مساعدت و یاری جهت تودیع دیه فرد متوفى را کردم که مدیریت و مددکارى وقت ان زمان با تبانى با شرکت بیمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند که مبلغ دیه ١۵ میلیون تومانى در آن زمان به هجده میلیون در سال بعد تبدیل شود که در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ میلیون تومان مابه التفاوت من به زندان میافتادم و قانونا بیمه هم از پرداخت این مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره کار و طرح شکایت هم راه به جایى نبرد تا اینکه مدیریت شرکت واحد پرداخت این مبلغ را منوط به استعفاى من کردند. و من هم که این مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدم. این امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه کاریم شد و من میبایست پس از ۴ سال کار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع میکردم. انها به این وسیله لطمه بزرگى به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم که در آنزمان باردار هم بود به بیماری عصبى مبتلا شد. از ان زمان به بعد تا لحظه دستگیری در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به کار شدم .خصوصى بودن مالکیت این ناوگان عظیم و دیر بودن پیش از پیش رانندگان از سهم و نداشتن اتحادیه قوى و مستقل مانند بسیارى از رانندگان زحمتکش و باشرف به سختى چرخه زندگى را میچرخاندم و با مشکلات بیشمارى روبرو بودند و غالبا با گفتگو و همفکرى با دیگر راننگان در پى بهتر شدن شرایط کار و زندگیمان بودیم. در زندگى همواره در چهارچوب قانون و احترام به ان زندگى کرده ام, قانع بوده و به کارم افتخار میکردم. سعى کردم همواره به دیگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال کار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفید تربیت کنم.
بعد از حدود یکسال بلاتکلیفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣۵٠ در شعبه ١۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضى صلواتی به اتهام اقدام علیه امنیت محاکمه شدم. در پروسه دادرسى ازداشتن وکیل محروم بودم و دادگاهى این جانب ظرف چند دقیقه  انجام گرفت و بعد از یک هفته حکم ۵ سال حبس تعزیرى به من ابلاغ شد. من به حکم صادره اعتراض نمودم اما هیچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجدید نظر و کم و کیف ان اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پایه و اساسى به ۵ سال زندان محکوم شدم که دقیقا ٢ سال ان را گذرانده ام. مگر من چه اقدامى علیه امنیت کشور انجام داده ام؟ اینجانب نه فعالیت سیاسی میکرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعالیت اینجانب نیز قانونى و صنفى بوده است.
تنها گناه من پیگیری خواسته هاى به حقى است که کارگران شرکت واحد به ان واقف شده و ان را مطالبه میکنند که با دستگیرى و زندانى آنها این خواسته ها از بین نمیرود. ضرورتهایى مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفى مستقل کارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلى , بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم جلوگیرى از پرداخت سلیقه اى حقوق و مزایا , عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما , پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعى, نظارت در تعاونیهاى حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصى شده و انحصاری بهره برداری میشود و تنها نام تعاونى را یدک میکشند, غیر قابل انکار میباشد. همچنین نظارت در پیگیرى اعمال پلیس راهها ونیروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از این دست که طبق موازین قانون کار بوده و اگر اجرایى شود نه تنها امنیت ملى به خطر نمیافتد بلکه سبب رشد و بهره ورى هر چه بیشتر این صنعت سود ده و ملى میشود. تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگویى این مسایل و معضلات و مطرح شدن ان در بین رانندگان و کارگران و حتى بعضى مدیران هوشمند و لایق ناوگان حمل و نقل کسانى که به واقع گوشه ای از چرخ صنعت این مملکت را دلسوزانه بدوش گرفته و میچرخانند.
این جانب با شرح مطالب گفته شده از فدراسیون بین المللى کارگران حمل و نقل(آ تى اف) و سازمان جهانى کار (آ ال او) که همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنیا شنیده و درک کرده و همیاری میکنند میخواهم که وضعیت نابسامان ما کارگران بخش حمل و نقل و همینطور صدور چنین حکم ناعادلانه اى برای من و اجرایى کردن آن که تاکنون به ناحق و غیر قانونى است را از طریق نهادهى بین المللى و حقوق بشرى پیگیرى کرده و به گوش دیگر کارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان شکنجه و اذیت و آزار براى خودمان و خانواده هایمان همراه است.
با آرزوى فرداى بهتر براى همه
افشین اسانلو- ٧آگوست

فراخوان گزارشگران: قتل خاموش افشین اسانلو قربانی تازه حاکمان - موج محکومیت رژیم از سوی فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی - نهادها و رسانه ها!

فراخوان گزارشگران: قتل خاموش افشین اسانلو قربانی تازه حاکمان - موج محکومیت رژیم از سوی فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی - نهادها و رسانه ها!


افشین اسانلو کارگر دربند تا آخرین نفس، مسئولانه و شجاعانه از حقوق هم طبقه ای های خویش و محرومان دفاع کرد. او در خاموشی و سکوت مطلق در کنج زندان حاکمان قربانی جنایت نظام جمهوری اسلامی شد. او که بجرم دفاع از حقوق کارگران در زندان بسر میبرد به علل نامشخص و بر طبق گزارشات حکومتی, بعلت حمله قلبی و بی توجهی مسئولان رژیم محکوم بمرگ تدریجی شد و جان سپرد. مسئولیت جان باختن افشین اسانلو که هشت ماه از محکومیت پنج ساله اش باقیمانده بود با حکومت جمهوری اسلامی است که برای سلامتی جسمی و روانی زندانیان سیاسی محبوس تا کنون پشیزی ارزش قائل نبوده و نیست.
بی اعتنائی آنان به جان اسیران در بند و شرایط زیستی و امکانات درمانی شان امری ناشناخته نیست و اول بار نیست که زندانی سیاسی در دخمه ها و سیاهچالهای استبداد حاکم تحت شکنجه های وحشیانه و یا عدم رسیدگی درمانی جان میدهد. هم اکنون نیز بسیاری از زندانیان سیاسی نیاز فوری به درمان و مراقبت های پزشکی دارند و نه تنها با بی توجهی  مسئولین زندانها روبرو هستند که بر اساس رفتار ضد انسانی و خشونت آمیز حاکم بر زندانها بیماری آنها تشدید میشود.
مرگ تدریجی زندانیان سیاسی در زندانها با نام جنایت خاموش حکومتگران آمیخته است و در سکوت جامعه مدافع زندانیان سیاسی میتوان کماکان شاهد قربانیان بیشتر خشونت و شکنجه عوامل این رژیم در زندانها بود.
ما فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی به این جامعه هشدار میدهیم و یکصدا رفتار جنایت کارانه مسئولین جمهوری اسلامی در زندانهای کشور  را محکوم می کنیم.
ما با تمام توان و با شیوه های مبارزاتی ممکن برای آزادی این انسان های مبارز تلاش می کنیم و فریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان میرسانیم
ما خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی عقیدتی هستیم و میدانیم که این برگ از پرونده سیاه جمهوری اسلامی نیز بسته نشده و بفراموشی سپرده نخواهد شد.
 
 24.6.2013


اسامی:

آزیتا سیدی – فعال حقوق بشر
ابراهیم آوخ – فعال سیاسی
اسماعیل مولودی – فعال سیاسی
امین بیات – فعال سیاسی
آشور توماج – فعال حقوق بشر – ترکمن
انور میرستاری – عضو حزب سبز بلژیک
ایرج مصداقی – زندانی سیاسی سابق
افسانه وحدت -  فعال حقوق کودک

احمد بخرد طبع – فعال کارگری
آراز فنی – فعال حقوق بشر
آمادور نویدی – فعال سیاسی
اکبر پور احمدی – فعال حقوق بشر
اکبر سوری – فعال سیاسی
ا. م. شیری (ابراهیم شیری) فعال سیاسی، نویسنده و مترجم
آریا خسروی – فعال سیاسی
امیر جواهری لنگرودی – فعال کارگری
اصغر ارسنگ – فعال سیاسی
بتول جعفری نژاد – فعال سیاسی
بهزاد کریمی – فعال سیاسی
بهمن امینی - فعال سیاسی و حقوق بشر – زندانی سیاسی سابق
بیژن سعیدپور – فعال سیاسی
پروین حاجیلو – فعال سیاسی
بهزاد جوادیان – فعال پناهندگی و سیاسی
بهنام چنگائی – فعال سیاسی
بینا داراب زند – فعال و زندانی سیاسی سابق
بابک اجلالی – فعال حقوق زندانیان سیاسی
باقر ابراهیم زاده – فعال سیاسی
بهروز سورن – فعال و زندانی سیاسی سابق
پرویز مختاری – فعال سیاسی و حقوق بشر
پیروز زورچنگ – فعال و زندانی سیاسی سابق
پرویز داورپناه – فعال سیاسی
پویان انصاری – فعال سیاسی
پروین ریاحی – فعال جنبش زنان
پرویز میر مکری – شاعر
تقی روزبه – تحلیل گر سیاسی
جواد اسکوئی – فعال سیاسی
جمشید صفاپور – فعال کارگری
جعفر امیری – فعال سیاسی
حسن حسام – شاعر و فعال سیاسی
حسین قاضی – فعال سیاسی
حمید موسوی پور اصل – فعال سیاسی
حمید رحیمی – نویسنده
حسین نقی پور – خبرنگار و فعال سیاسی
ح ریاحی –  فعال سیاسی
حسن نایب هاشم – فعال حقوق بشر
حسین مختار زیبائی – فعال و زندانی سیاسی سابق
حبیب بهره من - فعال پناهندگی و سیاسی، زندانی سیاسی سابق
حامد تهرانی – کنشگر مدنی و فعال سیاسی
خسرو بندری – فعال حقوق بشر
رسول شوکتی – فعال و زندانی سیاسی سابق
رضا بی شتاب – شاعر
رضا طالبی- روزنامه نگار
رضا تیموری زاده – فعال سیاسی
رحیم استخری – فعال سیاسی
زمان مسعودی – فعال سیاسی
سام محمودی سرابی – روزنامه نگار
سوسن شهبازی – فعال کارگری
سعید صارمی – فعال سیاسی
سیمین دبیری – فعال سیاسی
سیاوش عبقری – استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر
سوگند علیخواه – روزنامه نگار
سیامک مویدزاده – فعال کارگری
سياوش شهابي- روزنامه‌نگار,فعال رسانه‌اي
سایه سعیدی سیرجانی – فعال سیاسی
سیما بهاری – فعال سیاسی
شهلا بهاردوست – شاعره
شاهو منصوری – فعال کارگری
شیرین شکرزاده – فعال سیاسی و جنبش زنان
شاهین انزلی – فعال سیاسی
شهرام حاجی حسینی – فعال سیاسی
صدیق جهانی – فعال کارگری
صمد شمس – فعال سیاسی
عسگر شیرین بلاغی – فعال سیاسی
علی دماوندی – فعال سیاسی
عباس مظاهری – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی عدالتی – فعال سیاسی
عاطفه اقبال – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی دروازه غاری – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی مختاری – فعال حقوق بشر
عزیز میرانی – فعال سیاسی
غلام رضا غلامحسینی – فعال کارگری
فریبا ثابت – فعال جنبش زنان و زندانی سیاسی سابق
فریدون گیلانی – نویسنده و شاعر
فرج آلیاری – فعال سیاسی
مینا زرین – زندانی سیاسی سابق
فرهاد شعبانی – عضو اتحادیه کارگران حمل و نقل در سوئد
فرزاد سلطانزاده نادری – فعال حقوق بشر
فریبا راد – فعال سیاسی
فرامرز عبادت طلب – فعال سیاسی
فرهنگ قاسمی – فعال سیاسی
فرخ قهرمانی – فعال و زندانی سیاسی سابق
ک الوند – فعال سیاسی
لیلا جدیدی – فعال سیاسی
مینو همیلی – فعال پناهندگی و زندانی سیاسی سابق
محسن قائم مقام – فعال سیاسی
میثم محمدی – فعال کارگری
مجید تمجیدی – فعال سیاسی
محمد امیرانی – فعال سیاسی
محمد کسائی زاده – فعال سیاسی
مهران سیرانی – فعال سیاسی
مهرداد مهرپور محمدی – نویسنده
میثاق پارسا – فعال سیاسی
مسعود فروزش راد – فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق
محمد اشرفی – فعال کارگری
مسعود نوری جاوید – فعال حقوق بشر
محمد برزنجه – فعال سیاسی
منصور معدل – مدافع حقوق زندانیان سیاسی
محمد تقی سید احمدی – فعال سیاسی
مهدی جباری – فعال سیاسی
مریم محسنی – فعال سیاسی
مریم افشاری – فعال سیاسی
مجید موسوی (بیدار)، زندانی سیاسی سابق
ناهید فرهاد – مدافع حقوق زندانیان سیاسی
ندا نوآور – فعال حقوق زنان
نادر ثانی – فعال سیاسی
ندا فرخ – فعال حقوق بشر
همایون مهمنش – فعال سیاسی
هدایت غلامی – فعال سیاسی
یوسف عزیزی بنی طرف – نویسنده و پژوهشگر 

یوسف اردلان – فعال سیاسی







نهادها:
 
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران ـ پاریس

کمیته همبستگی با جنبش کارگری ایران – کلن

کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ

حزب سوسیالیست ایران
 
فدراسیون اروپرس

کانون فرهنگی و اجتماعی اندیشه

کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین

رادیو آوا بخش فارسی رادیو فلورا - هانور

اتحاد برای ایران ـ بلژیک

کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران

رادیو پیشگام

کانون پناهندگان ایرانی در سوئد
انجمن حقوق بشر و دمکراسی برای ایران – هامبورگ
انجمن سکولار دمکراسی – هامبورگ
بنیاد سیمای آزادی  اندیشه و بیان
کمیته دفاع از زندانیان سیاسی  ایران در دانمارک
اینفو ایران

شورای همآهنگی ایرانیان هامبورگ

رسانه ها:

سایت آزادی بیان
سایت علیه ستم جنسیتی
سایت لج ور
سایت راه کارگر
سایت اتحاد کارگری
راه کارگر خبری
وبلاگ پرتو
سایت رنگین کمان
سایت گزارشگران
وبلاگ گزارشگران
وبلاگ آهنگر
وبلاگ رضا بی شتاب
سایت ایرج مصداقی
سایت ریشه ها
سایت اطلاعات نت
سایت هزل دات کام
احترام آزادی
وبلاگ تقی روزبه
وبلاگ اشتراک
اندیشه نوین
سایت بینا داراب زند
فیسبوک اریا خسروی
بازآفرینی واقعیت ها
البرز ما
سایت اسماعیل مولودی
وبلاگ اندیشه آینده
وبلاگ اندیشه
سایت کانون همبستگی
وبلاگ دفاع از مبارزات کارگران ایران
وبلاگ مینا زرین








متن نامه افشین اسانلو به اتحادیه های کارگری

كوچكترين اعتراض و درخواست ما با زندان شكنجه و اذيت و آزار براى خودمان و خانواده هايمان همراه است.

من افشين اسانلو از فعالين جنبش كارگرى ايران و راننده اتوبوس حمل و نقل بين شهرى هستم و هم اكنون در زندان گوهردشت كرج ( رجايى شهر) بسر ميبرم . در پاييز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمينال مسافرى توسط افراد مسلح كه همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات يا همان بند ٢٠9 زندان اوين منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوى و شكنجه قرار گرفتم. ,, شكنجه هاى نظير زدن كابل به كف پا , وادار كردن به دويدن با همان پاهاي زخمى و كابل خورده , بازجوييهاي طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهاي ركيك و ضرب و شتم اين جانب به صورت دسته جمعى كه باعث شكسته شدن چند تا از دنده ها و همينطور دندانهايم شد, در طى اين پنج ماه خانواده ام هيچگونه خبرى از من نداشته و پيگيريهايشان هم به جايى نرسيد به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجكشيده كه غم زندانى شدن پسر ديگرش آقاى منصور اسانلو رئيس هيئت مديره سنديكاى شركت واحد تهران را هم بر دوش ميكشيد را هم ندادند.
من متاهل و داراى دو فرزند پسر ميباشم و همان اغاز تشكليل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا سپاه مشغول به كار شدم و به بعنوان راننده ماشين الات سنگين در شهرستانهاى محروم و جنگزده در جنوب كشور در پروژه هاى مهم از قبيل ساخت خط خاكى كرخه و اسكله سنگى بندر ماهشهر, كانال كشى آب از سد كرخه تا حميده اهواز كار كردم. عشق به وطن باعث ميشد كه دورى از خانواده را تحمل كنم و به هيچ بگيرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانى كه استخداميشان قرردادى و موقت بود تسويه حساب كردند و همه ما بيكار شديم, در سال ١٣٧٦ به استخدام شركت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم , در شلوغترين خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و يا در خطوط شبانه روزى با تمايل و درخواست خودم مشغول خدمت راساني به مردم كشورم شدم,در مدت ٤ سالى كه در شركت واحد بودم همواره به همراه كارگران و رانندگان صديق و با سابقه در كنار كار روزانه به جهت بهبود شرايط كار و كارامد تر شدن سيستم مديريتى و جلوگيرى از فساد خيلى از مديران و مسولين بخشها و مناطق مختلف به شركت و حتى خود نمايندگان شوراى اسلامى كار و پيگيرى معوقه هاي عيدى و پاداش و بن هاى كارگرى , لباس كار و يا قرارگرفتن شركت جزو مشاغل سخت و زيان آور و از بين بردن قرارداهاي موقت , كه در بعضى از موارد به ٤ الي ٥ سال هم ميرسيد تلاش ميكردم .
بااينكه در خيلى موارد موفق هم نميشديم ولى خارى بوديم در چشم زياده خواهان, آنها تلاش ميكردند به هر نحوى كه شده ما را از ميدان بدر كنند. ما دائما از سوى مديرت و مامورانشان تحت فشار و تهديد به اخراج بوديم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجايى مسافر در يكى از خطوط شركت واحد با فردى تصادف كردم كه موجب فوت وى شد, در اين رابطه از مديريت شركت طلب مسادعت و ياري جهت توديع ديه فرد متوفى را كردم كه مديريت و مددكارى وقت ان زمان با تبانى با شركت بيمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند كه مبلغ ديه ١٥ ميليون تومانى در آن زمان به هجده ميليون در سال بعد تبديل شود كه در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ ميليون تومان مابالتفاوت من به زندان ميافتادم و قانونا بيمه هم از پرداخت اين مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره كار و طرح شكايت هم راه به جايى نبرد تا اينكه مديريت شركت واحد پرداخت اين مبلغ را منوط به استعفاى من كردند. و من هم كه اين مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدن كه اين امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه كاريم شد و من ميبايست پس از ٤ سال كار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع ميكردم. انها به اين وسيله لطمه بزرگى به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم كه در آنزمان باردار هم بود به بيماري عصبى مبتلا شد. از ان زمان به بعد تا لحظه دستگيري در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به كار شدم خصوصى بودن مالكيت اين ناوگان عظيم و دير بودن پيش از پيش رانندگان از سهم و نداشتن اتحاديه قوى و مستقل مانند بسيارى از رانندگان زحمتكش و باشرف به سختى چرخه زندگى را ميچرخانم و با مشكلات بيشمارى روبرو بودند و خالبا با گفتگو و همفكرى با ديگر راننگان در پى بهتر شدن شرايط كار و زندگيمان بوديم. در زندگى همواره در چهارچون قانون و احترام به ان زندگى كرده ام, قانع بوده و به كارم افتخار ميكردم سعى كردم همواره به ديگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال كار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفيد تربيت كنم.
بعد از حدود يكسال بلاتكليفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣٥٠ در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب به رياست قاضى صلواتي به اتهام اقدام عليه امنيت محاكمه شدم در پروسه دادرسى ازداشتن وكيل محروم بودم و دادگاهى اين جانب ظرف چند دقيقه انجانب انجام گرفت و بعد از يك هفته حكم ٥ سال حبس تعزيرى به من ابلاغ شد من به حكم صادره اعتراض نمودم اما هيچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجديد نظر و كم و كيف ان اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پايه و اساسى به ٥ سال زندان محكوم شدم كه دقيقا ٢ سال ان را گذرانده ام مگر من چه اقدامى عليه امنيت كشور انجام داده ام؟ اينجانب نه فعاليت سياسي ميكرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعاليت اينجانب نيز قانونى و صنفى بوده است. تنها گناه من پيگيري خواسته هاى به حقى است كه كارگران شركت واحد به ان واقف شده و ان را مطالبه ميكنند كه با دستگيرى و زندانى آنها اين خواسته ها از بين نميرود. ضرورتهايى مانند به وجود آمدن يك نهاد صنفى مستقل كارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازين وزارت كار در جهت تامين امنيت شغلى , بهبود دستمزدها متناسب با ميزان تورم جلوگيرى از پرداخت سليقه اى حقوق و مزايا , عقد قراردادهاي دائم بين كارگر و كارفرما , پايبند كردن دولت در كمك و تسهيل پرداخت بيمه تامين اجتماعى, نظارت در تعاونيهاى حمل و نقل كه ديگر كاملا خصوصى شده و انحصاري بهره برداري ميشود و تنها نام تعاونى را يدك ميكشند, غير قابل انكار ميباشد. همچنين نظارت در پيگيرى اعمال پليس, راهها ونيروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از اين دست كه طبق موازين قانون كار بوده و اگر اجرايى شود نه تنها امنيت ملى به خطر نميافتد بلكه سبب رشد و بهره ورى هر چه بيشتر اين صنعت سود ده و ملى ميشود, تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگويى اين مسايل و معضلات و مطرح شدن ان در بين رانندگان و كارگران و حتى بعضى مديران هوشمند و لايق ناوگان حمل و نقل كسانى كه به واقع گوشه اي از چرخ صنعت اين مملكت را دلسوزانه بدوش گرفته و ميچرخانند. اين جانت با شرح مطالب گفته شده از فدراسيون بين المللى كارگران حمل و نقل(آ تى اف) و سازمان جهانى كار (آ ال او) كه همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنيا شنيده و درك كرده و همياري ميكنند ميخواهم كه وضعيت نابسامان ما كارگران بخش حمل و نقل و همينطور صدور چنين حكم ناعادلانه اى براي من و اجرايى كردن آن كه تاكنون به ناحق و غير قانونى است را از طريق نهادهى بين المللى و حقوق بشرى پيگيرى كرده و به گوش ديگر كارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانيان بدانند كه در كشور ما به هيچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما كارگران و زحمتكشان رعايت نميشود و كوچكترين اعتراض و درخواست ما با زندان شكنجه و اذيت و آزار براى خودمان و خانواده هايمان همراه است
با آرزوى فرداى بهتر براى همه
افشين اسانلو- ٧آگوست