۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .
چراجهان اسلام از عصر روشنگری محروم مانده است ؟
کاظم رنجبر

بخش اول – 22 ماه ژوئیه 2013
مقدمه .
نقطه حرکت ما از این سئوال شروع می شود : بیش از یک ملیارد و دویست ملیون مسلمان ، در 57 کشور جهان ، در دو قاره آسیا و آفریقا ، با منابع و ثروت های  طبیعی  اغلب غنی (75 درصد منابع نفت و گاز موجود در کره خاکی در سرزمین کشورهای مسلمان قرار دارند ) ،  وبا مردمان زحمتکش ، و همچنین با تاریخ و تمدن بسیار باستانی ، زندگی می کنند ، ولی در بین این 57 کشور مسلمان ، برای نمونه ، یک کشور با نظام حکومتی دموکراتیک (مردم سالاری به مفهوم فلسفی آن ) همراه با ترقی و پیشرفت علمی ،اقتصادی شکوفا ، ( منظور اقتصاد سالم و متعادل است نه اقتصاد نفت فروشی )  وجود ندارد !!!دلیل عقب ماندگی ملت های مسلمان از منظر نظام حکومتی اغلب استبدادی و فاسد ، و نبود آزادی های فردی و اجتماعی و عدم احترام توسط حاکمان خود کامه و فاسد ، به حقوق فردی و اجتماعی شهروندان مسلمان  چیست ؟  آیا طبیعت ، یا برای خدا باوران ، خداوند خالق بشر ، مسلمانان را از منظر شعور فردی و اجتماعی ، معلول آفریده است ؟ یا عللی در این عقب ماندگی وجود دارند؟ اگر خدا وند مسلمانان را  معلول و فاقد شعور آفریده است ، پس آن صفت خدای عادل  خدای مهربان ، تا چه حد حقیقت دارد ؟  اگر علل این عقب ماندگی ، ناشی از خودمسلمانان از منظر رشد شعورو آگاهی عقلی و علمی است ، در آنصورت چه نیروهای مخرب  مانع این رشد در طول تاریخ شده اند و این عقب ماندگی تا کنون نه تنها ادامه دارد ، بلکه بر روند ابعاد این عقب ماندگی  هر روز افزوده می شود .
 روند رشد و تحولات بنیادین جوامع بشری چه از منظر علوم تجربی و چه علوم انسانی  در طول 20 قرن گذشته تاریخ  جوامع بشری ، به این سئولات  جواب علمی داده اند ،و امروز نیز در این راستا ، مراکز علمی  و پژوهشی  کشور های معتبر جهان ، روی این مسائل  انسانی- علمی -اجتماعی ، اقتصادی ، مطالعه و تحقیق می کنند .  در این مطالعات و پژوهشها ی علمی در رابطه با تاریخ و تاریخ تمدن بشری ، فصلی را با نام «عصر روشنگری » مشخص است ، که در حقیقت  گذربخشی  از  جوامع بشری ، از دوران باور های متافیزیک (ماوراءالطبیعه )به دروان فیزیک (طبیعت و قوانین حاکم بر آن  )است ، که در اصطلاح ساده گذر انسان از باور های خرافاتی  «ماوراءطبیعی » به  باور های طبیعی و عقلانی  متکی بر منطق عقلی و علمی  همراه با اثبات  قوانین موجود در طبیعت و جامعه بشری است .

به عنوان مثال  همین : قانون جاذبه زمین ، که اسحاق نیوتن ، در قرن 18 میلادی کاشف آن است ،  اگر دقت بکنیم ، هزاران سال انسان ناظر و شاهد افتادن  سیب  از درخت بود . ولی کسی از خود سئوال نمی کرد که چرا سیب از درخت می افتد ؟ به عبارت دیگر ، مشاهد ه یک واقعیت  اگر همراه با کنجکاوی  عقلانی و به دنبال آن علمی نباشد ، مسلم است  هزاران سال هم بگذرد ، انسان به رابطه علت و معلول پی نخواهد برد . این اصل فقط شامل علوم تجربی نیست ، بلکه علوم انسانی را نیز شامل می شود .  به عنوان مثال ، امروز کل جمعیت کره زمین در حدود 7 ملیارد بشر ، در 5 قاره جهان پخش شده اند . وقتی که به تاریخ و تمدن این جوامع بشری دقیق می شویم ، می بینیم ، این جوامع بشری در بخشی از واقعیت های زندگی  روزانه خود ، با سایر جوامع بشری نکات مشترک دارند ، و در بعضی از واقعیت ها کاملا در تضاد هستند ؟  به عنوان مثال : در تمام جوامع بشری «باورهای دینی – باورهای متافیزیک » بدون استثنا ء جایگاهی بس مهمی دارند . اما در هین بااور های متافیزیک  با این اهمیت مهم و معتبر ، ارزش ها و نماد ها ، یکی نیستند . به عنوان  مثال :باور بر وجود خدا ی خالق ، وجایگاه آن از منظر نمادین در جوامع بشری ، یکی نیست .  در بعضی جوامع و تمدن های بشری این خدا ، با نمادین « پدر »  و پدر مقدس با جنسیت مرد ، صاحب قدرت مطلق ، معرفی می شود .
اصل :باور داشتن در تقابل با فهمیدن به کمک منطق عقلی و علمی ،  فیزیک و متا فیزیک ،گذر   انسان از مرحله باور داشتن به قدرت های ماوراءالطبیعه ، به باورهای عقلی و علمی ، حد اقل سه قرن در غرب  طول کشیده است . در دنیای غرب ، پاره ای از قرنها با در رابطه با مراحل رشد  شعور جامعه ، نامگذاری شده اند .
 قرن هیودهم بانام :عصر خرد  یا قرن عقلانیت :Age de Raison –- قرن هیجدهم با نام : عصر روشنگری یا قرن روشنگری  le siècle des lumières  - و قرن نوزدهم ، قرن ایده ئولوژی :    Le siècle des idéologies –نامیده می شوند .
برای امانئول کانت فیلسوف آلمانی (متولد :متولد 1724- مرگ 1804)   در درجه اول ، نبود جسارت و عدم استفاده از شعور خود و قدرت استدلالی خود فرد  است ، که افراد جامعه در  نهایت در جهل و خرافات غرق می شوند . مسلما همه انسان ها قدرت تفکر دارند . ولی تعداد کمی از انسان ها جسارت استفاده کامل ازدرک و شعور خود را دارند .  برای کانت عیب از کم بود وسیله درک نبود .دلیل درک یا استفاده آزادانه استدلال و درک نیست  بلکه عیب از کمبود جسارت در استفاده از شعور و درک است  . همین نبود جسارت بود که در حقیقت باعث آن شد ، که زنان و مردان آزادی  فردی و اجتماعی شان را در اختیار  کسانی (منظور کانت این کسان ، دستگاه روحانیت و سلطنت استبدادی بود ) قرار دادند که آنان در  نقش قیم  بر جامعه حکومت میکردند . (همین امروز در ایران قرن بیست و یکم  در جمهوری اسلامی  آقای سید علی خامنه ای :  رهبر و قیم ملت صغیر و فاقد شعور فردی و اجتماعی ، عنوان رسمی اش: ولی امر ، ولی فقیه  ، رهبر مسلمانان  است . کانت اضافه می کند و می گوید : این قیم و ولی امر ، این ملت ها را  که بخاطر عدم جسارت از شعور و درک خود استفاده نمی کنند ،  این قیم و ولی امر ، ملت کور و لال و فاقد جسارت را هر کجا که خود اراده بکند هدایت می کند .

کانت اضافه می کند  و می گوید :در چنین شرایط ،انسان دو راه بیشتر ندارد ، یا شخص خودش با آزادی کامل ، با عقل و شعور خود راه  ورسم زندگی اش را انتخاب بکند ، و یا اینکه : اندیشه ها و اراده تحمیلی دیگران را قبول بکند . این سخن 200 سال پیش امانئول کانت  فیلسوف آلمانی را ، ما ایرانیان در پایان هزاره دوم  از زبان : آیت الله خمینی شنیدیم که گفتند : ملت صغیر است و به قیم و و ولی فقیه احتیاج دارد .  و آقای خمینی  خود را با زور سرنیزه  همراه با فقر شعور فردی و اجتماعی ملت ایران ، به عنوان ولی فقیه بر ملت  تحمیل کرد . در گذشته پادشاهان  مستبد ایران  خود را به عنوان پدر ملت  بر ملت تحمیل می کردند ، به عنوان مثال : چه فرمان یزدان چه فرمان شاه .  خدایگان شاهنشاه آریا مهر . پدر ملت ایران .خدا –شاه – میهن .  در این شعار ها  از ملت و شخصیت فردی و اجتماعی فرد خبری نیست .   امروز آخوند ها هستند که  خود را با زور سرنیزه ، زندان ، شکنجه ، قتل  خود را بر ملت به عنوان :ولی امر مسلمین  ولی  و قیم این ملت صغیرتحمیل می کنند . !!!
بی جهت نیست که معنی و مفهوم آزادی فردی و اجتماعی  انسان ، برای فلاسفه  قرن هیجدهم  موضوع بسیار با اهمیتی محسوب می شود ، که به مرور آنرا  در این مقاله  مورد تفحص و نقد قرار می دهیم.

توماس پین 
---------------
 به انگلیسی  : Thomas Paine‏ متولد 9 فوریه 1733 – مرگ8 ژوئن 1809 ،روشنفکر ، دانشور، انقلابی و ایده‌آلیست ‌انگلیسی الاصل   واز بنیانگذاران  ایالات متحده آمریکا بود و بیشتر عمر خود را در آمریکا و فرانسه گذرانده است او در سال 1774  میلادی به مستعمرات آمریکایی بریتانیا   وارد شد و به عنوان یک رساله‌ نویس رادیکال، با نوشته‌های قدرتمند خود به کمک انقلاب آمریکا آمد  . مهم‌ترین رساله‌های وی عبارتند از : عقل سلیم که رساله‌ای است آتش‌افروز در حمایت از استقلال آمریکا از استعمار پادشاهی بریتانیای کبیر و بحران جامعه آمریکا.
 در دهه 1790، توماس پین بیشتر در فرانسه زندگی کرد و در انقلاب کبیر فرانسه شرکت جست پین مورد غضب روبسپیر رهبر انقلاب فرانسه   قرار گرفت. در دسامبر 1793  دستگیر و در پاریس زندانی شد ولی در سال 1794آزاد شد ، و به آمریکا برگشت .
 .توماس پین،   فلسفه سیاسی   خود را در کتاب  حقوق بشر : به انگلیسی : Rights of Man  ‏ در سال 1791 در دفاع از انقلاب فرانسه عرضه کرد، در عین حال همانند  کتاب :The Age  of Reason،-عصر عقلانیت  در حمایت از آزادی شخصی و حکومت محدود نگاشته است .توماس پین در رساله معرف  خود  ، عصر عقلانیت ، دین رسمی و قانونی شده را انتقاد می کند  و دخالت  دادن انجیل در قانون اساسی را انتقاد می نماید  و نسبت دادن انجیل کتای دینی مسحیان را به قدرت ماوراءالطبیعی را زیر سئوال میبرد . آثار او در سه جلد به ترتیب در ساالهای 1794-1795-1807در آمریکا چاپ و منتشر شدند و مورد توجه خوانندگان قرار گرفتند . وحاصل اندیشه های توماس پین  باعث ظهور مکتب دینی  بنام : Déiste –  (پیروان قدرت طبیعت چون خالق جهان هستی )،گردید  که در این مقاله بترتیب این مکتب  همراه باسایر مکاتب فلسفی از منظر دینی  را توضیح و تفسیر خواهیم کرد . دئیست ها  طبیعت و روند تکاملی آنرا  خالق و پرود گار جهان هستی میدانند .
در سال 1802توماس  پین به آمریکا بازگشت و حدود شش سال بعد در سن 72 سالگی، در گرینویچ ویلیج در شهر نیویورک درگذشت، در حالیکه تنها شش نفر در خاکسپاری او شرکت کردند، در نیو راچل دفن شد.
پین جامعه را نمایش ایده‌آل‌های انسان و حکومت را شر ضروری می‌دانست. توماس ادیسون درباره او گفته‌است: «من همواره پین را از بزرگترین آمریکایی‌ها می‌دانم... از خوش شانسی من بوده که در کودکی با کارهای توماس پین آشنا شدم.(ماخذ 1)
فراموش نکنیم که قبل از شروع عصر روشنگری در اروپا ، این قاره در گیر چنگ های خونین مذهبی  معروف به جنگ سی ساله از سال 1618- تا سال 1648 بود . بخش مهم این جنگ ها در خاک «امپراطوری مقدس روم »  روی داد  . در این جنگ ها قدرت های اروپائی برای تثبیت قدرت و گسترش مرزهای  خود شرکت داشتند و در نهایت این جنگ ها تبیل به جنگ بین کاتولیک ها و پروتستان ها شد (بمانند دنیای اسلام  جنگ امپراطوری عثمانی سنی مذهب با ایران شیعه مذهب ) .
جنگهای مذهبی  به همراه خود قحطی و بیماری های گوناگون را همراه داشت . بطوری که کشور آلمان بخش بزرگی از جمعیت خود را از دست داد.  اگر چه این جنگ 30 سال بیشتر طول نکسشید ولی کینه و نفرت این دولت ها  زیر پوشش اختلاف مذهبی بین کاتولیک ها و پرو تستان ها سیصد سال  یعنی تا جنگ دو جنگ اول (1914-1918) و جنگ  دوم جهانی (1939-1945 )ادامه داشت . ملاحظه می شود ،که جهل و  خرافات دینی  در طول تاریح چه صدامات جانی و مالی به بشریت وارد آورده است ، و امروز جهان اسلام در گیر این جنگ های خونین  که در حقیقت جنگ جهالت در تقابل  با خرد گرائی است . در طول این مقاله مرحله به مرحله به تفسیر و با نمونه های تاریخی به آن اشاره خواهیم کرد . و توضیح خواهیم داد : چرا و چگونه ، اروپا  توانست به کمک فلاسفه و دانشمندان خود ، اروپا را از دنیای تاریک اندیشی  و جهل و خرافات دینی نجات بدهد .  ادامه دارد .
پاریس 22 ماه اوت 2013 .
ماخذ :

هیچ نظری موجود نیست: