مقدمه ای بر کتاب "یک توهم خطرناک"
يکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۸ ژوييه ۲۰۱۳
ن. نوری زاده
ایران از سوی آمریکا و اسرائیل توامان بمثابه بزرگترین تهدید برای صلح و امنیت جهانی معرفی می شود. زیرا در بررسی و ارزیابی مواضع سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در مورد برنامه های هسته ای ایران درخواهیم یافت که این مواضع بدون تردید با منافع اسرائیل در منطقه خاورمیانه مطابقت کامل دارد.
برای درک مواضع آمریکا حداقل در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما (Barack Obam) باید کمی به عقب و زمان مبارزه انتخابی او بازگردیم و به مناظراتش با میت رامنی (Mitt Romney) نامزد انتخاباتی حزب جمهوری خواه توجه کنیم.
این دو نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا ضمن وفاداری قاطع خود نسبت به اسرائیل، توقف برنامه های هسته ای ایران را در سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده بودند. بنابر گزارش چاک هیگل (Chuck Hagel) وزیر دفاع کنونی آمریکا بیشتر سخنانی که در این مناظره در مورد سیاست خارجی آمریکا بیان شد مربوط به اسرائیل و ایران بود. اوباما و رامنی همواره داستان همیشگی (یک توهم بزرگ) را تکرار میکردند مبنی براینکه دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای موجب به خطر افتادن صلح و امنیت جهان میگردد. داستانی که در مورد آن پرسش های بسیاری را ایجاد کرده است که در مناظرات نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا بی پاسخ مانده اند. یکی از آن پرسش ها که پاسخ دادن به آن بسیار آسان است این می باشد که ایران از سوی کدام کشورها بمثابه بزرگترین تهدید برای صلح و امنیتی جهانی تلقی میشود؟ آیا به جزء آمریکا و اسرائیل و چند متحد پروپا قرض این دوکشور، کشورهای دیگری چنین ادعائی کرده اند؟ خیر. زیر "تهدید" ایران فقط مشغولیت ذهنی ایالات متحده آمریکا و متحدین آن از جمله اسرائیل شده است. در مقابل کشورهائی که جزء اقمار غرب به رهبری آمریکا بشمار نمیآیند نه تنها ایران را تهدیدی برای صلح و امنیت جهان تصور نمیکنند بلکه با اطمینان خاطر از حقوق این کشور در غنی سازی اورانیوم و دستیابی صلح آمیز به انرژی هسته ای حمایت و پشتیبانی میکنند. در این مورد مثال های بسیاری وجود دارد که قبل از پرداختن به آنها ابتدا لازم است به نکته ای در قالب یک پرسش و پاسخ اشاره گردد. چرا آمریکا هیچگاه از حمایت دولت های عرب نسبت به مواضع خود علیه برنامه های هسته ای ایران سخنی بمیان نمیآورد و در عوض به حمایت مردم این کشورها از مواضع خود استناد میکند؟ پاسخ این پرسش نیز مانند پرسش پیشین سهل و آسان میباشد. در افکار عمومی مردم آمریکا و جهان، حمایت دولت های عرب از مواضع آمریکا مترادف میشود با این قیاس که: "آری دولت های عرب از مواضع آمریکا حمایت میکنند زیرا آمریکا از نظام های دیکتاتوری آنها حمایت میکند." بدیهی است این نوع حمایت ها در نظر افکار عمومی جهان خاک پاشیدن به چشمان بینای دمکراسی است . تقویت دیکتاتور های منطقه خاورمیانه مانند عربستان سعودی، قطر، بحرین، اردن و دیگر شیخ نشین های خلیج فارس در واقع توهین و تحقیر دمکراسی می باشد. اما اگر یکی از مشخصه های نظام دمکراسی را صندق رای بدانیم و تمایل افکار عمومی مردم خاورمیانه را از درون آن بیرون بیاوریم، برخلاف ادعای آمریکا و بنابر گزارشات سازمانهای مستقل سنجش افکار در غرب، درخواهیم یافت که 90 درصد میزان جمعیت کشورهای عربی از دستیابی صلح آمیز ایران به انرژی هسته ای در مقابل اسرائیل حمایت میکنند و این کشور را در شمار کشوری که صلح و امنیت منطقه را به خطر انداخته است، در نظر نمی آورند. اما بجای آن آنها آمریکا و اسرائیل را بزرگترین دشمن و عامل جنگها و نابسامانی های سالیان دراز که گریبانگیر این منطقه شده است، میدانند. بنابراین باید اذعان کرد که بی دلیل نیست که آمریکا از پای گرفتن دمکراسی در خاورمیانه وحشت دارد و بدون تامل از نظام های دیکتاتوری منطقه حمایت بعمل می آورد. حمایت از کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332علیه حکومت ملی دکتر مصدق و هدایت کودتای اخیر مصر علیه رئیس جمهور منتخب اکثریت مصریها مثالهای بارزی در این مورد میباشند.
همانطور که گفته شد در نظر سنجی هائی که از مردم عرب بعمل آمده است حتی بعضی از آنها علیرغم خصومت و دشمنی که با ایران داشتند این کشور را تهدیدی علیه منافع خود در منطقه خاورمیانه بحساب نمی آورند. این نظر سنجی ها در مورد کشورهای دیگر از جمله خود آمریکا با درصدی کمتر صادق است. به سخنی دیگر برنامه هسته ای ایران در واقع فقط مشغله ذهنی دولت های آمریکا و اسرائیل و چند دولت اروپائی متحد این دو کشور میباشد. پرسش در این است که چرا غرب به رهبری آمریکا نسبت به برنامه های هسته ای ایران بدبین است و آنرا بزرگترین تهدید علیه منافع خود در منطقه ارزیابی میکند؟ پاسخ این پرسش را میبایست در گزارشات منظم پنتاگون (Pentagon)، مرکز فرماندهی وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا و آژانس اطلاعات مرکزی (CIA) به کنگره آمریکا دریافت کرد. در این گزارشات که در دسترس عموم نیز میباشد آمده است که: " ایران با وجود آنکه هزینه های نظامی آن از میزان استاندارد پائین است و در مقابل هزینه های گزاف نظامی آمریکا و اسرائیل بسیار بسیار ناچیز می باشد، با این وجود این کشور برای غرب تهدید جدی محسوب میشود. همچنین با توجه به اینکه دکترین نظامی ایران بر اساس دکترین پدافندی و دفاعی در جهت جلوگیری از حمله های احتمالی سازماندهی شده است اما ایرانیان ترجیح میدهند که به توانائی ساخت سلاح های هسته ای دست یابند. پنتاگون و آژانس اطلاعات مرکزی هنوز مطمئن نیستند که آیا برنامه های هسته ای ایران جزئی از استراتژی بازدارندگی (deterrence strategy) آنها محسوب میشود یا نه." از این گزارشات معلوم میشود که استراتژی بازدارندگی (1) ایران و نه قدرت نظامی این کشورسبب شده است که آمریکا و اسرائیل با برنامه های هسته ای ایران مخالفت ورزند و آنرا همواره خطری علیه صلح و امنیت جهان معرفی کنند.
تردیدی نیست که غرب به رهبری آمریکا بنابر سرشت زیاده خواهی و جاه طلبی های خود بنا ندارد به سلطه خویش در منطقه خاورمیانه پایان دهد. در نتیجه آمریکا هیچ نوع قدرت حتی قدرتی از نوع بازدارندگی را در منطقه خاورمیانه تحمل نمیکند. زیرا استراتژی بازدارندگی و یا همان دستیابی به توانائی قدرت هسته ای یکی از تهدیداتی است که در آینده مانع از ادامه سلطه و زیاده خواهی های آمریکا در منطقه میشود.
تهدید دیگری که از نظر غرب صلح و امنیت جهانی را به خطر می اندازد، بی ثبات کردن منطقه میباشد. بی ثبات کردن (destabilizing) یک اصطلاح فنی و تکنیکی و به معنی تحلیل بردن توان و نیروی یک کشوری با هدف براندازی و واژگون ساختن یک نظام حکومتی و یا رهبری نظام با روش های مخرب مستقیم یا غیر مستقیم مانند توطئه، ترور، تحریم (اقتصادی، سیاسی) و حمله نظامی می باشد. برای مثال، نفوذ سیاسی - نظامی در کشوری و متزلزل ساختن پایه های حکومتی و یا براندازی آن جهت بهره برداری و سلطه بر آن کشور نه تنها باعث بی ثباتی آن کشور میگردد بلکه منطقه را ناپایدار و بی ثبات میسازد. آیا حمله به عراق و افغانستان از سوی غرب به رهبری آمریکا به بی ثباتی منطقه منجر نشده است؟ اگر مبنا بر بی ثبات کردن کشورها است آمریکا با حمله نظامی به عراق و اشغال نظامی این کشور نه تنها باعث بی ثباتی منطقه شده است بلکه مسبب قتل عام و کشتار بیشماری از شهروندان عادی عراقی و ویران ساختن این کشور میباشد. از نظر آمریکا و هم پیمانان آن اشغال عراق و افغانستان و گسترش نفوذ نظامی و سیاسی در منطقه بی ثباتی محسوب نمیشود اما اگر کشورهای همسایه بدون توسل به زور و یا قدرت نمائی نظامی درصدد برآیند با یکدیگر روابط سیاسی - نظامی برقرار سازند که آن باب طبع غرب نباشد عمل آنها به بی ثبات ساختن منطقه تعبیر میشود و می باید با تمام قدرت حتی اگر به قیمت جنگ تمام شود مانع از آن شوند.! همچنین اگر کشوری طبق قوانین بین المللی حق داشته باشد که به توانائی هسته ای در جهت اهداف صلح آمیز دست یابد، و این کشور از نخستین امضاء کنندگان پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای باشد و نیز به بازرسان سازمان بین المللی انرژی اتمی اجازه تحقیق و تفحص در مورد فعالیت های هسته ای خود داده است و آنها بارها اعلام کرده اند که انحرافی در برنامه های هسته ای این کشور وجود ندارد، از نظر آمریکا و هم پیمانان آن از جمله اسرائیل این کشور موجب شده است که صلح و امنیت جهانی به خطر افتد!. در حالیکه در همین منطقه، کشور که از اشغال سرزمین دیگران تاسیس شده است با داشتن بیش از 400 کلاهک اتمی و موشک های قاره پیما حامل کلاهک های اتمی و زیردریائی های مجهز به موشک های کروز (cruise) و بدون آنکه پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای را امضاء کرده و یا تعهدی در قبال صلح و امنیت جهانی پذیرفته باشد، وجود دارد که همه روزه کشورهای دیگر را بر خلاف قوانین بین المللی تهدید به بمباران میکند. از نگاه غرب و هم پیمانان اروپائی آن، این کشور نه تنها علیه صلح و امنیت جهانی یک تهدید محسوب نمیشود بلکه آنها با در اختیار گذاشتن آخرین دستاوردهای هسته ای و نظامی به تقویت آن نیز می پردازند. برای مثال، آمریکا صرف نظر از کمک های بی دریغ مالی و اقتصادی به اسرائیل اخیرا مدرن ترین سلاح ها از جمله بمب های نفوذ پذیر که به بمب های خرد کننده و سنگر شکن اعماق زمین (bunker buster) معروف است در اختیار این کشور قرار داده است. همچنین آمریکا با در اختیار گذاشتن موشک های ضد سیستم هواپیما های جنگی و نیز ماهواره های جاسوسی به اسرائیل، قدرت مانور نظامی این کشور را در منطقه بالا برده است تا بتواند بوسیله آنها از آمادگی های لازم جهت حمله به کشورهای منطقه از جمله ایران استفاده کند.
اینک با تمام این استدلالات و نشان دادن شواهدی مبنی بر محاسبات اشتباه غرب علیه ایرلن، فرض کنیم که برنامه هسته ای این کشور تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی است. بنابراین اولین پرسشی که در این مورد به ذهن خطور میکند این است که غرب و هم پیمانان آن در برابر این تهدید احتمالی چه واکنش باید از خود نشان بدهند؟ در تاریخ 7 تا 10 ماه می 2012 و در آخرین نشست پایانی وزیران امور خارج کشورهای عضو جنبش غیر متعهد در شرم الشیخ طرح پیشنهادی خلع سلاح هسته ای در منطقه خاورمیانه از طرف مصر ارائه گردید. این طرح همچنین در شانزدهمین کنفرانس سران کشورهای جنبش غیر متعهدها که درتاریخ ۹ – ۱۰ شهریور ۱۳۹۱ (آگوست 2012) در تهران و با حضور بیش از 120 کشور برگزار شد، پی گیری و مورد تصویب قرار گرفت. ایالات متحده آمریکا در ابتدا از این طرح پیشنهادی استقبال نمود و آنرا بطور رسمی پذیرفت. اما بعدها با ارائه پیش شرط هائی عملا با آن مخالفت کرد.
پیش شرط آمریکا نسبت به طرح پیشنهادی خلع سلاح هسته ای در منطقه خاورمیانه آن بود که اسرائیل می باید از این قاعده یعنی خلع سلاح هسته ای در منطقه مستثنی و معاف گردد.
همچنین در دسامبر گذشته (2012) قرار بود که یک کنفرانس بین المللی تحت نظارت و مسئولیت سازمان ملل و بر اساس قوانین پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) در هلسینکی برگزار گردد. همه اعضاء شرکت کننده مردد بودند که آیا ایران در این کنفرانس شرکت خواهد کرد یا نه. ایران بطور رسمی اعلام نمود که در این کنفرانس شرکت میکند. یکروز بعد آمریکا نسبت به شرکت ایران در این کنفرانس واکنش نشان داد. اوباما رئیس جمهور آمریکا شرکت آمریکا در کنفرانس هلسینکی را به بهانه اینکه زمان مناسبی جهت برگزاری چنین کنفرانسی نیست رسما لغو نمود. پارلمان اروپا که در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته بود، اعلام کرد که بزودی و در اسرع وقت خواهان برگزاری این کنفرانس میباشد. اما به روشنی آشکار بود که آمریکا با رای وتوی (veto) خود مصمم شده بود که این کنفرانس نه فقط در آنروز بلکه در آینده هم برگزار نگردد. جای تعجب و شگفتی در این است که مردم آمریکا نسبت به موضع کشور خود هیچ واکنشی نشان ندادند و اعتراضی در مخالفت با تصمیم دولت خود ابراز نکردند. چرا؟ زیرا مطبوعات و رسانه های گروهی آمریکا که در انحصار لابی اسرائیل قرار دارد حتی یک کلمه هم راجع به آن مطلبی منتشر نکردند.
براستی چرا دستان آمریکا بمثابه یک ابر قدرت در مورد خلع سلاح هسته ای جهان بسته است؟ بدیهی است به محض مطرح شدن این موضوع بلافاصله مناقشه اسرائیل- فلسطین در جریان می افتد. اینجاست که تعهدات رئیس جمهور آمریکا که در خلال مبارزات انتخاباتی خود به اسرائیل سپرده بود را بیاد می آورد که گفته بود: " دوستی بین ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ناگسستنی است و تعهد ایالات متحده مبنی بر تامین امنیت اسرائیل، محکم و غیر قابل تغییر است.... یک اسرائیل قدرتمند و امن، در منافع امنیتی ملی ایالات متحده تاثیر دارد، نه فقط به این دلیل که ما منافع استراتژیک مشترک داریم، بلکه هر دو با خطرات مشترکی رو به رو هستیم؛ گرچه نمی توان منکر شد که تروریسم و گسترش سلاح های هسته ای خطرات بزرگی هستند که هر دو کشور را تهدید می کنند ..... شما (اسرائیلی ها)همچنین شاهد آن هستید که ما در تلاش خود برای عدم دست یابی ایران به سلاح هسته ای برای حفظ امنیت مشترک مان پایبند هستیم. ما اینجا در آمریکا شدیدترین تحریم ها را علیه حکومت ایران اعمال کرده ایم. ما در سازمان ملل، جامع ترین تحریم های بین المللی را ضد ایران تصویب کرده ایم که متحدان و شرکای ما در سراسر جهان به آن پیوسته اند. در حال حاضر، ایران به معنای واقعی از بخش بزرگی از نظام اقتصادی دنیا کنار زده شده و ما قصد داریم فشار را روی ایران بالا ببریم. واضح بگویم ما همچنان بر سر پیمان خود در جهت عدم دست یابی ایران به جنگ افزارهای هسته ای باقی هستیم"(2). بنابراین اینک میتوان پیش شرط خلع سلاح هسته ای آمریکا در خاورمیانه را بهتر درک کرد.(3)
آمریکا و اسرائیل دو کشور در جهان هستند که همواره قوانین بین المللی از جمله منشور سازمان ملل متحد را نقض میکنند. در ماده دوم بند چهارم منشور سازمان صریحا آمده است که دولت ها "از تهدید و یا استفاده از کاربرد نظامی علیه دیگر دولت ها خودداری کنند". اما اسرائیل بر خلاف منشور سازمان ملل همواره ایران را به حمله نظامی تهدید میکنند و آمریکا روزی نیست که اعلام نکند: "همه گزینه ها از جمله حمله نظامی علیه ایران روی میز قرار دارد." با وجود تهدیدات آمریکا و اسرائیل در کاربرد نظامی علیه ایران و نقض آشکار قوانین بین المللی بنظر میرسد این دو کشور مصون و مستثنی از اجرای این قوانین میباشند. بدیهی است فقط ایرانیان نیستند که شاهد این نوع تبعیض ها و بی عدالتی ها در صحنه بین المللی میباشند بلکه مردم سراسر دنیا عدم اجرا و رعایت قوانین بین المللی از سوی آمریکا و هم پیمانانش و همچنین اعمال معیار های دوگانه از طرف مجامع بین المللی مانند سازمان ملل را در حافظه خود ضبط کرده اند.
مردم ایران در هر زمان و شرایطی مواضع خصمانه دولت های آمریکا را نسبت به خود هرگز فراموش نخواهند کرد.
ن. نوری زاده
Nourizadeh.n@gmail.com
_____________________________
(1) استراتژی بازدارندگی: یک راهبرد سیاسی – نظامی کشوری است جهت دستیابس به توانائی های ضروری و لازم (نظامی، اقتصادی) تا بدان وسیله نیروی مقابل را وادار به تغییر روش و رفتار سازد. استراتژی بازدارندگی استفاده از کاربرد نظامی برای جنگ با نیروی متخاصم نمی باشد بلکه هدف از این استراتژی آنست که نیروی متخاصم را از جنگیدن منصرف نماید. به سخنی دیگر استراتژی بازدارندگی راهبردی است که متخاصمان را از کاربرد نیروی نظامی علیه کشور بازدارنده نا امید و ناتوان می سازد.
(2) سخنان باراک اوباما در نشست سالانه آیپک، 24 می 2011
همچنین رجوع شود به ویدئو: http://www.aipac.org/resources/speeches و به متن این سخنرانی به آدرس زیر:
http://www.nationaljournal.com/
(3) به کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجه آمریکا اثر جان ج. میر شایمر و استفان م. والت، نشر میترا، 1391 رجوع کنید.
برای درک مواضع آمریکا حداقل در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما (Barack Obam) باید کمی به عقب و زمان مبارزه انتخابی او بازگردیم و به مناظراتش با میت رامنی (Mitt Romney) نامزد انتخاباتی حزب جمهوری خواه توجه کنیم.
این دو نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا ضمن وفاداری قاطع خود نسبت به اسرائیل، توقف برنامه های هسته ای ایران را در سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده بودند. بنابر گزارش چاک هیگل (Chuck Hagel) وزیر دفاع کنونی آمریکا بیشتر سخنانی که در این مناظره در مورد سیاست خارجی آمریکا بیان شد مربوط به اسرائیل و ایران بود. اوباما و رامنی همواره داستان همیشگی (یک توهم بزرگ) را تکرار میکردند مبنی براینکه دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای موجب به خطر افتادن صلح و امنیت جهان میگردد. داستانی که در مورد آن پرسش های بسیاری را ایجاد کرده است که در مناظرات نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا بی پاسخ مانده اند. یکی از آن پرسش ها که پاسخ دادن به آن بسیار آسان است این می باشد که ایران از سوی کدام کشورها بمثابه بزرگترین تهدید برای صلح و امنیتی جهانی تلقی میشود؟ آیا به جزء آمریکا و اسرائیل و چند متحد پروپا قرض این دوکشور، کشورهای دیگری چنین ادعائی کرده اند؟ خیر. زیر "تهدید" ایران فقط مشغولیت ذهنی ایالات متحده آمریکا و متحدین آن از جمله اسرائیل شده است. در مقابل کشورهائی که جزء اقمار غرب به رهبری آمریکا بشمار نمیآیند نه تنها ایران را تهدیدی برای صلح و امنیت جهان تصور نمیکنند بلکه با اطمینان خاطر از حقوق این کشور در غنی سازی اورانیوم و دستیابی صلح آمیز به انرژی هسته ای حمایت و پشتیبانی میکنند. در این مورد مثال های بسیاری وجود دارد که قبل از پرداختن به آنها ابتدا لازم است به نکته ای در قالب یک پرسش و پاسخ اشاره گردد. چرا آمریکا هیچگاه از حمایت دولت های عرب نسبت به مواضع خود علیه برنامه های هسته ای ایران سخنی بمیان نمیآورد و در عوض به حمایت مردم این کشورها از مواضع خود استناد میکند؟ پاسخ این پرسش نیز مانند پرسش پیشین سهل و آسان میباشد. در افکار عمومی مردم آمریکا و جهان، حمایت دولت های عرب از مواضع آمریکا مترادف میشود با این قیاس که: "آری دولت های عرب از مواضع آمریکا حمایت میکنند زیرا آمریکا از نظام های دیکتاتوری آنها حمایت میکند." بدیهی است این نوع حمایت ها در نظر افکار عمومی جهان خاک پاشیدن به چشمان بینای دمکراسی است . تقویت دیکتاتور های منطقه خاورمیانه مانند عربستان سعودی، قطر، بحرین، اردن و دیگر شیخ نشین های خلیج فارس در واقع توهین و تحقیر دمکراسی می باشد. اما اگر یکی از مشخصه های نظام دمکراسی را صندق رای بدانیم و تمایل افکار عمومی مردم خاورمیانه را از درون آن بیرون بیاوریم، برخلاف ادعای آمریکا و بنابر گزارشات سازمانهای مستقل سنجش افکار در غرب، درخواهیم یافت که 90 درصد میزان جمعیت کشورهای عربی از دستیابی صلح آمیز ایران به انرژی هسته ای در مقابل اسرائیل حمایت میکنند و این کشور را در شمار کشوری که صلح و امنیت منطقه را به خطر انداخته است، در نظر نمی آورند. اما بجای آن آنها آمریکا و اسرائیل را بزرگترین دشمن و عامل جنگها و نابسامانی های سالیان دراز که گریبانگیر این منطقه شده است، میدانند. بنابراین باید اذعان کرد که بی دلیل نیست که آمریکا از پای گرفتن دمکراسی در خاورمیانه وحشت دارد و بدون تامل از نظام های دیکتاتوری منطقه حمایت بعمل می آورد. حمایت از کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332علیه حکومت ملی دکتر مصدق و هدایت کودتای اخیر مصر علیه رئیس جمهور منتخب اکثریت مصریها مثالهای بارزی در این مورد میباشند.
همانطور که گفته شد در نظر سنجی هائی که از مردم عرب بعمل آمده است حتی بعضی از آنها علیرغم خصومت و دشمنی که با ایران داشتند این کشور را تهدیدی علیه منافع خود در منطقه خاورمیانه بحساب نمی آورند. این نظر سنجی ها در مورد کشورهای دیگر از جمله خود آمریکا با درصدی کمتر صادق است. به سخنی دیگر برنامه هسته ای ایران در واقع فقط مشغله ذهنی دولت های آمریکا و اسرائیل و چند دولت اروپائی متحد این دو کشور میباشد. پرسش در این است که چرا غرب به رهبری آمریکا نسبت به برنامه های هسته ای ایران بدبین است و آنرا بزرگترین تهدید علیه منافع خود در منطقه ارزیابی میکند؟ پاسخ این پرسش را میبایست در گزارشات منظم پنتاگون (Pentagon)، مرکز فرماندهی وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا و آژانس اطلاعات مرکزی (CIA) به کنگره آمریکا دریافت کرد. در این گزارشات که در دسترس عموم نیز میباشد آمده است که: " ایران با وجود آنکه هزینه های نظامی آن از میزان استاندارد پائین است و در مقابل هزینه های گزاف نظامی آمریکا و اسرائیل بسیار بسیار ناچیز می باشد، با این وجود این کشور برای غرب تهدید جدی محسوب میشود. همچنین با توجه به اینکه دکترین نظامی ایران بر اساس دکترین پدافندی و دفاعی در جهت جلوگیری از حمله های احتمالی سازماندهی شده است اما ایرانیان ترجیح میدهند که به توانائی ساخت سلاح های هسته ای دست یابند. پنتاگون و آژانس اطلاعات مرکزی هنوز مطمئن نیستند که آیا برنامه های هسته ای ایران جزئی از استراتژی بازدارندگی (deterrence strategy) آنها محسوب میشود یا نه." از این گزارشات معلوم میشود که استراتژی بازدارندگی (1) ایران و نه قدرت نظامی این کشورسبب شده است که آمریکا و اسرائیل با برنامه های هسته ای ایران مخالفت ورزند و آنرا همواره خطری علیه صلح و امنیت جهان معرفی کنند.
تردیدی نیست که غرب به رهبری آمریکا بنابر سرشت زیاده خواهی و جاه طلبی های خود بنا ندارد به سلطه خویش در منطقه خاورمیانه پایان دهد. در نتیجه آمریکا هیچ نوع قدرت حتی قدرتی از نوع بازدارندگی را در منطقه خاورمیانه تحمل نمیکند. زیرا استراتژی بازدارندگی و یا همان دستیابی به توانائی قدرت هسته ای یکی از تهدیداتی است که در آینده مانع از ادامه سلطه و زیاده خواهی های آمریکا در منطقه میشود.
تهدید دیگری که از نظر غرب صلح و امنیت جهانی را به خطر می اندازد، بی ثبات کردن منطقه میباشد. بی ثبات کردن (destabilizing) یک اصطلاح فنی و تکنیکی و به معنی تحلیل بردن توان و نیروی یک کشوری با هدف براندازی و واژگون ساختن یک نظام حکومتی و یا رهبری نظام با روش های مخرب مستقیم یا غیر مستقیم مانند توطئه، ترور، تحریم (اقتصادی، سیاسی) و حمله نظامی می باشد. برای مثال، نفوذ سیاسی - نظامی در کشوری و متزلزل ساختن پایه های حکومتی و یا براندازی آن جهت بهره برداری و سلطه بر آن کشور نه تنها باعث بی ثباتی آن کشور میگردد بلکه منطقه را ناپایدار و بی ثبات میسازد. آیا حمله به عراق و افغانستان از سوی غرب به رهبری آمریکا به بی ثباتی منطقه منجر نشده است؟ اگر مبنا بر بی ثبات کردن کشورها است آمریکا با حمله نظامی به عراق و اشغال نظامی این کشور نه تنها باعث بی ثباتی منطقه شده است بلکه مسبب قتل عام و کشتار بیشماری از شهروندان عادی عراقی و ویران ساختن این کشور میباشد. از نظر آمریکا و هم پیمانان آن اشغال عراق و افغانستان و گسترش نفوذ نظامی و سیاسی در منطقه بی ثباتی محسوب نمیشود اما اگر کشورهای همسایه بدون توسل به زور و یا قدرت نمائی نظامی درصدد برآیند با یکدیگر روابط سیاسی - نظامی برقرار سازند که آن باب طبع غرب نباشد عمل آنها به بی ثبات ساختن منطقه تعبیر میشود و می باید با تمام قدرت حتی اگر به قیمت جنگ تمام شود مانع از آن شوند.! همچنین اگر کشوری طبق قوانین بین المللی حق داشته باشد که به توانائی هسته ای در جهت اهداف صلح آمیز دست یابد، و این کشور از نخستین امضاء کنندگان پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای باشد و نیز به بازرسان سازمان بین المللی انرژی اتمی اجازه تحقیق و تفحص در مورد فعالیت های هسته ای خود داده است و آنها بارها اعلام کرده اند که انحرافی در برنامه های هسته ای این کشور وجود ندارد، از نظر آمریکا و هم پیمانان آن از جمله اسرائیل این کشور موجب شده است که صلح و امنیت جهانی به خطر افتد!. در حالیکه در همین منطقه، کشور که از اشغال سرزمین دیگران تاسیس شده است با داشتن بیش از 400 کلاهک اتمی و موشک های قاره پیما حامل کلاهک های اتمی و زیردریائی های مجهز به موشک های کروز (cruise) و بدون آنکه پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای را امضاء کرده و یا تعهدی در قبال صلح و امنیت جهانی پذیرفته باشد، وجود دارد که همه روزه کشورهای دیگر را بر خلاف قوانین بین المللی تهدید به بمباران میکند. از نگاه غرب و هم پیمانان اروپائی آن، این کشور نه تنها علیه صلح و امنیت جهانی یک تهدید محسوب نمیشود بلکه آنها با در اختیار گذاشتن آخرین دستاوردهای هسته ای و نظامی به تقویت آن نیز می پردازند. برای مثال، آمریکا صرف نظر از کمک های بی دریغ مالی و اقتصادی به اسرائیل اخیرا مدرن ترین سلاح ها از جمله بمب های نفوذ پذیر که به بمب های خرد کننده و سنگر شکن اعماق زمین (bunker buster) معروف است در اختیار این کشور قرار داده است. همچنین آمریکا با در اختیار گذاشتن موشک های ضد سیستم هواپیما های جنگی و نیز ماهواره های جاسوسی به اسرائیل، قدرت مانور نظامی این کشور را در منطقه بالا برده است تا بتواند بوسیله آنها از آمادگی های لازم جهت حمله به کشورهای منطقه از جمله ایران استفاده کند.
اینک با تمام این استدلالات و نشان دادن شواهدی مبنی بر محاسبات اشتباه غرب علیه ایرلن، فرض کنیم که برنامه هسته ای این کشور تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی است. بنابراین اولین پرسشی که در این مورد به ذهن خطور میکند این است که غرب و هم پیمانان آن در برابر این تهدید احتمالی چه واکنش باید از خود نشان بدهند؟ در تاریخ 7 تا 10 ماه می 2012 و در آخرین نشست پایانی وزیران امور خارج کشورهای عضو جنبش غیر متعهد در شرم الشیخ طرح پیشنهادی خلع سلاح هسته ای در منطقه خاورمیانه از طرف مصر ارائه گردید. این طرح همچنین در شانزدهمین کنفرانس سران کشورهای جنبش غیر متعهدها که درتاریخ ۹ – ۱۰ شهریور ۱۳۹۱ (آگوست 2012) در تهران و با حضور بیش از 120 کشور برگزار شد، پی گیری و مورد تصویب قرار گرفت. ایالات متحده آمریکا در ابتدا از این طرح پیشنهادی استقبال نمود و آنرا بطور رسمی پذیرفت. اما بعدها با ارائه پیش شرط هائی عملا با آن مخالفت کرد.
پیش شرط آمریکا نسبت به طرح پیشنهادی خلع سلاح هسته ای در منطقه خاورمیانه آن بود که اسرائیل می باید از این قاعده یعنی خلع سلاح هسته ای در منطقه مستثنی و معاف گردد.
همچنین در دسامبر گذشته (2012) قرار بود که یک کنفرانس بین المللی تحت نظارت و مسئولیت سازمان ملل و بر اساس قوانین پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) در هلسینکی برگزار گردد. همه اعضاء شرکت کننده مردد بودند که آیا ایران در این کنفرانس شرکت خواهد کرد یا نه. ایران بطور رسمی اعلام نمود که در این کنفرانس شرکت میکند. یکروز بعد آمریکا نسبت به شرکت ایران در این کنفرانس واکنش نشان داد. اوباما رئیس جمهور آمریکا شرکت آمریکا در کنفرانس هلسینکی را به بهانه اینکه زمان مناسبی جهت برگزاری چنین کنفرانسی نیست رسما لغو نمود. پارلمان اروپا که در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته بود، اعلام کرد که بزودی و در اسرع وقت خواهان برگزاری این کنفرانس میباشد. اما به روشنی آشکار بود که آمریکا با رای وتوی (veto) خود مصمم شده بود که این کنفرانس نه فقط در آنروز بلکه در آینده هم برگزار نگردد. جای تعجب و شگفتی در این است که مردم آمریکا نسبت به موضع کشور خود هیچ واکنشی نشان ندادند و اعتراضی در مخالفت با تصمیم دولت خود ابراز نکردند. چرا؟ زیرا مطبوعات و رسانه های گروهی آمریکا که در انحصار لابی اسرائیل قرار دارد حتی یک کلمه هم راجع به آن مطلبی منتشر نکردند.
براستی چرا دستان آمریکا بمثابه یک ابر قدرت در مورد خلع سلاح هسته ای جهان بسته است؟ بدیهی است به محض مطرح شدن این موضوع بلافاصله مناقشه اسرائیل- فلسطین در جریان می افتد. اینجاست که تعهدات رئیس جمهور آمریکا که در خلال مبارزات انتخاباتی خود به اسرائیل سپرده بود را بیاد می آورد که گفته بود: " دوستی بین ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ناگسستنی است و تعهد ایالات متحده مبنی بر تامین امنیت اسرائیل، محکم و غیر قابل تغییر است.... یک اسرائیل قدرتمند و امن، در منافع امنیتی ملی ایالات متحده تاثیر دارد، نه فقط به این دلیل که ما منافع استراتژیک مشترک داریم، بلکه هر دو با خطرات مشترکی رو به رو هستیم؛ گرچه نمی توان منکر شد که تروریسم و گسترش سلاح های هسته ای خطرات بزرگی هستند که هر دو کشور را تهدید می کنند ..... شما (اسرائیلی ها)همچنین شاهد آن هستید که ما در تلاش خود برای عدم دست یابی ایران به سلاح هسته ای برای حفظ امنیت مشترک مان پایبند هستیم. ما اینجا در آمریکا شدیدترین تحریم ها را علیه حکومت ایران اعمال کرده ایم. ما در سازمان ملل، جامع ترین تحریم های بین المللی را ضد ایران تصویب کرده ایم که متحدان و شرکای ما در سراسر جهان به آن پیوسته اند. در حال حاضر، ایران به معنای واقعی از بخش بزرگی از نظام اقتصادی دنیا کنار زده شده و ما قصد داریم فشار را روی ایران بالا ببریم. واضح بگویم ما همچنان بر سر پیمان خود در جهت عدم دست یابی ایران به جنگ افزارهای هسته ای باقی هستیم"(2). بنابراین اینک میتوان پیش شرط خلع سلاح هسته ای آمریکا در خاورمیانه را بهتر درک کرد.(3)
آمریکا و اسرائیل دو کشور در جهان هستند که همواره قوانین بین المللی از جمله منشور سازمان ملل متحد را نقض میکنند. در ماده دوم بند چهارم منشور سازمان صریحا آمده است که دولت ها "از تهدید و یا استفاده از کاربرد نظامی علیه دیگر دولت ها خودداری کنند". اما اسرائیل بر خلاف منشور سازمان ملل همواره ایران را به حمله نظامی تهدید میکنند و آمریکا روزی نیست که اعلام نکند: "همه گزینه ها از جمله حمله نظامی علیه ایران روی میز قرار دارد." با وجود تهدیدات آمریکا و اسرائیل در کاربرد نظامی علیه ایران و نقض آشکار قوانین بین المللی بنظر میرسد این دو کشور مصون و مستثنی از اجرای این قوانین میباشند. بدیهی است فقط ایرانیان نیستند که شاهد این نوع تبعیض ها و بی عدالتی ها در صحنه بین المللی میباشند بلکه مردم سراسر دنیا عدم اجرا و رعایت قوانین بین المللی از سوی آمریکا و هم پیمانانش و همچنین اعمال معیار های دوگانه از طرف مجامع بین المللی مانند سازمان ملل را در حافظه خود ضبط کرده اند.
مردم ایران در هر زمان و شرایطی مواضع خصمانه دولت های آمریکا را نسبت به خود هرگز فراموش نخواهند کرد.
ن. نوری زاده
Nourizadeh.n@gmail.com
_____________________________
(1) استراتژی بازدارندگی: یک راهبرد سیاسی – نظامی کشوری است جهت دستیابس به توانائی های ضروری و لازم (نظامی، اقتصادی) تا بدان وسیله نیروی مقابل را وادار به تغییر روش و رفتار سازد. استراتژی بازدارندگی استفاده از کاربرد نظامی برای جنگ با نیروی متخاصم نمی باشد بلکه هدف از این استراتژی آنست که نیروی متخاصم را از جنگیدن منصرف نماید. به سخنی دیگر استراتژی بازدارندگی راهبردی است که متخاصمان را از کاربرد نیروی نظامی علیه کشور بازدارنده نا امید و ناتوان می سازد.
(2) سخنان باراک اوباما در نشست سالانه آیپک، 24 می 2011
همچنین رجوع شود به ویدئو: http://www.aipac.org/resources/speeches و به متن این سخنرانی به آدرس زیر:
http://www.nationaljournal.com/
(3) به کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجه آمریکا اثر جان ج. میر شایمر و استفان م. والت، نشر میترا، 1391 رجوع کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر